بخش ۱۲۹ - رسیدن فرامرز به نخجیر برهمن و سئوال کردن
چو بگذشت یک ماه دیگر چنین
رسیدند نزدیک خاور زمین
جزیره پدید آمد از دورجای
ز ملاح پرسید آن پاک رای
چه جایست گفتش بدان خرمی
کزو تازه گردد دل آدمی
چنین داد پاسخ خردمند مرد
که از روی بیشی بدان در مگرد
تو این را مقام برهمن شناس
به دانش گشاده دل با سپاس
گروهی همه پاک و یزدان پرست
نشسته کنون چون کسی زیردست
همه کارشان دانش و نیکوییست
به دانایی و رادی و فرهیست
همیشه زیزدان بودشان سخن
به هر جای بر انجمن انجمن
خورش کم کنند آنچه آید به کار
ز بیخ گیا باشد و میوه دار
به ماهی بسازند روزی خورش
روانشان به دانش کند پرورش
ز نا آمده کار و نگذشته هم
ز چیزی که خواهد بدن بیش و کم
ز هر چه بپرسی دهند آگهی
زبانشان به پاسخ نبینی تهی
چو بشنید مرد جوان این سخن
پسند آمدش گفت مرد کهن
بدو گفت ما را بباید شدن
به نزدیک ایشان زمانی بدن
بپرسیم گفتار و هم بشنویم
درآن مرز یک چند هم بغنویم
مگر بهره یابیم از پندشان
نیوشیم گفتار دلبندشان
چو ملاح گفت و سپهبد شنود
روان کرد کشتی بدان مرز زود
چو تنگ اندرآمد به هامون سپاه
برهمن خبر یافت آمد به راه
به ساحل چو آمد یل پهلوان
ابا هرکه بودند پیر و جوان
برهمن همه پیشباز آمدند
پذیره به رسم نماز آمدند
ستایش نمودند و پوزش بسی
بر آن چهره دلفروزش بسی
بگفتند کای گرد خورشید چهر
جهانگیر و گردنکش و پر ز مهر
ز یزدانت باد آفرین و درود
ز نیکویی مهتری تار و پود
همین بوم و بر بر تو فرخنده باد
همه دشمنان پیش تو بنده باد
خنک این جزیره به فر تو شیر
برهمن نگردد ز روی تو سیر
که خشنود گردد ز ما مرد گرد
که چنگ یلان دارد و دستبرد
ز درویشی خویش یک سو شویم
ز راه تکلف بی آهو شویم
اگر سوی ما شب گذاری رواست
که داننده راز هرکس خداست
پذیرفت ازیشان سپهبد سپاس
چنین گفت با مرد یزدان شناس
به یزدان سپاس ای خردمند مرد
کز آن پس که دیدم بسی رنج و درد
مرا بخت فرخ بدین داد دست
که دیدم رخ مرد یزدان پرست
سپاس شما بر من این مایه بس
نباید که باشد ز ما رنجه کس
از آن پس بفرمود پرده سرای
کشیدند بر دشت فرخنده جای
سپهبد بر او به زانو نشست
گشاده دل و دست کرده به بست
بیامد برهمن نشست او برش
گیا بسته بر خویش و چشم و سرش
بخش ۱۲۸ - رزم کردن فرامرز با فیل گوشان: برآمد ز دریا گو نره شیربخش ۱۳۰ - سئوال فرامرز از برهمن: ز پیر جهاندیده پرسید و گفت
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو بگذشت یک ماه دیگر چنین
رسیدند نزدیک خاور زمین
هوش مصنوعی: پس از گذشت یک ماه دیگر، آنها به نزدیکی شرق زمین رسیدند.
جزیره پدید آمد از دورجای
ز ملاح پرسید آن پاک رای
هوش مصنوعی: از دور جزیرهای ظاهر شد. ملوان از آن دوردست سوال کرد که آن مکان چه جاهایی دارد.
چه جایست گفتش بدان خرمی
کزو تازه گردد دل آدمی
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و طراوتی اشاره دارد که میتواند انسان را شاداب و سرزنده کند. که این جذابیت و خوشی باعث میشود دل آدمی تازه و شاداب شود.
چنین داد پاسخ خردمند مرد
که از روی بیشی بدان در مگرد
هوش مصنوعی: خردمند مرد به او پاسخ داد که نباید به خاطر زیادتی و زیادهروی به آن کار بپردازی.
تو این را مقام برهمن شناس
به دانش گشاده دل با سپاس
هوش مصنوعی: تو این را درک کن، مقام برهمن را بشناس و با سپاس و دل گشاده به دانش روی بیاور.
گروهی همه پاک و یزدان پرست
نشسته کنون چون کسی زیردست
هوش مصنوعی: گروهی از مردم که از نظر روحی پاک و خداپرست هستند، اکنون در وضعیتی قرار دارند که مانند کسی هستند که زیر دست دیگران قرار دارد و تحت فشار و کنترل است.
همه کارشان دانش و نیکوییست
به دانایی و رادی و فرهیست
هوش مصنوعی: تمامی کارهای آنها بر اساس دانش و نیکی است و برتری آنها به دلیل آگاهی، شادی و فرهیختگیشان است.
همیشه زیزدان بودشان سخن
به هر جای بر انجمن انجمن
هوش مصنوعی: آنها همیشه در هر مکانی درباره خدا سخن میگویند و این گفتگوها مانند تجمعی برای بحث و تبادل نظر است.
خورش کم کنند آنچه آید به کار
ز بیخ گیا باشد و میوه دار
هوش مصنوعی: خورشها را با کم کردن ادویه و مواد اضافی، خوشطعمتر کنیم؛ همانطور که گیاهان و درختان را از ریشه تقویت میکنیم تا میوهدهی کنند.
به ماهی بسازند روزی خورش
روانشان به دانش کند پرورش
هوش مصنوعی: روزی برای ماهی غذای خوشمزهای فراهم میشود که با دانش و یادگیری آن را پرورش میدهند.
ز نا آمده کار و نگذشته هم
ز چیزی که خواهد بدن بیش و کم
هوش مصنوعی: اگر کار از پیش نرود و به نتیجه نرسد، هیچ چیزی نمیتواند به آن کم یا زیاد اضافه کند.
ز هر چه بپرسی دهند آگهی
زبانشان به پاسخ نبینی تهی
هوش مصنوعی: هر چیزی که از آن بپرسی، آنها از آن باخبرند، اما در جواب، چیزی خالی و بیمعنی به تو نمیدهند.
چو بشنید مرد جوان این سخن
پسند آمدش گفت مرد کهن
هوش مصنوعی: وقتی جوان این حرف را شنید، خوشش آمد و گفت آن را به مرد پیر.
بدو گفت ما را بباید شدن
به نزدیک ایشان زمانی بدن
هوش مصنوعی: به او گفتیم که باید به نزد آنها برویم و مدتی را در کنارشان بگذرانیم.
بپرسیم گفتار و هم بشنویم
درآن مرز یک چند هم بغنویم
هوش مصنوعی: بیایید صحبت کنیم و همدیگر را بشنویم، در این سرزمین برای مدتی هم سر به زیر بیاندازیم.
مگر بهره یابیم از پندشان
نیوشیم گفتار دلبندشان
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم از نصایح آنها بهرهمند شویم، باید به حرفهای محبوبمان گوش دهیم.
چو ملاح گفت و سپهبد شنود
روان کرد کشتی بدان مرز زود
هوش مصنوعی: وقتی ناخدا صحبت کرد و فرمانده آن را شنید، فوراً دستور حرکت کشتی به سمت آن مرز را صادر کرد.
چو تنگ اندرآمد به هامون سپاه
برهمن خبر یافت آمد به راه
هوش مصنوعی: زمانی که سپاه در تنگنا و فشار قرار گرفت، برهمن از این موضوع باخبر شد و به سوی آنان حرکت کرد.
به ساحل چو آمد یل پهلوان
ابا هرکه بودند پیر و جوان
هوش مصنوعی: وقتی پهلوانی شکست ناپذیر به ساحل میرسد، همه چه پیر و چه جوان به او نگاه میکنند و به او احترام میگذارند.
برهمن همه پیشباز آمدند
پذیره به رسم نماز آمدند
هوش مصنوعی: همه برهمنان با روی خوش و احترام به استقبال آمدند و به شیوهای مانند نماز، استقبال کردند.
ستایش نمودند و پوزش بسی
بر آن چهره دلفروزش بسی
هوش مصنوعی: آنها بسیار از چهره زیبا و دلربای او تمجید کردند و به خاطر آن هم بسیار معذرت خواستند.
بگفتند کای گرد خورشید چهر
جهانگیر و گردنکش و پر ز مهر
هوش مصنوعی: گفتند ای کسی که چهرهای مانند خورشید داری و بر تمام دنیا تسلط داری و با محبت و عشق پر از برکتی.
ز یزدانت باد آفرین و درود
ز نیکویی مهتری تار و پود
هوش مصنوعی: از یزدان خواهان سلام و آفرین هستم، به خاطر نیکی و بزرگیات که تمام وجودم را پر کرده است.
همین بوم و بر بر تو فرخنده باد
همه دشمنان پیش تو بنده باد
هوش مصنوعی: این سرزمین و دیار برای تو خوش یمن باشد و تمام دشمنانت پیش روی تو مانند برده باشند.
خنک این جزیره به فر تو شیر
برهمن نگردد ز روی تو سیر
هوش مصنوعی: این جزیره به خاطر زیبایی تو بسیار دلپذیر است و هیچچیزی نمیتواند از ناز و جاذبهی تو فاصله بگیرد.
که خشنود گردد ز ما مرد گرد
که چنگ یلان دارد و دستبرد
هوش مصنوعی: مردی که قوی و پهلوان است، از ما خوشنود میشود چرا که مانند یلان (شیران) قدرتمند است و توانایی انجام کارهای شگفتانگیز را دارد.
ز درویشی خویش یک سو شویم
ز راه تکلف بی آهو شویم
هوش مصنوعی: از زندگی درویشی فاصله بگیریم و راه بیتکلفی را در پیش بگیریم.
اگر سوی ما شب گذاری رواست
که داننده راز هرکس خداست
هوش مصنوعی: اگر کسی به ما سر بزند و شب را در کنار ما بگذراند، اشکالی ندارد، چون تنها خداست که از راز و حال هر شخصی باخبر است.
پذیرفت ازیشان سپهبد سپاس
چنین گفت با مرد یزدان شناس
هوش مصنوعی: سپهبد با تقدیر از آنان، چنین گفت که با مردی آشنا به ذات الهی روبرو است.
به یزدان سپاس ای خردمند مرد
کز آن پس که دیدم بسی رنج و درد
هوش مصنوعی: به خداوند شکرگزارم ای شخصیت عاقل و خردمند، چون بعد از اینکه رنجها و دردهای زیادی را تجربه کردم، به این درک رسیدم.
مرا بخت فرخ بدین داد دست
که دیدم رخ مرد یزدان پرست
هوش مصنوعی: شانس خوش به من این هدیه را داد که چهره مردی را دیدم که خداپرست است.
سپاس شما بر من این مایه بس
نباید که باشد ز ما رنجه کس
هوش مصنوعی: شما باید از من قدردانی کنید، اما این سپاسگزاری نباید به گونهای باشد که کسی را ناراحت کند.
از آن پس بفرمود پرده سرای
کشیدند بر دشت فرخنده جای
هوش مصنوعی: پس از آن، فرمان دادند تا پردهای بر روی زمین خوشآیند بکشند.
سپهبد بر او به زانو نشست
گشاده دل و دست کرده به بست
هوش مصنوعی: سپهبد در برابر او به زانو درآمد، با دل گشاده و دستی باز آماده همکاری شد.
بیامد برهمن نشست او برش
گیا بسته بر خویش و چشم و سرش
هوش مصنوعی: او به نزد برهمن آمد و سپس بر روی گیاهی نشسته، خود را به آن بسته و چشم و سرش را نیز پوشانده است.