گنجور

بخش ۱۷۸ - رسیدن نامه زال به فرامرز و احوال پرسیدن از فرستاده از جنگ بهمن

ازو نامه بستد فرامرز راد
بخواند و ببوسید وبر سرنهاد
زدیده ببارید خوناب چند
دل از گردش چرخ گردان نژند
که بر ما به یکباره پشت آورید
چنین روزگاری درشت آورید
پدر،کشته ودودمان،مستمند
پسر،زارگشته،نیایش به بند
همان سیستانی که گرشاسب کرد
از آن شاه بهمن برآورد گرد
اگر من زکابل گریزان شوم
همان به که در خاک،ریزان شوم
به نام بلند ار برآید روان
به از زنده در تنگ تا جاودان
گریزنده گر نام کردی بلند
بدی پیش پیشینیان ارجمند
پدر بود خود،پهلوان سوار
گریزان نگشتی ز اسفندیار
زبهمن نشاید گریزید پس
دوباره به گیتی نمرده است کس
بگفت این و پوینده را پیش خواند
زبهمن سخن ها برو چند راند
که او بر در شهر،جایش کجاست
به دست چپ و یا سوی دست راست
بدو گفت پوینده کای نامدار
سرسرکشان صفدر نامدار
زمین است پنجاه فرسنگ بیش
که لشکر نشاندست آن تیره کیش
چپ و راست شهر و همه دشت بر
همه لشکر بهمن است سر به سر
به کردار مور وملخ،آن سپاه
گرفتند بر سیستان،جمله راه
تو پند نیایت شنو ای پسر
سوی هندوان شو همن نیزه ور
که از بهمن سرکش تیره خوی
نیابی رهایی همی چاره جوی
جهان پهلوان گفتش ای نیک مرد
تو اکنون سوی شهر خود بازگرد
که من سوی کابل شوم بی درنگ
نیم در خور بهمن تیز چنگ

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ازو نامه بستد فرامرز راد
بخواند و ببوسید وبر سرنهاد
هوش مصنوعی: فرامرز نامه‌ای را از او گرفت و آن را خواند و بوسید و بر سر گذاشت.
زدیده ببارید خوناب چند
دل از گردش چرخ گردان نژند
هوش مصنوعی: چندین دل به خاطر دوری و سختی‌های زندگی، از چشم‌هایم اشک می‌ریزد.
که بر ما به یکباره پشت آورید
چنین روزگاری درشت آورید
هوش مصنوعی: شما ناگهان به ما پشت کردید و چنین روزهای سخت و دشواری را برای ما به ارمغان آوردید.
پدر،کشته ودودمان،مستمند
پسر،زارگشته،نیایش به بند
هوش مصنوعی: پدر کشته شده و خانواده به خاطر پسر در سختی و نیاز هستند و او با دلbroken به دعا و نیایش می‌پردازد.
همان سیستانی که گرشاسب کرد
از آن شاه بهمن برآورد گرد
هوش مصنوعی: در گذشته، سرزمینی به نام سیستان وجود داشت که در آن شخصی به نام گرشاسب، شاه بهمن را به وجود آورد و از این سرزمین برخواست.
اگر من زکابل گریزان شوم
همان به که در خاک،ریزان شوم
هوش مصنوعی: اگر من از کابل فرار کنم، بهتر است که به خاک بیفتم و بمیرم.
به نام بلند ار برآید روان
به از زنده در تنگ تا جاودان
هوش مصنوعی: اگر روح انسانی به نام بزرگ و والا برآید، بهتر است از این که زنده باشد و در تنگناهای زندگی بگذراند تا ابدیت.
گریزنده گر نام کردی بلند
بدی پیش پیشینیان ارجمند
هوش مصنوعی: اگر به دنبال نام و آوازه بلند باشی، باید بدانی که بزرگان گذشته نیز در این راه تلاش کرده‌اند.
پدر بود خود،پهلوان سوار
گریزان نگشتی ز اسفندیار
هوش مصنوعی: پدرش خود شخصیتی قوی و دلاور بود و هرگز از جنگ با اسفندیار فرار نکرد.
زبهمن نشاید گریزید پس
دوباره به گیتی نمرده است کس
هوش مصنوعی: از زهمن نمی‌توان فرار کرد، زیرا کسی در این دنیا نمرده است که دوباره به حیات برنگردد.
بگفت این و پوینده را پیش خواند
زبهمن سخن ها برو چند راند
هوش مصنوعی: او این جملات را گفت و سپس به راهرو (پوینده) اشاره کرد تا جلوتر بیاید و از او خواست که درباره موضوعاتی از بهمن صحبت کند.
که او بر در شهر،جایش کجاست
به دست چپ و یا سوی دست راست
هوش مصنوعی: او در دروازه شهر کجا قرار دارد؟ آیا در سمت چپ است یا در سمت راست؟
بدو گفت پوینده کای نامدار
سرسرکشان صفدر نامدار
هوش مصنوعی: پوینده به او گفت: ای شخص نامی و برجسته‌ای که در میان این سرکش‌ها و شروران، به نام و اعتبار شناخته شده‌ای.
زمین است پنجاه فرسنگ بیش
که لشکر نشاندست آن تیره کیش
هوش مصنوعی: زمین بیش از پنجاه فرسنگ وسعت دارد و لشکری از آن تیره مذهب در آنجا مستقر است.
چپ و راست شهر و همه دشت بر
همه لشکر بهمن است سر به سر
هوش مصنوعی: شهر و دشت، به طور کامل تحت تأثیر لشکر بهمن قرار دارد و همه جا را فرا گرفته است.
به کردار مور وملخ،آن سپاه
گرفتند بر سیستان،جمله راه
هوش مصنوعی: سپاهیان مانند مور و ملخ به سمت سیستان حرکت کردند و تمامی مسیر را در دست گرفتند.
تو پند نیایت شنو ای پسر
سوی هندوان شو همن نیزه ور
هوش مصنوعی: ای پسر، به نصیحت من گوش کن و به سوی هندی‌ها برو و مانند آنها جنگجو و دلیر باش.
که از بهمن سرکش تیره خوی
نیابی رهایی همی چاره جوی
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از غضب و خشم شدید که مانند بهمن می‌تازد رهایی یابی، باید به دنبال راه‌حلی بگردی.
جهان پهلوان گفتش ای نیک مرد
تو اکنون سوی شهر خود بازگرد
هوش مصنوعی: پهلوان به او گفت: ای مرد خوب، حالا به سوی شهر خود بازگرد.
که من سوی کابل شوم بی درنگ
نیم در خور بهمن تیز چنگ
هوش مصنوعی: من بدون تأخیر به سوی کابل می‌روم، همان‌طور که هنگام طوفان برف تند پیش می‌روم.