بخش ۱۶۱ - سخن گفتن سیه دیو از نژاد فرامرز
چو هرکس سخن گفت از پهلوان
همان شاه گردان و نام آوران
پس آن دیو گویا زبان برگشاد
همی کرد کار فرامرز یاد
نخستین ز راه نژاد و گهر
سخن گفت از آن پهلو نامور
نژادش یکایک بدیشان شمرد
ز رستم بشد تا نریمان گرد
ز کورنگ و اترط همی کرد یاد
چنین تا به جمشید بردش نژاد
هم از مادرش دخت گودرز شیر
که با فر و برز است و با دار و گیر
بدین سان که گفتم نژادش کنون
هنرهاش باشد از این در فزون
خردمندی و فر و اورنگ او
مهی و جوانی و آهنگ او
اگر چند گویم از این در سخن
به گفتار هرگز نیاید به بن
کنون سیزده سال باشد کنون
که تا این هنر مند با رهنمون
همی پوید اندر جهان نامجوی
گهی نام جوی و گهی کام جوی
بسا گرگ و شیر و پلنگ و نهنگ
که از گرز او پست شد روز جنگ
بسا دیو جنگی و نر اژدها
که از تیغ تیزش نیابد رها
چه مایه حصاری که از کوه و دشت
که از سم اسبش همی تازه گشت
بسا کارزاری نبرده سوار
بسا شیر دل پهلو نامدار
که از جنگ او روی برگاشتند
بدو کام و امید بگذاشتند
پدرش آن سپهبد جهان پهلوان
نگهدار ایران و پشت گوان
ز هنگام شاه جهان کی قباد
کمر بسته دارد به مردی و داد
همه کشور ترک و ماچین و چین
بدان گونه تا مصر و بربر زمین
بگردید یکسر به نعل ستور
برافکند از آن انجمن گرد و شور
ز دیوان مازندران در نبرد
ز خنجر به گردون برافشاند گرد
به تنها تن خویشتن رزم جست
نجست از کسی یاری اندر نخست
ز جادو از دیو و از اژدها
یکی را نیامد ز تیغش رها
نماندست اندر جهان هیچ کس
که بر رزم او باشدش دسترس
همان سام نیرم که بودش نیا
سرافراز و با رای و با کیمیا
به هنگام عهد فریدون شاه
به مردی کمر بست بر گردگاه
همان کرگساران مازندران
بپرداخت آن یل به گرز گران
هزار و صد و شصت دیو دمان
که بودند هریک چو شیر ژیان
که در کرگساران بزرگان بدند
سرافراز و تند و سترگان بدند
گرفتار بند کمندش شدند
به خواری همه زیر بندش شدند
چه با اژدها و چه با نره دیو
چه با شیر و دیو و چه با گرد نیو
یکی بد به رزم اندرون شیرمرد
که بر وی برافشاند گرد نبرد
بدین مرز کاکنون تو داری نشست
نشان پی اسب و گرزش بسست
به خویشان ضحاک در بوم چین
به خنجر سیه کرد روی زمین
نریمان که بد باب سام سوار
همان است آوازه اش در دیار
چوگرشسب خود در جهان کس نبود
که با او توانست رزم آزمود
اگر گویم از کار آن نامدار
به چندان بود ناید اندر شمار
همانا شنیده بود تاجور
ز کردار مردی آن پرهنر
که با من هراس و همان اژدها
چه کرد آن دلاور به تیغ جفا
کنون این جوان از نژاد چنین
خردمند و با گرد و با آفرین
به رخ همچو ماه و به بالا چو سرو
به تن ژنده پیل و به رفتن تذرو
دو بازوش ماننده ران پیل
بجوشد زآوازه او رود نیل
هنر با نژادش که گفتم همه
به نزد تو ای شهریار رمه
همانا که از صد یکی بیش نیست
چو او نامور در جهان کس نزیست
چو این گفته بشنید فرطورتوش
به دلش اندر آمد از آن کار هوش
پدید آمد آن شاه را آرزو
که بیند یکی چهر آن نامجو
چو از باد شب پشت خور خم گرفت
رخ هور چادر فراهم گرفت
برآمد یکی دیو گرد از جهان
همه آشکارا بشد زو نهان
برفتند هرکس به دل تندرست
چو خور چهره روز روشن بشست
یکی تیغ زر آبگون در گرفت
جهان را بدان تیغ در زر گرفت
بیامد سیه دیو نزدیک شاه
اباو دلیران ایران سپاه
چنین گفت با شاه فرطورتوش
که ای شاه بینای با رای و هوش
ببودن در این شهر بسیار گشت
دل مهتر از ما پرآزار گشت
کنون پاسخ نامه باید نوشت
به خوبی و نیکی چو حور از بهشت
تو نیز از بزرگی و داد و خرد
همان کن که در مردمی می سزد
چنین داد پاسخ بدو شهریار
که ای نیک دل سرور نامدار
یک امروز دیگر بر ما بپای
که تا پاسخ نامه آرم به جای
تو با شادمانی به ایوان خرام
ز رفتن مبر هیچ امروز نام
که ما رای پیوند او ساختیم
ز بیگانگی دل بپرداختیم
سیه دیو آن گفته بشنید و رفت
ابا نامداران سوی کاخ تفت
نشستند با او دلیران به هم
به می تازه کردند روی دژم
بخش ۱۶۰ - سخن گفتن فرطورتوش با بزرگان خود: چنین گفت با نامداران خویشبخش ۱۶۲ - پاسخ نامه فرطور توش به فرامرز رستم: دگر روز چون شید زد بر درفش
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو هرکس سخن گفت از پهلوان
همان شاه گردان و نام آوران
هوش مصنوعی: هر کسی که در مورد قهرمانان و نامآوران سخن بگوید، به نوعی به شاه و بزرگان اشاره دارد.
پس آن دیو گویا زبان برگشاد
همی کرد کار فرامرز یاد
هوش مصنوعی: پس آن دیو که به نظر میرسد، زبانش را باز کرد و کار فرامرز را به یاد آورد.
نخستین ز راه نژاد و گهر
سخن گفت از آن پهلو نامور
هوش مصنوعی: او ابتدا از اصل و نژاد و خویشاوندی صحبت کرد و سپس از آن پهلوان معروف یاد کرد.
نژادش یکایک بدیشان شمرد
ز رستم بشد تا نریمان گرد
هوش مصنوعی: نسب و نژاد او را به طور دقیق بررسی کرد و به او نسبت رستم و نریمان را دادند.
ز کورنگ و اترط همی کرد یاد
چنین تا به جمشید بردش نژاد
هوش مصنوعی: او به یاد کورنگ و اترط بود تا اینکه نژادش را به جمشید رساند.
هم از مادرش دخت گودرز شیر
که با فر و برز است و با دار و گیر
هوش مصنوعی: او دختر گودرز است که همچون شیر قوی و با شکوه به دنیا آمده و دارای زیبایی و قدرت است.
بدین سان که گفتم نژادش کنون
هنرهاش باشد از این در فزون
هوش مصنوعی: به این ترتیب که من گفتهام، حالا ویژگیهای او به اندازهای از هنرها پر شده که نمیتوان آن را انکار کرد.
خردمندی و فر و اورنگ او
مهی و جوانی و آهنگ او
هوش مصنوعی: عقل و درایت او به زیبایی و شکوه و مقام او مشهود است، همچنان که جوانی و نشاط او نیز نمایانگر شوق و پویایی اوست.
اگر چند گویم از این در سخن
به گفتار هرگز نیاید به بن
هوش مصنوعی: اگر چه سخن زیادی درباره این موضوع بگوییم، اما هرگز نمیتوانیم به عمق آن پی ببریم.
کنون سیزده سال باشد کنون
که تا این هنر مند با رهنمون
هوش مصنوعی: حالا سیزده سال از زمانی که این هنرمند با هدایت و راهنمایی آمده، میگذرد.
همی پوید اندر جهان نامجوی
گهی نام جوی و گهی کام جوی
هوش مصنوعی: در این دنیا، کسی که در جستجوی نام و شهرت است، گاهی به دنبال نام خود میگردد و گاهی نیز به دنبال خواستهها و آرزوهایش است.
بسا گرگ و شیر و پلنگ و نهنگ
که از گرز او پست شد روز جنگ
هوش مصنوعی: در روز نبرد، بسیاری از حیوانات بزرگ و قدرتمند مثل گرگ، شیر، پلنگ و نهنگ در مقابل نیروی او شکست خوردند.
بسا دیو جنگی و نر اژدها
که از تیغ تیزش نیابد رها
هوش مصنوعی: بسیاری از موجودات خطرناک و وحشتناک وجود دارند که هیچکس نمیتواند از آسیب تیغ تیز آنها فرار کند.
چه مایه حصاری که از کوه و دشت
که از سم اسبش همی تازه گشت
هوش مصنوعی: چقدر این دیواری که از کوه و دشت ساخته شده است، با سم اسبها هم تازه و جدید است.
بسا کارزاری نبرده سوار
بسا شیر دل پهلو نامدار
هوش مصنوعی: بسیاری از جنگها بوده که سواران شکست خوردهاند و بسیاری از دلیران مشهور با نامهای بزرگ، در میدان نبرد پیروز نشدهاند.
که از جنگ او روی برگاشتند
بدو کام و امید بگذاشتند
هوش مصنوعی: به دلیل نبردی که او به راه انداخت، مردم از او روی برگرداندند و دیگر به او امید و آرزو ندارند.
پدرش آن سپهبد جهان پهلوان
نگهدار ایران و پشت گوان
هوش مصنوعی: پدر او، فرماندهی بزرگ و قهرمان کشور، حافظ ایران و حامی مردم است.
ز هنگام شاه جهان کی قباد
کمر بسته دارد به مردی و داد
هوش مصنوعی: از زمان سلطنت شاه جهان، آیا قباد که بر کمرش زره بسته است، به شجاعت و راستگویی دست میزند؟
همه کشور ترک و ماچین و چین
بدان گونه تا مصر و بربر زمین
هوش مصنوعی: تمامی سرزمینهای ترک، ماچین و چین به همین شکل تا مصر و بربر وجود دارند.
بگردید یکسر به نعل ستور
برافکند از آن انجمن گرد و شور
هوش مصنوعی: به دنبال یکدیگر به سمت گذشتههای دور بروید و از آن جمع و هیاهو دل بکنید.
ز دیوان مازندران در نبرد
ز خنجر به گردون برافشاند گرد
هوش مصنوعی: از دیوان مازندران در جنگ، خنجر به آسمان افکنده شد و گرد و غبار پراکنده شد.
به تنها تن خویشتن رزم جست
نجست از کسی یاری اندر نخست
هوش مصنوعی: خودت باید به تنهایی با مشکلاتت مبارزه کنی و از دیگران انتظار کمک نداشته باشی. در ابتدا باید به تواناییهای خودت تکیه کنی.
ز جادو از دیو و از اژدها
یکی را نیامد ز تیغش رها
هوش مصنوعی: از جادو و سحر دیو و اژدها، هیچکس نتوانست از تیغ او نجات پیدا کند.
نماندست اندر جهان هیچ کس
که بر رزم او باشدش دسترس
هوش مصنوعی: در جهان هیچکس نیست که بتواند به او دسترس پیدا کند و بر او غلبه کند.
همان سام نیرم که بودش نیا
سرافراز و با رای و با کیمیا
هوش مصنوعی: کسی که من هستم همان سام نیرومند است که نیا (پدر بزرگ) او با شکوه و خرد و دانش بوده است.
به هنگام عهد فریدون شاه
به مردی کمر بست بر گردگاه
هوش مصنوعی: در زمان سلطنت فریدون، مردی برای انجام کار بزرگ و مهمی آماده و مصمم شد.
همان کرگساران مازندران
بپرداخت آن یل به گرز گران
هوش مصنوعی: کرگساران مازندران، همان کسانی هستند که آن قهرمان را به ضرب گرزی سنگین از پای درآوردند.
هزار و صد و شصت دیو دمان
که بودند هریک چو شیر ژیان
هوش مصنوعی: هزار و صد و شصت دیو وحشتناک وجود داشتند که هر کدام مانند شیر درنده و وحشی بودند.
که در کرگساران بزرگان بدند
سرافراز و تند و سترگان بدند
هوش مصنوعی: در دنیای کرگساران، بزرگان با افتخار و شجاعت زندگی میکنند و شخصیتهای برجستهای دارند.
گرفتار بند کمندش شدند
به خواری همه زیر بندش شدند
هوش مصنوعی: همه به دام افتادند و در زیر سلطه او زندگی میکنند و در حقارت به سر میبرند.
چه با اژدها و چه با نره دیو
چه با شیر و دیو و چه با گرد نیو
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به این اشاره دارد که انسان، با هر نوع خطر یا چالشی مواجه شود، باید شجاعت و قدرت مقابله با آن را داشته باشد. چه با موجودات خطرناک و وحشتناک، چه با موقعیتهای دشوار و استرسزا، باید آماده و مقاوم بود.
یکی بد به رزم اندرون شیرمرد
که بر وی برافشاند گرد نبرد
هوش مصنوعی: یک مرد شجاع و دلیر در میدان جنگ قرار دارد که بر او گرد و غبار نبرد نشسته است.
بدین مرز کاکنون تو داری نشست
نشان پی اسب و گرزش بسست
هوش مصنوعی: اکنون در این سرزمین تو نشانههایی از حضور اسب و اثرات آن را مشاهده میکنی.
به خویشان ضحاک در بوم چین
به خنجر سیه کرد روی زمین
هوش مصنوعی: در سرزمین چین، خویشاوندان ضحاک با خنجر تیرهای بر چهره زمین ضربه زدند و آن را آلوده کردند.
نریمان که بد باب سام سوار
همان است آوازه اش در دیار
هوش مصنوعی: نریمان که از خاندان سام است و سوار کار است، هنوز آوازهاش در سرزمینها شنیده میشود.
چوگرشسب خود در جهان کس نبود
که با او توانست رزم آزمود
هوش مصنوعی: در دنیا کسی نبود که بتواند با گرشسب، قهرمان بزرگ، در جنگ مبارزه کند.
اگر گویم از کار آن نامدار
به چندان بود ناید اندر شمار
هوش مصنوعی: اگر بخواهم درباره کارهای آن شخص مشهور صحبت کنم، به قدری زیاد است که نمیتوان همه آنها را شمرد.
همانا شنیده بود تاجور
ز کردار مردی آن پرهنر
هوش مصنوعی: تاجور از ویژگیهای مردی با هنر و قابلیتهای بالا آگاه شده بود.
که با من هراس و همان اژدها
چه کرد آن دلاور به تیغ جفا
هوش مصنوعی: با من ترس چه کرد؟ آن دلاور با شمشیر ظلم چه کارها که نکرد!
کنون این جوان از نژاد چنین
خردمند و با گرد و با آفرین
هوش مصنوعی: اکنون این جوان از نسل افرادی است که خردمند و با شرافت هستند و بر ویژگیهای نیک خود افتخار میکنند.
به رخ همچو ماه و به بالا چو سرو
به تن ژنده پیل و به رفتن تذرو
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر توصیف زیبایی یک فرد را با مقایسه او با ماه و سرو بیان کرده است. چهره او مانند ماه زیبا و روشن است و قامت او بلند و خوش فرم مثل سرو. اما در عین حال، بدن او لباسی کهنه و فرسوده به تن دارد و در حرکت و رفتارش مانند پرندهای چابک و آزاد است. این ترکیب نشاندهنده تضاد بین زیبایی ظاهری و وضعیت واقعی اوست.
دو بازوش ماننده ران پیل
بجوشد زآوازه او رود نیل
هوش مصنوعی: دو بازوی او مانند پای قوی و نیرومند فیل است و به خاطر شهرت و آوازهاش، نیل نیز به حرکت در میآید.
هنر با نژادش که گفتم همه
به نزد تو ای شهریار رمه
هوش مصنوعی: منظور این بیت این است که هنر، با ویژگیها و ریشههای خاص خود، به تو، ای پادشاه، نزدیک است و این ویژگیها را برای تو بیان کردم.
همانا که از صد یکی بیش نیست
چو او نامور در جهان کس نزیست
هوش مصنوعی: در واقع، او یکی از صدهاست و هیچ کس در جهان به شهرت او نمیرسد.
چو این گفته بشنید فرطورتوش
به دلش اندر آمد از آن کار هوش
هوش مصنوعی: وقتی فرطروش این حرف را شنید، عمیقاً تحت تأثیر قرار گرفت و به خاطر آن رفتار هوشمندانهای که دیده بود، در دلش احساساتی بوجود آمد.
پدید آمد آن شاه را آرزو
که بیند یکی چهر آن نامجو
هوش مصنوعی: شاه آرزوی دیدن چهرهای از آن کسی را داشت که نامی بزرگ و مشهور دارد.
چو از باد شب پشت خور خم گرفت
رخ هور چادر فراهم گرفت
هوش مصنوعی: وقتی باد شب به وزیدن آمد و چهره خورشید را پنهان کرد، چادر شب به دور آن جمع شد.
برآمد یکی دیو گرد از جهان
همه آشکارا بشد زو نهان
هوش مصنوعی: یک دیو بزرگ از جهان نمایان شد و به ناگاه از دید همه ناپدید گردید.
برفتند هرکس به دل تندرست
چو خور چهره روز روشن بشست
هوش مصنوعی: هر کس با دلی سالم و شاداب راه خود را پیش میگیرد، مانند این که صبح روشن، چهره روز را پاک کرده باشد.
یکی تیغ زر آبگون در گرفت
جهان را بدان تیغ در زر گرفت
هوش مصنوعی: یک تیغ طلایی و درخشان عالم را تسخیر کرد و به واسطه آن تیغ، جهان را تحت کنترل خود درآورد.
بیامد سیه دیو نزدیک شاه
اباو دلیران ایران سپاه
هوش مصنوعی: سیاه دیو به نزد شاه آمد و سپاه دلیران ایران را دید.
چنین گفت با شاه فرطورتوش
که ای شاه بینای با رای و هوش
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر گفتگویی با شاه است که او را به عنوان فردی با بصیرت، هوش و تدبیر توصیف میکند. در واقع، گوینده به شاه احترام میگذارد و او را آگاه و دانا میداند.
ببودن در این شهر بسیار گشت
دل مهتر از ما پرآزار گشت
هوش مصنوعی: در این شهر زندگی کردن برای ما که مقام بالایی داریم، بسیار دشوار و آزاردهنده شده است.
کنون پاسخ نامه باید نوشت
به خوبی و نیکی چو حور از بهشت
هوش مصنوعی: اکنون باید نامهای بنویسیم که در آن به خوبی و نیکی صحبت کنیم، مانند حوریانی از بهشت.
تو نیز از بزرگی و داد و خرد
همان کن که در مردمی می سزد
هوش مصنوعی: هر کار بزرگی و با تدبیری که انجام میدهی، باید متناسب با شان و شخصیت تو باشد و به حقوق و خواستههای دیگران احترام بگذاری.
چنین داد پاسخ بدو شهریار
که ای نیک دل سرور نامدار
هوش مصنوعی: شهریار به او پاسخ داد که ای سرور نیکدل و مشهور.
یک امروز دیگر بر ما بپای
که تا پاسخ نامه آرم به جای
هوش مصنوعی: امروز دوباره منتظرم تا بتوانم به نامهات پاسخ دهم.
تو با شادمانی به ایوان خرام
ز رفتن مبر هیچ امروز نام
هوش مصنوعی: با خوشحالی به ایوان بیا و از رفتن به هیچ وجه یاد نکن.
که ما رای پیوند او ساختیم
ز بیگانگی دل بپرداختیم
هوش مصنوعی: ما برای ارتباط با او تدبیر کردهایم و از دلنگرانیهای بیگانگی رها شدهایم.
سیه دیو آن گفته بشنید و رفت
ابا نامداران سوی کاخ تفت
هوش مصنوعی: آن دیو سیاه سخن را شنید و با نامآوران به سمت کاخ تفت رفت.
نشستند با او دلیران به هم
به می تازه کردند روی دژم
هوش مصنوعی: دلیران دور هم جمع شدند و با هم نوشیدنی تازهای خوردند و چهرهی غمگینی را فراموش کردند.