گنجور

بخش ۱۱۱ - گریختن مهارک از فرامرز

مهارک چو تیره شب اندر رسید
ز گردان هندی سواری ندید
جهان پیش چشم اندرش تیره گشت
ز کار زمانه سرش خیره گشت
بدان تیره شب در گریزان برفت
سوی راه کشمیر پویید تفت
سراپرده و خیمه آنجا بماند
شب تیره با ویژگانش براند
چو شب روز شد تنگ بسته میان
سواری طلایه ز ایرانیان
بیامد بر پهلوان باز گفت
هویدا بدو گفت راز نهفت
که دشمن گریزان شدست از برت
بترسید از جان گزا خنجرت
سپهبد یکی داستان کرد یاد
که از پیش ما دشمن بدنژاد
چو کشته نباشد گریزنده به
گریزنده خصم از ستیزدنده به
بفرمود پس گرد شیروی را
دلاور سوار جهانجوی را
بدان تا ببندد بدان کین کمر
رود از پی دشمن خیره سر
نماند که آرام گیرد به راه
به خنجر کند روز بر وی سیاه
مبادا سپاه آورد ناگهان
بدو بازگردد سراسر جهان
بدادش ز گردنکشان ده هزار
سواران جنگ آور و کینه ساز
به می دست بردند با شاه هند
به شادی نشستند بر گاه سند
گرفتند بر جای شمشیر جام
همی باده خوردند از جام کام
به مغز سپهر اندرافتاد جوش
ز آواز رامشگر و بانگ نوش
بدین گونه یک هفته شادان بخورد
گهی گور زد گاه نخجیر کرد
تو نیز ای برادر ببخش و بخور
که بخشش جوانیست زی رهگذر
مخور غم که چون بر سر آید زمان
چه غمگین گه مرگ و چه شادمان
سر هفته زان جا سپه برگرفت
سوی شهر قنوج ره برگرفت
همه راه تازان به نخجیر گور
ز تیرش دل شیر پر شر و شور
وزآن سوی شیرو چو شیر ژیان
همی رفت بر سان تیر از کمان
چو با شهر کشمیر نزدیک شد
جهان بر بداندیش تاریک شد
مهارک ز لشکر بر افراخت سر
یکی لشکری دید پرخاشگر
به پیش اندرون مهتری سرفراز
دلیران به کین چنگ کرده دراز
جهان تیره شد پیش چشمش به رنگ
ندید آن زمان هیچ جای درنگ
همی تاخت تا شهر کشمیر زود
برفت اندر آن شهر کو میر بود
سبک بر در شهر صف بر کشید
به سرنیزه و گرز و خنجر کشید

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مهارک چو تیره شب اندر رسید
ز گردان هندی سواری ندید
هوش مصنوعی: وقتی شب تاریک و مه آلود فرا رسید، هیچ سواری از قبیله هندی را مشاهده نکرد.
جهان پیش چشم اندرش تیره گشت
ز کار زمانه سرش خیره گشت
هوش مصنوعی: جهان در برابر چشمان او به خاطر سختی‌های زمان، تاریک و ناامید شده و او نیز به این وضعیت متعجب و حیران مانده است.
بدان تیره شب در گریزان برفت
سوی راه کشمیر پویید تفت
هوش مصنوعی: در دل شب تاریک، به طریقی به سوی راه کشمیر رفت و در جستجوی آن به حرکت درآمد.
سراپرده و خیمه آنجا بماند
شب تیره با ویژگانش براند
هوش مصنوعی: در شب تاریک، چادر و سرپرده در همان جا باقی ماند و فرشتگان هم با او ماندند.
چو شب روز شد تنگ بسته میان
سواری طلایه ز ایرانیان
هوش مصنوعی: وقتی شب به روز تبدیل شد، سپاهی از ایرانیان در میان مضیقه و شرایط سخت به سختی راه خود را می‌گذرانیدند.
بیامد بر پهلوان باز گفت
هویدا بدو گفت راز نهفت
هوش مصنوعی: پهلوان دوباره نزد او آمد و به او گفت که راز پنهانی را فاش کند.
که دشمن گریزان شدست از برت
بترسید از جان گزا خنجرت
هوش مصنوعی: دشمن از نزدیکیت فرار کرده است، پس بترس از جان خنجر تو.
سپهبد یکی داستان کرد یاد
که از پیش ما دشمن بدنژاد
هوش مصنوعی: سپهبد داستانی را یادآوری کرد که دشمنان بدسرشت از جلو ما به عقب برگشته بودند.
چو کشته نباشد گریزنده به
گریزنده خصم از ستیزدنده به
هوش مصنوعی: وقتی که فردی در حال جان‌باختن باشد، دشمن از کسی که می‌جنگد، فرار نمی‌کند.
بفرمود پس گرد شیروی را
دلاور سوار جهانجوی را
هوش مصنوعی: پس فرستاد آن دلاور، سوار جهانگرد را تا به گرد شیرویه برود.
بدان تا ببندد بدان کین کمر
رود از پی دشمن خیره سر
هوش مصنوعی: بدان که برای غلبه بر دشمنان حریص و بی‌رحم، لازم است که خود را آماده کنی و در تلاش برای پیروزی قرار بگیری.
نماند که آرام گیرد به راه
به خنجر کند روز بر وی سیاه
هوش مصنوعی: نگذار که در مسیر زندگی آرام بگیرد، زیرا روزگار با تندخویی و سختی به او حمله می‌کند و او را به دردسر می‌اندازد.
مبادا سپاه آورد ناگهان
بدو بازگردد سراسر جهان
هوش مصنوعی: مراقب باش که ناگهان دشمن به تو حمله نکند، زیرا در این صورت ممکن است همه چیز را از دست بدهی.
بدادش ز گردنکشان ده هزار
سواران جنگ آور و کینه ساز
هوش مصنوعی: او به یاری‌اش ده هزار سوار جنگجو و کینه‌توز که از دزدان و گردنکشان هستند، می‌دهد.
به می دست بردند با شاه هند
به شادی نشستند بر گاه سند
هوش مصنوعی: در میخانه، شاه هندی با دوستانش دور هم جمع شدند و به خوشی و شادی نشسته‌اند.
گرفتند بر جای شمشیر جام
همی باده خوردند از جام کام
هوش مصنوعی: آنها شمشیر را به کناری گذاشتند و از جام شراب نوشیدند و از زندگی لذت بردند.
به مغز سپهر اندرافتاد جوش
ز آواز رامشگر و بانگ نوش
هوش مصنوعی: صوت و نغمه‌ی خوش نوازنده و صدای نوشیدنی، از عمق آسمان به مغز و فکر انسان تأثیر می‌گذارد و آن را پر از زندگی و نشاط می‌کند.
بدین گونه یک هفته شادان بخورد
گهی گور زد گاه نخجیر کرد
هوش مصنوعی: به این شیوه، او برای یک هفته شاد زندگی کرد و گاهی به شکار می‌رفت و گاهی نیز به تفریح و سرگرمی مشغول می‌شد.
تو نیز ای برادر ببخش و بخور
که بخشش جوانیست زی رهگذر
هوش مصنوعی: ای برادر، تو هم باید ببخشی و از زندگی لذت ببری، زیرا بخشش باعث جوانی و نشاط روحی می‌شود.
مخور غم که چون بر سر آید زمان
چه غمگین گه مرگ و چه شادمان
هوش مصنوعی: نگران نباش، زیرا وقتی زمان فرا برسد، نه تنها در مورد مرگ غمگین خواهی بود، بلکه همچنین در لحظات شادمانی نیز قرار خواهی گرفت.
سر هفته زان جا سپه برگرفت
سوی شهر قنوج ره برگرفت
هوش مصنوعی: در ابتدای هفته، سپاه از آنجا خارج شد و به سمت شهر قنوج حرکت کرد.
همه راه تازان به نخجیر گور
ز تیرش دل شیر پر شر و شور
هوش مصنوعی: همه در حال دویدن به سمت شکارگاه گور هستند و تیر او باعث می‌شود که دل شیر پر از هیجان و فعالیت شود.
وزآن سوی شیرو چو شیر ژیان
همی رفت بر سان تیر از کمان
هوش مصنوعی: و از آن طرف، شیر قوی و توانای ژیان به سرعت مانند تیر از کمان در حرکت بود.
چو با شهر کشمیر نزدیک شد
جهان بر بداندیش تاریک شد
هوش مصنوعی: وقتی به شهر کشمیر نزدیک شد، دنیا برای بدخواهان تیره و تار شد.
مهارک ز لشکر بر افراخت سر
یکی لشکری دید پرخاشگر
هوش مصنوعی: سرباز جنگی را مشاهده کرد که با خشم و جرات سر بلند کرده و در معرض نبرد است.
به پیش اندرون مهتری سرفراز
دلیران به کین چنگ کرده دراز
هوش مصنوعی: در دل این میدان، مردی بزرگ و نیرومند از دلیران، به جنگی سخت و دامنه‌دار مشغول است.
جهان تیره شد پیش چشمش به رنگ
ندید آن زمان هیچ جای درنگ
هوش مصنوعی: جهان در برابر چشمان او تیره و تار شد و در آن لحظه نتوانست هیچ جایی برای مکث و تأمل پیدا کند.
همی تاخت تا شهر کشمیر زود
برفت اندر آن شهر کو میر بود
هوش مصنوعی: او به سرعت به سمت شهر کشمیر رفت و در آنجا شخصی را دید که رئیس و سرپرست آنجا بود.
سبک بر در شهر صف بر کشید
به سرنیزه و گرز و خنجر کشید
هوش مصنوعی: سبک به دروازه شهر آمد و با سر نیزه، گرز و خنجر صف بست.