گنجور

بخش ۱۸ - زنهار خواستن سه پلوان از بانو گشسب

ابا او سه گرد سرافراز بود
که بودند با جوشن و ترک و خود
چو آن شیر غران بدیدند تند
بشد دستشان سست شمشیر کند
زشمشیر او هر سه لرزان چو بید
بریدند از جان شیرین امید
به زنهار گفتند ما بنده ایم
سرخوش در پایت افکنده ایم
جهان جوی بانوی چین برجبین
بگفتا مرا با شما نیست کین
سراز تیغم تنش آسان برید
تنش را بر شاه توران برید
بگویید کین پهلوان شما
یکی بود من کردم آن را دوتا
هرآن کس که داری به دل دوست تر
فرستش بدین سان فرستم دگر
اگر خود بیایی به دشت ستیز
کنم پیکرت را روان ریزریز
در این بیشه زان آمدستم دلیر
مرا نیست اندیشه از پیل و شیر
چو دیدند ترکان مرآن کشته را
ببردندآن بخت برگشته را
غریوان ببردند نزدیک شاه
بگفتند که ای شاه گیتی پناه
تمرتاش رفت و تو مانی به جای
که در مرز توران تویی کدخدا
تو گفتی که شمشیرش بی ترس و بیم
سراسر تنش کرد بانو دو نیم
زبیمش هراسان برون آمدیم
زدیده روان سیل خون آمدیم
فکندند آن کشته در بارگاه
برآن زخم کردند هرکس نگاه
سپه دار چون پهلوان کشته دید
زمین را به خونشن گل آغشته دید
فکند از سرتخت خود را به خاک
زتن جامه خسروی کرد چاک
زایوان شاهی برآمد خروش
نه دل ماند با نامداران نه هوش
دل شیده از عاشقی سردشد
از آن تیغ بانو رخش زرد شد
دلش در درون چون کبوتر تپید
چو این دید از بیم جان آرمید
بلی نیست در دل چو از عشق بهر
که آماده در جام عشقست زهر
بود عشق بحری که پایانش نیست
بود عشق دزدی که درمانش نیست
در این وادی آن ها که در رفته اند
در اول قدم ترک سر گفته اند
به یک سو دلیری چو کارش بود
کجا طاقت زهر مارش بود
پشیمان شد از عشق آن مرد خام
که از عشق هرگز نمی برد نام

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ابا او سه گرد سرافراز بود
که بودند با جوشن و ترک و خود
هوش مصنوعی: در میان آن سه گرد، افرادی با افتخار و شجاعت قرار داشتند که کاملاً مجهز به ابزار جنگی و زره بودند و همچنین خود نیز از قدرت و مهارت ویژه‌ای برخوردار بودند.
چو آن شیر غران بدیدند تند
بشد دستشان سست شمشیر کند
هوش مصنوعی: وقتی آن شیر نر خشمگین را دیدند، سریعاً ترسیدند و قدرتشان را در wielding شمشیر از دست دادند.
زشمشیر او هر سه لرزان چو بید
بریدند از جان شیرین امید
هوش مصنوعی: از شمشیر او، سه نفر مانند بید لرزان، از جان و امید شیرین خود کنده شدند.
به زنهار گفتند ما بنده ایم
سرخوش در پایت افکنده ایم
هوش مصنوعی: به آنها هشدار دادند که ما بنده هستیم و با شادی در پای تو خاضعانه افتاده‌ایم.
جهان جوی بانوی چین برجبین
بگفتا مرا با شما نیست کین
هوش مصنوعی: زن چین به جهانیان گفت: من هیچ کینه و دشمنی با شما ندارم.
سراز تیغم تنش آسان برید
تنش را بر شاه توران برید
هوش مصنوعی: با تیغ من، بریدن تن او آسان است و من تن او را بر تاج شاه توران می‌زنم.
بگویید کین پهلوان شما
یکی بود من کردم آن را دوتا
هوش مصنوعی: بگویید که این قهرمان شما تنها یک نفر بود، اما من او را به دو نیم کردم.
هرآن کس که داری به دل دوست تر
فرستش بدین سان فرستم دگر
هوش مصنوعی: هر کسی را که در دل خود به او محبت داری، به همین شیوه به او محبت می‌فرستم.
اگر خود بیایی به دشت ستیز
کنم پیکرت را روان ریزریز
هوش مصنوعی: اگر خودت به میدان بیایی، من با جان و دل برایت به مبارزه می‌پردازم.
در این بیشه زان آمدستم دلیر
مرا نیست اندیشه از پیل و شیر
هوش مصنوعی: در این جنگل، من شجاع و دلیر هستم و از مواجهه با خطرات مانند فیل و شیر هیچ ترسی ندارم.
چو دیدند ترکان مرآن کشته را
ببردندآن بخت برگشته را
هوش مصنوعی: وقتی که ترکان آن کشته را دیدند، آن فرد بدشانس را بردند.
غریوان ببردند نزدیک شاه
بگفتند که ای شاه گیتی پناه
هوش مصنوعی: غریبان را پیش شاه بردند و به او گفتند: ای پناهنده این جهان.
تمرتاش رفت و تو مانی به جای
که در مرز توران تویی کدخدا
هوش مصنوعی: تمرتاش رفت و تو هنوز اینجا هستی، در جایی که تو رئیس و سرپرست هستی و در مرز توران قرار داری.
تو گفتی که شمشیرش بی ترس و بیم
سراسر تنش کرد بانو دو نیم
هوش مصنوعی: تو گفتی که او بدون ترس و نگرانی، با شمشیرش تمام بدنش را دو نیم کرد.
زبیمش هراسان برون آمدیم
زدیده روان سیل خون آمدیم
هوش مصنوعی: ما از ترس به بیرون آمدیم و از چشمان‌مان سیل خونی جاری شد.
فکندند آن کشته در بارگاه
برآن زخم کردند هرکس نگاه
هوش مصنوعی: آن کشته را در بارگاه انداختند و هر کسی که به آن نگاه کرد، بر زخم او دست گذاشت.
سپه دار چون پهلوان کشته دید
زمین را به خونشن گل آغشته دید
هوش مصنوعی: سپس فرمانده که دیده بود قهرمان را کشته شده، زمین را پر از خون و گلرنگ تصور کرد.
فکند از سرتخت خود را به خاک
زتن جامه خسروی کرد چاک
هوش مصنوعی: سر خود را از تخت سلطنت به زمین انداخت و لباس پادشاهی را پاره کرد.
زایوان شاهی برآمد خروش
نه دل ماند با نامداران نه هوش
هوش مصنوعی: صدای زایوان شاهی بلند شد و نه دل‌ها برای نامداران باقی ماند و نه هوش و حواسی.
دل شیده از عاشقی سردشد
از آن تیغ بانو رخش زرد شد
هوش مصنوعی: دل عاشق به خاطر درد و رنجی که از تیر محبت محبوب کشیده دیگر جانی ندارد و حالش خراب است، مانند اینکه رخش، اسب زیبا و شجاع، به خاطر این اتفاق رنگش زرد شده است.
دلش در درون چون کبوتر تپید
چو این دید از بیم جان آرمید
هوش مصنوعی: دل او در درون مانند کبوتر می‌تپد، وقتی این صحنه را دید از ترس جانش آرام گرفت.
بلی نیست در دل چو از عشق بهر
که آماده در جام عشقست زهر
هوش مصنوعی: بله، وقتی که دل از عشق پر شده باشد، دیگر هیچ چیز در آن جا نمی‌گیرد؛ زیرا آن دل که برای عشق آماده است، مانند جامی است که در آن زهر ریخته شده.
بود عشق بحری که پایانش نیست
بود عشق دزدی که درمانش نیست
هوش مصنوعی: عشق مانند دریایی است که هیچگاه به انتها نمی‌رسد و همچنین مانند دزدی است که راه درمان و رهایی از آن وجود ندارد.
در این وادی آن ها که در رفته اند
در اول قدم ترک سر گفته اند
هوش مصنوعی: در این مکان، افرادی که پا به این راه گذاشته‌اند، از همان آغاز، خود را از همه چیز جدا کرده‌اند.
به یک سو دلیری چو کارش بود
کجا طاقت زهر مارش بود
هوش مصنوعی: در یک طرف، شجاعت وجود دارد که با کارش مشخص می‌شود و جایی که تحمل زهر مار را دارد.
پشیمان شد از عشق آن مرد خام
که از عشق هرگز نمی برد نام
هوش مصنوعی: آن مرد بی‌تجربه از عشق پشیمان شد، در حالی که عشق هرگز از یاد نمی‌رود.

حاشیه ها

1400/12/18 11:03
نردشیر

چه قشنگ میگه هر کی رو دوست داری بفرست پیش من تا دو تاش کنم :))