بخش ۱۴۸ - دیدن فرامرز،دخمه هوشنگ شاه
در آن جایگه رفت بر تیغ کوه
ابا نامداران ایران گروه
حصاری برآورده دید از رخام
تو گفتی در آن ماه دارد کنام
فزون بود پهناش از پنج میل
برو بر نگاریده خطی چو نیل
نوشته جهان دار هوشنگ شاه
بسی پند نیکو در آن جایگاه
که گیتی سپنج است و پر درد و رنج
نباشد کسی شادمان در سپنج
رباطیست در وی گشاده دو در
به در رفت باید پر از خون جگر
چو زان در درآیی از این در دگر
درو آدمی چون یکی رهگذر
نه فرزند همراه باشد نه خویش
ز گیتی نبیند کسی نزد خویش
مگر آنچه که کرده بود در جهان
بدو نیک در آشکار و نهان
به نیکی گرایید و نیکی کنید
دل از مهر این بی وفا برکنید
به گیتی مدارید جاوید امید
مبندید دل در سیاه و سپید
که چون گفتی آسوده خواهم نشست
شبیخون مرگت کند زیردست
به ناکام از آرام برداردت
سوی خاک تاریک بسپاردت
مکن تا توانی بجز نیکویی
که این تخم آن جایگه بدروی
جهان آفرین است جاوید و بس
به هر دو سرا اوست فریاد رس
به گیتی چو من شهریاری نبود
چو من نامور کامکاری نبود
بسی رنج بردم به کار جهان
هویدا بسی کرده راز نهان
به فرمان من بود دیو و پری
شگفتی مرا بود و کند آوری
چوگیتی ز کردار من راست شد
همه کار بر آرزو خواست شد
دلم گفت آرام خواهم گرفت
به آسودگی جام خواهم گرفت
برآسودگی شاهی و کام و گنج
از آن پس که بسیار بردیم رنج
ز ناگه فراز آمد امر خدای
بر انگیخت چون باد تندم ز جای
نماندم که گاهی غروری برم
زمان کمی بیشتر بسپرم
نه گنجم به کارآمد و نه سپاس
نه لشکر کزو دیو بد در هراس
ز تختم درافکند در تیره خاک
نه شرمش ز من بد نه بیم و نه باک
نه غم ماند ما را و نه غمگسار
نه آن پادشاهی و ملک و دیار
تو گویی نبودم به گیتی دمی
ندیدم خوشی من به گیتی همی
هر آن کس که این خط بخواند رواست
بداند که دنیا مقام فناست
چو رفتی و بر تو سرآمد جهان
چو خوابی نماید تو را بی گمان
چو برخواند از این گونه گرد دلیر
ز کار و ز بار جهان گشت سیر
ا زآن پس روان شد به کاخ بلند
بر دخمه خسرو دیو بند
یکی لوح دید از بر دخمه گاه
ز یاقوت بر وی خطی بد سیاه
نوشته که هر کو بدین جا رسد
به پرسیدن دخمه ما رسد
ندارم به چیزی دگر دست رس
همین پند من یادگار است و بس
خردمند آزاده نیک بخت
مر این پند به داند از تاج و تخت
نخست ای خردمند آزاده خوی
سوی نیکویی دار پیوسته روی
که نیکی بود مر تو را دستگیر
به هر دو سرا چون بود ناگزیر
و دیگر زبان را به گفتار بد
نگهدار ای مهتر پرخرد
دگر کار امروز را بی گمان
اگر بخردی باز فردا ممان
کجا کاهلی کرده ای هوشیار
پشیمانی آرد سرانجام کار
کسی را که یک ره به پاکیزه رای
کجا آزمودی دگر مازمای
کز آن آزمایش پشیمان شوی
ز کردار او باز پیچان شوی
ابا مرد نادان به کار درشت
مشو گرنه زان خواری آید به مشت
ز نادان نیاید بجز کار بد
کجا چشم دارد ز نادان خرد
سخن هر چه گویی به دانش بسنج
بدان تا ز گفتار نایی به رنج
که ناسنج گفتار ناید به کار
همه رنج دل خیزد از گفت خوار
نگویی دگر راز خود پیش زن
که هرگز نباشد زنی رای زن
همیدون مبند اندر آن چیز دل
که ناگاه گردی ز بارش خجل
مدار ای پسر دشمن خورد خوار
کزو رنج بینی سرانجام کار
که مار ار چه خورد است آخر زمان
شود اژدهای دمان بی گمان
مده راه غماز نزدیک خویش
دروغست یکسر که آرد به پیش
چو عیب کسی گفت در پیش تو
بگوید ز تو با بداندیش تو
مباش هیچ ایمن ز مرد دو رنگ
نه هنگام بزم و نه هنگام جنگ
ابا هرکه باشی به یکرنگ باش
خردمند و با ارج و با رنگ باش
چو بر دادت ایزد دهد دست رس
سپاس از جهان آفرین دار و بس
ز آز و ز بی مایگان دور باش
گر آزاده ای یار و دست گیر باش
هر آن چیز کاید برت در جهان
به نیک و بد از آشکار و نهان
همه نیک دان و همه نیک بین
که نیک آفریدست جان آفرین
ز کار جهاندار ناید بدی
تو می نوش این پند اگر بخردی
بدین پرده بر راه گفتار نیست
تو را با بد و نیک او کار نیست
چو برخواند بگریست گرد دلیر
در دخمه بر بست و آمد به زیر
دل روشنش گشت از آن پند شاد
فرودآمد و ساز رفتن نهاد
ره شهر فرغان پسیچید تفت
برین گونه بر خشک نه ماه برفت
همه راه شادی و نخجیرگاه
ازو شادمان گشته یکسر سپاه
به هر روز جای دگر منزلش
به کار دگر گشته خرم دلش
به دریا رسیدند و کشتی بساخت
به آیین آن بادبان برفراخت
بخش ۱۴۷ - رفتن فرامرز به باختر زمین: سپه را همه گرد کرد و برفتبخش ۱۴۹ - رسیدن فرامرز به ملک باختر: به دو مه بیامد سوی باختر
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در آن جایگه رفت بر تیغ کوه
ابا نامداران ایران گروه
هوش مصنوعی: در آن مکان، گروهی از ناموران ایران به دل کوه رفته بودند.
حصاری برآورده دید از رخام
تو گفتی در آن ماه دارد کنام
هوش مصنوعی: در اینجا تصویرسازی شده که دیواری از سنگ ساخته شده است و به قدری زیباست که گویی ماه در آن ساکن است و در کنار آن زندگی میکند.
فزون بود پهناش از پنج میل
برو بر نگاریده خطی چو نیل
هوش مصنوعی: زمینش وسیعتر از پنج میل بود و در آن، خطی به زیبایی نیل کشیده شده بود.
نوشته جهان دار هوشنگ شاه
بسی پند نیکو در آن جایگاه
هوش مصنوعی: در دنیا، یادگارهایی از هوشنگ شاه وجود دارد که در آنها آموزههای خوبی قرار دارد.
که گیتی سپنج است و پر درد و رنج
نباشد کسی شادمان در سپنج
هوش مصنوعی: جهان مانند یک اسفنج است و پر از اندوه و زحمت، پس هیچ کس در این دنیا نمیتواند کاملاً خوشحال باشد.
رباطیست در وی گشاده دو در
به در رفت باید پر از خون جگر
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به مکانی است که دو در آن باز است و افرادی که وارد آن میشوند باید با دل شکسته و غمگین وارد شوند. به نوعی، این مکان به نمادی از درد و رنج تبدیل شده است و ورود به آن برای کسانی که در آنجا هستند، با احساسات قوی و تلخی همراه است.
چو زان در درآیی از این در دگر
درو آدمی چون یکی رهگذر
هوش مصنوعی: اگر از آن در وارد شوی، در دیگر از آن تنها یک رهگذر، انسان را به یاد میآورد.
نه فرزند همراه باشد نه خویش
ز گیتی نبیند کسی نزد خویش
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که در زندگی، نه فرزند و نه خویشاوندی در کنار انسان نیست و هیچکس نمیتواند از دنیا چیز خاصی را برای خود به همراه داشته باشد. به عبارت دیگر، در نهایت همه چیز موقتی است و انسان به تنهایی با دنیا روبهرو خواهد شد.
مگر آنچه که کرده بود در جهان
بدو نیک در آشکار و نهان
هوش مصنوعی: آیا همه آنچه که در جهان انجام داده بود، در ظاهر و باطن به خوبی و زیبایی نمایان نیست؟
به نیکی گرایید و نیکی کنید
دل از مهر این بی وفا برکنید
هوش مصنوعی: به خوبیها توجه کنید و خود نیز در کارهای نیک عمل کنید، دلتان را از محبت به این بیوفا جدا کنید.
به گیتی مدارید جاوید امید
مبندید دل در سیاه و سپید
هوش مصنوعی: در زندگی به دنبال امید باشید و به هیچ وجه دل خود را به چیزهای ناپایدار و غیر یقینی وابسته نکنید، چه خوب و چه بد.
که چون گفتی آسوده خواهم نشست
شبیخون مرگت کند زیردست
هوش مصنوعی: وقتی که میگویی آرامش پیدا میکنم و راحت زندگی میکنم، ناگهان مرگ تو را غافلگیر میکند و به سرعت نزدیک میشود.
به ناکام از آرام برداردت
سوی خاک تاریک بسپاردت
هوش مصنوعی: وقتی با ناامیدی روبرو شوی، آرامش را از تو میگیرد و تو را به سرنوشت تلخ و ناپسند فرستاده و به جایی تاریک میبرد.
مکن تا توانی بجز نیکویی
که این تخم آن جایگه بدروی
هوش مصنوعی: هرگز جز به نیکی رفتار نکن، زیرا آنچه که میکاری در همان مکان رشد خواهد کرد.
جهان آفرین است جاوید و بس
به هر دو سرا اوست فریاد رس
هوش مصنوعی: جهان خالقی است جاودانه و هیچ چیز جز او وجود ندارد که در مواقع نیاز، یاریگر انسانها باشد.
به گیتی چو من شهریاری نبود
چو من نامور کامکاری نبود
هوش مصنوعی: در جهان مانند من کسی نیست که همچنین مقام و نام آوری داشته باشد و همچنین کسی مانند من در دستیابی به اهداف و آرزوها موفق نبوده است.
بسی رنج بردم به کار جهان
هویدا بسی کرده راز نهان
هوش مصنوعی: من در این دنیا از سختیهای زیادی رنج بردم و بسیاری از رازهای پنهان را آشکار کردم.
به فرمان من بود دیو و پری
شگفتی مرا بود و کند آوری
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که موجودات عجیب و غریب، مثل دیو و پری، تابع اراده من هستند و شگفتیها و شگفتیهایی که در عالم وجود دارد به خاطر قدرت و تسلط من است.
چوگیتی ز کردار من راست شد
همه کار بر آرزو خواست شد
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که جهان به خاطر رفتارهای من به درستی شکل گرفته و همه چیز طبق آرزوهایم پیش میرود.
دلم گفت آرام خواهم گرفت
به آسودگی جام خواهم گرفت
هوش مصنوعی: دل من فرمان میدهد که به آرامش برسم و لذتی از زندگی و خوشیها ببرم.
برآسودگی شاهی و کام و گنج
از آن پس که بسیار بردیم رنج
هوش مصنوعی: بعد از اینکه سختیها و زحمات زیادی را تحمل کردیم، حالا به آرامش و خوشبختی و ثروت دست یافتهایم.
ز ناگه فراز آمد امر خدای
بر انگیخت چون باد تندم ز جای
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی فرمان خداوند صادر شد و همچون باد تند من را از جا بلند کرد.
نماندم که گاهی غروری برم
زمان کمی بیشتر بسپرم
هوش مصنوعی: من صبر نکردم که گاهی بخواهم خود را بالا ببرم و زمان را بیشتر از این تلف کنم.
نه گنجم به کارآمد و نه سپاس
نه لشکر کزو دیو بد در هراس
هوش مصنوعی: نه من هیچ کمکی نمیتوانم بکنم و نه کسی کاری از من انتظار دارد. نه ارتشی دارم که از آن به دیوان و بیخودان بترسد.
ز تختم درافکند در تیره خاک
نه شرمش ز من بد نه بیم و نه باک
هوش مصنوعی: از زیر قدمم، در خاک تاریک افکنده شده است؛ نه از من شرم دارد، نه ترسی و نه نگرانی.
نه غم ماند ما را و نه غمگسار
نه آن پادشاهی و ملک و دیار
هوش مصنوعی: نه از اندوهی برای ما باقی مانده و نه کسی برای دلداریم هست. نه از پادشاهی و قدرت خبری است و نه از سرزمین و دیاری.
تو گویی نبودم به گیتی دمی
ندیدم خوشی من به گیتی همی
هوش مصنوعی: انگار که من هیچگاه در این دنیا نبودهام و حتی لحظهای خوشی را در آن تجربه نکردهام.
هر آن کس که این خط بخواند رواست
بداند که دنیا مقام فناست
هوش مصنوعی: هر کس که این نوشته را میخواند، باید بداند که این دنیا جای زوال و نابودی است.
چو رفتی و بر تو سرآمد جهان
چو خوابی نماید تو را بی گمان
هوش مصنوعی: وقتی که تو از این دنیا رفتی و عمرت به پایان رسید، زندگی وتجربههایت همچون یک خواب به نظر خواهند رسید، بدون شک.
چو برخواند از این گونه گرد دلیر
ز کار و ز بار جهان گشت سیر
هوش مصنوعی: زمانی که دلیران با چنین نغمهای نواخته شوند، از کارها و مشکلات دنیا خسته و فارغ میشوند.
ا زآن پس روان شد به کاخ بلند
بر دخمه خسرو دیو بند
هوش مصنوعی: بعد از آن، به سوی قصر بزرگ و بلند رفت که در آنجا خسرو، پادشاهی که همچون دیوی بزرگ است، زندگی میکند.
یکی لوح دید از بر دخمه گاه
ز یاقوت بر وی خطی بد سیاه
هوش مصنوعی: یک بار لوحی را دید که در داخل یک دکان یا مخفیگاه قرار داشت، بر آن لوح خطی سیاه از یاقوت نوشته شده بود.
نوشته که هر کو بدین جا رسد
به پرسیدن دخمه ما رسد
هوش مصنوعی: هر کس به این مکان برسد، پیدا است که در جستجوی پناهگاه ما است.
ندارم به چیزی دگر دست رس
همین پند من یادگار است و بس
هوش مصنوعی: من به هیچ چیز دیگری دسترسی ندارم و تنها یادگار من همین نصیحت است.
خردمند آزاده نیک بخت
مر این پند به داند از تاج و تخت
هوش مصنوعی: افراد با خرد و آزاداندیش، که خوشبخت هستند، به خوبی میدانند که این نصیحت از اهمیت بیشتری نسبت به مقام و قدرت برخوردار است.
نخست ای خردمند آزاده خوی
سوی نیکویی دار پیوسته روی
هوش مصنوعی: ای اندیشمند آزاد، اول از هر چیز به سمت نیکویی و خوبی برو و همواره روی به آن داشته باش.
که نیکی بود مر تو را دستگیر
به هر دو سرا چون بود ناگزیر
هوش مصنوعی: نیکی و خوبی یاریگر تو خواهد بود، همانطور که در هر دو دنیا و سرای دیگر جز این چارهای نیست.
و دیگر زبان را به گفتار بد
نگهدار ای مهتر پرخرد
هوش مصنوعی: ای بزرگ مرد با خرد، زبان خود را در بیان نیکویی حفظ کن و از گفتار نامناسب دوری کن.
دگر کار امروز را بی گمان
اگر بخردی باز فردا ممان
هوش مصنوعی: اگر امروز کار خود را درست انجام دهی، مطمئن باش که فردا مشکلی نخواهی داشت.
کجا کاهلی کرده ای هوشیار
پشیمانی آرد سرانجام کار
هوش مصنوعی: اگر در کاری سهلانگاری کردهای، در نهایت پشیمانی و ندامت نصیبت میشود.
کسی را که یک ره به پاکیزه رای
کجا آزمودی دگر مازمای
هوش مصنوعی: کسی را که یک بار با نیت و فکر پاک امتحان کردی، دیگر او را آزمایش نکن.
کز آن آزمایش پشیمان شوی
ز کردار او باز پیچان شوی
هوش مصنوعی: از آن تجربه، پشیمان میشوی و از رفتار او دوری میکنی.
ابا مرد نادان به کار درشت
مشو گرنه زان خواری آید به مشت
هوش مصنوعی: با یک فرد نادان در کارهای بزرگ درگیر نشو، وگرنه پیامدهای ناگواری برایت به دنبال خواهد داشت.
ز نادان نیاید بجز کار بد
کجا چشم دارد ز نادان خرد
هوش مصنوعی: ناآگاهی جز کارهای ناپسند چیزی به بار نمیآورد و نادان نمیتواند به خرد و دانایی دست پیدا کند.
سخن هر چه گویی به دانش بسنج
بدان تا ز گفتار نایی به رنج
هوش مصنوعی: هر چیزی که میگویی باید با دانش و آگاهی سنجیده شود، تا از گفتن حرفهایی بیفایده و آزاردهنده دوری کنی.
که ناسنج گفتار ناید به کار
همه رنج دل خیزد از گفت خوار
هوش مصنوعی: کلام بیحساب و غیر منطقی به درد هیچکس نمیخورد و در حقیقت، دل آدم از حرفهای بیپایه و بیمعنا رنج میکشد.
نگویی دگر راز خود پیش زن
که هرگز نباشد زنی رای زن
هوش مصنوعی: هرگز راز خود را به زنی نگویید، زیرا که زن، هرگز نمیتواند به درستی درک کند یا قضاوت کند.
همیدون مبند اندر آن چیز دل
که ناگاه گردی ز بارش خجل
هوش مصنوعی: دل خود را به چیزهایی که ناگهان میتواند شما را مجبور به شرمندگی کند، ندهید.
مدار ای پسر دشمن خورد خوار
کزو رنج بینی سرانجام کار
هوش مصنوعی: حواست را جمع کن، ای پسر! به خاطر دشمنانی که تو را رنج میدهند، خودت را دستخوش سختی نکن. در پایان، نتیجهٔ کار مشخص میشود.
که مار ار چه خورد است آخر زمان
شود اژدهای دمان بی گمان
هوش مصنوعی: اگرچه مار کوچک است، اما در پایان زمان به اژدهایی بزرگ و خطرناک تبدیل خواهد شد، بیتردید.
مده راه غماز نزدیک خویش
دروغست یکسر که آرد به پیش
هوش مصنوعی: برای خودت راههای غیبت و بدگویی درباره دیگران نداشته باش، زیرا چنین کارهایی نهایتاً به ضرر خودت خواهد بود و نتیجهاش به خودت بازمیگردد.
چو عیب کسی گفت در پیش تو
بگوید ز تو با بداندیش تو
هوش مصنوعی: اگر کسی عیب دیگری را در حضور تو بگوید، او به طور حتم در غیاب تو نیز درباره تو به بدی صحبت خواهد کرد.
مباش هیچ ایمن ز مرد دو رنگ
نه هنگام بزم و نه هنگام جنگ
هوش مصنوعی: هرگز از مردان دو رو مطمئن نباش، نه در مواقع جشن و شادی و نه در موقع نبرد و جنگ.
ابا هرکه باشی به یکرنگ باش
خردمند و با ارج و با رنگ باش
هوش مصنوعی: با هر کس که هستی، صادق و یکرنگ باش. رفتار تو باید نشان دهندهی حکمت و احترامت باشد، نه اینکه به ظاهر تو توجه شود.
چو بر دادت ایزد دهد دست رس
سپاس از جهان آفرین دار و بس
هوش مصنوعی: هرگاه خداوند به تو نعمتی عطا کند، شایسته است که از او سپاسگزاری کنی و قدردانیات را محدود به همین دنیا نکن.
ز آز و ز بی مایگان دور باش
گر آزاده ای یار و دست گیر باش
هوش مصنوعی: اگر انسان آزادهای هستی، از حسادت و افرادی که ارزش ندارند دوری کن و به یاری و کمک به دیگران بپرداز.
هر آن چیز کاید برت در جهان
به نیک و بد از آشکار و نهان
هوش مصنوعی: هر چیزی که در این دنیا برای تو وجود دارد، چه خوبی و چه بد، چه در ظاهر و چه در باطن، برای توست.
همه نیک دان و همه نیک بین
که نیک آفریدست جان آفرین
هوش مصنوعی: همه مردم خوب میدانند و خوب میبینند که جان آفرین، این خالق بزرگ، همه چیز را به نیکویی آفریده است.
ز کار جهاندار ناید بدی
تو می نوش این پند اگر بخردی
هوش مصنوعی: از کارهای دنیا و سرنوشت سخن خوبی نمیتوان گفت، پس بیا و از لذت زندگی بهرهبرداری کن، اگر اندیشمند باشی.
بدین پرده بر راه گفتار نیست
تو را با بد و نیک او کار نیست
هوش مصنوعی: در این دنیا، با توجه به ظواهر و گفتار نمیتوان به درستی قضاوت کرد و تو نیازی به درگیر شدن با خوبیها و بدیهای دیگران نداری.
چو برخواند بگریست گرد دلیر
در دخمه بر بست و آمد به زیر
هوش مصنوعی: وقتی او را خواندند، دلیر گریست و در تاریکی پنهان شد و به زیر رفت.
دل روشنش گشت از آن پند شاد
فرودآمد و ساز رفتن نهاد
هوش مصنوعی: دل او به خاطر آن نصیحت روشن و شاد شد و از آنجا پایین آمد و تصمیم به رفتن گرفت.
ره شهر فرغان پسیچید تفت
برین گونه بر خشک نه ماه برفت
هوش مصنوعی: راه شهر فرغان با دقت و احتیاط ترسیم شده است، مثل این که در این مسیر بر روی خشکی و در برابر ماهها سختی میتوان گذر کرد.
همه راه شادی و نخجیرگاه
ازو شادمان گشته یکسر سپاه
هوش مصنوعی: همه مسیرهای خوشحالی و مکانهای شکار، به لطف او، کل سپاه را شاد و سرزنده کرده است.
به هر روز جای دگر منزلش
به کار دگر گشته خرم دلش
هوش مصنوعی: در هر روز، او در مکانی جدید و در فعالیتی متفاوت مشغول است و دلش همیشه شاد و خوشحال است.
به دریا رسیدند و کشتی بساخت
به آیین آن بادبان برفراخت
هوش مصنوعی: به دریا رسیدند و برای سفر دریایی خود کشتیای ساختند و بادبان آن را به خوبی برافراشتند.