بخش ۱۷۳ - طلب کردن کیخسرو،فرامرز را
درین سال،شاه جهان کدخدای
فرستاده ای گرد وپاکیزه رای
کجا نام او بود گرزسپ شیر
هم از تخم کشواد گرد دلیر
ابا نامور صد هزار از گوان
دلیران وگردان روشن روان
فرستاد تا پهلوان زاده را
سپهبد فرامرز آزاده را
بیاید به نزدیک آن بارگاه
به دیدار او شاد گردد سپاه
یکی نامه فرمود با رای و پند
به نزد سپهبد یل زورمند
یکی نامه درون این چنین کرد یاد
که ای پهلوان زاده با نژاد
تو شاخی واز تخمه پیل تن
همان سرفرازی به هر انجمن
بسی گرد گیتی بپیموده ای
به یک روز،جایی نیاسوده ای
بیابان و هامون و دریا وکوه
همانا که گشتی از ایشان ستوه
چو با دیو و با شیر جستی نبرد
شب وروز ناسوده ای ا زکارکرد
چه کردی چه بویی به گرد جهان
که گیتی نخواهد گشادن میان
اگربس بکوشی و رنج آوری
هنوز ار مزارش یکی نشمری
گه آمد که سر سوی ایران نهی
به فرخنده فالی و روز بهی
بیابی خود ولشکرنامدار
نیاز است از چهرت ای کامکار
چو نامه بخوانی هم اندر شتاب
اگر تشنه باشی مکن رای آب
چو باد اندرآور سپه را زجای
بدین بارگه آی وجایی مپای
که هنگام رزمست و کین خواستن
سوی مرز توران بیاراستن
فرستاده شاه ایران زمین
چو باد دمان اندر آمد به زین
همی راند با نامور صد سوار
به فرمان فیروزگر شهریار
چوآمد به نزدیکی مرز چین
یکی دشت خوش دید و خرم زمین
یکی چشمه بود اندر آن پهن دشت
که از خرمی دیده ها خیره گشت
همه سنگ از لعل و آبش چو در
نمودی همه ساله آن چشمه،پر
به نزدیک چشمه فرودآمدند
بدان جای خرم یکی دم زدند
گذار فرامرز گردن فراز
درآن بیکران راه دور ودراز
به ده روز از آن چشمه بد دورتر
زگرز سپ واز لشکرش بی خبر
همی بود گرزسپ بر چشمه سار
بدان تا برآساید از روزگار
چویک هفته بگذشت آن جایگاه
بیامد فرامرز لشکر پناه
به دل شادمان گشت گرزسپ شیر
به دادار برآفرین کرد دیر
زاسب اندرآمد فرامرز گو
سوار سرافراز با ارزگو
گوان را یکایک به بر درگرفت
زکار جهان پرسش اندر گرفت
هم از باب وهم شهریار جهان
زگردان ایران،کهان ومهان
یکایک بپرسید از آن نامدار
که هستند با خرمی کامکار
بدوگفت گرزسپ کای پهلوان
درستند وشادند و روشن روان
پس آن نامه شاه ایران زمین
فرامرز را داد و کرد آفرین
فرامرز چو نامه شه بخواند
هم اندر زمان سوی ایران براند
دو منزل یک کرد و آمد دوان
ابا نامداران وفرخ گوان
بدین گونه تا نزد قنوج شاه
بپیمود گردان شب و روز راه
پس آنگه به گرز سپ فرمود شیر
که ای نامور پهلوان دلیر
تو را رفت باید به نزدیک شاه
به آگاهی از بنده نیک خواه
بگویی که آن رنج دیده رهی
جدا مانده از پیش تخت مهی
به رنج آمد از راه دور ودراز
به قنوج یک هفته مانده فراز
چوگردد تن آسان سرمهر وماه
گرازان بیاید به نزدیک شاه
از آن پس فراوان ز اسپ ودرم
زدینار و دیبا زهر بیش وکم
به گرزسپ داد وبه ایرانیان
همه سربه سر گشت از اوشادمان
از آن سوی،گرزسپ شد پیش شاه
وزآن روی دیگر گو رزمخواه
بیامد بر خسرو هندوان
چوآگاه شد رای روشن روان
چو دیدار شد رای با پهلوان
به اسپ اندر آمد به دل شادمان
فراوان بپرسید رای برین
که ای شیردل پهلوان گزین
برفتی و ما را سپردی به غم
همه روز از آرزو دل دژم
سوی شهر قنوج رفتند شاد
همه جان پر از مهر ودل پر زداد
یکی ماه با رامش و بزم وسور
برآسود و بی غم شد از راه دور
سرمه برآراست و آمد به در
سوی زابلستان،یل پرهنر
چوآگاهی او به دستان رسید
دل زال گفتی به بر برتپید
نبیره پذیره بیامد به راه
ز زابلستان با فراوان سپاه
سه روزه بر شهر بازآمدند
به دیدار او با نیاز آمدند
چو روی پدر دید دستان سام
فرود آمد از چرمه تیزگام
نبیره فرود آمد از اسپ،زود
نیا را فراوان ستایش نمود
به بر درگرفتش جهاندیده زال
همی گفتش ای پهلو بی همال
به تنگست مام ونیا وپدر
چگونه بد ای گرد خورشید فر
که مارا شب وروز از آرزوی
نه پروای نخجیر بود ونه گوی
سر و روی و چشم و برش بوسه داد
بدو گفت کای باب فرخ نژاد
به جان و سر شاه ایران زمین
به خاک سیاوخش با آفرین
که من روز وشب پیش یزدان پاک
نیایش کنان بوسه دادم به خاک
مگر باز بینم یکی چهر زال
همان شاه وهم رستم بی همال
بدوگفت زال ای گو بافرین
چه کردی به هندوستان و به چین
فرامرز تا آسمان تیره گشت
همی گفت هر گونه ای سرگذشت
زکردار سیمرغ و شهر برنج
زدریای ژرف و زهرگونه رنج
همان اژدر وگرگ و شیر ژیان
زپتیاره و دیو واز جادویان
زهر چیزکامد به راه اندرش
زگفتار وکردار از لشکرش
همی گفت ودستان بدو داد هوش
بسی آفرین کرد بر شیر زوش
بدو گفت زال ای نبرده سوار
زهنگام گرشسب و سام سوار
به گیتی کس این رنج وسختی ندید
نه از کار دیده بزرگان شنید
که برتو گذشت ای گو نیک بخت
که بادی همه ساله با تاج وتخت
بخش ۱۷۲ - دستوری طلبیدن فرامرز از فرطورتوش به جهت رفتن: یکی روز شد پهلو ناموربخش ۱۷۴ - رفتن فرامرز نزد کیخسرو: چو چندی برآسود پیش نیا
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
درین سال،شاه جهان کدخدای
فرستاده ای گرد وپاکیزه رای
هوش مصنوعی: در این سال، پادشاه بزرگ دنیا، فرماندهای را فرستاده است که با افکاری روشن و پاک به همراه خود دارد.
کجا نام او بود گرزسپ شیر
هم از تخم کشواد گرد دلیر
هوش مصنوعی: در کجا میتوان نام او را جستجو کرد، در حالی که گرز سپیدش از تخم مرغ بزرگ و شجاعانه بیرون آمده است؟
ابا نامور صد هزار از گوان
دلیران وگردان روشن روان
هوش مصنوعی: با نام آوران و دلیران مشهور صد هزار و جوانان پرشور و دلیر را به یاد میآورم.
فرستاد تا پهلوان زاده را
سپهبد فرامرز آزاده را
هوش مصنوعی: فرستاد تا پسر قهرمان را، سردار فرامرز آزاد به جلو بیاورد.
بیاید به نزدیک آن بارگاه
به دیدار او شاد گردد سپاه
هوش مصنوعی: به سوی آن مکان مقدس بروید تا سپاه به دیدار او شاد و خوشحال شود.
یکی نامه فرمود با رای و پند
به نزد سپهبد یل زورمند
هوش مصنوعی: یک نفر نامهای نوشت و با تدبیر و نصیحت به نزد فرمانده قوی و با استقامت فرستاد.
یکی نامه درون این چنین کرد یاد
که ای پهلوان زاده با نژاد
هوش مصنوعی: در اینجا نوشتهای به یادگار آمده است که به فرزند پهلوانان اشاره میکند و او را از نسل بزرگان میشناسد.
تو شاخی واز تخمه پیل تن
همان سرفرازی به هر انجمن
هوش مصنوعی: تو مانند شاخی هستی که از تیرهی فیل زاده شده است و همیشه در هر جمعی افتخارآفرینی میکنی.
بسی گرد گیتی بپیموده ای
به یک روز،جایی نیاسوده ای
هوش مصنوعی: تو در طول زندگی، سرگردان و در حال سفر بودهای و در هیچ جایی آرامش نگرفتهای.
بیابان و هامون و دریا وکوه
همانا که گشتی از ایشان ستوه
هوش مصنوعی: بیابان، تالاب، دریا و کوه؛ همه اینها میتوانند خستهکننده و کلافهکننده باشند اگر مدام با آنها مواجه شوی.
چو با دیو و با شیر جستی نبرد
شب وروز ناسوده ای ا زکارکرد
هوش مصنوعی: اگر با دیوان و شیرها به جنگ مشغول هستی، در شب و روز باید از انجام کارها و تلاشهای خود غافل نشوی.
چه کردی چه بویی به گرد جهان
که گیتی نخواهد گشادن میان
هوش مصنوعی: چه کار کردی، چه عطر و بویی به دور و بر منتشر کردی که هیچ چیزی نمیتواند به این وسعت و جذابیت توجهی را جلب کند و راهی را برای خود باز کند.
اگربس بکوشی و رنج آوری
هنوز ار مزارش یکی نشمری
هوش مصنوعی: اگر خیلی تلاش کنی و زحمت بکشی، باز هم اگر یک آرامگاه او را نشماری، نتیجهای نخواهد داشت.
گه آمد که سر سوی ایران نهی
به فرخنده فالی و روز بهی
هوش مصنوعی: گاهی پیش میآید که سر خود را به سمت ایران بگردانی و روز خوشی را در سرنوشت خود ببینی.
بیابی خود ولشکرنامدار
نیاز است از چهرت ای کامکار
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به موفقیت دست یابی، باید از چهرهی خوشبختی و قدرت خود بهرهبرداری کنی.
چو نامه بخوانی هم اندر شتاب
اگر تشنه باشی مکن رای آب
هوش مصنوعی: هرگاه که مشغول خواندن نامهای هستی، اگر متوجه شتاب و عجلهات شوی، نباید به فکر آب خوردن و رفع تشنگی بیفتی.
چو باد اندرآور سپه را زجای
بدین بارگه آی وجایی مپای
هوش مصنوعی: چون باد، سپاه را از مکانی که در آن هستند به سوی این محل بیاور و در اینجا مکث نکن.
که هنگام رزمست و کین خواستن
سوی مرز توران بیاراستن
هوش مصنوعی: در زمان جنگ و هنگام نیاز به انتقام، به سمت مرزهای توران آماده میشوند.
فرستاده شاه ایران زمین
چو باد دمان اندر آمد به زین
هوش مصنوعی: فرستاده پادشاه ایران مانند باد در زمان دمیدن وارد شد.
همی راند با نامور صد سوار
به فرمان فیروزگر شهریار
هوش مصنوعی: با نامور و معروف، صد سوار به فرمان شهریار فیروزگر، حرکت میکند.
چوآمد به نزدیکی مرز چین
یکی دشت خوش دید و خرم زمین
هوش مصنوعی: وقتی به نزدیکی مرز چین رسید، دشت زیبا و سرسبزی را دید.
یکی چشمه بود اندر آن پهن دشت
که از خرمی دیده ها خیره گشت
هوش مصنوعی: در یک دشت وسیع، چشمهای وجود داشت که زیبایی و سرسبزیاش باعث جذب توجه آدمها میشد و نگاهها را خیره میکرد.
همه سنگ از لعل و آبش چو در
نمودی همه ساله آن چشمه،پر
هوش مصنوعی: اگر سنگ را از لعل و آبش به نمایش بگذاری، هر سال آن چشمه پر خواهد بود.
به نزدیک چشمه فرودآمدند
بدان جای خرم یکی دم زدند
هوش مصنوعی: به کنار چشمه رفتند و در آن مکان خوشحال و شاداب چند لحظهای استراحت کردند.
گذار فرامرز گردن فراز
درآن بیکران راه دور ودراز
هوش مصنوعی: حرکت و سفر فرامرز با قامت بلند در آن بینهایت و مسیر طولانی.
به ده روز از آن چشمه بد دورتر
زگرز سپ واز لشکرش بی خبر
هوش مصنوعی: در مدت ده روز از آن چشمه، به دورتر از جایی که گاوها و لشکرش قرار دارند، قرار گرفتهام و از وضعیت آنها خبر ندارم.
همی بود گرزسپ بر چشمه سار
بدان تا برآساید از روزگار
هوش مصنوعی: اگر آب به چشمه جاری شود، باید تلاشی باشد تا از سختیهای زمان رهایی یابد.
چویک هفته بگذشت آن جایگاه
بیامد فرامرز لشکر پناه
هوش مصنوعی: پس از گذشت یک هفته، فرامرز به آن مکان آمد و از لشکر پشتیبانی کرد.
به دل شادمان گشت گرزسپ شیر
به دادار برآفرین کرد دیر
هوش مصنوعی: با شادی و خوشحالی در دل، مانند گرز سپید شیر به سوی خداوند بزرگ دعا و سپاسگزاری کرد.
زاسب اندرآمد فرامرز گو
سوار سرافراز با ارزگو
هوش مصنوعی: زاسب به درون آمده و فرامرز را بسیج کرده است، سواری با افتخار و ارزشمند.
گوان را یکایک به بر درگرفت
زکار جهان پرسش اندر گرفت
هوش مصنوعی: گوان (شما) را یکی یکی در آغوش گرفت و از کارهای جهان سوال کرد.
هم از باب وهم شهریار جهان
زگردان ایران،کهان ومهان
هوش مصنوعی: این بیت به خوبی نشان میدهد که چه قدر عشق و محبت شهریار نسبت به سرزمینش و مردمش عمیق است. او از آینده و سرنوشت آنان نگران است و به خاطر همین احساس، این نگرانی را با دیگران در میان میگذارد. تلاش او برای حفظ فرهنگ و هویت ایرانیان و توجه به تاریخ کهن کشور خود، از جمله مسائلی است که او را به فکر وامیدارد.
یکایک بپرسید از آن نامدار
که هستند با خرمی کامکار
هوش مصنوعی: هر کدامتان از آن شخصیت معروف بپرسید که آیا افرادی که با خوشحالی و موفقیت زندگی میکنند، چه کسانی هستند.
بدوگفت گرزسپ کای پهلوان
درستند وشادند و روشن روان
هوش مصنوعی: به او گفت که ای پهلوان، تو را به خاطر دلی شاد و روشن میستایند و به تو احترام میگذارند.
پس آن نامه شاه ایران زمین
فرامرز را داد و کرد آفرین
هوش مصنوعی: سپس شاه ایران نامهای به فرامرز داد و او را ستایش کرد.
فرامرز چو نامه شه بخواند
هم اندر زمان سوی ایران براند
هوش مصنوعی: فرامرز وقتی نامه شاه را بخواند، در همان لحظه به سمت ایران میشتابد.
دو منزل یک کرد و آمد دوان
ابا نامداران وفرخ گوان
هوش مصنوعی: دو شخص با نامهای مشهور و خوشنام در یک سفر به هم ملاقات کردند و با هم به سمت مقصدی حرکت کردند.
بدین گونه تا نزد قنوج شاه
بپیمود گردان شب و روز راه
هوش مصنوعی: بدین صورت، به مدت شب و روز، به سمت قنوج شاه سفر میکرد.
پس آنگه به گرز سپ فرمود شیر
که ای نامور پهلوان دلیر
هوش مصنوعی: سپس شیر به پهلوان نامی و دلاور گفت:
تو را رفت باید به نزدیک شاه
به آگاهی از بنده نیک خواه
هوش مصنوعی: تو باید به نزد شاه بروی تا از وضعیت و حال و روز بندهای که خیرخواه توست، باخبر شوی.
بگویی که آن رنج دیده رهی
جدا مانده از پیش تخت مهی
هوش مصنوعی: میگویی که آن گداخته دل، از راهی که میرفت، تنهایی از کنار بستر آن ماه زیبا جدا مانده است.
به رنج آمد از راه دور ودراز
به قنوج یک هفته مانده فراز
هوش مصنوعی: شخصی از راهی طولانی و سخت سفر کرده و اکنون به قنوج رسیده است، جایی که او به مدت یک هفته در آنجا توقف کرده و استراحت میکند.
چوگردد تن آسان سرمهر وماه
گرازان بیاید به نزدیک شاه
هوش مصنوعی: وقتی که بدن راحت میشود، سر ماه و مهر هم به نزد شاه نزدیک میآید.
از آن پس فراوان ز اسپ ودرم
زدینار و دیبا زهر بیش وکم
هوش مصنوعی: پس از آن زمان، بسیار از اسب و پدرم در زینتها و پارچههای گرانبها هزینه کردند و در این راه کم و زیاد کردند.
به گرزسپ داد وبه ایرانیان
همه سربه سر گشت از اوشادمان
هوش مصنوعی: در اینجا به یاد میآوریم که گرز اسپ به عنوان نماد قدرت و توانایی در دست کسانی است که به ایرانیان خدمت میکنند و سرنوشت همه را تحت تأثیر قرار میدهد. به این معنا که او با این قدرت و فره، بر همه زندگی مردم اثرگذار است و مشکلات و چالشها را از پیش پایشان برمیدارد.
از آن سوی،گرزسپ شد پیش شاه
وزآن روی دیگر گو رزمخواه
هوش مصنوعی: در آن سوی دیگر، گرزی به نزد شاه آمد و از طرف دیگر، جنگجو را به میدان درخواست کرد.
بیامد بر خسرو هندوان
چوآگاه شد رای روشن روان
هوش مصنوعی: یک روز، خسرو هندی به نزد او آمد و هنگامی که او را دید، ذهنش روشن و آشکار شد.
چو دیدار شد رای با پهلوان
به اسپ اندر آمد به دل شادمان
هوش مصنوعی: زمانی که دیدار با پهلوان انجام شد، او با شادی و خوشحالی به اسب آمد.
فراوان بپرسید رای برین
که ای شیردل پهلوان گزین
هوش مصنوعی: بسیار پرسیدند که ای دلیر و شجاع، باید چه کسی را انتخاب کنم؟
برفتی و ما را سپردی به غم
همه روز از آرزو دل دژم
هوش مصنوعی: تو رفتی و ما را تنها گذاشتی، در حالی که هر روز از غم و حسرت آرزوی تو در دلمان زنده است.
سوی شهر قنوج رفتند شاد
همه جان پر از مهر ودل پر زداد
هوش مصنوعی: همه با خوشحالی و عشق به سمت شهر قنوج میروند و دلشان پر از شوق و محبت است.
یکی ماه با رامش و بزم وسور
برآسود و بی غم شد از راه دور
هوش مصنوعی: یک شب زیبا و شاد با دوستان و سرور به وجود آمده است، و بر خود آرامش و خوشحالی حس میکند، به ویژه از راه دور.
سرمه برآراست و آمد به در
سوی زابلستان،یل پرهنر
هوش مصنوعی: چشمانش را با سرمه زیبا کرده و به سمت زابلستان رفت، یلی با هنرمندی فراوان.
چوآگاهی او به دستان رسید
دل زال گفتی به بر برتپید
هوش مصنوعی: وقتی که آگاهی و مهارت او به دستش رسید، دل زال به شوق و هیجان برای او به تپش افتاد.
نبیره پذیره بیامد به راه
ز زابلستان با فراوان سپاه
هوش مصنوعی: نوهی کسی با لشکری زیاد از سرزمین زابل به سوی ما آمد.
سه روزه بر شهر بازآمدند
به دیدار او با نیاز آمدند
هوش مصنوعی: سه روز پس از سفر، مردم شهر به دیدن او بازگشتند و با دلتنگی و نیاز به دیدارش آمدند.
چو روی پدر دید دستان سام
فرود آمد از چرمه تیزگام
هوش مصنوعی: زمانی که پدر سام را دید، دستانش به سرعت پایین آمد و از زمین سریع تر به سمت خود آمد.
نبیره فرود آمد از اسپ،زود
نیا را فراوان ستایش نمود
هوش مصنوعی: نوه یا فرزند فرود از اسب پایین آمد و به سرعت پدرش را به شدت تحسین کرد.
به بر درگرفتش جهاندیده زال
همی گفتش ای پهلو بی همال
هوش مصنوعی: زال، که فردی با تجربه و دانا است، در برابر درگاهی ایستاده و به پهلوی خود میگوید که تو همتا و همپایهای نداری.
به تنگست مام ونیا وپدر
چگونه بد ای گرد خورشید فر
هوش مصنوعی: در اینجا منظور این است که در زندگی و خانواده، شرایط سخت و دشوار است. همچنین اشاره به این دارد که مشکلات و فشارهایی که در حال حاضر وجود دارد، ممکن است بر روی شخص تأثیر بگذارد. در نهایت، به نوعی شکواییه از وضعیتی که به آن دچار شدهاند و اضطراب ناشی از آن وجود دارد.
که مارا شب وروز از آرزوی
نه پروای نخجیر بود ونه گوی
هوش مصنوعی: ما در طول شب و روز فقط به فکر آرزوهای خود هستیم و هیچ توجهی به شکار یا بازی نداریم.
سر و روی و چشم و برش بوسه داد
بدو گفت کای باب فرخ نژاد
هوش مصنوعی: با نگاهی به زیباییهای او، صورت و چشمهایش را بوسید و به او گفت: ای پدر خوشبخت و افتخارآفرین.
به جان و سر شاه ایران زمین
به خاک سیاوخش با آفرین
هوش مصنوعی: به خاطر جان و سر شاه ایران، به خاک سیاوخش درود میفرستم.
که من روز وشب پیش یزدان پاک
نیایش کنان بوسه دادم به خاک
هوش مصنوعی: من در طول روز و شب با دل پاک و خالص به خدای بزرگ دعا میکنم و برای او خاک زمین را میبوسم.
مگر باز بینم یکی چهر زال
همان شاه وهم رستم بی همال
هوش مصنوعی: آیا دوباره چهره زال را میبینم، همان شاهی که با رستم بینظیر است؟
بدوگفت زال ای گو بافرین
چه کردی به هندوستان و به چین
هوش مصنوعی: زال به او گفت: «ای نیکوکار، در هند و چین چه کردهای؟»
فرامرز تا آسمان تیره گشت
همی گفت هر گونه ای سرگذشت
هوش مصنوعی: فرامرز، وقتی که آسمان تاریک شد، شروع به سخن گفتن دربارهی هر نوع سرگذشتی کرد.
زکردار سیمرغ و شهر برنج
زدریای ژرف و زهرگونه رنج
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف کارهای سیمرغ و شهر برنج اشاره میکند. سیمرغ، که نماد قدرت و حکمت است، در کنشهای خود تأثیرات عمیقی بر دنیای اطرافش دارد. همچنین، اشاره به دریا و رنجها نشاندهندهی عمق و تنوع چالشهایی است که در زندگی وجود دارد. به طور کلی، تصویرسازی در این بیت نشاندهندهی عظمت و مشکلات زندگی است که باید با آنها روبرو شد.
همان اژدر وگرگ و شیر ژیان
زپتیاره و دیو واز جادویان
هوش مصنوعی: در اینجا به موجوداتی هولناک و افسانهای اشاره شده است که هر کدام نماد نوعی خطر و تهدید هستند. این موجودات شامل اژدها، گرگ و شیر هستند که به قویترین و ترسناکترین حیوانات و موجودات افسانهای تعبیر میشوند. همچنین به دیوها و جادوگران نیز اشاره شده که اغلب نمایانگر شرارت و قدرتهای خبیث هستند. در کل، این بیت به تصویر کشیدن هیولاها و موجوداتی میپردازد که در داستانها و افسانهها ترس و وحشت ایجاد میکنند.
زهر چیزکامد به راه اندرش
زگفتار وکردار از لشکرش
هوش مصنوعی: هر چیزی که به سوی او میآید، از گفتهها و اعمال لشکر او است.
همی گفت ودستان بدو داد هوش
بسی آفرین کرد بر شیر زوش
هوش مصنوعی: او همواره میگفت و با دست خود به او نشان میداد، و بر هوش و ذکاوت او بسیار تمجید میکرد.
بدو گفت زال ای نبرده سوار
زهنگام گرشسب و سام سوار
هوش مصنوعی: زال به او گفت: ای سوار کارآزموده، در زمان نبرد با گرشسب و سام سوار، خود را آماده کن.
به گیتی کس این رنج وسختی ندید
نه از کار دیده بزرگان شنید
هوش مصنوعی: در دنیا کسی چنین درد و سختی را تجربه نکرده و نه از کار و رفتار بزرگترها چیزی شنیده که به چنین رنجی دچار شود.
که برتو گذشت ای گو نیک بخت
که بادی همه ساله با تاج وتخت
هوش مصنوعی: ای خوشاقبال، چه بر تو گذشته است که هر ساله بادی برایت میوزد، همراه با تاج و تخت.