بخش ۱۱۴ - کشتن فرامرز، مهارک هندی را
مهارک چو دید آن سپاه نبرد
گریزا شد آهنگ دروازه کرد
همی خواست کان شهر سازد حصار
مگر رسته گردد از آن گیر و دار
ز کارش کسی با فرامرز گفت
سپهدار از این قصه اندر شگفت
عنان را به جنگ فرامرز داد
بتازید و شد از پی بدنژاد
چنان شد که بگذشت ازو نامدار
سر راه بگرفت شیر شکار
مهارک چو تنگ اندر آمد به روی
برآویخت با او یل جنگجوی
سنان را همانگه برو کرد راست
خروش از سوار دلاور بخاست
بزد نیزه بر پشت اسب نبرد
به زیر اندر آورد او را به گرد
همیدون به نیزه برافراختش
چو بر باب زن مرغ برداشتش
چو سوگند یاد آمدش در زمان
زدش بر زمین همچو کوه گران
سنان از روانش برآورد دود
تو گفتی مهارک به گیتی نبود
چنین است کردار این تیز گرد
یکی تاج بخشد یکی دار برد
خردمند اندر جهان دل نبست
که آخر زود بی گمانش ز دست
مهارک چو شد کشته و ناپدید
خبر زو به شهر بزرگان رسید
یکی انجمن نامداران شهر
کسی را کجا از خرد بود بهر
به زنهار پیش سپهبد شدند
به رای هشیوار و بخرد شدند
به زاری بگفتند با پهلوان
که ای شیردل مهتر کامران
تو دانی که ما سخت بیچاره ایم
همه بر تن خود ستمکاره ایم
ببخشا و ترسان شو از روزگار
مباش ایمن از چرخ ناسازگار
که گاهیت شادی دهد گاه غم
گهی داد پیش آورد گه ستم
فرامرز بشنید و بنواختشان
به خوبی همه کار برساختشان
یکی هندوی بود نامش تهون
که از رای او شیر گشتی زبون
ورا کرد بر شهر کشمیر شاه
برآورد نام بزرگی به ماه
دو هفته در آن مرز بد شادکام
شب و روز با باده و رود و جام
وز آن جا به قنوج شد با سپاه
به شاهی به سر بر نهاده کلاه
پذیره شدش با بزرگان خویش
ابا کوس و پیلان زاندازه بیش
نبیره زنان هفت منزل به راه
برفتند پیش یل رزمخواه
چو روی فرامرز یل را بدید
پیاده شد و آفرین گسترید
بزرگان زاسبان فرود آمدند
زبان ها همه پر درود آمدند
سپهبد فرود آمد از بارگی
چو با هم رسیدند یکبارگی
گرفتند مر یکدگر را کنار
نشستند با رامش و میگسار
به شادی بر ایشان گذر کرد روز
چو در که نهان گشت گیتی فروز
بخفتند خرم بی اندوه و درد
چو خورشید بر گنبد لاجورد
ز شادی بیاراست گیتی به رنگ
ز رنگش همه کوه شد لاله رنگ
نشستند بر باره راه جوی
سوی شهر قنوج کردند روی
همه شهر قنوج و بی راه و راه
ببستند آذین به آیین و گاه
به شادی سوی بارگاه آمدند
به دل خرم و نیکخواه آمدند
یکی بزمگه ساخت رای گزین
که بر وی حسد برد خلد برین
سمن بر نگاران خورشید روی
بتان پری چهره مشک بوی
به رامش همه عود و ساغر به دست
دو نرگس همه دل ربا نیم مست
هوا پرخروش و زمین پر درود
همی داد ناهید جان را درود
گل و نرگس و سنبل و نسترن
به هر جای بر توده بد یاسمن
سپهر اندر آن بزمگه خیره ماند
زبس خرمی جان همی برفشاند
گرفتند و خوردند و گشتند مست
خوش این زندگانی گر آید به دست
بدین گونه یک ماه با کام دل
ببودند شادان به آرام دل
سر مه جهان پهلوان کرد ساز
ز هندوستان آنچه آید فراز
ز پیل و ز فیروزه و تخت و تاج
ز دیبا و اطلس هم از عاج و ساج
ز لؤلؤ و از گوهر و بوی مشک
ز یاقوت و عنبر ز کافور خشک
کنیزان کشمیری و خلخی
غلامان مه روی با فرخی
ز چینی و هندی و از بربری
برآراسته خوبی و برتری
ز دارو و از زعفران بی حساب
ز هندی همه جام ها مشک ناب
هم از تیغ هندی و گرز گران
ز پر مایه اسپان و از گوهران
همان خود و برگستوان بی شمار
ز پیلان جنگی ده و دو هزار
چنین باج هندوستان سر به سر
دو ساله بر شاه فیروزگر
فرستاد با صدهزار آفرین
یل شیردل پهلوان گزین
بخش ۱۱۳ - رسیدن فرامرز به یاری شیروی: در آن روز شیرو چو شیر ژیانبخش ۱۱۵ - نامه نوشتن فرامرز به شاه کیخسرو: به نامه درون سر به سر یاد کرد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مهارک چو دید آن سپاه نبرد
گریزا شد آهنگ دروازه کرد
هوش مصنوعی: وقتی فرمانده آن ارتش را دید، سریعاً از میدان جنگ فرار کرد و به سمت دروازه رفت.
همی خواست کان شهر سازد حصار
مگر رسته گردد از آن گیر و دار
هوش مصنوعی: او میخواست که آن شهر را دیوارکشی کند تا از این مشکلات و گرفتاریها رها شود.
ز کارش کسی با فرامرز گفت
سپهدار از این قصه اندر شگفت
هوش مصنوعی: کسی از کارهای فرامرز با سپهدار صحبت کرد و او از این داستان بسیار متعجب شد.
عنان را به جنگ فرامرز داد
بتازید و شد از پی بدنژاد
هوش مصنوعی: بیدار شو و به جنگ با فردی شجاع و دلیر آمده است و او به سرعت در پی دشمن خود میتازد.
چنان شد که بگذشت ازو نامدار
سر راه بگرفت شیر شکار
هوش مصنوعی: چنان پیش آمد که شخص معروفی از راه گذشت و شیر شکار را در مسیر خود گرفت.
مهارک چو تنگ اندر آمد به روی
برآویخت با او یل جنگجوی
هوش مصنوعی: زمانی که مهار (فرمان) به شدت کشیده شد و فشار آورد، جنگجوی دلیر به مقابله برخاست و با او درگیر شد.
سنان را همانگه برو کرد راست
خروش از سوار دلاور بخاست
هوش مصنوعی: در آن لحظه، سنان را به طور مستقیم به سمت دشمن گرفت و صدای دلاورانه سوار را شنید که درخواست کمک میکرد.
بزد نیزه بر پشت اسب نبرد
به زیر اندر آورد او را به گرد
هوش مصنوعی: نیزهای بر پشت اسب جنگی زد و او را به زیر آورد و به گرداگردش کشید.
همیدون به نیزه برافراختش
چو بر باب زن مرغ برداشتش
هوش مصنوعی: او همچنین مانند زنی که مرغی را به آسمان میبرد، با نیزه خود آن را بلند کرد.
چو سوگند یاد آمدش در زمان
زدش بر زمین همچو کوه گران
هوش مصنوعی: زمانی که قسم و پیمان او به یادش آمد، با شدت و سنگینی مانند کوهی او را بر زمین زد.
سنان از روانش برآورد دود
تو گفتی مهارک به گیتی نبود
هوش مصنوعی: سنان از جانش دود برآورد، چنان که گفتی در تمام جهان چیزی مانند تو وجود ندارد.
چنین است کردار این تیز گرد
یکی تاج بخشد یکی دار برد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که رفتار و عملکرد افراد میتواند اثرات متفاوتی بر زندگی دیگران داشته باشد؛ برخی با اعمال و رفتار خود به دیگران اعتبار و مقام میدهند و برخی دیگر باعث سقوط و نابودی آنها میشوند.
خردمند اندر جهان دل نبست
که آخر زود بی گمانش ز دست
هوش مصنوعی: عاقل در دنیا برای خود دل نمیبندد، زیرا به زودی ممکن است چیزی که دوست دارد را از دست بدهد.
مهارک چو شد کشته و ناپدید
خبر زو به شهر بزرگان رسید
هوش مصنوعی: وقتی او کشته شد و ناپدید گردید، خبرش به بزرگترهای شهر رسید.
یکی انجمن نامداران شهر
کسی را کجا از خرد بود بهر
هوش مصنوعی: در میان جمع افراد برجسته و مشهور شهر، شخصیتهای بزرگ و مهمی وجود دارند که در کارهای خود بر اساس خرد و عقل عمل میکنند.
به زنهار پیش سپهبد شدند
به رای هشیوار و بخرد شدند
هوش مصنوعی: آنها با احتیاط به سمت فرماندهی رفتند و با عقل و تدبیر تصمیم گرفتند.
به زاری بگفتند با پهلوان
که ای شیردل مهتر کامران
هوش مصنوعی: با ناله و زاری به پهلوان گفتند که ای دلیر و شجاع، تو برترین و کامیاب ترین هستی.
تو دانی که ما سخت بیچاره ایم
همه بر تن خود ستمکاره ایم
هوش مصنوعی: تو میدانی که ما چقدر در زحمت و دردسر هستیم و همه ما بر خود ظلم و ستم میکنیم.
ببخشا و ترسان شو از روزگار
مباش ایمن از چرخ ناسازگار
هوش مصنوعی: ببخش و نترس از روزگار؛ نباید از چرخ زندگی غافل باشی و خیال کنی که همیشه در امان هستی.
که گاهیت شادی دهد گاه غم
گهی داد پیش آورد گه ستم
هوش مصنوعی: زندگی گاهی باعث شادی ما میشود و گاهی هم باعث غم. بعضی اوقات خوشیها و پیشرفتها به ما داده میشود و گاهی هم با مشکلات و ستمهایی روبرو میشویم.
فرامرز بشنید و بنواختشان
به خوبی همه کار برساختشان
هوش مصنوعی: فرامرز صدای آنها را شنید و با مهربانی از آنها استقبال کرد و در همه امور به خوبی به آنها کمک کرد.
یکی هندوی بود نامش تهون
که از رای او شیر گشتی زبون
هوش مصنوعی: یک مرد هندو به نام تهون وجود داشت که به سبب اندیشههای او، شیر زبان باز کرد و شروع به سخن گفتن کرد.
ورا کرد بر شهر کشمیر شاه
برآورد نام بزرگی به ماه
هوش مصنوعی: او در شهر کشمیر نظر خاصی به کارها کرد و شاه نامی بزرگ را در تاریخ منتشر کرد.
دو هفته در آن مرز بد شادکام
شب و روز با باده و رود و جام
هوش مصنوعی: دو هفته در آن منطقه، شب و روز با شادمانی و خوشی، همراه با شراب و جاری بودن آب و داشتن جام، گذراندند.
وز آن جا به قنوج شد با سپاه
به شاهی به سر بر نهاده کلاه
هوش مصنوعی: او از آنجا به قنوج رفت و با لشکرش به سمت شاهی رفت و کلاهی بر سر گذاشت.
پذیره شدش با بزرگان خویش
ابا کوس و پیلان زاندازه بیش
هوش مصنوعی: او به همراه بزرگان خود به استقبال آمد، با طلا و جواهرات فراوان.
نبیره زنان هفت منزل به راه
برفتند پیش یل رزمخواه
هوش مصنوعی: نسل زنان به مدت هفت منزل در مسیر پیش رفتند تا به جنگجوی بزرگ رسیدند.
چو روی فرامرز یل را بدید
پیاده شد و آفرین گسترید
هوش مصنوعی: زمانی که فرامرز، پهلوان را مشاهده کرد، از اسب پیاده شد و او را ستایش کرد.
بزرگان زاسبان فرود آمدند
زبان ها همه پر درود آمدند
هوش مصنوعی: بزرگان از اسبهایشان پایین آمدند و زبانها پر از دعا و خوشامدگویی شد.
سپهبد فرود آمد از بارگی
چو با هم رسیدند یکبارگی
هوش مصنوعی: فرمانده از بلندی پایین آمد و وقتی که آنها به یکدیگر رسیدند، به طور همزمان تمام شدند.
گرفتند مر یکدگر را کنار
نشستند با رامش و میگسار
هوش مصنوعی: دو نفر یکدیگر را در آغوش گرفتند و در کنار هم نشستهاند و از خوشحالی و شراب لذت میبرند.
به شادی بر ایشان گذر کرد روز
چو در که نهان گشت گیتی فروز
هوش مصنوعی: روز گرانباری بر آنها گذشت، مانند روزی که روشنایی جهان پنهان شد.
بخفتند خرم بی اندوه و درد
چو خورشید بر گنبد لاجورد
هوش مصنوعی: آنها به آرامش و شادی خواب رفتند، بی هیچ غم و دردی، مانند خورشید که بر آسمان آبی میدرخشد.
ز شادی بیاراست گیتی به رنگ
ز رنگش همه کوه شد لاله رنگ
هوش مصنوعی: جهان به خاطر شادی زیبا و سرزنده شده و به رنگهای شاداب آراسته است، به طوری که همه کوهها به رنگ لاله در آمدهاند.
نشستند بر باره راه جوی
سوی شهر قنوج کردند روی
هوش مصنوعی: جمعی در کنار راهی نشستهاند که به سمت شهر قنوج میرود و به آنجا نگاه میکنند.
همه شهر قنوج و بی راه و راه
ببستند آذین به آیین و گاه
هوش مصنوعی: تمام شهر قنوج به آراستگی و جشن و سرور مشغول شده و راهها را بستهاند.
به شادی سوی بارگاه آمدند
به دل خرم و نیکخواه آمدند
هوش مصنوعی: آنها با خوشحالی و دل شاد به درگاه آمدهاند و آرزوی خوبی در دل دارند.
یکی بزمگه ساخت رای گزین
که بر وی حسد برد خلد برین
هوش مصنوعی: یک جایی را برای خوشگذرانی فراهم کرد که دیگران به خاطر آن، به او حسادت کردند.
سمن بر نگاران خورشید روی
بتان پری چهره مشک بوی
هوش مصنوعی: گلهای خوشبو و زیبا در کنار چهرههای آفتابتاب و زیبا مثل پری، بویی شبیه به مشک را منتشر میکنند.
به رامش همه عود و ساغر به دست
دو نرگس همه دل ربا نیم مست
هوش مصنوعی: در محفل شادمانی، همه با دستهایی که عود و لیوان شراب را نگهداشتهاند، دو چشمان نرگسی و دلفریب وجود دارند که تأثیر آنها انسان را نیمه مست کرده است.
هوا پرخروش و زمین پر درود
همی داد ناهید جان را درود
هوش مصنوعی: هوا با سر و صدا و زمین پر از سلام و درود، ناهید (سیاره زهره) را سلام و درود میفرستاد.
گل و نرگس و سنبل و نسترن
به هر جای بر توده بد یاسمن
هوش مصنوعی: در هر گوشه و کناری از باغ، گلها، نرگسها، سنبل و نسترن در کنار یاسمنها جلوهگری میکنند.
سپهر اندر آن بزمگه خیره ماند
زبس خرمی جان همی برفشاند
هوش مصنوعی: در آسمان آن جشن، همه از شدت شادی و شادابی حیرتزده مانده بودند، زیرا روح خوشی و سرزندگی بر آن فضا جاری بود.
گرفتند و خوردند و گشتند مست
خوش این زندگانی گر آید به دست
هوش مصنوعی: آنها گرفتند و نوشیدند و در خوشی غرق شدند. خوش به حالشان که این زندگی اگر به دست آید، چه لذتبخش است.
بدین گونه یک ماه با کام دل
ببودند شادان به آرام دل
هوش مصنوعی: به این شکل، یک ماه با دل خوش و آرامش خاطر در کنار یکدیگر زندگی کردند و شاداب بودند.
سر مه جهان پهلوان کرد ساز
ز هندوستان آنچه آید فراز
هوش مصنوعی: سر مه جهان پهلوان، موسیقی و هنری را از هند میآورد که هر چه برآید، به اوج میرسد.
ز پیل و ز فیروزه و تخت و تاج
ز دیبا و اطلس هم از عاج و ساج
هوش مصنوعی: از فیل و فیروزه، از تخت و تاج، از پارچههای نرم و لطیف، و نیز از عاج و چوبهای باارزش.
ز لؤلؤ و از گوهر و بوی مشک
ز یاقوت و عنبر ز کافور خشک
هوش مصنوعی: از مروارید و سنگهای قیمتی، عطر مشک و خوشبویی یاقوت و عنبر، همچنین بوی کافور خشک صحبت میکند.
کنیزان کشمیری و خلخی
غلامان مه روی با فرخی
هوش مصنوعی: دختران کشمیری همراه با پسران خوشرو و زیبا برای همسری با آراستگی و زیبایی میآیند.
ز چینی و هندی و از بربری
برآراسته خوبی و برتری
هوش مصنوعی: از فرهنگها و ملل مختلف، زیبایی و برتری در وجود انسانها شکل گرفته است.
ز دارو و از زعفران بی حساب
ز هندی همه جام ها مشک ناب
هوش مصنوعی: از دارو و زعفران به مقدار فراوان، از هند تمام جامها پر از عطر ناب است.
هم از تیغ هندی و گرز گران
ز پر مایه اسپان و از گوهران
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگیهای برجسته و با ارزش میپردازد، اشاره دارد به سلاحهای قوی و باکیفیت، همچون تیغ هندی و گرزی سنگین. همچنین به قدرت و زیبایی اسبها و جواهرات گرانبها اشاره میکند، که هر یک نشاندهندهی ثروت و شجاعت است.
همان خود و برگستوان بی شمار
ز پیلان جنگی ده و دو هزار
هوش مصنوعی: در اینجا به تعدادی از عناصر طبیعی و جنگی اشاره شده است. منظور این است که اعداد بسیار بالا و غیرقابل شمارش هستند، مثل برگهای درختان و تعداد فیلهای جنگی. به طور کلی، این تصویر به عظمت و شمار زیادی از چیزها اشاره دارد.
چنین باج هندوستان سر به سر
دو ساله بر شاه فیروزگر
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که هندوستان به مدت دو سال به شاه فیروزگر باج میداد.
فرستاد با صدهزار آفرین
یل شیردل پهلوان گزین
هوش مصنوعی: با صدها هزار تحسین، جنگجو و پهلوان دلیر به میدان فرستاده شد.