بخش ۱۶۵ - خوان دوم کشته شدن گرگان به دست فرامرز
چو خورشید تابید و بی گاه شد
فلک سر به سر رو به خرگاه شد
سپهبد سپه را همه برنشاند
بفرمود کارآگهان را براند
بپوشید خفتان و برگستوان
برآراست خود را به تیر و کمان
سپاه از پس او به پیش اندرون
سیه دیو در راه بد رهنمون
بدان گه که خور سوی مغرب دوید
سپهبد به نزدیک گرگان رسید
چو از دور دیدند گرگان سوار
خروشان و جوشان چو شیر شکار
سوی پهلوان سپه تاختند
زمین را به دندان بپرداختند
کمانور سرافراز با زور و فر
خدنگی سه پر زد به بند کمر
چو گرگان رسیدند نزدش فراز
به زه برنهاد از کمان سرفراز
خدنگی نهاد اندرو چار پر
به شست اندر آورد و بگشاد بر
چو با گوش نزدیک شد شست او
کمان چین بیفزود از دست او
چو تنگ اندر آورد بر گوش شست
خدنگ از بر چرخ چاچی بجست
بزد بر بناگوش گرد دلیر
گذر کرد از گردنش چوب تیر
به خاک اندر آمد تن گرگ نر
به شست اندر آورد تیر دگر
بزد بر تهیگاه آن ماده گرگ
به خاک اندر افتاد گرگ سترگ
از آن پس تنانشان همه پاره کرد
بدین سان ز گرگان برآورد گرد
بیامد سوی آب روشن روان
به دل خرم از گردش آسمان
سر و تن بشست آن یل نامدار
همی گفت ای پاک پروردگار
تو دادی مرا دستگاه بزرگ
بدین نره شیران و گرگ سترگ
که را برگزیدی که او خوار نیست
بدین داد بر جای پیکار نیست
که را خوار کردی کسی خوارتر
نباشد به گیتی کسی زارتر
ز فر تو یک ذره ماهی شود
ز مهر تو کوهی چو کاهی شود
همه داد بینیم و بیداد نیست
برین داد بر جای فریاد نیست
چو پردخته شد ز آفرین خدای
سپاهش رسیدند یک یک به جای
چو دیدند از آن سان دو گرگ ژیان
تبه گشته از تیر مرد جوان
سراسر سپه خواندند آفرین
بر آن شیردل پهلوان گزین
زدند از بر سبزه تر سرای
به رامش نشست آن یل پاک رای
گوان می گرفتند و شادی کنان
از آن خرمی گشته بازی کنان
چو تاریک شد چهره آسمان
فروغ شه اختران شد نهان
از آن تیرگی شمع اختر هزار
به کردار اخگر ز دریای قار
ببارید گفتی مگر سندروس
نشاندند بر تخته آبنوس
بخفتند چون رنگ شب درگذشت
خروش چکاوک برآمد به دشت
شهنشاه انجم یکی شمع زرد
بگسترد برگنبد لاجورد
سپر بر نهادند و بستند بار
همی رفت پیش اندرون نامدار
ابا او سیه دیو همراه بود
که او را بدان راه آگاه بود
بپرسید از او پهلوان دلیر
که در ره چه باشد ز پیل و ز شیر
چنین داد پاسخ سیه دیو باز
که ای رزمجو مهتر سرفراز
یکی دیو پیش آیدت پر ز هول
خردمند خواند مر آن دیو غول
از این دشت پتیاره سهمناک
سرش با سپهر و دو پایش به خاک
به دندان چو پیل و به تن همچو کوه
ز آسیب او کوه خارا ستوه
دو چشمش چو دو چشمه پر ز خون
فروهشته لب ها چو لنج هیون
سرش پهن همچون درخت گشن
سیه روی و رخ زرد و تاریک تن
ز دریای قلزم برآرد نهنگ
هم اندر هوا مرغ گیرد به چنگ
بدین بوم و بر شیر و پیل دلیر
گذشتن نیارد ز بالا و زیر
بخش ۱۶۴ - خوان اول کشتن فرامرز،شیران را: چو شب شعر زربفت بر سر کشیدبخش ۱۶۶ - خوان سوم کشتن فرامرز،غول را: در این گفتگو بود کز ناگهان
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو خورشید تابید و بی گاه شد
فلک سر به سر رو به خرگاه شد
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید درخشید و روز به نیمروز رسید، کل آسمان به سمت محل اقامت و خرگاه روی آورد.
سپهبد سپه را همه برنشاند
بفرمود کارآگهان را براند
هوش مصنوعی: سردار بزرگ، تمامی سپاهیان را جمع کرد و به فرمانش، افرادی که دارای تجربه و دانش بودند را به کار گرفت.
بپوشید خفتان و برگستوان
برآراست خود را به تیر و کمان
هوش مصنوعی: لباس جنگی بپوشید و خود را به زیورهای جنگی آراسته کنید، آماده باشید با تیر و کمان.
سپاه از پس او به پیش اندرون
سیه دیو در راه بد رهنمون
هوش مصنوعی: ارتش به دنبال او به جلو میرود و این دیو سیاه در مسیر بد هدایتکننده است.
بدان گه که خور سوی مغرب دوید
سپهبد به نزدیک گرگان رسید
هوش مصنوعی: در آن زمان که خورشید به سمت مغرب میرفت، فرمانده به نزدیکی گرگان رسید.
چو از دور دیدند گرگان سوار
خروشان و جوشان چو شیر شکار
هوش مصنوعی: وقتی که گرگهای سوار، در حال تهاجم و خروش از دور دیده شدند، مانند شیری که به شکار میرود.
سوی پهلوان سپه تاختند
زمین را به دندان بپرداختند
هوش مصنوعی: آنها به سمت پهلوان حمله کردند و زمین را مانند غذایی که به دندان میزنند، مورد هجوم قرار دادند.
کمانور سرافراز با زور و فر
خدنگی سه پر زد به بند کمر
هوش مصنوعی: شخصی قوی و سرشار از افتخار با قدرت و توانمندی، سه تیر را به سمت کمربندش پرتاب کرد.
چو گرگان رسیدند نزدش فراز
به زه برنهاد از کمان سرفراز
هوش مصنوعی: وقتی گرگان به او رسیدند، کمربند خود را روی کمرش بستند و کمان را به حالت آمادهباش در دست گرفتند.
خدنگی نهاد اندرو چار پر
به شست اندر آورد و بگشاد بر
هوش مصنوعی: خود را در میان چارپایان قرار داد و تیر را به دست گرفت و آن را رها کرد.
چو با گوش نزدیک شد شست او
کمان چین بیفزود از دست او
هوش مصنوعی: وقتی که با گوش نزدیک شد، او دستانش را به سمت کمان چین برد و آن را محکمتر گرفت.
چو تنگ اندر آورد بر گوش شست
خدنگ از بر چرخ چاچی بجست
هوش مصنوعی: وقتی که تنگی و فشار به انسان وارد میشود، انگار که خنجر را بر گوش شستش میفشارد و در این حال از چرخ زمان به سرعت دور میشود.
بزد بر بناگوش گرد دلیر
گذر کرد از گردنش چوب تیر
هوش مصنوعی: از کنار گوش دلیر تیر به سرعت گذشت و به گردن او اصابت کرد.
به خاک اندر آمد تن گرگ نر
به شست اندر آورد تیر دگر
هوش مصنوعی: اگر بدن گرگ نر به خاک بیفتد، تیر دیگری در دست او خواهد بود.
بزد بر تهیگاه آن ماده گرگ
به خاک اندر افتاد گرگ سترگ
هوش مصنوعی: به دشت خالی، گرگ مادهای حملهور شد و در اثر این حمله، گرگ بزرگ به زمین افتاد.
از آن پس تنانشان همه پاره کرد
بدین سان ز گرگان برآورد گرد
هوش مصنوعی: پس از آن، بدنهایشان را به صورت پاره پاره درآورد و به این ترتیب از گرگان گرد و غبار بلند شد.
بیامد سوی آب روشن روان
به دل خرم از گردش آسمان
هوش مصنوعی: او به سمت آبی زلال و شفاف آمد و دلش از تماشای چرخش آسمان شاد و خوشحال بود.
سر و تن بشست آن یل نامدار
همی گفت ای پاک پروردگار
هوش مصنوعی: سرباز مشهور پس از شستشو و پاکیزگی بدنش گفت: ای خداوند پاک و بزرگ!
تو دادی مرا دستگاه بزرگ
بدین نره شیران و گرگ سترگ
هوش مصنوعی: تو به من قدرت و ابزارهای بزرگی عطا کردی تا در برابر نر شیران و گرگهای بزرگ بایستم.
که را برگزیدی که او خوار نیست
بدین داد بر جای پیکار نیست
هوش مصنوعی: تو چه کسی را انتخاب کردهای که در برابر تو فروتن و ذلیل نیست؟ در اینجا جنگ و مبارزهای وجود ندارد.
که را خوار کردی کسی خوارتر
نباشد به گیتی کسی زارتر
هوش مصنوعی: هر کس را که تو تحقیر کردی، بدان که در دنیا هیچ کس نیست که از او پستتر و زارتر باشد.
ز فر تو یک ذره ماهی شود
ز مهر تو کوهی چو کاهی شود
هوش مصنوعی: از زیبایی تو یک ذره مثل ماه میشود و از محبت تو کوهی مثل کاهی کوچک میشود.
همه داد بینیم و بیداد نیست
برین داد بر جای فریاد نیست
هوش مصنوعی: ما همه ظلم و ستم را میبینیم، اما صدایی در اعتراض به این بیعدالتیها وجود ندارد.
چو پردخته شد ز آفرین خدای
سپاهش رسیدند یک یک به جای
هوش مصنوعی: زمانی که کار خالق به پایان رسید، سپاهیانش یکی یکی به جایگاه خود رسیدند.
چو دیدند از آن سان دو گرگ ژیان
تبه گشته از تیر مرد جوان
هوش مصنوعی: وقتی دو گرگ قوی و خطرناک را دیدند که به خاطر تیراندازی یک مرد جوان از پا درآمدهاند و نابود شدهاند، وحشت و شگفتی به دلشان افتاد.
سراسر سپه خواندند آفرین
بر آن شیردل پهلوان گزین
هوش مصنوعی: همه به ستایش و تحسین آن پهلوان شجاع و دلیر پرداختند.
زدند از بر سبزه تر سرای
به رامش نشست آن یل پاک رای
هوش مصنوعی: بر روی چمنزار، جوانمردی نشسته که پاک و بیآلایش است و به شادی و جشن مشغول است.
گوان می گرفتند و شادی کنان
از آن خرمی گشته بازی کنان
هوش مصنوعی: آنها گیاهان را جمع میکردند و شادمان از آن خوشی، به بازی میپرداختند.
چو تاریک شد چهره آسمان
فروغ شه اختران شد نهان
هوش مصنوعی: وقتی که آسمان تاریک میشود، روشنی ستارهها پنهان میگردد.
از آن تیرگی شمع اختر هزار
به کردار اخگر ز دریای قار
هوش مصنوعی: از آن تاریکی شمع مانند هزار ستاره، به صورت زغالی در دل دریای عمیق.
ببارید گفتی مگر سندروس
نشاندند بر تخته آبنوس
هوش مصنوعی: باران ببارید، انگار که درخت سدر را بر روی چوب سیاه و باارزش نشاندند.
بخفتند چون رنگ شب درگذشت
خروش چکاوک برآمد به دشت
هوش مصنوعی: آنها خوابشان برد، مانند رنگ شب که از بین میرود و صدای پرندهای (چکاوک) در دشت طنینانداز میشود.
شهنشاه انجم یکی شمع زرد
بگسترد برگنبد لاجورد
هوش مصنوعی: یک پادشاه آسمانی مانند یک شمع زرد روشنی را بر روی گنبد آبی رنگ پخش کرد.
سپر بر نهادند و بستند بار
همی رفت پیش اندرون نامدار
هوش مصنوعی: سپر را بر دوش گذاشتند و بار را بستند و او به درون رفت، در حالی که نامی شناخته شده و برجسته بود.
ابا او سیه دیو همراه بود
که او را بدان راه آگاه بود
هوش مصنوعی: او یک دیو سیاه را همراه داشت که او را در آن مسیر آشنا میکرد.
بپرسید از او پهلوان دلیر
که در ره چه باشد ز پیل و ز شیر
هوش مصنوعی: از او که قهرمان و شجاع است بپرسید در راه، چه میتواند باشد از فیل و شیر.
چنین داد پاسخ سیه دیو باز
که ای رزمجو مهتر سرفراز
هوش مصنوعی: دیو سیاه به رزمجو گفت: ای سرآمد و برجسته در میدان نبرد، پاسخ من این است.
یکی دیو پیش آیدت پر ز هول
خردمند خواند مر آن دیو غول
هوش مصنوعی: اگر دیوی وحشتناک به سوی تو بیاید، فرد خردمند آن را غول و تهدیدی میخواند.
از این دشت پتیاره سهمناک
سرش با سپهر و دو پایش به خاک
هوش مصنوعی: در این دشت وسیع و خالی، موجودی ترسناک وجود دارد که سرش به آسمان و پاهایش به زمین است.
به دندان چو پیل و به تن همچو کوه
ز آسیب او کوه خارا ستوه
هوش مصنوعی: این بیت به ویژگیهای قدرت و استقامت اشاره دارد. شخصی با دندانهایی محکم و تن قوی به قدری مستحکم است که حتی در برابر آسیبها و مشکلات بزرگ نیز مقاومت میکند و دچار ضعف نمیشود. در واقع، این عبارت توصیفکنندهی انسانهایی است که با صبر و نیرومندی از سختیها عبور میکنند و به راحتی تسلیم نمیشوند.
دو چشمش چو دو چشمه پر ز خون
فروهشته لب ها چو لنج هیون
هوش مصنوعی: دو چشمش مانند دو چشمهای است که از خون پر شده و لبهایش شبیه به لنجی به شدت غمزده و افسرده به نظر میرسند.
سرش پهن همچون درخت گشن
سیه روی و رخ زرد و تاریک تن
هوش مصنوعی: سرش بزرگ و پهن مانند درختی است، پوستش تیره و چهرهاش زرد و رنگش تیره و غم انگیز است.
ز دریای قلزم برآرد نهنگ
هم اندر هوا مرغ گیرد به چنگ
هوش مصنوعی: نهنگ بزرگ از عمق دریا به سطح میآید و پرندهای را در هوا شکار میکند.
بدین بوم و بر شیر و پیل دلیر
گذشتن نیارد ز بالا و زیر
هوش مصنوعی: در این سرزمین، هیچکس نمیتواند بهراحتی از دشت و کوه بهسلامت عبور کند.