گنجور

بخش ۱۷۴ - رفتن فرامرز نزد کیخسرو

چو چندی برآسود پیش نیا
جوان سرافراز پر کیمیا
سوی شهر ایران بسیچید را
ابا گنج و باکوس وپیل و سپاه
هرآن چیزکو را در آن روزگار
به دست آمد از هرسویی بی شمار
زگنج و زاسبان واز تاج وتخت
بیاورد نزد شه نیک بخت
چوآمد به نزدیک ایران زمین
خبریافت زو شهریار گزین
کس آمد بگفت این بر پیلتن
که آمد فرامرز با انجمن
زشادی،دل پیل تن برتپید
همان گه بر شاه ایران دوید
شهنشاه فرمود تا مهتران
بزرگان ایران وکندآوران
چو گودرز وبهرام و گیو دلیر
ابا توس و گستهم وگرگین شیر
ابا پیل وکوس و درفش بنفش
همان نامداران زرینه کفش
به پیش اندرون پیلتن با سپاه
پذیره برفتند سه روزه به راه
چودیدار شد با پدر،شیرمرد
درفش پدر دید از تیره گرد
پیاده شد ونیم فرسنگ راه
بپیمود با لشکر نیک خواه
چوآمد بر پیلتن با سپاه
ستودش پدروار و بردش زراه
تهمتن چو روی فرامرز دید
همان نامداران با ارز دید
فرود آمد از رخش،بی خویشتن
زواره همیدون ابا انجمن
گرامی پسر را به بر درگرفت
زشادی،خروشیدن اندرگرفت
ببوسید رخسار پور جوان
زدیدار او گشت روشن روان
همان مهتران را که با او بدند
دلیر و ابا فر ونیرو بدند
به بر درگرفت وببوسیدشان
به چهره گرامی پسندیدشان
بزرگان ایران همه تن به تن
رسیدند زی بچه پیلتن
جوان را و دیگر بزرگانش را
سرافراز وگردان و شیرانش را
یکایک گرفتندشان درکنار
شده شاد از گردش روزگار
وزآنجا برفتند نزدیک شاه
فرامرز چون شد بر پیشگاه
شهنشاه برخاست از تخت زر
بیامد گرازان به نزدیک در
فرامرز را تنگ در برگرفت
چو بنشست پرسیدن اندرگرفت
چنین گفت خسرو در آن انجمن
که ای پهلوان زاده پیل تن
چرا دوری ازما گزیدی همی
زدیدار ما دل بریدی همی
ببوسید روی زمین،نامدار
بسی آفرین کرد بر شهریار
بدو گفت کای شهریار زمین
به هرجا که بودن به هند و به چین
شب وروز بر درگه کردگار
فزون خواستم دولت شهریار
زبخت شهنشاه نیکو گمان
گرفتم همه ملک هندوستان
اگر گویم از کار وکردارخود
زهر چیز کآمد برم نیک وبد
شگفتی بماند در آن شهریار
همین انجمن نامور نامدار
از آن پس بیاورد چیزی که بود
اگر گنج اگر تاج اگر گاه بود
زلعل و زیاقوت واز سیم وزر
زفیروزه وگونه گونه گهر
زاسپان و وزتیغ وبرگستوان
زدرع و زخفتان و گرزگران
زکافور و از عنبر و عود ومشک
زهرگونه دارو چه تر و چه خشک
کنیزان تاتاری وکشمری
غلامان چینی وهم بربری
زسنجاب و از قاقم و از سمور
بدین گونه آورده از راه دور
بیاورد چندان که شاه جهان
شگفتی در او ماند یکسر کهان
زبهر بزرگان ایران سپاه
بی اندازه بخشید آن رزمخواه
از آن پس شهنشه به رامش نشست
ابا نامداران خسرو پرست
نشاندش برخویشتن شهریار
همی کرد هرگونه ای خواستار
جوان دلاور،زبان برگشاد
همی کرد کردار هرگونه یاد
زهر چیز کو را به سر برگذشت
چه در کوه ودریا وهامون ودشت
دلاور همی گفت و شاه جهان
بزرگان ایران و فرخ مهان
شگفتی فرومانده از کار او
همان مردی و رای و کردار او
که زین سان جوانی بدین روزگار
که سالش زچل نگذرد روزگار
بدین سان بپیمود روی زمین
گهی بزم جسته گهی رزم وکین
به مردی،جهان زیر پا آورد
همی نام شاهی به جا آورد
به گیتی یکی داستان ماند ازو
که هر جاکه باشد یکی نامجوی
چونام فرامرز رستم برند
همه باده بر شادی او خورند
ازاین نامور،چشم بد دورباد
سرانجام وآغاز او سورباد
ازو زنده شد نام سام سوار
که رخشنده بادا بدو روزگار

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو چندی برآسود پیش نیا
جوان سرافراز پر کیمیا
هوش مصنوعی: چند وقتی که جوان سرافراز و دارای ویژگی‌های خاص، در آرامش و راحتی به سر می‌برد.
سوی شهر ایران بسیچید را
ابا گنج و باکوس وپیل و سپاه
هوش مصنوعی: به سوی شهر ایران، نفرات و نیروهای زیادی آماده شده‌اند و با خود گنجینه‌ها و نعمت‌ها، همچنین سربازان و دلاوران را به همراه دارند.
هرآن چیزکو را در آن روزگار
به دست آمد از هرسویی بی شمار
هوش مصنوعی: هر چیزی که در آن زمان به دست آمد، از جهات و منابع زیادی بود.
زگنج و زاسبان واز تاج وتخت
بیاورد نزد شه نیک بخت
هوش مصنوعی: از گنج و اسبان و تاج و تخت، همه را نزد شاه خوشبخت بیاورید.
چوآمد به نزدیک ایران زمین
خبریافت زو شهریار گزین
هوش مصنوعی: وقتی به سرزمین ایران نزدیک شد، خبرهایی از پادشاهی برگزیده دریافت کرد.
کس آمد بگفت این بر پیلتن
که آمد فرامرز با انجمن
هوش مصنوعی: کسی آمد و به پیلتن گفت که فرامرز به جمع ما آمده است.
زشادی،دل پیل تن برتپید
همان گه بر شاه ایران دوید
هوش مصنوعی: از شادی، دل بزرگ و تن از هیجان به لرزه افتاد و در همان لحظه به سوی شاه ایران دوید.
شهنشاه فرمود تا مهتران
بزرگان ایران وکندآوران
هوش مصنوعی: پادشاه دستور داد تا بزرگان و سروران ایرانی و کسانی که از مناطق دور آمده‌اند، جمع شوند.
چو گودرز وبهرام و گیو دلیر
ابا توس و گستهم وگرگین شیر
هوش مصنوعی: گودرز، بهرام، گیو، توس، گستهم و گرگین، همگی دلاوران و جنگجویان شجاع و نیرومند هستند.
ابا پیل وکوس و درفش بنفش
همان نامداران زرینه کفش
هوش مصنوعی: با فیل و شیپور و پرچم بنفش، همانند نام‌آوران با کفش زرین.
به پیش اندرون پیلتن با سپاه
پذیره برفتند سه روزه به راه
هوش مصنوعی: به جلو رفتند و پیل‌تن (شخصی قوی و شجاع) به همراه سپاه و نیرویشان، سه روز در راه بودند.
چودیدار شد با پدر،شیرمرد
درفش پدر دید از تیره گرد
هوش مصنوعی: وقتی شیرمرد با پدرش ملاقات کرد، پرچم و نشانه‌های پدرش را از تیرگی و دشواری‌ها مشاهده کرد.
پیاده شد ونیم فرسنگ راه
بپیمود با لشکر نیک خواه
هوش مصنوعی: او پیاده شد و نیم فرسنگ راه را به همراه لشکری که خیرخواه او بود، پیمود.
چوآمد بر پیلتن با سپاه
ستودش پدروار و بردش زراه
هوش مصنوعی: وقتی که او با سربازانش به میدان آمد، مانند پدرش او را ستایش کردند و راه را برایش هموار کردند.
تهمتن چو روی فرامرز دید
همان نامداران با ارز دید
هوش مصنوعی: پس از اینکه تهمتن (هرcules) چهره فرامرز را دید، همانند قهرمانان نامدار و باارزش را مشاهده کرد.
فرود آمد از رخش،بی خویشتن
زواره همیدون ابا انجمن
هوش مصنوعی: او از اسبش پایین آمد و بدون اینکه خودش را بشناسد، در میان جمعیت قرار گرفت.
گرامی پسر را به بر درگرفت
زشادی،خروشیدن اندرگرفت
هوش مصنوعی: زنان به گرمی پسرش را در آغوش گرفت و از شادی شروع به فریاد زدن کرد.
ببوسید رخسار پور جوان
زدیدار او گشت روشن روان
هوش مصنوعی: به چهره جوان او بوسه زدند و با دیدن او، روحشان روشنی پیدا کرد.
همان مهتران را که با او بدند
دلیر و ابا فر ونیرو بدند
هوش مصنوعی: افرادی که با او دشمن بودند، شجاع و نترس و آماده به کار بودند.
به بر درگرفت وببوسیدشان
به چهره گرامی پسندیدشان
هوش مصنوعی: او به در بر آمد و دستان آن‌ها را گرفت و با محبت بوسید، چهره‌هایشان را نیز دوست داشت و پسندید.
بزرگان ایران همه تن به تن
رسیدند زی بچه پیلتن
هوش مصنوعی: بزرگان ایران همه در یک مکان جمع شدند، به خاطر فرزندان دلیر و توانمند.
جوان را و دیگر بزرگانش را
سرافراز وگردان و شیرانش را
هوش مصنوعی: جوانان و دیگر بزرگانش را گرامی بدار و شجاعانش را سربلند کن.
یکایک گرفتندشان درکنار
شده شاد از گردش روزگار
هوش مصنوعی: آن‌ها به تدریج به کنار هم تجمع کردند و از خوشی روزگار لذت بردند.
وزآنجا برفتند نزدیک شاه
فرامرز چون شد بر پیشگاه
هوش مصنوعی: آنها از آنجا به نزد شاه فرامرز رفتند و وقتی به پیشگاه او رسیدند...
شهنشاه برخاست از تخت زر
بیامد گرازان به نزدیک در
هوش مصنوعی: پادشاه از تخت زرین خود برخواست و با شتاب به سوی در آمد.
فرامرز را تنگ در برگرفت
چو بنشست پرسیدن اندرگرفت
هوش مصنوعی: فرامرز در جا تنگی جا گرفت و وقتی نشست، شروع به پرسیدن کرد.
چنین گفت خسرو در آن انجمن
که ای پهلوان زاده پیل تن
هوش مصنوعی: خسرو در آن جمع گفت: ای فرزند جوانمرد، تو همچون پیکری بزرگ و قوی هستی.
چرا دوری ازما گزیدی همی
زدیدار ما دل بریدی همی
هوش مصنوعی: چرا تصمیم به دوری از ما گرفتی و از ملاقات با ما فاصله گرفتی؟
ببوسید روی زمین،نامدار
بسی آفرین کرد بر شهریار
هوش مصنوعی: بوسیدن خاک زمین، موجب شد که بسیاری از آفرینندگان بر شاه بزرگ بیفزایند.
بدو گفت کای شهریار زمین
به هرجا که بودن به هند و به چین
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای پادشاه زمین، در هر جایی که باشی، چه در هند و چه در چین، هستی.
شب وروز بر درگه کردگار
فزون خواستم دولت شهریار
هوش مصنوعی: در طول شب و روز، بارها و بارها به درگاه خداوند گریه کردم و از او خواستم که ثروت و مقام پادشاهی نصیبم کند.
زبخت شهنشاه نیکو گمان
گرفتم همه ملک هندوستان
هوش مصنوعی: به خاطر شانس خوب پادشاه، به خوبی فکر کردم که تمامی سرزمین هندوستان را به دست آورده‌ام.
اگر گویم از کار وکردارخود
زهر چیز کآمد برم نیک وبد
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از اعمال و رفتار خود سخن بگویم، از هر چیزی که به وجود آمده، هم خوب و هم بد را می‌آورم.
شگفتی بماند در آن شهریار
همین انجمن نامور نامدار
هوش مصنوعی: شگفتی‌ها در آن پادشاهی باقی خواهد ماند که این جمع به نام و آوازه‌ای مشهور است.
از آن پس بیاورد چیزی که بود
اگر گنج اگر تاج اگر گاه بود
هوش مصنوعی: از آن زمان چیزی به دست آورد که هر چه باشد، چه گنجی باشد، چه تاجی، یا هر چیز دیگری.
زلعل و زیاقوت واز سیم وزر
زفیروزه وگونه گونه گهر
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی‌های جسمانی و لوازم زینتی اشاره دارد. در آن به رنگ‌ها و جنس‌های مختلفی مثل طلا، نقره و فیروزه پرداخته شده که به زیبایی و جاذبه ظاهری افراد یا اشیاء اشاره دارد. به طور کلی، به تجلی زینت و شکوه در دنیای اطراف اشاره می‌کند.
زاسپان و وزتیغ وبرگستوان
زدرع و زخفتان و گرزگران
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگی‌ها و جوانب مختلف جنگاوران و تجهیزات آنها می‌پردازد. اشاره به ابزارها و سلاح‌های مختلفی دارد که در جنگ به کار می‌روند، همچنین به نوعی از جانفشانی و توانایی مبارزان اشاره می‌کند. در کل، این جمله تصویری از میدان جنگ و توانایی‌های جنگی را به خواننده منتقل می‌کند.
زکافور و از عنبر و عود ومشک
زهرگونه دارو چه تر و چه خشک
هوش مصنوعی: این بیت به مواد خوشبو و معطر اشاره دارد که از گیاهان مختلف به دست می‌آیند. گوینده در مورد انواع مختلف این مواد، چه در حالت تر و چه در حالت خشک، صحبت می‌کند و نشان می‌دهد که این عطرها و معطرها چقدر متنوع و ارزشمند هستند.
کنیزان تاتاری وکشمری
غلامان چینی وهم بربری
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زنان و خدمتکاران از مناطق مختلف می‌پردازد. در آن، به کنیزان تاتاری، غلامان چینی و افراد بربری اشاره شده است، که هر یک ویژگی‌هایی خاص و فرهنگی متفاوت دارند. این تنوع نشان‌دهنده وسعت جغرافیایی و فرهنگی است که در آن زنان و مردان از نژادها و قومیت‌های مختلف در کنار هم وجود دارند.
زسنجاب و از قاقم و از سمور
بدین گونه آورده از راه دور
هوش مصنوعی: از سنجاب و قاقم و سمور، به این شیوه از راه دور آورده‌اند.
بیاورد چندان که شاه جهان
شگفتی در او ماند یکسر کهان
هوش مصنوعی: بیاور چیزهایی که باعث شگفتی شاه جهان شود و او را کاملاً متعجب کند.
زبهر بزرگان ایران سپاه
بی اندازه بخشید آن رزمخواه
هوش مصنوعی: به خاطر بزرگانی که در ایران هستند، آن جنگجو نیروی بی‌نظیری را بخشید.
از آن پس شهنشه به رامش نشست
ابا نامداران خسرو پرست
هوش مصنوعی: پس از آن زمان، پادشاه با بزرگان و نامداران، به خوردن و شادی و تفریح پرداخت.
نشاندش برخویشتن شهریار
همی کرد هرگونه ای خواستار
هوش مصنوعی: او را بر خود نشاند، شاه به او هر گونه که خواست، رفتار کرد.
جوان دلاور،زبان برگشاد
همی کرد کردار هرگونه یاد
هوش مصنوعی: جوان شجاع، زبانش را باز کرده و از هر نوع کار و عمل خود یاد می‌کند.
زهر چیز کو را به سر برگذشت
چه در کوه ودریا وهامون ودشت
هوش مصنوعی: هر چیزی که بالای سر انسان باشد و به او آسیب برساند، چه در کوهستان، چه در دریا، چه در دشت و چه در باتلاق، زهر است.
دلاور همی گفت و شاه جهان
بزرگان ایران و فرخ مهان
هوش مصنوعی: دلیر به سخن آمد و عظمت شاه و بزرگان ایران و چهره‌های نیکو را ستود.
شگفتی فرومانده از کار او
همان مردی و رای و کردار او
هوش مصنوعی: شگفتی به خاطر کارهای او باقی مانده است، که همان مردانگی، اندیشه و کردار او است.
که زین سان جوانی بدین روزگار
که سالش زچل نگذرد روزگار
هوش مصنوعی: در این دنیا، جوانی به این شکل است که سال‌ها به سرعت می‌گذرد و عمر انسان به راحتی سپری می‌شود.
بدین سان بپیمود روی زمین
گهی بزم جسته گهی رزم وکین
هوش مصنوعی: به این ترتیب بر روی زمین قدم می‌زد و گاهی در جشن و سرگرمی بود و گاهی در جنگ و انتقام.
به مردی،جهان زیر پا آورد
همی نام شاهی به جا آورد
هوش مصنوعی: یک مرد قدرتمند می‌تواند با توانایی‌های خود، به حدی از عظمت برسد که تمام جهان را در اختیار خود بگیرد و نامش به عنوان شاه و سردار در تاریخ ثبت شود.
به گیتی یکی داستان ماند ازو
که هر جاکه باشد یکی نامجوی
هوش مصنوعی: داستانی در جهان باقی مانده است که در هر گوشه‌ای از آن، شخصی جستجوگر نامی وجود دارد.
چونام فرامرز رستم برند
همه باده بر شادی او خورند
هوش مصنوعی: چون فرامرز، پسر رستم، به شادی و خوشی مشغول است، همه به خاطر او خمیازه و نوشیدنی می‌نوشند.
ازاین نامور،چشم بد دورباد
سرانجام وآغاز او سورباد
هوش مصنوعی: از این شخصیت معروف، چشم بد به دور باشد؛ هر دو آغاز و پایان او خوشحال کننده و سرشار از شادی است.
ازو زنده شد نام سام سوار
که رخشنده بادا بدو روزگار
هوش مصنوعی: از او نام سام سوار زنده شد، امیدوارم که روزگار به او خوش بگذرد و او درخشان و باصفات باشد.