گنجور

بخش ۱۱۰ - رزم فرامرز با مهارک هندی

چو خورشید با تیغ و زرین سپر
نشست از بر تخت و دیهیم زر
سراسر درخشنده شد زو زمین
دو لشکر نشستند بر پشت زین
مهارک سپه را به هامون کشید
ز گرد سپه شد جهان ناپدید
چو رعد بهاران بغرید کوس
زمین تیره گشت و سپهر آبنوس
دمید آتشی اندر آن کارزار
شرارش سنان بود و خنجر شرار
همی گرد بر رفت مانند دود
ز آسیب رخساره مه کبود
مهارک چنان ساخت مانند کوه
زمین بود از لشکر او ستوه
بدش هفت گرد دلاور جوان
همه کار دیده چو پیل ژیان
به تن هر یکی همچو کوهی سیاه
به مردی فزون هر یک از صد سپاه
به تندی چو باد و به پویه چو برق
سراپای ایشان به پولاد غرق
بیاورد پیش سپه شان بداشت
پس هر یکی لشکری برگماشت
به پیلان بیاراست پس میمنه
پس و پشت لشکرش جای بنه
بیاراست چون میمنه میسره
به پیلان جنگ آزما یکسره
باستاد در قبلگه خویشتن
ابا او یکی نامدار انجمن
سپهبد نگه کرد و خیره بماند
به دل بر همی نام یزدان بخواند
همی گفت کاندر جهان کس ندید
بدین گونه لشکر نه هم کس شنید
بدو رای گفت ای جهان پهلوان
بمان تا هم اکنون به روشن روان
فرستم به هر گوشه ای مهتری
به هر جا که مردیست در کشوری
دگر نامداران که با من بدند
کنون پیش آن بد کنش ریمن اند
بخوانم یکایک دهم شان نوید
به گنج و به کشور به خوبی امید
بدان تا بیایند نزدیک من
برافروزد این رای تاریک من
سپهبد بدو گفت کاین خود مباد
که من یار خواهم ز هندو نژاد
همی چشم دارم به روز نبرد
مگر در زمانه نماندست مرد
تو این لشکر اندک من مبین
هنر باید از مرد هنگام کین
تو ای نامور شاه دلشاد باش
ز تیمار این لشکر آزاد باش
دلاور بیاراست لشکرش را
گزیده سواران در خورش را
ابر میمنه اشکش شیردل
که از خاک کردی به شمشیر گل
سوی میسره گرد نستور بود
ز تیغش دل دیو رنجور بود
چو با میمنه میسره برگماشت
به قلب اندرون رای را بازداشت
به پیش اندرون جای خود برگزید
ز آوردگه گرد کین بر دمید
سپاه از دو رویه کشیدند صف
همه خنجر و گرز و نیزه به کف
چنان بر زدند و برآویختند
که از خاک و خون گل برانگیختند
برون کرد از آن سپه هفت گرد
که بنماید اندر هنر دستبرد
به پیش آمدش پهلو شیردل
به دست اندرش خنجر جان گسل
بیاویخت آن دیو با پهلوان
خروشی برآمد ز هر دو جوان
خروشید هندو به کردار ابر
به دست اندرش تیغ و بر تنش گبر
حواله نمود از سر گرد تیغ
سپهبد به کردار غرنده میغ
سپر بر سرآورد چون شیر نر
فرو برد چنگش به بند کمر
گرفت و برآورد و زد بر زمین
برو رای هندی بکرد آفرین
چو او کشته شد دیگری همچو دیو
که بود از نهیبش جهان پر غریو
بیامد بر نامور پهلوان
به زین اندر افکند گرز گران
سنان بر سپهدار یل راست کرد
برافشاند بر چرخ گردنده گرد
بزد نیزه بر سینه پهلوان
سوار هنرمند روشن روان
به تن برش جوشن همه بردرید
فرامرز یل تیغ کین برکشید
زهندو غمی گشته و دل دژم
بزد خنجر و نیزه کردش قلم
دگر ره برآورد و زد بر سرش
به خون غرقه شد دوش و یال و برش
یکی شادی آمد ز ایرانیان
کزآن درد بفزود بر هندوان
بیامد بر او تیغ کین کارگر
ز جای اندر آمد یل پر هنر
بزد تیغ بر گردن نامدار
به دو نیمه شد اسب و جنگی سوار
دگر هندوی همچو کوه سیاه
ز آهن قبا و ز آهن کلاه
بیامد گرازان بر پهلوان
زمین گشته در زیر اسبش نوان
به دست اندرش نیزه آهنین
دلش پر ز خشم و رخش پر ز چین
به نیزه بر آن شیردل حمله کرد
ز گردش رخ هور شد لاجورد
سپهبد بیامد برش تازیان
برو راست کرده به تندی سنان
چو آمد بزد بر کمربند اوی
ز زین در ربودش به کردار گوی
ز پشت تکاور برافراشتش
به کردار مرغی بینداختش
همه پشت و یال و برش کرد خورد
روان پلیدش به دوزخ سپرد
بیامد دگر هندوی چون هیون
لبان پر ز کف دیده ها پر ز خون
همی آتش افشاند گفتی ز ابر
خروشش بدرید گوش هژبر
یکی خشت زهرآبداده به چنگ
دمان و ژیان همچو جنگی پلنگ
بگردید با پهلوان دلیر
یکی باره ای همچو کوهی به زیر
بینداخت رخشنده خشت گران
برآمد به بازوی شیر ژیان
سپهبد برآشفت چون پیل مست
چو بازوش از خشت هندو بخست
از این گونه برداشت کوپال را
به گردون برافراشته یال را
برآورد و زد سخت بر مغفرش
چو گو زیر پا اندر آمد سرش
بیامد زهندو دگر سروری
به زیر اندرش بادپا اشقری
همیدون برآویخت با نامور
سرافراز با خود و درع و سپر
ز کینه پرند آوری برکشید
خروشید و جوشید و اندر دمید
بزد بر سمند سپهدار گرد
سر بادپا بر زمین را سپرد
چو اسپ گرانمایه آمد به گرد
ز پشت سمند آن یل شیر مرد
بجست و دم اسب هندو گرفت
بگرداند و زد بر زمین ای شگفت
چنان زد که شد خورد در کارزار
همان اسب جنگی و نامی سوار
پیاده چو دیدند ایرانیان
فرامرز را همچو شیر ژیان
ببردند یک خنگ پولاد سم
خروشید با نای رویینه خم
نشست از بر اسب و پولاد تیغ
گرفت و بیامد چو غرنده میغ
برآن لشکر هندوان حمله کرد
بزرگش نبود هیچ پیدا نه خورد
ز تیغش زمین گشت دریای خون
پس سروران اوفتاده نگون
به هفتم دگر هندوی سرفراز
به دست اندرش خنجر جان گداز
بیامد بغرید چون دیو زوش
گرانمایه خنجر نهاده به دوش
بزد خنجر آبگون بر سرش
به دو نیمه شد کتف و یال و برش
چو از هفت سرور بینداخت سر
سپاهش ابر هندوان گشت فر
به جنگ اندر آمد سراسر سپاه
برآمد همه خاک آوردگاه
وز آن سو مهارک بزد کوس و نای
بجنبید و برداشت لشکر ز جای
به پیش اندر آورد پیلان مست
کجا زیر پیشان شدی کوه پست
به ایران سپه برفکندند پیل
ز گرد سپه شد هوا همچو نیل
دلاور سواران ایرانیان
کمان بر زه و تنگ بسته میان
یکی تیره باران بکردند سخت
تو گفتی فروریخت شاخ درخت
زمین شد ز باران تیر خدنگ
ابر پیل و بر پیلبان تار و تنگ
بدوزید خرطوم پیلان به تیر
شد از تیر روی زمین آبگیر
ز تیر یلان روی برگاشتند
همه رزمگه خوار بگذاشتند
سپردند لشکر همه زیر پای
ز هندو نماندند لشکر به جای
فکندند و گشتند و خستند شان
گرفتند و بردند و بستندشان
از ایشان بسی خواسته یافتند
چو در جستن نام بشتافتند
ز اسب و ز دیبا و در و گهر
ز پیل و ز تخت و ز تاج و کمر
به غارت هر آن چیز هر کس که داشت
فرامرز یکسر به ایشان گذاشت
شب آمد به خرم دلی بازگشت
ابا بخت فرخنده دمساز گشت
چنین است آیین جنگ و نبرد
سری بر سپهر و سری زیر گرد
گهی شادکامی دهد گاه رنج
بود شادی و رنج هر دو سپنج
چو بر مرد سر خواهد آمد زمان
نخواهد به گیتی بدن جاودان
همان به که با نام نیکو رود
به مردی ز گیتی بی آهو رود
وز آن سو چو هندو سپه بر شکست
کس از نامداران هندو نرست
بزرگی ابا سی هزار از سران
ابا پیل و با تیغ و گرز و کمان
گریزان شد از مهرک بد نژاد
بیامد بر رای نیکو نهاد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو خورشید با تیغ و زرین سپر
نشست از بر تخت و دیهیم زر
هوش مصنوعی: به مانند خورشید که با شمشیر و سپر طلا بر تخت و تاج زرین نشسته، او نیز به شکوه و عظمت خود ادامه می‌دهد.
سراسر درخشنده شد زو زمین
دو لشکر نشستند بر پشت زین
هوش مصنوعی: سراسر زمین درخشان شد و دو ارتش بر روی زین اسب‌ها نشسته‌اند.
مهارک سپه را به هامون کشید
ز گرد سپه شد جهان ناپدید
هوش مصنوعی: سوار کاروان را به دشت هامون آورد و با گرد و غبار سپاه، جهان ناپدید شد.
چو رعد بهاران بغرید کوس
زمین تیره گشت و سپهر آبنوس
هوش مصنوعی: زمانی که آسمان به شکل رعد و برق در می‌آید، زمین به تاریکی فرو می‌رود و آسمان مانند چوب آبنوس (سیاه و تیره) به نظر می‌رسد.
دمید آتشی اندر آن کارزار
شرارش سنان بود و خنجر شرار
هوش مصنوعی: آتشی در آن میدان جنگ شعله‌ور شد که نیزه و خنجر موجب تشدید آن بودند.
همی گرد بر رفت مانند دود
ز آسیب رخساره مه کبود
هوش مصنوعی: مانند دود در حال پراکنده شدن، چهره زیبای ماه از آسیب‌های ناشی از غم و درد کم‌رنگ شده است.
مهارک چنان ساخت مانند کوه
زمین بود از لشکر او ستوه
هوش مصنوعی: چنان قدرت و نیرویی از خود نشان داد که مانند کوه، زمین زیر پایش از لشکر او در رنج و زحمت بود.
بدش هفت گرد دلاور جوان
همه کار دیده چو پیل ژیان
هوش مصنوعی: بدش هفت گرد دلاور جوان به معنای این است که یک جوان شجاع و بی‌باک مانند یک فیل، در برابر هفت گرد و غبار یا موانع بزرگ، قرار دارد و تمام تجربه‌های لازم را برای رویارویی با دشواری‌ها به دست آورده است. این تصویر، نشان‌دهنده قدرت و توانایی جوانی است که آماده است تا با هر چالشی روبرو شود.
به تن هر یکی همچو کوهی سیاه
به مردی فزون هر یک از صد سپاه
هوش مصنوعی: هر یک از آن‌ها به اندازه یک کوه سیاه قدرتمند و نیرومند است و از نظر مردانگی از صد سپاه بیشتر است.
به تندی چو باد و به پویه چو برق
سراپای ایشان به پولاد غرق
هوش مصنوعی: به شدت و تندی مانند باد و با سرعت و تلاطم مانند برق، تمام وجود آن‌ها در سختی و استحکام مانند پولاد غرق شده است.
بیاورد پیش سپه شان بداشت
پس هر یکی لشکری برگماشت
هوش مصنوعی: آنها به پیش سپه رفتند و سپس هر یک لشکری ترتیب دادند.
به پیلان بیاراست پس میمنه
پس و پشت لشکرش جای بنه
هوش مصنوعی: به فیل‌ها زینت و آرایش بده و سپس میمنه و عقب لشکرش را آماده کن.
بیاراست چون میمنه میسره
به پیلان جنگ آزما یکسره
هوش مصنوعی: آرایش کن مانند قطار شتران، که آماده نبرد با فیل‌ها باشد.
باستاد در قبلگه خویشتن
ابا او یکی نامدار انجمن
هوش مصنوعی: شما باید به استاد خود در محل مطالعه‌تان احترام بگذارید و در مقابل او خود را فردی معروف و شناخته‌شده معرفی کنید.
سپهبد نگه کرد و خیره بماند
به دل بر همی نام یزدان بخواند
هوش مصنوعی: سپهبد به طرف جلو نگاه کرد و حیرت‌زده ماند، در دل خود نام خداوند را زمزمه کرد.
همی گفت کاندر جهان کس ندید
بدین گونه لشکر نه هم کس شنید
هوش مصنوعی: او می‌گفت که در این جهانی که هست، کسی چنین لشکری را ندیده و هیچ کس هم درباره‌اش نشنیده است.
بدو رای گفت ای جهان پهلوان
بمان تا هم اکنون به روشن روان
هوش مصنوعی: به او گفتند: ای قهرمان، بمان تا این لحظه که فکر و عقل تو در روشنی است.
فرستم به هر گوشه ای مهتری
به هر جا که مردیست در کشوری
هوش مصنوعی: من به هر گوشه‌ای از سرزمینم کسی را می‌فرستم که تنها مردان شایسته در آن‌جا حضور دارند.
دگر نامداران که با من بدند
کنون پیش آن بد کنش ریمن اند
هوش مصنوعی: افرادی که در گذشته با من دشمنی کردند، اکنون در برابر بدی‌هایی که مرتکب شده‌اند، مجازات خواهند شد.
بخوانم یکایک دهم شان نوید
به گنج و به کشور به خوبی امید
هوش مصنوعی: من هر یک از آن‌ها را می‌خوانم و بشارت می‌دهم به گنج و کشور که امید خوبی برایشان وجود دارد.
بدان تا بیایند نزدیک من
برافروزد این رای تاریک من
هوش مصنوعی: بدان که وقتی دیگران به من نزدیک شوند، افکار و اندیشه‌های تاریک و ناپسند من روشن خواهد شد.
سپهبد بدو گفت کاین خود مباد
که من یار خواهم ز هندو نژاد
هوش مصنوعی: سپهبد به او گفت: این خوب نیست که من از نژاد هندو یاری بخواهم.
همی چشم دارم به روز نبرد
مگر در زمانه نماندست مرد
هوش مصنوعی: من همیشه منتظر روز جنگ هستم، مگر اینکه دیگر در این دنیا مردی باقی نمانده باشد.
تو این لشکر اندک من مبین
هنر باید از مرد هنگام کین
هوش مصنوعی: در این دنیا، نباید به کم بودن نیروهای خود توجه کنی؛ زیرا هنر و مهارت واقعی در زمان جنگ و سختی به نمایش در می‌آید.
تو ای نامور شاه دلشاد باش
ز تیمار این لشکر آزاد باش
هوش مصنوعی: ای شاه معروف و خوشحال، از مشکلات و نگران‌های این سپاه رها باش.
دلاور بیاراست لشکرش را
گزیده سواران در خورش را
هوش مصنوعی: شجاعی لشکر خود را آماده کرده است و سوارکاران برگزیده‌ای را برای نبرد انتخاب کرده است.
ابر میمنه اشکش شیردل
که از خاک کردی به شمشیر گل
هوش مصنوعی: ابر خوش شانسی، اشک شیر دل را به خاکی که با شمشیر گل آمیخته شده، می‌سازد.
سوی میسره گرد نستور بود
ز تیغش دل دیو رنجور بود
هوش مصنوعی: به سمت مصر، نستور برمی‌خاست و به خاطر شمشیرش، دل دیو را ناآرام می‌کرد.
چو با میمنه میسره برگماشت
به قلب اندرون رای را بازداشت
هوش مصنوعی: زمانی که گروه پیروزمندی آماده شد و به سمت دشمن حرکت کرد، تصمیم عاقلانه‌ای در درون دل خود اتخاذ کرد.
به پیش اندرون جای خود برگزید
ز آوردگه گرد کین بر دمید
هوش مصنوعی: او در درون خود جایی را انتخاب کرد و از جایگاه نبرد به دور شد.
سپاه از دو رویه کشیدند صف
همه خنجر و گرز و نیزه به کف
هوش مصنوعی: ارتش از دو طرف صف آرایی کرد، همه با خنجر، گرز و نیزه در دست.
چنان بر زدند و برآویختند
که از خاک و خون گل برانگیختند
هوش مصنوعی: به قدری شدت درگیری و مبارزه بود که از خاک و خون، زندگی و زیبایی به وجود آمد.
برون کرد از آن سپه هفت گرد
که بنماید اندر هنر دستبرد
هوش مصنوعی: او از آن سپاه هفت گرد را بیرون آورد تا نشان دهد در هنر چه استعدادی دارد.
به پیش آمدش پهلو شیردل
به دست اندرش خنجر جان گسل
هوش مصنوعی: به هنگام رویارویی با او، دل شیر را به کنارش می‌زنم و در دستانش خنجری دارم که می‌تواند جان را بگیرد.
بیاویخت آن دیو با پهلوان
خروشی برآمد ز هر دو جوان
هوش مصنوعی: بیا و آن دیو را با قهر و قدرت خود در هم بشکن، که از هر دو جوان، صدای بلندی برخواست.
خروشید هندو به کردار ابر
به دست اندرش تیغ و بر تنش گبر
هوش مصنوعی: هندو مانند ابر بر افرازنده فریاد زد و در دستش شمشیری بود و بر تنش زره‌ای پوشیده بود.
حواله نمود از سر گرد تیغ
سپهبد به کردار غرنده میغ
هوش مصنوعی: بیت به این معناست که سپهبد، به طور ناگهانی و سریع، در موقعیتی دشوار و خطرناک قرار می‌گیرد و مانند تندر می‌غرد و بر سر دشمنانش می‌ریزد.
سپر بر سرآورد چون شیر نر
فرو برد چنگش به بند کمر
هوش مصنوعی: او مانند یک شیر نر، با قدرت و شجاعت، سپری بر سر می‌گذارد و چنگالش را به شدت بر کمر حریف می‌زند.
گرفت و برآورد و زد بر زمین
برو رای هندی بکرد آفرین
هوش مصنوعی: او را گرفت و بلند کرد و بر زمین انداخت و به خاطر هوش و تدبیرش به او آفرین گفت.
چو او کشته شد دیگری همچو دیو
که بود از نهیبش جهان پر غریو
هوش مصنوعی: زمانی که او کشته شد، دیگری مثل دیو ظاهر می‌شود که از صدایش جهان را پر از دلهره و جنجال می‌کند.
بیامد بر نامور پهلوان
به زین اندر افکند گرز گران
هوش مصنوعی: یک قهرمان مشهور به میدان آمد و گرز سنگینش را از زین اسب انداخت.
سنان بر سپهدار یل راست کرد
برافشاند بر چرخ گردنده گرد
هوش مصنوعی: نیزه‌ای بر سردار نیرومند قرار گرفت و در نتیجه بر آسمان چرخان متوجه شد.
بزد نیزه بر سینه پهلوان
سوار هنرمند روشن روان
هوش مصنوعی: تیر و نیزه به سینه پهلوانی که سوار است و با هنری درخشان و روحی روشن، اصابت می‌کند.
به تن برش جوشن همه بردرید
فرامرز یل تیغ کین برکشید
هوش مصنوعی: فرامرز، قهرمان قوی و شجاع، تمام زره‌اش را از تن بیرون کشید و با شمشیرش که از کینه پر است، آماده نبرد شد.
زهندو غمی گشته و دل دژم
بزد خنجر و نیزه کردش قلم
هوش مصنوعی: از زندگی دلزده شده و غمی در دلش ایجاد شده، پس با خنجر و نیزه به دادش رسید و مشکلاتش را به تصویر کشید.
دگر ره برآورد و زد بر سرش
به خون غرقه شد دوش و یال و برش
هوش مصنوعی: او بار دیگر مسیر جدیدی را پیش گرفت و به شدت مورد حمله قرار گرفت، به طوری که شب گذشته تمام لباس و یال او به خون آغشته شد.
یکی شادی آمد ز ایرانیان
کزآن درد بفزود بر هندوان
هوش مصنوعی: یک نفر از ایرانیان شادی و خوشحالی آورده است که این شادی بر درد و رنج هندوها افزوده است.
بیامد بر او تیغ کین کارگر
ز جای اندر آمد یل پر هنر
هوش مصنوعی: تیغ انتقام بر او نازل شد و قهرمان با استعداد از جای خود به حرکت درآمد.
بزد تیغ بر گردن نامدار
به دو نیمه شد اسب و جنگی سوار
هوش مصنوعی: با یک ضربه تند و تیز، بر گردن شخص مشهور زد و در نتیجه، اسب و سوار جنگی به دو نیم تقسیم شدند.
دگر هندوی همچو کوه سیاه
ز آهن قبا و ز آهن کلاه
هوش مصنوعی: دیگری مانند کوه سیاه، با لباسی از آهن و کلاهی از آهن است.
بیامد گرازان بر پهلوان
زمین گشته در زیر اسبش نوان
هوش مصنوعی: گرازانی به نزد پهلوان آمدند و او را در زیر پای اسبش به زمین انداختند.
به دست اندرش نیزه آهنین
دلش پر ز خشم و رخش پر ز چین
هوش مصنوعی: در دستان او نیزه‌ای آهنی قرار دارد و دلش پر از خشم و خروش است، در حالی که اسبش از نگرانی و تنش پر از چین و چروک است.
به نیزه بر آن شیردل حمله کرد
ز گردش رخ هور شد لاجورد
هوش مصنوعی: شیر دل با نیزه به دشمن حمله کرد و از چهره‌اش مانند آسمان لاجوردی می‌درخشید.
سپهبد بیامد برش تازیان
برو راست کرده به تندی سنان
هوش مصنوعی: سردار آمد و سواران تازی به سمت او ایستاده بودند و با تندی نیزه‌هایشان را آماده کرده بودند.
چو آمد بزد بر کمربند اوی
ز زین در ربودش به کردار گوی
هوش مصنوعی: وقتی به نزد او رسیدند، او را با ضربه‌ای بر کمربندش زد و به‌طور ناگهانی از زینش برد.
ز پشت تکاور برافراشتش
به کردار مرغی بینداختش
هوش مصنوعی: از پشت جنگجو او را بالا برد و مانند پرنده‌ای به سمت پایین پرتابش کرد.
همه پشت و یال و برش کرد خورد
روان پلیدش به دوزخ سپرد
هوش مصنوعی: همه‌ی وجودش را از هم جدا کردند و روح پلیدش را به جهنم فرستادند.
بیامد دگر هندوی چون هیون
لبان پر ز کف دیده ها پر ز خون
هوش مصنوعی: دختر هندویی با ظاهری زیبا و نفس‌گیر وارد شد، لب‌هایش به قدری پر و جذاب بود که چشم‌ها را مملو از اشک کرد.
همی آتش افشاند گفتی ز ابر
خروشش بدرید گوش هژبر
هوش مصنوعی: انگار آتش به شدت می‌زند، مانند این که صداهای رعد و برق از ابر به گوش هژبر (شیری درنده) رسیده باشد.
یکی خشت زهرآبداده به چنگ
دمان و ژیان همچو جنگی پلنگ
هوش مصنوعی: شخصی در حال آماده‌باش به چیزی خطرناک و آتشین است، مانند پلنگی در میدان نبرد. او با چنگال‌هایش می‌خواد به شکار بپردازد و نمایش قدرت و تندی می‌دهد.
بگردید با پهلوان دلیر
یکی باره ای همچو کوهی به زیر
هوش مصنوعی: برید با یک پهلوان شجاع به جایی که همچون کوه استوار و محکم باشد.
بینداخت رخشنده خشت گران
برآمد به بازوی شیر ژیان
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره شده است که یک شخص شجاع و قوی مانند شیر، بر روی خیابانی سخت و سنگی قدم می‌گذارد و نشان‌دهنده عزم و اراده اوست. این تصویر به ما قدرت و استواری آن فرد را منتقل می‌کند.
سپهبد برآشفت چون پیل مست
چو بازوش از خشت هندو بخست
هوش مصنوعی: سپهبد به شدت خشمگین شد، مانند فیل سرمستی که قدرتش را از چنگال هندو گسسته باشد.
از این گونه برداشت کوپال را
به گردون برافراشته یال را
هوش مصنوعی: از این نوع برداشت، کوپال به آسمان رفته و یال را بلند کرده است.
برآورد و زد سخت بر مغفرش
چو گو زیر پا اندر آمد سرش
هوش مصنوعی: او به شدت بر کلاه خودش ضربه‌ای وارد کرد، مانند کسی که می‌گوید اگر زیر پا بیفتد، سرش برمی‌خیزد.
بیامد زهندو دگر سروری
به زیر اندرش بادپا اشقری
هوش مصنوعی: نادری از سرزمین زهد و تقوا می‌آید و در زیر سایه‌اش، پاهای شاد و شجاعانه‌ای وجود دارد.
همیدون برآویخت با نامور
سرافراز با خود و درع و سپر
هوش مصنوعی: همیدون با افتخار و شهرت خودش به میدان آمد و زره و سپر را همراه داشت.
ز کینه پرند آوری برکشید
خروشید و جوشید و اندر دمید
هوش مصنوعی: از خشم و کینه، نیرویی به وجود آمد که به حرکت درآمد و فریادی سر داد و زندگی تازه‌ای بخشید.
بزد بر سمند سپهدار گرد
سر بادپا بر زمین را سپرد
هوش مصنوعی: سوار بر اسب جنگی، به دور سر فرمانده چرخید و پاهایش را بر زمین گذاشت.
چو اسپ گرانمایه آمد به گرد
ز پشت سمند آن یل شیر مرد
هوش مصنوعی: وقتی که اسب با ارزش و گرانبها به دور آمد، از پشت سمند آن دلیر مرد، نشانه‌ای از قدرت و شجاعت به نمایش گذاشته شد.
بجست و دم اسب هندو گرفت
بگرداند و زد بر زمین ای شگفت
هوش مصنوعی: اسب هندو به سرعت دوید و دمش را گرفت و آن را به دور چرخاند و بر زمین کوبید، چه کار شگفت‌انگیزی!
چنان زد که شد خورد در کارزار
همان اسب جنگی و نامی سوار
هوش مصنوعی: او به قدری محکم ضربه زد که در میانه نبرد، همان اسب جنگی و معروف، به زمین افتاد.
پیاده چو دیدند ایرانیان
فرامرز را همچو شیر ژیان
هوش مصنوعی: وقتی ایرانیان فرامرز را به صورت پیاده دیدند، او را مانند شیری نیرومند و قوی مشاهده کردند.
ببردند یک خنگ پولاد سم
خروشید با نای رویینه خم
هوش مصنوعی: یک اسب نر بی‌قید و کنترل به شدت جست‌وخیز کرد و صدایش مثل نای آهنی به گوش رسید.
نشست از بر اسب و پولاد تیغ
گرفت و بیامد چو غرنده میغ
هوش مصنوعی: او از روی اسب پایین آمد و تیغی از جنس فولاد برداشت و به سمت جلو حرکت کرد، مانند ابر رعدآسا.
برآن لشکر هندوان حمله کرد
بزرگش نبود هیچ پیدا نه خورد
هوش مصنوعی: در اینجا به جنگ بزرگ لشکر هندوان اشاره شده است، اما هیچ چیز از آن پیدا نیست و کسی چیزی نمی‌خورد. درواقع، گویا اوضاع به گونه‌ای است که همه چیز مبهم و نامشخص به نظر می‌رسد.
ز تیغش زمین گشت دریای خون
پس سروران اوفتاده نگون
هوش مصنوعی: از ضربه‌های او زمین پر از خون شد و بزرگان و سروران بر زمین افتادند.
به هفتم دگر هندوی سرفراز
به دست اندرش خنجر جان گداز
هوش مصنوعی: در هفتمین روز، هندوئی با شکوه و افتخار به دست دارد خنجری که جان را به شدت می‌آزارد.
بیامد بغرید چون دیو زوش
گرانمایه خنجر نهاده به دوش
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد فردی قوی و مصمم به میدان آمده و مانند دیو، با صدای رعدآسا و نگرشی تهدیدآمیز، شمشیری گرانبها بر دوش دارد. او با این مشخصات خود نشان‌دهنده قدرت و خطر است.
بزد خنجر آبگون بر سرش
به دو نیمه شد کتف و یال و برش
هوش مصنوعی: با خنجر قرمزرنگی بر سر او ضربه زد و بدنش به دو نیم تقسیم شد، کتف و یال و بدنش از هم جدا شد.
چو از هفت سرور بینداخت سر
سپاهش ابر هندوان گشت فر
هوش مصنوعی: وقتی سپاهی از هفت سرور به میدان رزم می‌آید، ابرهای هندو مانند دود پراکنده می‌شوند.
به جنگ اندر آمد سراسر سپاه
برآمد همه خاک آوردگاه
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، تمامی سپاه به مقابله پرداختند و خاک میدان جنگ به شدت جابه‌جا شد.
وز آن سو مهارک بزد کوس و نای
بجنبید و برداشت لشکر ز جای
هوش مصنوعی: از طرف دیگر، مهارک را به صدا درآورد و نای نواخت و لشکر را از جا حرکت داد.
به پیش اندر آورد پیلان مست
کجا زیر پیشان شدی کوه پست
هوش مصنوعی: به جلو برو و فیل‌های شاداب را به حرکت درآور، جایی که زیر پیشانی تو کوهی کوتاه قرار دارد.
به ایران سپه برفکندند پیل
ز گرد سپه شد هوا همچو نیل
هوش مصنوعی: به ایران لشکری فرستادند و جنگجویان مانند فیل به میدان آمدند. گرد و غبار ناشی از این لشکرکشی هوا را مانند رنگ نیل کرد.
دلاور سواران ایرانیان
کمان بر زه و تنگ بسته میان
هوش مصنوعی: مردان شجاع و دلیر ایرانی با کمان‌های خود آماده حرکت هستند و در وضعیت آماده‌ای در حال نشستن هستند.
یکی تیره باران بکردند سخت
تو گفتی فروریخت شاخ درخت
هوش مصنوعی: بارانی شدید و سیاه به پا شد و به قدری بی‌رحم بود که گویی درختان در حال شکستن و افتادن هستند.
زمین شد ز باران تیر خدنگ
ابر پیل و بر پیلبان تار و تنگ
هوش مصنوعی: زمین به خاطر بارش باران مانند تیرهایی که از چله کمان رها شده‌اند، پر از آب و رطوبت شده است. ابرها مانند فیل بزرگی روی آن سنگینی می‌کنند و حالتی سنگین و فشرده به فضا بخشیده‌اند.
بدوزید خرطوم پیلان به تیر
شد از تیر روی زمین آبگیر
هوش مصنوعی: شاخک‌های فیل‌ها را به تیرک بزنید، چون بر اثر تیراندازی، آب در زمین جمع می‌شود.
ز تیر یلان روی برگاشتند
همه رزمگه خوار بگذاشتند
هوش مصنوعی: همه شجاعان از حمله دشمن فاصله گرفتند و میدان نبرد را ترک کردند.
سپردند لشکر همه زیر پای
ز هندو نماندند لشکر به جای
هوش مصنوعی: تمام لشکر را زیر پا قرار دادند و از هندو دیگر لشکری باقی نماند.
فکندند و گشتند و خستند شان
گرفتند و بردند و بستندشان
هوش مصنوعی: آنها را به زمین انداختند، به دورشان گشتند و خسته شدند، سپس آن‌ها را گرفتند و بردند و به بند کشیدند.
از ایشان بسی خواسته یافتند
چو در جستن نام بشتافتند
هوش مصنوعی: از آن‌ها خواسته‌های بسیاری یافتند، چون به دنبال نامشان آمدند.
ز اسب و ز دیبا و در و گهر
ز پیل و ز تخت و ز تاج و کمر
هوش مصنوعی: از اسب و پارچه‌های گرانبها و در و جواهرات، از فیل و تخت و تاج و کمربند.
به غارت هر آن چیز هر کس که داشت
فرامرز یکسر به ایشان گذاشت
هوش مصنوعی: فرامرز تمام اموال و دارایی‌های هر کسی را که در دست داشت، به‌طور کامل به آنها واگذار کرد.
شب آمد به خرم دلی بازگشت
ابا بخت فرخنده دمساز گشت
هوش مصنوعی: شب فرارسید و دلی شاد و خوشحال دوباره به سمت خوشبختی و خوشنامی برگشت و با آن همدم و همراه شد.
چنین است آیین جنگ و نبرد
سری بر سپهر و سری زیر گرد
هوش مصنوعی: این گونه است روش جنگ و نبرد: یک سر به آسمان بلند است و سر دیگر در خاک پایین.
گهی شادکامی دهد گاه رنج
بود شادی و رنج هر دو سپنج
هوش مصنوعی: زندگی گاهی خوشی و شادابی به ما می‌دهد و گاهی درد و رنج. هر دو حالت، چه شادی و چه رنج، جزو تجربه‌های زندگی هستند و ما را تحت تأثیر قرار می‌دهند.
چو بر مرد سر خواهد آمد زمان
نخواهد به گیتی بدن جاودان
هوش مصنوعی: وقتی تقدیر بر سر انسان می‌افتد، دیگر نمی‌توان در دنیا بدنی همیشگی داشت.
همان به که با نام نیکو رود
به مردی ز گیتی بی آهو رود
هوش مصنوعی: بهتر است که با نامی نیک و خوب به زندگی‌ات ادامه دهی و به سمت مردانگی و سرافرازی بروی، تا اینکه در این دنیا به سادگی و بی‌هدف زندگی کنی.
وز آن سو چو هندو سپه بر شکست
کس از نامداران هندو نرست
هوش مصنوعی: از طرف دیگر، زمانی که سپاه هندو شکست خورد، هیچ‌یک از سربازان نامدار هندو نتوانستند از میان شکست‌خوردگان نجات یابند.
بزرگی ابا سی هزار از سران
ابا پیل و با تیغ و گرز و کمان
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این است که بزرگی و عظمت یک شخص یا ویژگی‌های او به اندازه‌ای است که حتی با وجود دشمنان بزرگ و قوی، مانند فیل و تجهیزات جنگی سنگین، نتوانند به او آسیب بزنند. این نشان‌دهنده قدرت و اراده‌ای است که بر موانع غلبه می‌کند و برتری را در شرایط دشوار نشان می‌دهد.
گریزان شد از مهرک بد نژاد
بیامد بر رای نیکو نهاد
هوش مصنوعی: از عشق شخصی که ذات بدی دارد دوری جسته و به اندیشه‌ای نیکو روی آورده است.