گنجور

بخش ۱۵۹ - نامه نوشتن فرامرز به فرطورتوش

بفرمود تا شد نویسنده پیش
نشاندش بر تخت نزدیک خویش
یکی نامه فرمود با رای و هوش
پر از مهر نزدیک فرطورتوش
چو ماهی برآمد ز دریای مشک
گذر کرد بر روی کافور خشک
ببست از بر کاغذ ابری چو قار
ببارید ازو گوهر شاهوار
نخستین که بنهاد سر بر زمین
گرفت آفرین بر جهان آفرین
خداوند پیدا و راز نهفت
خداوند بی یار و انباز و جفت
به شش روز نه چرخ بر پای کرد
جهان را بدو اندرو جای کرد
ز برهان او ذره مهر و ماه
به ایشان شماره دهد سال و ماه
ز دیو و دد و آدمی و پری
ز خورشید تا ذره ای بنگری
همه بندگانند جویندگان
درین بندگی نیز پویندگان
ورا در جهان پادشاهی رواست
که او آفریننده پادشاست
وزو بر شهنشاه فرطورتوش
جهاندار و بینا دل و پاک هوش
سزاوار باشد بدو آفرین
که هم با نژاد است و هم پاک دین
هم از خسروان جهان برتر است
سرافراز و بر مهتران مهتر است
خداوند گنجست و تاج و کمر
خداوند با زیب و با مهر و فر
ز ما نیز بر وی فراوان درود
درودی که مهرش بود تار و پود
رسیدم به خوبی بدین بوم و بر
سر مرز آن خسرو نامور
ابا لشکر و بوق و کوس و سپاه
ابا نامداران زرین کلاه
چو از گردش چرخ ناسازگار
مرا بهره این بد در این روزگار
که حیران شوم چند گه در جهان
ببینم بسی آشکار و نهان
به نزدیک مرز شما آمدیم
بدین بوم و بر چند گه دم زدیم
ز گفتار و کردار و فرهنگ تو
ز مردی و دیدار و نیرنگ تو
شنیدیم هرگونه از هرکسی
که دارید بهره ز دانش بسی
چنین آرزو خاست در جان ما
برینست جاوید پیمان ما
که با تو مرا آشنایی بود
ز دیدار تو روشنایی بود
منم پهلوان زاده بافرین
سرافراز گردی ز ایران زمین
جهانگیر پور جهان پهلوان
سپهبد سرافراز روشن روان
چو دستان نیا و چو رستم پدر
جهاندار و گردنکش و نامور
نبیره سرافراز سام سوار
که از جنگ شیران ربودی شکار
بدین گونه از زخم شمشیر تیز
بماندست ازو نام تا رستخیز
کنون زو منم در جهان یادگار
به هر کار شایسته کارزار
شنیدم که اندر شبستان تو
پس پرده خوب رویان تو
یکی ماه روییست نام آرزوی
مرا خاست در دل بسی آرزوی
که با تو یکی نیز خویشی کنم
به خوبی بسی رای بیشی کنم
به من ده به آیین تو آن ماه را
نگار سمن بوی دلخواه را
بدین گفتگو اندرون جنگ نیست
تو را هم به پیوند ما ننگ نیست
چه گفت آن خردمند پاکیزه مغز
چو بگشاد لب را به گفتار نغز
که گیتی به پیوند خرم بود
به بیگانگی دل پر از غم بود
نبینی که بر شاخ های درخت
به پیوند بنهد یکی نیک بخت
چو سر برکشد شاخ آید به بر
دهد میوه را بخش تو خوب تر
همیدون به آب روان درنگر
که چون یافت پیوند آب دگر
یکی چشمه ای همچو دریا شود
جهانش درازی و پهنا شود
چو گشت از نوشتن سخن اسپری
برآراست دیو سیه رهبری
فرستاد با او دلاور سوار
ز گردان شمشیر زن یک هزار
ابا هدیه و اسپ آراسته
ز دینار و از گنج و از خواسته
روان گشت دیو از بر راه دور
بتازید در راه یک ماهه بور
بیامد سیه دیو با تاب و توش
به نزدیکی شاه فرطورتوش
یکی را فرستاد از پیشتر
که گوید بدان شاه با مهر و فر
که آمد فرستاده نامدار
بر شاه فرطور پاکیزه وار
چو بشنید آن خسرو سرفراز
پذیره فرستاد پیشش فراز
گوی نامور بود وارود نام
به نزدیک شه یافته رای وکام
روان گشت و آمد پذیره به راه
خود و نامداران با دستگاه
چو آمد به نزد سیه دیو گرد
سوار سرافراز با دستبرد
فرود آمد از اسب و پرسید دیر
سواری برافکند از آن پس چو شیر
که تا شاه را زان دهد آگهی
از این شیروش مرد با فرهی
سیه دیو شیراوژن و سرکشست
تو گویی که بر زین که آتش است
چو بشنید خسرو برآراست کار
به نزدیک آن انجمن شهسوار
بیامد سیه دیو مانند کوه
ز گردان ایران ابا او گروه
چو آمد در ایوان آن سرفراز
درودش رسانید و بردش نماز
یکی هدیه و اسپ آراسته
ابا گنج و دینار و هم خواسته
بیاورد بسپرد و نامه بداد
بسی از جهان آفرین کرد یاد
ستایش نمود از فرامرز گرد
ز مردی و فرهنگ و از دستبرد
از آن کارهایی که او کرده بود
به هندوستان و به چین رفته بود
به نزدیک شاه پری باز گفت
شهنشا پذیرفت و اندر شکفت
از آن پس بفرمود فرطورتوش
وزآن پیشکاران با رای و هوش
یکی کاخ پرمایه پرداختند
ز بهر سیه دیو یل ساختند
ز گردان چو پرداخت آن بارگاه
بیامد نشست از بر تخت شاه
بیاورد آن نامه دل پسند
وزو مهر برداشت بگشاد بند
چو برخواند نامه دبیر جوان
شگفتی نمودند پیر و جوان
از آن جستن مهر و پیوند او
پراندیشه شد خسرو نامجو
ز یک ره به پیوند او شاد گشت
ز روی دگر پر ز فریاد گشت
که با آدمی نبود از بن وفا
گرفتار خشمند و کین و جفا
به آغاز اگر چند نیکی کنند
سرانجام عهد و وفا بشکنند
نباشند پیوسته بر یک نهاد
نجنبد ز هر جا به هر خیره باد
به جای نکویی بدی آورند
به هر راستی در کژی آورند
وگر سر بپیچم ازین گفتگوی
نخواهم که دختر شود جفت اوی
پر از درد گردد دل پهلوان
ز ساغر گراید به تیر و کمان
به ناکام با او بباید زدن
از آن پس ندانم چه شاید بدن
یکی کینه پیدا شود در نهان
بسی بر سر آید سر اندر زمان
از آن پس که داند بجز کردگار
که فیروز برگردد از کارزار
چنین گفت داننده پیش بین
که هرکس که پیدا کند تخم کین
ز کردار خود زود پیچان شود
سر پادشاهیش ویران شود
به گیتی برش رنج و سختی بود
به محشر همان شوربختی بود
پس آن به که با داد داد آوریم
به پاسخ همه مهر یاد آوریم
که گیتی فسونست و پر درد و رنج
به یکسان نماند سرای سپنج
همه مهتری باد فرمان ما
نکو کاری و رای و پیمان ما
چو زاندیشه بیکران شد ستوه
برآورد سر کرد زی رخ ستوه

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بفرمود تا شد نویسنده پیش
نشاندش بر تخت نزدیک خویش
هوش مصنوعی: فرمان داد تا نویسنده را بیاورند و او را نزدیک خود روی تخت بنشانند.
یکی نامه فرمود با رای و هوش
پر از مهر نزدیک فرطورتوش
هوش مصنوعی: یک نفر به کمک فکر و تدبیرش نامه‌ای پر از محبت نوشت و آن را به نزدیک فرطورتوش فرستاد.
چو ماهی برآمد ز دریای مشک
گذر کرد بر روی کافور خشک
هوش مصنوعی: همان‌طور که ماهی از دریا بیرون می‌آید، به آرامی بر روی کافور سفید و خنک حرکت می‌کند.
ببست از بر کاغذ ابری چو قار
ببارید ازو گوهر شاهوار
هوش مصنوعی: کاغذ ابری را با دقت و مهارت به خوبی آماده کرد، مانند بارانی که از آن جواهرات گرانبها می‌چکد.
نخستین که بنهاد سر بر زمین
گرفت آفرین بر جهان آفرین
هوش مصنوعی: در آغاز، کسی که سرش را به زمین گذاشت، بر جهانی که آفریده شده، آفرین گفت.
خداوند پیدا و راز نهفت
خداوند بی یار و انباز و جفت
هوش مصنوعی: خداوندی که آشکار است و رازهایی دارد، هستی‌بخش بدون همراه و یار و همتایی است.
به شش روز نه چرخ بر پای کرد
جهان را بدو اندرو جای کرد
هوش مصنوعی: در شش روز، خداوند جهان را خلق کرد و آن را در این مکان قرار داد.
ز برهان او ذره مهر و ماه
به ایشان شماره دهد سال و ماه
هوش مصنوعی: به سبب دلیل و اثبات او، ذره‌ای از عشق و زیبایی خورشید و ماه بر آنها تاثیر می‌گذارد و وامق می‌شود مانند سال‌ها و ماه‌ها.
ز دیو و دد و آدمی و پری
ز خورشید تا ذره ای بنگری
هوش مصنوعی: از دیوانگی و جانوری و انسان و موجودات دیگر، از نور خورشید تا کوچک‌ترین ذره را ببینی.
همه بندگانند جویندگان
درین بندگی نیز پویندگان
هوش مصنوعی: همه انسان‌ها در جستجوی خداوند و حقیقت هستند و در این مسیر بندگی نیز همچنان تلاش و حرکت می‌کنند.
ورا در جهان پادشاهی رواست
که او آفریننده پادشاست
هوش مصنوعی: در سراسر جهان، برای او که خالق و سازنده پادشاهان است، سلطنت و فرمانروایی شایستگی دارد.
وزو بر شهنشاه فرطورتوش
جهاندار و بینا دل و پاک هوش
هوش مصنوعی: از تو ای پادشاه بزرگ و دانا، با دل روشن و عقل پاک، هر چیز مهجور و پنهان دیده می‌شود.
سزاوار باشد بدو آفرین
که هم با نژاد است و هم پاک دین
هوش مصنوعی: شایسته است که برای او ستایش کنیم، زیرا هم از نظر نژاد با شخصیت است و هم دارای دین و ایمانی پاک و نیکو می‌باشد.
هم از خسروان جهان برتر است
سرافراز و بر مهتران مهتر است
هوش مصنوعی: این شخص از تمامی پادشاهان جهان بالاتر و بزرگ‌تر است و بر دیگران برتری دارد.
خداوند گنجست و تاج و کمر
خداوند با زیب و با مهر و فر
هوش مصنوعی: خداوند مانند یک گنج بزرگ است و آنچه که بر سر و کمر اوست، از زیبایی و محبت و شکوه برخوردار است.
ز ما نیز بر وی فراوان درود
درودی که مهرش بود تار و پود
هوش مصنوعی: ما از طرف خود، سلام‌های زیادی به او می‌فرستیم، سلام‌هایی که عشق و محبت ما به او را در خود دارد.
رسیدم به خوبی بدین بوم و بر
سر مرز آن خسرو نامور
هوش مصنوعی: به این سرزمین زیبا و به مرز پادشاه مشهور رسیدم.
ابا لشکر و بوق و کوس و سپاه
ابا نامداران زرین کلاه
هوش مصنوعی: با گروهی از سربازان و سر و صدا و تجهیزات جنگی و با افرادی مشهور و معتبر که کلاه‌های زرین دارند.
چو از گردش چرخ ناسازگار
مرا بهره این بد در این روزگار
هوش مصنوعی: وقتی که روزگار به من نیکی نمی‌کند و چون چرخ زندگی به نفع من نمی‌چرخد، به این نتیجه می‌رسم که باید با این سختی‌ها کنار بیایم.
که حیران شوم چند گه در جهان
ببینم بسی آشکار و نهان
هوش مصنوعی: در زندگی، مدام در حال حیرت و تعجب هستم از اینکه چقدر چیزهای مختلف و متنوع، چه آشکار و چه پنهان، را می‌توانم مشاهده کنم.
به نزدیک مرز شما آمدیم
بدین بوم و بر چند گه دم زدیم
هوش مصنوعی: ما به مرز شما نزدیک شدیم و در این سرزمین برای شما چند بار صدا زدیم.
ز گفتار و کردار و فرهنگ تو
ز مردی و دیدار و نیرنگ تو
هوش مصنوعی: رفتار، گفتار و فرهنگ تو نشانه‌ی شخصیت و بزرگی توست و نمایانگر صداقت و فریبندگی تو است.
شنیدیم هرگونه از هرکسی
که دارید بهره ز دانش بسی
هوش مصنوعی: ما از هر کسی چیزهای زیادی درباره دانش شنیده‌ایم.
چنین آرزو خاست در جان ما
برینست جاوید پیمان ما
هوش مصنوعی: آرزوهایی که در دل ما شکل می‌گیرند، نشان‌دهنده عهدی جاودانه هستند که در وجود ما قرار دارد.
که با تو مرا آشنایی بود
ز دیدار تو روشنایی بود
هوش مصنوعی: من با تو آشنا شدم و از دیدارت روشنایی و روشنی به زندگی‌ام آمد.
منم پهلوان زاده بافرین
سرافراز گردی ز ایران زمین
هوش مصنوعی: من فرزند یک قهرمان با افتخار از سرزمین ایران هستم.
جهانگیر پور جهان پهلوان
سپهبد سرافراز روشن روان
هوش مصنوعی: جهانگیر، کسی است که دنیای پهلوانان را در دست دارد و به عنوان فرمانده‌ای سرافراز و با روحی روشن شناخته می‌شود.
چو دستان نیا و چو رستم پدر
جهاندار و گردنکش و نامور
هوش مصنوعی: اگر به دستان نیا نگاه کنی، یا به رستم پدر، درمی‌یابی که هر دو از شخصیت‌های بزرگ و برجسته‌ای هستند که در جهان به عنوان دلاوران و قهرمانان شناخته می‌شوند. آن‌ها در عرصه‌های خود تأثیرگذار و مشهورند و به خاطر قدرت و شجاعتشان در یادها باقی مانده‌اند.
نبیره سرافراز سام سوار
که از جنگ شیران ربودی شکار
هوش مصنوعی: نواده‌ی سرفراز سام، جنگجوی بزرگ، که از میدان نبرد، به شکار شیران دست یافته است.
بدین گونه از زخم شمشیر تیز
بماندست ازو نام تا رستخیز
هوش مصنوعی: به این ترتیب، بر اثر زخم تیز شمشیر، نام او تا روز قیامت باقی خواهد ماند.
کنون زو منم در جهان یادگار
به هر کار شایسته کارزار
هوش مصنوعی: اکنون من در دنیا نشانه و یادگاری از او (یا چیزی) هستم و در هر کاری که انجام می‌دهم، شایسته و لایق مبارزه و تلاش هستم.
شنیدم که اندر شبستان تو
پس پرده خوب رویان تو
هوش مصنوعی: خبر دار شدم که در اتاق تاریکت، زیبایی‌های پنهان تو مشغول هستند.
یکی ماه روییست نام آرزوی
مرا خاست در دل بسی آرزوی
هوش مصنوعی: یک دختر زیبا و دلربا وجود دارد که نامش آرزوست و در دل من آرزوهای بسیاری بیدار کرده است.
که با تو یکی نیز خویشی کنم
به خوبی بسی رای بیشی کنم
هوش مصنوعی: من می‌خواهم با تو برادرانه و با مهربانی رفتار کنم و در این راه بسیار فکر و تدبیر کرده‌ام.
به من ده به آیین تو آن ماه را
نگار سمن بوی دلخواه را
هوش مصنوعی: به من آن ماه را بده که به زیبایی تو باشد، آن گلی که بوی خوشی دارد و دل را می‌رباید.
بدین گفتگو اندرون جنگ نیست
تو را هم به پیوند ما ننگ نیست
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده است که در این بحث هیچ جنگ و جدالی وجود ندارد و تو نیز از پیوستن به ما هیچ شرمی نداشته باش.
چه گفت آن خردمند پاکیزه مغز
چو بگشاد لب را به گفتار نغز
هوش مصنوعی: وقتی آن انسان دانا و با فهم عمیق، زبانش را به سخنانی زیبا و دلنشین گشود، چه چیزهایی را بیان کرد.
که گیتی به پیوند خرم بود
به بیگانگی دل پر از غم بود
هوش مصنوعی: در این دنیا، وقتی که ارتباطات و دوستی‌ها شاداب و خوشحال‌کننده است، دل انسان در نتیجه جدایی و بیگانگی، مملو از غم و اندوه می‌شود.
نبینی که بر شاخ های درخت
به پیوند بنهد یکی نیک بخت
هوش مصنوعی: آیا نمی‌بینی که بر شاخه‌های درخت، یکی از خوش‌بخت‌ها پیوندی می‌زند؟
چو سر برکشد شاخ آید به بر
دهد میوه را بخش تو خوب تر
هوش مصنوعی: زمانی که شاخه درخت سر برآورد و رشد کند، میوه‌ای در بر خواهد داشت که از تو بسیار بهتر است.
همیدون به آب روان درنگر
که چون یافت پیوند آب دگر
هوش مصنوعی: به جریان آب توجه کن، چرا که وقتی که به هم می‌پیوندد، به شکل دیگری تغییر می‌کند.
یکی چشمه ای همچو دریا شود
جهانش درازی و پهنا شود
هوش مصنوعی: به مانند یک چشمه که به وسعت دریا می‌گردد، جهان او نیز گسترده و وسیع می‌شود.
چو گشت از نوشتن سخن اسپری
برآراست دیو سیه رهبری
هوش مصنوعی: وقتی که نوشتن به پایان رسید، صدای شلیک تیری مانند اسپری بلند شد و دیو سیاه رهبری را به دست گرفت.
فرستاد با او دلاور سوار
ز گردان شمشیر زن یک هزار
هوش مصنوعی: او یک دلاور سوار را با خود فرستاد که زبده‌ای از گروهی بود که با شمشیر می‌جنگیدند و تعدادشان به یک هزار نفر می‌رسید.
ابا هدیه و اسپ آراسته
ز دینار و از گنج و از خواسته
هوش مصنوعی: با هدیه‌ای زیبا و اسبی شکیل که از پول، ثروت و دارایی به دست آمده است.
روان گشت دیو از بر راه دور
بتازید در راه یک ماهه بور
هوش مصنوعی: دیو به سرعت و با تندی از راه دور حرکت کرد و به سمت یک ماه تابناک در راهی که به آن اشاره شده بود، روانه شد.
بیامد سیه دیو با تاب و توش
به نزدیکی شاه فرطورتوش
هوش مصنوعی: یک دیو سیاه و قوی به نزدیکی پادشاه فرطورتوش آمد.
یکی را فرستاد از پیشتر
که گوید بدان شاه با مهر و فر
هوش مصنوعی: کسی را فرستادند تا به آن شاه با محبت و عظمت پیام برساند.
که آمد فرستاده نامدار
بر شاه فرطور پاکیزه وار
هوش مصنوعی: پیام‌آور معروفی به دیدار شاه فرطور آمد، او مانند یک فرشته پاک و بی‌آلایش به نظر می‌رسید.
چو بشنید آن خسرو سرفراز
پذیره فرستاد پیشش فراز
هوش مصنوعی: وقتی آن شاه سرفراز خبر را شنید، به سوی او پیام احترام‌آمیزی فرستاد.
گوی نامور بود وارود نام
به نزدیک شه یافته رای وکام
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به این است که شخصی معروف یا برجسته به نزد پادشاه رفته و با پیشنهاد یا طرحی که دارد، توجه او را جلب کرده است. به عبارتی، از بین شخصیت‌های شناخته شده، این فرد توانسته است نظر پادشاه را به خود جلب کند و ایده‌ای را مطرح کند که ممکن است مورد استقبال قرار گیرد.
روان گشت و آمد پذیره به راه
خود و نامداران با دستگاه
هوش مصنوعی: روح او آزاد شد و به مسیر خود ادامه داد و نام‌آوران را با امکانات خود پذیرا شد.
چو آمد به نزد سیه دیو گرد
سوار سرافراز با دستبرد
هوش مصنوعی: وقتی سوار کارِ شجاع و باصلابت به نزد دیو سیاه رسید، به سمت او حمله کرد.
فرود آمد از اسب و پرسید دیر
سواری برافکند از آن پس چو شیر
هوش مصنوعی: از اسب پایین آمد و پرسید که چه کسی دیر سوار شده است؛ سپس مانند شیر به راه خود ادامه داد.
که تا شاه را زان دهد آگهی
از این شیروش مرد با فرهی
هوش مصنوعی: تا اینکه شاه را از این مرد باهوش و شیرین‌زبان باخبر کند.
سیه دیو شیراوژن و سرکشست
تو گویی که بر زین که آتش است
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف موجودی سیاه و خشمگین می‌پردازد که مانند موجودی سوار بر زینی آتشین به نظر می‌رسد. نشان‌دهنده قدرت و خشونت آن موجود است که تداعی‌گر حالتی سرکش و ناآرام است.
چو بشنید خسرو برآراست کار
به نزدیک آن انجمن شهسوار
هوش مصنوعی: وقتی خسرو این سخن را شنید، ترتیباتی را برای ملاقات با آن جمعیت بزرگ مردان شجاع آماده کرد.
بیامد سیه دیو مانند کوه
ز گردان ایران ابا او گروه
هوش مصنوعی: یک موجود تاریک و بزرگ مانند کوه از سرزمین ایران با گروهی به سوی ما آمد.
چو آمد در ایوان آن سرفراز
درودش رسانید و بردش نماز
هوش مصنوعی: وقتی او در ایوان ظاهر شد، مردم به احترامش سلام کردند و برای او دعا کردند.
یکی هدیه و اسپ آراسته
ابا گنج و دینار و هم خواسته
هوش مصنوعی: کسی برای من هدیه‌ای آورده و اسب زیبا و آراسته‌ای دارد، ولی با خود ثروت و پول زیاد و آرزوهای دنيوی را به همراه ندارد.
بیاورد بسپرد و نامه بداد
بسی از جهان آفرین کرد یاد
هوش مصنوعی: او به زودی یک نامه نوشت و به یاد بسیاری از آفرینش‌های جهان پرداخت.
ستایش نمود از فرامرز گرد
ز مردی و فرهنگ و از دستبرد
هوش مصنوعی: فرامرز را به خاطر مردانگی و فرهنگش ستایش کرده و او را از خطرات و آسیب‌ها مصون می‌داند.
از آن کارهایی که او کرده بود
به هندوستان و به چین رفته بود
هوش مصنوعی: او به هندوستان و چین سفر کرده بود و کارهایی را که انجام داده بود، به یاد می‌آورد.
به نزدیک شاه پری باز گفت
شهنشا پذیرفت و اندر شکفت
هوش مصنوعی: به نزد شاه پری به او گفت و شاه به خوبی او را پذیرفت و در دلش خوشحال شد.
از آن پس بفرمود فرطورتوش
وزآن پیشکاران با رای و هوش
هوش مصنوعی: از آن moment، او به فرطورتوش دستور داد و همچنین به پیشکارانش که با اندیشه و ذکاوت عمل کنند.
یکی کاخ پرمایه پرداختند
ز بهر سیه دیو یل ساختند
هوش مصنوعی: کسی برای ساختن قلعه‌ای مجلل و باشکوه، زحمات بسیاری کشید تا به مبارزه با دیوی شیطانی بپردازد.
ز گردان چو پرداخت آن بارگاه
بیامد نشست از بر تخت شاه
هوش مصنوعی: همان‌طور که گردان و سربازان به سختی وظایف خود را انجام دادند، آن‌گاه به نزدیکی تخت پادشاه آمدند و در آنجا نشسته و آرام گرفتند.
بیاورد آن نامه دل پسند
وزو مهر برداشت بگشاد بند
هوش مصنوعی: بیار آن نامه‌ای که دل را خوش می‌کند و از او محبت را برداشت و بند را گشود.
چو برخواند نامه دبیر جوان
شگفتی نمودند پیر و جوان
هوش مصنوعی: هنگامی که نامه‌ی دبیر جوان خوانده شد، هم پیران و هم جوانان در شگفتی فرو رفتند.
از آن جستن مهر و پیوند او
پراندیشه شد خسرو نامجو
هوش مصنوعی: خسرو نامجو از عشق و ارتباط خود فاصله می‌گیرد و به تفکر و اندیشه مشغول می‌شود.
ز یک ره به پیوند او شاد گشت
ز روی دگر پر ز فریاد گشت
هوش مصنوعی: از یک سو به خاطر ارتباط با او خوشحال شد، اما از سوی دیگر به شدت نالان و افگار گردید.
که با آدمی نبود از بن وفا
گرفتار خشمند و کین و جفا
هوش مصنوعی: اگر کسی وفادار باشد و با او ارتباطی صادقانه داشته باشیم، هیچ‌گاه درگیر خشم و کینه نخواهیم شد.
به آغاز اگر چند نیکی کنند
سرانجام عهد و وفا بشکنند
هوش مصنوعی: اگرچه در ابتدا ممکن است نیکوکار باشند، اما در نهایت وفای به عهد را نقض خواهند کرد.
نباشند پیوسته بر یک نهاد
نجنبد ز هر جا به هر خیره باد
هوش مصنوعی: نباید همیشه بر یک روش و معیار ثابت اصرار ورزید، زیرا از هر جا که بوزد، ممکن است تغییرات و تحولات جدیدی به وجود آید.
به جای نکویی بدی آورند
به هر راستی در کژی آورند
هوش مصنوعی: به جای نیکی، بدی به وجود می‌آورند و به جای راستگویی، دروغ و کژی را می‌پذیرند.
وگر سر بپیچم ازین گفتگوی
نخواهم که دختر شود جفت اوی
هوش مصنوعی: اگر از این صحبت‌ها و گفتگوها فاصله بگیرم، نمی‌خواهم که او دختر همسری برای کسی دیگر شود.
پر از درد گردد دل پهلوان
ز ساغر گراید به تیر و کمان
هوش مصنوعی: دل پهلوان از درد و رنج پر می‌شود، حتی اگر به می و خوش‌گذرانی روی آورد، باز هم به تیر و کمان فکر می‌کند.
به ناکام با او بباید زدن
از آن پس ندانم چه شاید بدن
هوش مصنوعی: باید با شخص ناکام به خوبی رفتار کرد و از آن لحظه به بعد نمی‌دانم چه باید کرد.
یکی کینه پیدا شود در نهان
بسی بر سر آید سر اندر زمان
هوش مصنوعی: اگر کسی در دل خود از دیگری کینه‌ای پنهانی داشته باشد، در آینده این کینه به‌طور ناگهانی و در زمان مناسب نمایان خواهد شد و عواقبش خود را نشان خواهد داد.
از آن پس که داند بجز کردگار
که فیروز برگردد از کارزار
هوش مصنوعی: پس از این که کسی بفهمد جز خداوند کسی نمی‌تواند موفقیت در میدان نبرد را به دست آورد.
چنین گفت داننده پیش بین
که هرکس که پیدا کند تخم کین
هوش مصنوعی: داننده و بیننده‌ای گفت که هر کسی که بذر کینه را بکارد، در نهایت دچار عواقب منفی آن خواهد شد.
ز کردار خود زود پیچان شود
سر پادشاهیش ویران شود
هوش مصنوعی: اگر کسی به زودی از اعمال خود برگردد و دلسرد شود، تاج و تخت پادشاهیش دچار نابودی خواهد شد.
به گیتی برش رنج و سختی بود
به محشر همان شوربختی بود
هوش مصنوعی: در زندگی، انسان‌ها با مشکلات و سختی‌های فراوانی مواجه هستند و در نهایت در روز قیامت، این نابه‌سامانی‌ها و بدبختی‌ها به چشم خواهد آمد.
پس آن به که با داد داد آوریم
به پاسخ همه مهر یاد آوریم
هوش مصنوعی: پس بهتر است که با داد و انصاف پاسخ بدهیم و در پاسخ‌گوییم همیشه محبت و یادآوری را فراموش نکنیم.
که گیتی فسونست و پر درد و رنج
به یکسان نماند سرای سپنج
هوش مصنوعی: این دنیا جادو و فریب است و پر از درد و رنج، و هیچگاه ثابت و پایدار نیست.
همه مهتری باد فرمان ما
نکو کاری و رای و پیمان ما
هوش مصنوعی: همه بزرگ‌منش‌ها و سررشته‌داران باید به دنبال آن باشند که از حکمت و تدبیر ما پیروی کنند و به وظایف خود به درستی عمل کنند.
چو زاندیشه بیکران شد ستوه
برآورد سر کرد زی رخ ستوه
هوش مصنوعی: وقتی از فکر و اندیشه بی‌پایان خسته شد، سرش را بلند کرد و بر چهره‌اش نشانه‌های خستگی ظاهر شد.