گنجور

بخش ۱۶۰ - سخن گفتن فرطورتوش با بزرگان خود

چنین گفت با نامداران خویش
بزرگان کشور که بودند پیش
که ای سرفرازان با هوش و رای
خردمند و با دانش و رهنمای
بدانید کز مرز ایران زمین
جوانی سرافراز و پاکیزه دین
که پور جهان پهلوان رستمست
نبیره ز سامست و از نیرمست
بزرگست و با دانش و با نژاد
خردمند و با گوهر و فر و داد
رسیدست نزدیکی مرز ما
شده آگه از دانش و ارز ما
به پیوند ما رای دارد همی
که با رای او پای دارد همی
سیه دیو کز باد شمشیر اوی
فشرده شد خون چو آبی به جوی
ز هنگام ضحاک تا این زمان
نبردست کس دست او از میان
به گیتی کس پشت او را ندید
نه دام و دد از بیم او آرمید
کنون پیش او چون همه بندگان
به فرمان او چون سرافکندگان
بدین کارش ایدر فرستاده است
که با رای و تدبیر و آزاده است
پراندیشه گشتم بدین داوری
که با آدمی چون بسازد پری
که با یکدگر ما نه هم گوهریم
مبادا کزین کار کیفر بریم
چه گویید و این را چگونست راه
چه سازم بدین پهلوان سپاه
چنین پاسخ آمد ز هر مهتری
که بود اندر آن انجمن سروری
که ای شاه با دانش و رهنمای
به دانش خرد را تویی رهنمای
ولیکن چو زی ما کنی خواستار
بگوییم چیزی که آید به کار
نخستین تو او را برخویش خوان
ز نخجیر و رود و می و بزم جان
ببین و بدان گر پسند آیدت
به دل گر همی فرهمند آیدت
به دیدار و گفتار و خورد و نشست
به هر آزمایش برآسای دست
همان موبدان نیز در انجمن
ز دانش بپرسند چندی سخن
گر ایدون که این نامور پهلوان
سرافراز و بیدار و روشن روان
به گوهر درست و به دل هوشیار
به مردی ستور و به دانش سوار
وفا دارد و مهر و رای و خرد
روان را به دانش همی پرورد
ابا این همه گردی و زور و فر
نژاد بزرگی و شرم و هنر
سزد گر سرآری به پیوند او
شوی شادمانه به پیوند او
وگر آن که آید سرافراز شیر
سوی کشور ما چو آید دلیر
بدین ره نباید که دیو آمدست
ابا نامداران نیو آمدست
کزیدر سیه دیو چون بازگشت
پر از برف و سرما شود کوه و دشت
کنون مهرگان آید و ماه دی
که بفسرد خواهد رگ و جان و پی
زمستان و سرما بدین راه دیو
نیارد گذر کرد و نه مرد نیو
مر او را گذر سوی کژدر بود
گذشتن بدان راه خوش تر بود
در این راه اریدون که فرمان دهی
تو شاهی و ما جمله نزدت رهی
چو خواهی که او را به هر نیک و بد
به مردی و رادی و فر و خرد
ببینی نکو آزمایش کنی
همان آزمون را فزایش کنی
به دیوان و جادوی کندآوران
به افسون و برهان دانشوران
بگوییم تا هفت منزل به راه
بسازند پتیاره پیش سپاه
 زشیران و گرگان و از اژدها
ز سرما و گرما ز هر دو بلا
همان جادو و اژدر و دیو و غول
کزو درد و رنجست و هم بیم و هول
همان کرگدن دیو بی ترس و باک
که از ابر مرغ اندر آرد به خاک
بیایند در راه آن شیرمرد
به رزم از زمانه برآرند گرد
همیدون گر این شیروش مرد گرد
جوان سرافراز با دستبرد
به فر و به مردی و زور و هنر
بدین هفت منزل بیابد گذر
سزای ستایش بود بی گمان
ستودن به مردی مر او را توان
تو نیز آن زمان ناسپاسی مکن
بیندیش و حق ناشناسی مکن
بدان راه رو کو نماید تو را
کزو آرزوها برآید تو را
چو بشنید شاه این پسند آمدش
همه گفته ها سودمند آمدش
یکی بزمگه ساخت شاهنشهی
بیاراست ایوان و گاه مهی
فرستاد و دیو سیه را بخواند
سوی تخت زرپیکرش بر نشاند
نهادند زرین یکی پیشگاه
نشستند گردان ابر تخت شاه
یکی کاخ بود از خوشی چون بهشت
همان خاک او مشک و زر بود و خشت
در و بام و دیوارها پرنگار
بدو اندرون پرده گوهر نگار
ز در و ز یاقوت سرخ و گهر
ز لعل و زبرجد نشانده به زر
زمینش ز زربفت و خز و حریر
چنان چون نموده بدو مهر تیر
غلامان خورشید رو صف زده
پس و پیش خسرو رده بر رده
همه لب پر از نوش و سرها به پیش
پرستار پیش ایستاده به پیش
به کف بر می و چشم ها نیم مست
ز نسرین و از لاله دسته به دست
فراوان بر هرکسی چون نثار
به مجلس ز عنبر ز مشک تتار
چو ایوان از آن مشک بویا شده
ز خنیاگران کاخ  گویا شده
چو با زیر و بم راز برساختی
صدای نوا در هوا تاختی
ز آهنگ و آوای بانگ و خروش
همی شادمان گشته قلب سروش
تو گفتی که ناهید با مشتری
در آن بزمگه بد به خنیاگری
بدین گونه تا شد هوا تیره فام
به یاد فرامرز خوردند جام
سخنشان به دیدار او بد همه
زمردی و کردار او بد همه

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنین گفت با نامداران خویش
بزرگان کشور که بودند پیش
هوش مصنوعی: او با بزرگان و شخصیت‌های نامدار کشورش سخن گفت، افرادی که در گذشته در آنجا حضور داشتند.
که ای سرفرازان با هوش و رای
خردمند و با دانش و رهنمای
هوش مصنوعی: ای کسانی که با هوش و نبوغ خود، مقام والایی دارید و با دانش و راهنمایی خود دیگران را هدایت می‌کنید.
بدانید کز مرز ایران زمین
جوانی سرافراز و پاکیزه دین
هوش مصنوعی: بدانید که از سرزمین ایران جوانی با افتخار و دارای ایمان پاک برخاسته است.
که پور جهان پهلوان رستمست
نبیره ز سامست و از نیرمست
هوش مصنوعی: فرزند رستم، قهرمان بزرگ جهان، نوه سام و از نسل نیر است.
بزرگست و با دانش و با نژاد
خردمند و با گوهر و فر و داد
هوش مصنوعی: این فرد بزرگ و باهوش است و از خانواده‌ای با نجابت و شخصیت والا برخاسته، دارای ارزش‌های انسانی و عدالت است.
رسیدست نزدیکی مرز ما
شده آگه از دانش و ارز ما
هوش مصنوعی: به مرز ما نزدیک شده‌اند و از علم و ارزش ما باخبر شده‌اند.
به پیوند ما رای دارد همی
که با رای او پای دارد همی
هوش مصنوعی: کسی که با اراده و نظر خود ما را به هم پیوند داده است، خود نیز بر این پیوند استوار است و بر آن تأکید می‌کند.
سیه دیو کز باد شمشیر اوی
فشرده شد خون چو آبی به جوی
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک موجود تاریک و شیطانی می‌پردازد که به دلیل قدرت و شدت ضربه‌اش، مانند آبی که در جوی حرکت می‌کند، خون از آن سرازیر می‌شود. این تصویر نشان‌دهندهٔ خشونت و تاثیرات عمیق کارهای این موجود است.
ز هنگام ضحاک تا این زمان
نبردست کس دست او از میان
هوش مصنوعی: از زمان ضحاک تا به حال، هیچ کس نمی‌تواند دستان او را از میان برگرداند و با او نبرد کند.
به گیتی کس پشت او را ندید
نه دام و دد از بیم او آرمید
هوش مصنوعی: در این جهان، هیچ‌کس به او پشت نکرد و نه حیوانات و نه وحوش از ترس او آرام نگرفتند.
کنون پیش او چون همه بندگان
به فرمان او چون سرافکندگان
هوش مصنوعی: اکنون در حضور او مانند همه بندگان هستم و به دستور او مانند کسانی که سر به زیر دارند، رفتار می‌کنم.
بدین کارش ایدر فرستاده است
که با رای و تدبیر و آزاده است
هوش مصنوعی: این فرد به این کار گمارده شده است تا با فکر و تدبیر خود و با روحیه آزادانه‌اش، اقدام کند.
پراندیشه گشتم بدین داوری
که با آدمی چون بسازد پری
هوش مصنوعی: من به این نتیجه رسیدم که کسی مانند من، با اندیشه و تفکر، قادر است ارتباطی با موجودات آسمانی برقرار کند.
که با یکدگر ما نه هم گوهریم
مبادا کزین کار کیفر بریم
هوش مصنوعی: ما با هم هیچ ارتباط نزدیکی نداریم و نباید به خاطر این موضوع دچار عذاب و مجازات شویم.
چه گویید و این را چگونست راه
چه سازم بدین پهلوان سپاه
هوش مصنوعی: چه بگویید و چطور می‌توانم با این قهرمانان سپاه تعامل کنم؟
چنین پاسخ آمد ز هر مهتری
که بود اندر آن انجمن سروری
هوش مصنوعی: این‌طور پاسخ‌ دادند همه رئیسان و بزرگانی که در آن جمع بودند.
که ای شاه با دانش و رهنمای
به دانش خرد را تویی رهنمای
هوش مصنوعی: ای شاه دانشمند و راهنمای آگاه، تو خود معلم خرد و دانایی هستی.
ولیکن چو زی ما کنی خواستار
بگوییم چیزی که آید به کار
هوش مصنوعی: اما اگر به ما نزدیکی و خواسته‌ای داشته باشی، چیزهایی خواهیم گفت که به کار بیاید.
نخستین تو او را برخویش خوان
ز نخجیر و رود و می و بزم جان
هوش مصنوعی: نخستین بار که او را به خود دعوت کردی، از شکار و رود و شراب و مهمانی جانان صحبت کن.
ببین و بدان گر پسند آیدت
به دل گر همی فرهمند آیدت
هوش مصنوعی: به مشاهده و آگاهی باش؛ اگر چیزی بر دلت خوش آید و تو را می‌فریبد، از آن غافل مشو.
به دیدار و گفتار و خورد و نشست
به هر آزمایش برآسای دست
هوش مصنوعی: به ملاقات و گفتگو و صرف غذا بپرداز و در هر آزمونی با آرامش رفتار کن.
همان موبدان نیز در انجمن
ز دانش بپرسند چندی سخن
هوش مصنوعی: موبدان نیز در جمع و محفل، از دانش و علم سوال می‌کنند و مدتی درباره آن گفتگو می‌کنند.
گر ایدون که این نامور پهلوان
سرافراز و بیدار و روشن روان
هوش مصنوعی: اگر چنین باشد که این پهلوان نامور، با عزت و آگاه و روشن‌دل وجود دارد.
به گوهر درست و به دل هوشیار
به مردی ستور و به دانش سوار
هوش مصنوعی: با ارزش و با اراده باش و با دانایی مثل یک سواری که بر اسب سوار است.
وفا دارد و مهر و رای و خرد
روان را به دانش همی پرورد
هوش مصنوعی: وفا، محبت، اندیشه و عقل، روح را با علم و دانش پرورش می‌دهند و به رشد و ترقی آن کمک می‌کنند.
ابا این همه گردی و زور و فر
نژاد بزرگی و شرم و هنر
هوش مصنوعی: با وجود تمام این گرد و غبار و قدرت و افتخار نیاکان، بزرگ منشی و حیا و هنر اهمیت ویژه‌ای دارند.
سزد گر سرآری به پیوند او
شوی شادمانه به پیوند او
هوش مصنوعی: اگر به ارتباط او بپیوندی، سزاوار است که خوشحال شوی و به این پیوند افتخار کنی.
وگر آن که آید سرافراز شیر
سوی کشور ما چو آید دلیر
هوش مصنوعی: اگر شیر سرافراز و دلیر به سرزمین ما بیاید، چه احساسی خواهیم داشت.
بدین ره نباید که دیو آمدست
ابا نامداران نیو آمدست
هوش مصنوعی: در این مسیر نباید گذاشت که شیاطین بیایند، زیرا افراد بزرگ و نام دار در اینجا حضور دارند.
کزیدر سیه دیو چون بازگشت
پر از برف و سرما شود کوه و دشت
هوش مصنوعی: وقتی که پرنده‌ای سیاه در دل تاریکی برمی‌گردد، زمین و آسمان پر از برف و سرما می‌شود و کوه‌ها و دشت‌ها به این وضع دچار می‌گردند.
کنون مهرگان آید و ماه دی
که بفسرد خواهد رگ و جان و پی
هوش مصنوعی: حالا جشن مهرگان فرا رسیده و ماه دی نیز به زودی می‌آید، که در این زمان جان و روح و وجود انسان دچار تلخی و سردی خواهد شد.
زمستان و سرما بدین راه دیو
نیارد گذر کرد و نه مرد نیو
هوش مصنوعی: زمستان و سرما به این روش نمی‌توانند به دیو راه دهند و نه به انسان.
مر او را گذر سوی کژدر بود
گذشتن بدان راه خوش تر بود
هوش مصنوعی: او را به سویی می‌برد که مسیرش نامناسب است، اما عبور از آن راه به مراتب دلپذیرتر می‌باشد.
در این راه اریدون که فرمان دهی
تو شاهی و ما جمله نزدت رهی
هوش مصنوعی: در این مسیر، اگر تو فرمانروایی، ما همه به تو وابسته‌ایم و در نزد تو قرار داریم.
چو خواهی که او را به هر نیک و بد
به مردی و رادی و فر و خرد
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی او را بپذیری و با او در هر حالتی از جمله خوبی و بدی، شجاعت و بی‌جبری، شخصیت و خردمندی رفتار کنی، باید با او به دور از قضاوت‌های سطحی رفتار کنی.
ببینی نکو آزمایش کنی
همان آزمون را فزایش کنی
هوش مصنوعی: اگر ببینی کار نیک را، باید آن را آزمایش کنی و در آزمون آن پیشرفت داشته باشی.
به دیوان و جادوی کندآوران
به افسون و برهان دانشوران
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که در دنیای جادو و سحر، تأثیر جادوگران و افسونگران با قدرت علم و دانش افرادی که آگاه هستند، مقایسه می‌شود. به عبارت دیگر، علم و دانش بر جادو و افسون غلبه دارد و می‌تواند واقعیت را بهتر درک کند.
بگوییم تا هفت منزل به راه
بسازند پتیاره پیش سپاه
هوش مصنوعی: می‌گوییم تا هفت منزل را برای سفر آماده کنند، در حالی که پیش‌رویمان پتیاره‌ای در پیش سپاه است.
 زشیران و گرگان و از اژدها
ز سرما و گرما ز هر دو بلا
هوش مصنوعی: از شیران و گرگان و اژدها، در برابر سرما و گرما و هر دو نوع بلا و مصیبت.
همان جادو و اژدر و دیو و غول
کزو درد و رنجست و هم بیم و هول
هوش مصنوعی: همان جادو، اژدها، دیو و غول که باعث درد و رنج و همچنین ترس و نگرانی می‌شود.
همان کرگدن دیو بی ترس و باک
که از ابر مرغ اندر آرد به خاک
هوش مصنوعی: کرگدنی که هیچ ترسی ندارد و با جرات به پیش می‌رود، حتی می‌تواند ابر را به زمین بیندازد.
بیایند در راه آن شیرمرد
به رزم از زمانه برآرند گرد
هوش مصنوعی: همه به میدان بیایند و در کنار آن مرد شجاع به نبرد بپردازند و از شر زمانه رهایی یابند.
همیدون گر این شیروش مرد گرد
جوان سرافراز با دستبرد
هوش مصنوعی: اگر جوان شجاع و با افتخاری در میان این شیرها باشد، به راحتی می‌تواند بر آن‌ها غلبه کند.
به فر و به مردی و زور و هنر
بدین هفت منزل بیابد گذر
هوش مصنوعی: با زیبایی، شجاعت، قدرت و مهارت، انسان می‌تواند در این هفت مرحله به موفقیت دست یابد.
سزای ستایش بود بی گمان
ستودن به مردی مر او را توان
هوش مصنوعی: ستودن و تمجید از یک مرد واقعی و شایسته، بدون شک و تردید، حق اوست.
تو نیز آن زمان ناسپاسی مکن
بیندیش و حق ناشناسی مکن
هوش مصنوعی: به خاطر داشته باش که در آن زمان هم ناسپاسی نکن و از یاد نبردی که حق آن را باید شناسایی کنی.
بدان راه رو کو نماید تو را
کزو آرزوها برآید تو را
هوش مصنوعی: بدان که راهی را انتخاب کن که تو را به آرزوهایت برساند.
چو بشنید شاه این پسند آمدش
همه گفته ها سودمند آمدش
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه این را شنید، آن را خوشایند دانست و تمام گفته‌ها را برایش مفید به نظر آمد.
یکی بزمگه ساخت شاهنشهی
بیاراست ایوان و گاه مهی
هوش مصنوعی: یک نفر به عنوان پادشاه، جایی را چراغانی کرده و با زیبایی و شکوه، محلی برای جشن و شادی آماده کرده است.
فرستاد و دیو سیه را بخواند
سوی تخت زرپیکرش بر نشاند
هوش مصنوعی: او فرستاد و دیو سیاه را به سوی تخت زرینش فراخواند و او را بر آن تخت نشاند.
نهادند زرین یکی پیشگاه
نشستند گردان ابر تخت شاه
هوش مصنوعی: در اینجا، یک جلوه زیبا و باشکوه توصیف شده است که در آن یک تخت طلایی در پیشگاه قرار گرفته و ابرها دور آن را احاطه کرده‌اند، به گونه‌ای که این صحنه شبیه به تخت یک پادشاه است. این تصویر احساس عظمت و بزرگی را منتقل می‌کند.
یکی کاخ بود از خوشی چون بهشت
همان خاک او مشک و زر بود و خشت
هوش مصنوعی: در این بیت، توصیف یک کاخ زیبا و دلنشین مانند بهشت شده است. این کاخ از مواد گرانبها مانند خاک خوشبو و طلای براق ساخته شده است، که نشان‌دهنده زیبایی و شکوه آن است.
در و بام و دیوارها پرنگار
بدو اندرون پرده گوهر نگار
هوش مصنوعی: در و دیوار و سقف این مکان با نقش و نگار زینت یافته و درون آن پرده‌ای از جواهرات زیبا وجود دارد.
ز در و ز یاقوت سرخ و گهر
ز لعل و زبرجد نشانده به زر
هوش مصنوعی: درهای سرخ و جواهراتی از یاقوت و لعل و زبرجد همه با طلا جلوه‌گری می‌کنند.
زمینش ز زربفت و خز و حریر
چنان چون نموده بدو مهر تیر
هوش مصنوعی: زمین او از بافت‌های گران‌بها و نرم چون زربفت، خز و حریر است، به گونه‌ای که زیبا و دلربا به نظر می‌رسد.
غلامان خورشید رو صف زده
پس و پیش خسرو رده بر رده
هوش مصنوعی: خادم‌های زیبای خورشید به صف ایستاده‌اند و در مقابل پادشاه، با نظم و ترتیب خاصی قرار گرفته‌اند.
همه لب پر از نوش و سرها به پیش
پرستار پیش ایستاده به پیش
هوش مصنوعی: همه لب‌ها پر از نوشیدنی است و سرها به سوی پرستار متمایل شده‌اند و به جلو ایستاده‌اند.
به کف بر می و چشم ها نیم مست
ز نسرین و از لاله دسته به دست
هوش مصنوعی: دست یک لیوان شراب در دست دارم و چشمانم به حالت نیمه بی‌خیالی درآمده است، در حالی که دسته‌ای گل نسرین و گل لاله نیز در دست دارم.
فراوان بر هرکسی چون نثار
به مجلس ز عنبر ز مشک تتار
هوش مصنوعی: همه جا برای هر کسی مانند گلی به مجلس، عطر و بوی خوشی از عنبر و مشک پخش می‌شود.
چو ایوان از آن مشک بویا شده
ز خنیاگران کاخ  گویا شده
هوش مصنوعی: چون ایوان با عطر مشک خوشبو شده است، به خاطر آواز خوانان، کاخ نیز به نظر زیبا و دلنشین می‌آید.
چو با زیر و بم راز برساختی
صدای نوا در هوا تاختی
هوش مصنوعی: وقتی که به تمامی جزئیات و رموز موسیقی آشنا شدی، صدای نوا در فضا پخش می‌شود.
ز آهنگ و آوای بانگ و خروش
همی شادمان گشته قلب سروش
هوش مصنوعی: به خاطر صدای دلنشین و پرشور، دل سروش خوشحال و شاداب شده است.
تو گفتی که ناهید با مشتری
در آن بزمگه بد به خنیاگری
هوش مصنوعی: تو گفتی که ناهید و مشتری در آن مجالس خوشی به آواز خواندن مشغول بودند.
بدین گونه تا شد هوا تیره فام
به یاد فرامرز خوردند جام
هوش مصنوعی: در اینجا، به تدریج هوا تاریک و غمگین می‌شود و به یاد فرامرز، یعنی یکی از شخصیت‌های برجسته، اقدام به نوشیدن شراب می‌کنند.
سخنشان به دیدار او بد همه
زمردی و کردار او بد همه
هوش مصنوعی: سخنان آن‌ها هنگام دیدار او، تمام زیبایی و ارزش را به نمایش می‌گذارد و رفتار او نیز نشان‌دهنده‌ی بهترین کردارهاست.