گنجور

بخش ۱۲۷ - رفتن فرامرز به جزیره فیل گوشان

دگر باره افکند کشتی درآب
روان کرد مانند باد از شتاب
سه روز و سه شب ماند کشتی روان
فرامرز گردنکش پهلوان
چهارم سوی فیل گوشان رسید
سپه را به سوی جزیره کشید
جزیره بد آن هم نکوتر به جای
بسی اندرو باغ و کشت و سرای
گروهی کجا فیل گوشان بدند
به مردانگی سخت کوشان بدند
یلانی به بالا به مانند ساج
به تن آبنوس و به رخسار عاج
ز سر تا قدم گوش همچون سپر
بدن ها همه همچو پیلان نر
همه دیده هاشان به کردار نیل
ازیشان گریزان شده ژنده پیل
یکایک ابا آلت و ساز زرم
به نزدیکشان رزم خوش تر ز بزم
سپهدارشان نامداری بزرگ
بداندیش و خودکام مردی سترگ
زنانشان به خوبی به کردار ماه
فروهشته از سرو جعد سیاه
به رخ ارغوان و به نرگس دژم
به ابرو کمان و به بینی قلم
بتان سهی قد خورشید روی
نگاران سیمین تن مشک بوی
جهان پهلوان گرد گیتی گشای
ابا لشکر و کوس و هندی درای
چو تنگ اندرآمد سوی آن زمین
بدو گفت ملاح کای پاک دین
از این مرز ما را بباید گذشت
نباید غنودن بدین کوه و دشت
که این سهمگین جایگاهی بود
مگرمان به یزدان پناهی بود
کزین مرز آسوده دل بگذریم
سزد گر بدین بوم و بر نگذریم
فرامرز گفتش که این غم ز چیست
بدین گونه بیم تو از ترس کیست
چنین گفت با او جهان دیده پیر
که ای گرد پیل افکن و شیر گیر
جزیریست این چارصد میل بیش
چو پهنا درازیش آید به پیش
سپاهی بدو اندرون بی شمار
همی رزم جویان ناپاک وار
به چهر و به دیدار مانند دیو
همه ساله با کوشش و با غریو
جهاندیده کانجا بگسترده کام
کجا فیل گوشانشان گفت نام
به بالا ز کوه سیه برترند
ز باد شمالی تکاورترند
همه نیزه هاشان بود آهنین
ز کوپال ایشان بلرزد زمین
به تن باد پاشان بود همچو کوه
که از لعلشان کوه گردد ستوه
چنین مردمانی ز مردم بری
رمنده ز مردم چو دیو و پری
نه مرغ هوا را بدین جا گذر
نه پیل و نه دیو و نه شیران نر
تو با این سپه نزد ایشان شوی
همان دم ز کرده پشیمان شوی
به هریک ازین لشکر نامدار
همانا کزیشان بود ده هزار
تو در خون چندین سر سرفراز
شوی گر به بیشی نداری نیاز
ز من بشنو این پند را کار بند
نشاید که یابی در اینجا گزند
ز کاری که رنج دل آید پدید
خردمند از آن کار دوری گزید
سپهبد چو بشنید از وی سخن
چنین داد پاسخ به مرد کهن
که ای پیر پاکیزه پاک دین
اگر یار باشد جهان آفرین
به فر جهاندار کیهان خدای
سرانشان چنان اندر آرم ز پای
که شیر ژیان گور پی خسته را
و یا باز بر کبک پر بسته را 
بدان تا به گیتی بسی روزگار
بماند ز ما این سخن یادگار
مرا ایزد از بهر رنج آفرید
نه از بهر بیشی و گنج آفرید
بدان تا که از رنج نام آورم
هم از رنج و از داد کام آورم
منم تا بوم زنده جویای نام
به مردی برآورده از نام کام
خردمند گوید که انجام کار
برآید اگر کردن از روزگار
ببینم نکورو که تن  مرگ راست
نترسد ز مرگ آن که او نام خواست
وزین نامداران گردان من
سرافراز شیران و مردان من
نمیرد کسی تا نیاید زمان
بدان کار خیره مگردان زبان
تو ای پیر ملاح پاکیزه هوش
به گیتی سوی من همی دار گوش
که بی کام و امر خداوند بخت
نیفتند یکی برگ سبز ازدرخت

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دگر باره افکند کشتی درآب
روان کرد مانند باد از شتاب
هوش مصنوعی: کشتی را دوباره در آب روان به حرکت درآورد و با سرعتی شبیه باد به جلو رفت.
سه روز و سه شب ماند کشتی روان
فرامرز گردنکش پهلوان
هوش مصنوعی: کشتی فرامرز، قهرمان گردنکش، به مدت سه روز و سه شب به راه خود ادامه داد.
چهارم سوی فیل گوشان رسید
سپه را به سوی جزیره کشید
هوش مصنوعی: در چهارمین قدم، گروه نظامی به سمت فیل‌گوشان رسید و سپاه را به سوی جزیره هدایت کرد.
جزیره بد آن هم نکوتر به جای
بسی اندرو باغ و کشت و سرای
هوش مصنوعی: جزیره‌ای که به نظر بد می‌آید، در واقع در آن باغ‌ها و مزارع زیبا و خانه‌های بسیاری وجود دارد.
گروهی کجا فیل گوشان بدند
به مردانگی سخت کوشان بدند
هوش مصنوعی: گروهی بودند که به مردانگی و تلاش‌های سخت احترام می‌گذاشتند و به افراد با ویژگی‌های برجسته و قوی اشاره می‌کردند.
یلانی به بالا به مانند ساج
به تن آبنوس و به رخسار عاج
هوش مصنوعی: یک جوان قوی و نیرومند چون درختان بلند، با پوستی تیره و چهره‌ای زیبا و سفید شبیه به استخوان فیل.
ز سر تا قدم گوش همچون سپر
بدن ها همه همچو پیلان نر
هوش مصنوعی: از سر تا پاها، گوش‌ها مانند سپری برای بدن هستند و همه مانند فیل‌های نر قدرتمند و مقاوم‌اند.
همه دیده هاشان به کردار نیل
ازیشان گریزان شده ژنده پیل
هوش مصنوعی: چشم‌های همه‌ی آن‌ها به رنگ نیل، از دیدن او فراری شده و مانند فیل، نگران و پریشان هستند.
یکایک ابا آلت و ساز زرم
به نزدیکشان رزم خوش تر ز بزم
هوش مصنوعی: هر کدام از بزرگان و اهل هنر، ابزار و وسایل خود را دارند و در نزد آن‌ها، جنگ و رقابت به مراتب لذت‌بخش‌تر از جشن و سرور است.
سپهدارشان نامداری بزرگ
بداندیش و خودکام مردی سترگ
هوش مصنوعی: فرمانده آنان شخصی مشهور و قدرتمند است که نیک اندیش نیست و به تنهایی تصمیم می‌گیرد و عمل می‌کند. او مردی بزرگ و تاثیرگذار است.
زنانشان به خوبی به کردار ماه
فروهشته از سرو جعد سیاه
هوش مصنوعی: زنانشان به زیبایی مانند ماه هستند و موهای سیاه و صافشان مثل درخت سرو است.
به رخ ارغوان و به نرگس دژم
به ابرو کمان و به بینی قلم
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی‌های ظاهری شخصی می‌پردازد. به رنگ گلی مانند ارغوان و چشمان مثل نرگس غمگین، همچنین به ابروهایی که مانند کمان خمیده‌اند و بینی که به شکل قلم است، اشاره دارد. این توصیف‌ها نشان‌دهنده‌ی جذابیت و زیبایی خاص فرد است.
بتان سهی قد خورشید روی
نگاران سیمین تن مشک بوی
هوش مصنوعی: مجسمه‌های زیبا با قامت‌های بلند، همچون خورشید درخشنده، زیبایی چهره‌های زنان را به تصویر می‌کشند و عطر دلنشینی از بدن‌های لطیفشان به مشام می‌رسد.
جهان پهلوان گرد گیتی گشای
ابا لشکر و کوس و هندی درای
هوش مصنوعی: جهان به دور پهلوانی می‌چرخد که با سربازان و تجهیزات جنگی، قدرت خود را به نمایش می‌گذارد.
چو تنگ اندرآمد سوی آن زمین
بدو گفت ملاح کای پاک دین
هوش مصنوعی: وقتی که به آن سرزمین نزدیک شدند، لنج‌دار به او گفت: «ای فردی با ایمان و پاک‌نهاد!»
از این مرز ما را بباید گذشت
نباید غنودن بدین کوه و دشت
هوش مصنوعی: برای پیشرفت و رسیدن به اهداف، باید از محدودیت‌ها و موانع عبور کنیم و نباید در راحتی و آسایش موجود در این مکان‌ها تکیه کنیم.
که این سهمگین جایگاهی بود
مگرمان به یزدان پناهی بود
هوش مصنوعی: این مکان ترسناک و خطرناک بود، گویی فقط می‌توانستیم به خداوند پناه ببریم.
کزین مرز آسوده دل بگذریم
سزد گر بدین بوم و بر نگذریم
هوش مصنوعی: اگر از این مرز با خیال راحت عبور کنیم، درست است که به این سرزمین و دیار پا نگذاریم.
فرامرز گفتش که این غم ز چیست
بدین گونه بیم تو از ترس کیست
هوش مصنوعی: فرامرز از او پرسید که این غم و نگرانی تو به چه علتی است و اینکه از چه چیزی می‌ترسی؟
چنین گفت با او جهان دیده پیر
که ای گرد پیل افکن و شیر گیر
هوش مصنوعی: پیر جهان بین به او گفت: ای فردی که قوی و نیرومند هستی، از قدرت و توانایی خود استفاده کن و بر دشمنان غلبه کن.
جزیریست این چارصد میل بیش
چو پهنا درازیش آید به پیش
هوش مصنوعی: این سرزمین، به مساحت چهارصد مایل، همچون جزیره‌ای است که طول آن بیشتر از عرضش به نظر می‌رسد.
سپاهی بدو اندرون بی شمار
همی رزم جویان ناپاک وار
هوش مصنوعی: در دل آن سپاه، افراد زیادی بودند که به دنبال جنگ و نبرد بودند و ناپاک به شمار می‌رفتند.
به چهر و به دیدار مانند دیو
همه ساله با کوشش و با غریو
هوش مصنوعی: هر ساله با تلاش و هیاهو، چهره و ظاهر او به گونه‌ای است که همچون دیو به نظر می‌رسد.
جهاندیده کانجا بگسترده کام
کجا فیل گوشانشان گفت نام
هوش مصنوعی: این مصرع به این معناست که افرادی که تجربه زیادی در زندگی دارند و دنیای زیادی را دیده‌اند، به خاطر شرایط خاصی که در آن قرار دارند، توانایی شنیدن و فهمیدن واقعیت‌ها را از دست داده‌اند. به نوعی، نشان‌دهنده ناتوانی در درک و ارتباط با حقیقت‌هایی است که در اطرافشان وجود دارد.
به بالا ز کوه سیه برترند
ز باد شمالی تکاورترند
هوش مصنوعی: در اوج قله‌های سیاه کوه، قدرتمندتر از بادهای شمالی قرار دارند.
همه نیزه هاشان بود آهنین
ز کوپال ایشان بلرزد زمین
هوش مصنوعی: همه نیزه‌های آن‌ها از آهن ساخته شده است و با هر حرکت آن‌ها، زمین به لرزه درمی‌آید.
به تن باد پاشان بود همچو کوه
که از لعلشان کوه گردد ستوه
هوش مصنوعی: باد در حال وزیدن است و مانند کوهی که از سنگ‌های قیمتی و لعل ساخته شده، به خاطر زیبایی‌اش خسته و ناتوان می‌شود.
چنین مردمانی ز مردم بری
رمنده ز مردم چو دیو و پری
هوش مصنوعی: این افراد به نوعی از انسان‌ها فاصله دارند و مانند موجودات دیگری، همچون دیو و پری، از جامعه بشری جدا هستند.
نه مرغ هوا را بدین جا گذر
نه پیل و نه دیو و نه شیران نر
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که هیچ موجود بزرگی مانند پرنده‌های آسمانی، فیل، دیو و شیرهای نر در اینجا وجود ندارند یا نمی‌توانند به اینجا بیایند. به عبارتی، فضا تنها و خالی از این موجودات است.
تو با این سپه نزد ایشان شوی
همان دم ز کرده پشیمان شوی
هوش مصنوعی: تو وقتی به آن‌ها بروی، همان لحظه از کاری که کرده‌ای پشیمان خواهی شد.
به هریک ازین لشکر نامدار
همانا کزیشان بود ده هزار
هوش مصنوعی: هر کدام از این جنگجویان معروف، به راستی ده هزار نفر از آن‌ها هستند.
تو در خون چندین سر سرفراز
شوی گر به بیشی نداری نیاز
هوش مصنوعی: اگر به قوت و قدرت نیاز نداشته باشی، هیچ‌گاه نمی‌توانی در برابر مشکلات و چالش‌ها افتخار کسب کنی، حتی اگر در موقعیت‌های مختلف موفقیت‌هایی داشته باشی.
ز من بشنو این پند را کار بند
نشاید که یابی در اینجا گزند
هوش مصنوعی: از من این نصیحت را به گوش بسپار: کاری نکن که در اینجا به زحمت و آسیب دچار شوی.
ز کاری که رنج دل آید پدید
خردمند از آن کار دوری گزید
هوش مصنوعی: انسان‌های خردمند از کارهایی که باعث درد و رنج در دل می‌شود، دوری می‌کنند.
سپهبد چو بشنید از وی سخن
چنین داد پاسخ به مرد کهن
هوش مصنوعی: سپهبد وقتی از او این سخنان را شنید، به آن مرد پیر پاسخ داد.
که ای پیر پاکیزه پاک دین
اگر یار باشد جهان آفرین
هوش مصنوعی: ای پیر پاک و با ایمان، اگر همراهی داشته باشی، جهان را به خاطر تو خلق کرده‌اند.
به فر جهاندار کیهان خدای
سرانشان چنان اندر آرم ز پای
هوش مصنوعی: من به فرمان خداوندی که خالق جهانیان است، آنان را به گونه‌ای در زمین قرار می‌دهم که از پای درمی‌آید.
که شیر ژیان گور پی خسته را
و یا باز بر کبک پر بسته را 
هوش مصنوعی: شیر درنده‌ای که در جستجوی طعمه‌اش است، به راحتی نمی‌تواند به شکار کبکی که پایش به دام افتاده، دسترسی پیدا کند.
بدان تا به گیتی بسی روزگار
بماند ز ما این سخن یادگار
هوش مصنوعی: بدان که این سخن، یادگاری از ما خواهد ماند به مدت طولانی در دنیا.
مرا ایزد از بهر رنج آفرید
نه از بهر بیشی و گنج آفرید
هوش مصنوعی: خداوند مرا برای تحمل سختی‌ها و مشکلات آفریده است، نه برای جمع‌آوری ثروت و دنیا.
بدان تا که از رنج نام آورم
هم از رنج و از داد کام آورم
هوش مصنوعی: بدان که وقتی از درد و رنج سخن می‌گویم، همزمان از درد و مشکلات دیگر نیز به نتیجه می‌رسم.
منم تا بوم زنده جویای نام
به مردی برآورده از نام کام
هوش مصنوعی: من تا زمانی که زنده هستم، به دنبال نام و آوازه‌ام هستم و از مردانی که به خاطر نام و شهرت خود برخواسته‌اند، تاثیر می‌پذیرم.
خردمند گوید که انجام کار
برآید اگر کردن از روزگار
هوش مصنوعی: خردمند می‌گوید که موفقیت در انجام کارها به زمان و فرصت‌هایی که زندگی به انسان می‌دهد، بستگی دارد.
ببینم نکورو که تن  مرگ راست
نترسد ز مرگ آن که او نام خواست
هوش مصنوعی: ببینم کسی را که از مرگ نمی‌ترسد، چون او همواره در جستجوی نام و یاد خود بوده است.
وزین نامداران گردان من
سرافراز شیران و مردان من
هوش مصنوعی: من از میان این ناموران، به گردن این شیران و مردان افتخار می‌کنم و سرافراز هستم.
نمیرد کسی تا نیاید زمان
بدان کار خیره مگردان زبان
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌میرد تا زمانی که وقتش برسد، پس زبانت را به بیهوده‌گویی مشغول نکن.
تو ای پیر ملاح پاکیزه هوش
به گیتی سوی من همی دار گوش
هوش مصنوعی: ای پیر ناخدا، با عقل و اندیشه‌ی پاک، به من توجه کن و به آواهای این جهان گوش بسپار.
که بی کام و امر خداوند بخت
نیفتند یکی برگ سبز ازدرخت
هوش مصنوعی: هیچ چیزی بدون فرمان و اراده خداوند به وقوع نمی‌پیوندد، حتی یک برگ سبز از درخت نیز به زمین نمی‌افتد.