بخش ۱۰۴ - رزم کردن رای هندی با فرامرز
زمشرق چو خورشید بفراخت سر
بگسترد زرآب بر کوه و در
ز عکسش جهان کان یاقوت گشت
شب قیرگون روز را توت گشت
بیامد سپهدار هندوستان
به سوی فرامرز کشورستان
برآراست رای برین لشکری
ز هندوستان هر کجا مهتری
ابا هفتصد پیل و مردان کار
زنام آوران پنج ره صدهزار
به تن پیل ها چون که بیستون
که از خشمشان آتش آمد برون
ز گرز و ز شمشیر زهر آبدار
ز خفتان و وز خنجر کارزار
جهان شد ز پولاد چون کوه قاف
تبیره به دلش اندر افتاد کاف
چو آمد به نزدیک ایران سپاه
بر آراست لشکر چو کوه سیاه
یکی صف کشیدند از بهر جنگ
یکی همچو شیر و دگر چون پلنگ
سپهبد چو دشمن بدین گونه دید
روان شد بر کوه و صف برکشید
همایون به قلب اندرون جای کرد
دلیر و سرافراز روز نبرد
ابر میسره گرد شیروی بود
دلاور سوار جهانجوی بود
سوی میمنه بد کیانوش گرد
که رنگ از رخ خور به شمشیر برد
پس و پشتشان گرد جنگی تخوار
به پیش اندرون خود برآراست کار
چو شد راست قلب و جناح سپاه
شد از گرد رخسار گردون سیاه
به مغز سپهر اندرون زلزله
تن بد دلان کرد جان را یله
بتوفید کوه و بجوشید دشت
زمانه ز هیبت دگرگونه گشت
سپاه اندرآمد به پیش سپاه
ده و گیر برخاست زآوردگاه
سپهبد به لشکر نگه کرد وگفت
که کمی و بیشی نشاید نهفت
شمار سپاه تن دشمنان
اگر رای سازم ابا همگنان
به مانند دریا به تل ژرف اوی
ندانم که چون سازم و چیست روی
مگر بخت فرخنده یاری دهد
مرا بر عدو کامکاری دهد
ز هندوستان مرد پانصد هزار
همه نامداران خنجر گذار
ز پیش اندرون هفتصد ژنده پیل
زمین گشت از گرد ایشان چو نیل
کنون مرد باشید ای سروران
بکوشید با نامور مهتران
همی نام بهتر که ماند به جای
به مردی بکوشیم و داریم پای
همه نامداران ایران زمین
فرامرز را خواندند آفرین
که تا سر دراین کار ندهیم و جان
نگردیم از لشکر هندوان
چو بشنید پور گو پیلتن
به دل شادمان گشت از آن انجمن
یکی بانگ زد بر شهنشاه هند
که ای بدنژاد فرومایه سند
تو بر رای شیران کمین آوری
ببین تاکنون چون کنم داوری
من و گرز و شمشیر در دشت کین
ز خونت کنم سرخ روی زمین
بر آرم ز فرمان یزدان پاک
روان سیاهت یکایک به خاک
بر آشفت ازو سرور هندوان
بدو گفت ای سگزی تیره جان
ترا حد کجا تا چنین گفتگوی
هم اکنون برانم ز خون تو جوی
ز جا اندر آمد چو کوه سیاه
یکی حمله کردند شاه و سپاه
چو دریای جوشان که آید به موج
سراندازد از آب ماهی به اوج
به ایرانیان نیزه بگذاردند
سپه را سوی کوه بفشاردند
ابر دامن کوه بردندشان
به زیر پی اندر سپردندشان
ز پیلان و آن لشکر بی شمار
شکست اندر آمد به ایران سوار
بکشتند از ایران سپه ده هزار
سواران گردنکش نامدار
سرنامداران ازآن تیره گشت
چو رخساره بختشان خیره گشت
بدادند یکبارگی جای خویش
بکندند از آوردگه پای خویش
فرامرز فرخنده پاک رای
به آوردگه بر بیفشرد پای
همی کشت از نامداران هند
ز چنگش زبون بود کوه بلند
یکی ژنده پیلی برو تخت زر
نهاده مرصع به در و گهر
نشسته برو خسرو هندوان
چنین گفت با نامور جادوان
بکوشید و پیکار و جنگ آورید
مگر دشمن من به چنگ آورید
فرامرز را پیش من بسته دست
گرفته بیارید برسان مست
چو بشنید لشکر ز رای این سخن
گرفتند گرد یل پیلتن
چو دیوار گرد اندرش جاودان
ببستند و کردندش اندر میان
فراوان برو تیر بگذاردند
به نوک سنانش بیفشاردند
فرامرز چون رزم آن گونه دید
خروشید چون شیر و اندر دمید
پرندآور سرفشان از نیام
برآورد غرنده و گفت نام
بزد خویشتن بر سپاه گران
بیفکند بسیار نام آوران
به یک حمله زان لشکر بی شمار
بیفکند بر خاک و خون یک هزار
ازآن قلبگه تن فراتر کشید
ز گردان ایران یکی را ندید
یکی بانگ زد بر همایون گرد
نکوهش بکرد او بدان دستبرد
بدو گفت کای نامور پهلوان
یکی لشکرآور بر من دمان
همایون سپه را همه گرد کرد
سوی پهلوان اندرآمد چو گرد
فرامرز چون دید گفت ای سران
نه هنگام تیغ است و گرز گران
نسازید کس رزم را جز به تیر
زمین را ز پیکان کنید آبگیر
چو آرید سوفار زه را به شست
سوی پیل دارید یکباره دست
بدوزید خرطوم هاشان به تیر
که از تیر سازید پیلان اسیر
کمان برگرفتند گردان جنگ
به پیکان پولاد و تیر خدنگ
چو شست از بر زه فکندی گره
کمان چین برو بر نهادی زره
چو تنگ آمدی گوش نزدیک گوش
زپیکان شدی قبه پولاد پوش
به یکبار تیر از کمان سی هزار
برفتی به سان تگرگ از بهار
ز خرطوم پیلان بکردی گذر
ز سینه نهادی سر اندر جگر
سه نوبت بدین گونه انداختند
زمین را زپیلان بپرداختند
از آوردگه پیل برتافت روی
ز پیکان پولاد شد چاره جوی
سراسر سپه را به هم برزدند
بکشتند و بستند و بر سر زدند
چو آوردگه شد ز پیلان تهی
فرامرز فرمود تا آنگهی
سوی گرز و شمشیر دست آورند
به خنجر بر ایشان شکست آورند
گرفتند کوپال و خنجر به دست
برآمد هیاهوی برسان مست
چکاچاک شمشیر و گرز و تبر
خروش سواران پرخاشخر
زمین و زمان را زهم بردرید
فلک دامن از بیم درهم کشید
سپهبد کمندی ز فتراک در
دلش پرزکین و پر از جنگ سر
به تیغ و سنان و به گرز و به مشت
ز هندو فراوان دلیران بکشت
کیانوش شیراوژن از میسره
ابا لشکر خویشتن یکسره
برآمد چو ابری پر از گرز و تیغ
ببارید زوبین و خنجر ز میغ
شکسته شد از میسره میمنه
یله کرد هندو سلاح و بنه
چو از میمنه دید شیروی گرد
کیانوش را با چنان دستبرد
برون تاخت با لشکر از دست راست
سنان بر دل هندوان کرد راست
به اندک زمان زان سپاه بزرگ
نماندند یک تن دلیر و سترگ
چه کشته چه افکنده در راه پست
همه سرنگون گشته مانند مست
بخش ۱۰۳ - خواب دیدن زال و سخن گفتن با رستم: در آن شب به تقدیر پروردگاربخش ۱۰۵ - گرفتن فرامرز،رای هندی را به کمند: فرامرز شیرافکن پهلوان
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زمشرق چو خورشید بفراخت سر
بگسترد زرآب بر کوه و در
هوش مصنوعی: از سمت شرق، خورشید سر خود را بالا آورد و نور طلاییاش را بر کوهها و درختان پراکند.
ز عکسش جهان کان یاقوت گشت
شب قیرگون روز را توت گشت
هوش مصنوعی: به خاطر وجود تصویر او، جهان مانند یاقوتی در شب تار و مانند توتی در روز روشن شده است.
بیامد سپهدار هندوستان
به سوی فرامرز کشورستان
هوش مصنوعی: فرمانده هندوستان به سمت فرامرز، حاکم کشورستان، آمد.
برآراست رای برین لشکری
ز هندوستان هر کجا مهتری
هوش مصنوعی: لشکری از هندوستان به فرماندهی کسی که با تدبیر و هوش است، گردآوری شده است.
ابا هفتصد پیل و مردان کار
زنام آوران پنج ره صدهزار
هوش مصنوعی: با هفتصد فیل و مردان کارآزموده، نامآوران پنج بار به سوی صد هزار نفر میروند.
به تن پیل ها چون که بیستون
که از خشمشان آتش آمد برون
هوش مصنوعی: بدن همچون بدنهای بزرگ و نیرومند که از خشمشان آتش به بیرون زبانه میکشد.
ز گرز و ز شمشیر زهر آبدار
ز خفتان و وز خنجر کارزار
هوش مصنوعی: از چکش و شمشیرهای زهرآلود، از زره و خنجر در میدان جنگ.
جهان شد ز پولاد چون کوه قاف
تبیره به دلش اندر افتاد کاف
هوش مصنوعی: جهان به مانند کوهی از فولاد شده است و در دلش آن کاف (شک و اندوه) افتاده است.
چو آمد به نزدیک ایران سپاه
بر آراست لشکر چو کوه سیاه
هوش مصنوعی: وقتی که ارتش به نزدیکی ایران رسید، صفوف خود را مرتب کرد و همچون کوهی سیاه و عظیم به نظر میرسید.
یکی صف کشیدند از بهر جنگ
یکی همچو شیر و دگر چون پلنگ
هوش مصنوعی: عدهای برای نبرد صف آرایی کردند، گروهی به شجاعت شیر استوارند و گروهی دیگر به چابکی پلنگ.
سپهبد چو دشمن بدین گونه دید
روان شد بر کوه و صف برکشید
هوش مصنوعی: وقتی سردار دشمن را به این شکل مشاهده کرد، به کوه رفت و صفآرایی کرد.
همایون به قلب اندرون جای کرد
دلیر و سرافراز روز نبرد
هوش مصنوعی: شخصی با نام همایون در دل و درونی از شجاعت و افتخار نشسته است، و در روز نبرد، این احساسات در او به اوج خود میرسد.
ابر میسره گرد شیروی بود
دلاور سوار جهانجوی بود
هوش مصنوعی: ابر درخشان همچون شیر جنگی است که دلاوری سوار بر آن، همه جهان را میسنجند.
سوی میمنه بد کیانوش گرد
که رنگ از رخ خور به شمشیر برد
هوش مصنوعی: به سمت نیروی مثبت و نیکو برو، زیرا که رنگ چهره خورشید را شمشیر از آن گرفت.
پس و پشتشان گرد جنگی تخوار
به پیش اندرون خود برآراست کار
هوش مصنوعی: در پشت سربازان، نشانههای جنگی نمایان است و آنها در درون خود، آماده نبرد شدهاند.
چو شد راست قلب و جناح سپاه
شد از گرد رخسار گردون سیاه
هوش مصنوعی: وقتی که قلب را راست و مستقیم قرار دهیم، سپاه نیز از این نشان به پا میخیزد و چهره زمین را در مقابل آسمان تاریک میسازد.
به مغز سپهر اندرون زلزله
تن بد دلان کرد جان را یله
هوش مصنوعی: در دل آسمان زلزلهای بهوجود آمد که روح بداندیشان را رها کرد.
بتوفید کوه و بجوشید دشت
زمانه ز هیبت دگرگونه گشت
هوش مصنوعی: کوهها به خاطر قدرتی که دارد تکان خوردند و دشتها از شدت آن به جنب و جوش درآمدند. زمانه به سبب این تغییرات، حال و هوای دیگری به خود گرفت.
سپاه اندرآمد به پیش سپاه
ده و گیر برخاست زآوردگاه
هوش مصنوعی: ارتش وارد میدان نبرد شد و در برابر دشمن ایستاد و جنگ آغاز شد.
سپهبد به لشکر نگه کرد وگفت
که کمی و بیشی نشاید نهفت
هوش مصنوعی: فرمانده به سپاهیانش نگاه کرد و گفت که نباید در مورد تعداد کم و زیاد افراد سخن بگویند یا پنهان کاری کنند.
شمار سپاه تن دشمنان
اگر رای سازم ابا همگنان
هوش مصنوعی: اگر بخواهم تعداد نیروهای دشمنان را برآورد کنم، باید با دیگران مشورت کنم.
به مانند دریا به تل ژرف اوی
ندانم که چون سازم و چیست روی
هوش مصنوعی: به مانند دریا به عمق عظیم او، نمیدانم چگونه باید رفتار کنم و چه شکلی دارد.
مگر بخت فرخنده یاری دهد
مرا بر عدو کامکاری دهد
هوش مصنوعی: آیا شانس و بخت خوش به من کمک میکنند تا بر دشمانم پیروز شوم؟
ز هندوستان مرد پانصد هزار
همه نامداران خنجر گذار
هوش مصنوعی: از هندوستان مردان باارزشی که تعدادشان به پانصد هزار میرسد، همه مشهور و قهرمان هستند و برای جنگ خنجر به دست دارند.
ز پیش اندرون هفتصد ژنده پیل
زمین گشت از گرد ایشان چو نیل
هوش مصنوعی: هفتصد فیل زشت از داخل آمدند و با گرد و غباری که به پا کردند، زمین را مانند نیل سیاه کردند.
کنون مرد باشید ای سروران
بکوشید با نامور مهتران
هوش مصنوعی: اکنون زمان آن است که ای بزرگواران مردانه عمل کنید و تلاش کنید تا با نام آوران و بزرگترها همتایی کنید.
همی نام بهتر که ماند به جای
به مردی بکوشیم و داریم پای
هوش مصنوعی: بهتر است که نام نیکو و ماندگاری از خود به جا بگذاریم، پس باید در تلاش و کوشش باشیم و بر پای خود ایستاده و استقامت کنیم.
همه نامداران ایران زمین
فرامرز را خواندند آفرین
هوش مصنوعی: همه افراد با شهرت و معروف در ایران، به فرامرز، احترام و ستایش کردند.
که تا سر دراین کار ندهیم و جان
نگردیم از لشکر هندوان
هوش مصنوعی: تا زمانی که عمیقاً در این موضوع نفوذ نکنیم و جان خود را از دست ندهیم، از صفوف دشمنان دور نخواهیم شد.
چو بشنید پور گو پیلتن
به دل شادمان گشت از آن انجمن
هوش مصنوعی: وقتی پسر گوپیلتن خبر را شنید، دلش از آن محفل شاد شد.
یکی بانگ زد بر شهنشاه هند
که ای بدنژاد فرومایه سند
هوش مصنوعی: یک نفر به شهنشاه هند صدا زد و او را به خاطر دنائت و بیارزشیاش مورد سرزنش قرار داد.
تو بر رای شیران کمین آوری
ببین تاکنون چون کنم داوری
هوش مصنوعی: تو در کمین شیران نشستهای، پس ببین که من چگونه میتوانم قضاوت کنم تا کنون.
من و گرز و شمشیر در دشت کین
ز خونت کنم سرخ روی زمین
هوش مصنوعی: من و نیزه و شمشیر در میدان جنگ، به خاطر خون تو، زمین را سرخ خواهم کرد.
بر آرم ز فرمان یزدان پاک
روان سیاهت یکایک به خاک
هوش مصنوعی: من از فرمان خداوند مهربان، همه شما را یکی یکی به خاک میافکنم.
بر آشفت ازو سرور هندوان
بدو گفت ای سگزی تیره جان
هوش مصنوعی: در پی نارضایتی اهل هندوستان، به او گفتند: "ای صاحب روح تاریک و خشن!"
ترا حد کجا تا چنین گفتگوی
هم اکنون برانم ز خون تو جوی
هوش مصنوعی: تو را کجا میتوانم ببرم، تا اینگونه صحبت کنم و اکنون بتوانم از خون تو، جوی بسازم؟
ز جا اندر آمد چو کوه سیاه
یکی حمله کردند شاه و سپاه
هوش مصنوعی: وقتی کوه سیاه از جا بلند شد، شاه و سپاه به او حمله کردند.
چو دریای جوشان که آید به موج
سراندازد از آب ماهی به اوج
هوش مصنوعی: وقتی که دریا با امواج خروشان به حرکت درمیآید، ماهیها را از آب به بلندای فضا پرتاب میکند.
به ایرانیان نیزه بگذاردند
سپه را سوی کوه بفشاردند
هوش مصنوعی: ایرانیان نیزه را بر دوش داشتند و سپاه را به سمت کوه هدایت کردند.
ابر دامن کوه بردندشان
به زیر پی اندر سپردندشان
هوش مصنوعی: ابر به مانند دامن کوه، آن را به زیر کشید و چیزهایی را که در دل زمین نهان بودند، در دل خاک پنهان کردند.
ز پیلان و آن لشکر بی شمار
شکست اندر آمد به ایران سوار
هوش مصنوعی: در اثر هجوم لشکری از فیلها و افراد بسیار، سواران ایرانی شکست خوردند و نابود شدند.
بکشتند از ایران سپه ده هزار
سواران گردنکش نامدار
هوش مصنوعی: ده هزار سواران شجاع و سرسخت ایران را کشتند.
سرنامداران ازآن تیره گشت
چو رخساره بختشان خیره گشت
هوش مصنوعی: سرشناسان آن قوم زمانی درخشان شدند که چهره بختشان درخشان و برجسته شد.
بدادند یکبارگی جای خویش
بکندند از آوردگه پای خویش
هوش مصنوعی: یک بار به سرعت و به طور ناگهانی، موقعیت خود را تغییر دادند و از جایی که بودند، فاصله گرفتند.
فرامرز فرخنده پاک رای
به آوردگه بر بیفشرد پای
هوش مصنوعی: فرامرز، با نیتی نیکو و خالص، به مکان تجمع مبارزان رفت و پاهایش را محکم به زمین گذاشت.
همی کشت از نامداران هند
ز چنگش زبون بود کوه بلند
هوش مصنوعی: از نامداران هند، کسی به خاطر قدرتش، زمینهای زیادی را زیر کشت برده و کوه بلند به قدرت او در مقابلش ناتوان و بیصدا شده است.
یکی ژنده پیلی برو تخت زر
نهاده مرصع به در و گهر
هوش مصنوعی: یک فیل کهنه و نامرتب را بر تختی از طلا گذاشتهاند که به جواهرات تزئین شده است.
نشسته برو خسرو هندوان
چنین گفت با نامور جادوان
هوش مصنوعی: خسرو هندوان نشسته بود و با بزرگان جادوگران سخن میگفت.
بکوشید و پیکار و جنگ آورید
مگر دشمن من به چنگ آورید
هوش مصنوعی: تلاش کنید و با عزم و اراده برای مقابله و مبارزه آماده باشید، تا اینکه دشمن من را به دام بیاندازید.
فرامرز را پیش من بسته دست
گرفته بیارید برسان مست
هوش مصنوعی: فرامرز را به همراه دست بستهاش به من بیاورید تا به حال مستی برسد.
چو بشنید لشکر ز رای این سخن
گرفتند گرد یل پیلتن
هوش مصنوعی: لشکر وقتی این نظر را از یل بزرگ شنید، به دور او جمع شدند.
چو دیوار گرد اندرش جاودان
ببستند و کردندش اندر میان
هوش مصنوعی: وقتی دیواری دور یک مکان ساخته شد و آن را برای همیشه محصور کردند، در نتیجه آن مکان در وسط این دیوار قرار گرفت.
فراوان برو تیر بگذاردند
به نوک سنانش بیفشاردند
هوش مصنوعی: تعداد زیادی تیر به نوک نیزهاش زدند و آن را به سمت هدف نشانه گرفتند.
فرامرز چون رزم آن گونه دید
خروشید چون شیر و اندر دمید
هوش مصنوعی: فرامرز وقتی جنگ را به آن صورت دید، مانند شیر خروشان شد و به میدان آمد.
پرندآور سرفشان از نیام
برآورد غرنده و گفت نام
هوش مصنوعی: پرندهای که بالافراشته از لانه بیرون آمد، با صدای بلند سخن گفت و نام خود را اعلام کرد.
بزد خویشتن بر سپاه گران
بیفکند بسیار نام آوران
هوش مصنوعی: او به تنهایی بر سپاه دشمن حملهور شد و بسیاری از نامآوران را به زمین انداخت.
به یک حمله زان لشکر بی شمار
بیفکند بر خاک و خون یک هزار
هوش مصنوعی: با یک حمله، از آن لشکر بزرگ، هزار نفر را بر زمین و در خون افکند.
ازآن قلبگه تن فراتر کشید
ز گردان ایران یکی را ندید
هوش مصنوعی: از آن نقطهای که بدن به سمت بالا رفت، هیچکس از گردان ایران را ندید.
یکی بانگ زد بر همایون گرد
نکوهش بکرد او بدان دستبرد
هوش مصنوعی: یکی فریاد زد بر پادشاه سرزمین و از او انتقاد کرد به خاطر آن چیزی که انجام داده بود.
بدو گفت کای نامور پهلوان
یکی لشکرآور بر من دمان
هوش مصنوعی: به او گفت ای پهلوان نامدار، اکنون یک نیروی نظامی برای من بیاور.
همایون سپه را همه گرد کرد
سوی پهلوان اندرآمد چو گرد
هوش مصنوعی: همه افراد برجسته و با قدرت به سوی پهلوان گرد آمدند و مانند گردی که به دور کسی جمع میشود، دور او جمع شدند.
فرامرز چون دید گفت ای سران
نه هنگام تیغ است و گرز گران
هوش مصنوعی: فرامرز هنگامی که دید، گفت: ای سران، این زمان مناسب نبرد و استفاده از تیغ و سلاحهای سنگین نیست.
نسازید کس رزم را جز به تیر
زمین را ز پیکان کنید آبگیر
هوش مصنوعی: هیچ کس را نباید به جنگ و درگیری وادار کرد، مگر اینکه با تیر و کمان این کار را انجام دهد؛ زیرا زمین را به جای جنگ، باید با دلایل و استدلالهای منطقی مسخر و تسخیر کرد.
چو آرید سوفار زه را به شست
سوی پیل دارید یکباره دست
هوش مصنوعی: وقتی که سفر به پایان میرسد و آرامش به زندگی باز میگردد، باید هر کاری را به طور مستقیم و سریع انجام داد.
بدوزید خرطوم هاشان به تیر
که از تیر سازید پیلان اسیر
هوش مصنوعی: به آنها نردبان بدهید و به این ترتیب میتوانید فیلها را به راحتی به دام بیندازید.
کمان برگرفتند گردان جنگ
به پیکان پولاد و تیر خدنگ
هوش مصنوعی: گروهی از جنگجویان کمان را به دست گرفتند و آماده شدند با تیرهای آهنی و نیزه به میدان نبرد بروند.
چو شست از بر زه فکندی گره
کمان چین برو بر نهادی زره
هوش مصنوعی: زمانی که دستت از روی زه کمان برداشت و گره آن را باز کردی، زرهای که به تن داری، بر دوشت قرار میگیرد.
چو تنگ آمدی گوش نزدیک گوش
زپیکان شدی قبه پولاد پوش
هوش مصنوعی: وقتی به سختی و تنگنایی دچار میشوی، باید حرفها و پیامهای دقیقتری بگویی و خود را از فشارها و مشکلات بیرون بکشی.
به یکبار تیر از کمان سی هزار
برفتی به سان تگرگ از بهار
هوش مصنوعی: یکباره، مانند ریزش تگرگ در بهار، سی هزار تیر از کمان پرتاب شد.
ز خرطوم پیلان بکردی گذر
ز سینه نهادی سر اندر جگر
هوش مصنوعی: از دمی که از سختیها عبور کردی و به دل مشکلات نفوذ کردی، به عمق احساسات و دردهای خود رسیدی.
سه نوبت بدین گونه انداختند
زمین را زپیلان بپرداختند
هوش مصنوعی: سه بار به این شکل زمین را زیر پا گذاشتند و بر روی پلنگها پا کردند.
از آوردگه پیل برتافت روی
ز پیکان پولاد شد چاره جوی
هوش مصنوعی: از میدان جنگ، فیل برمیگردد و با رویی که از تیزی تیرهای آهنی آسیب دیده، به دنبال تدبیری میگردد.
سراسر سپه را به هم برزدند
بکشتند و بستند و بر سر زدند
هوش مصنوعی: تمام سپاه را به هم زدند، کشته شدند و اسیر گرفتند و در نهایت بر سر آنها ضربه زدند.
چو آوردگه شد ز پیلان تهی
فرامرز فرمود تا آنگهی
هوش مصنوعی: وقتی میدان نبرد از فیلها خالی شد، فرامرز دستور داد تا در آن زمان اقدام کنند.
سوی گرز و شمشیر دست آورند
به خنجر بر ایشان شکست آورند
هوش مصنوعی: به سمت سلاح و شمشیر میروند تا با خنجر بر آنان پیروز شوند.
گرفتند کوپال و خنجر به دست
برآمد هیاهوی برسان مست
هوش مصنوعی: در اینجا افرادی با شمشیر و خنجر در دست آماده عمل هستند و صدای بلندی از تهمت و دعوا به گوش میرسد که نشاندهندهٔ وضعیت آشفته و پرتنشی است که در حال وقوع است.
چکاچاک شمشیر و گرز و تبر
خروش سواران پرخاشخر
هوش مصنوعی: صدای شمشیر، گرز و تبر و همچنین نعره و فریاد سواران جنگجو به گوش میرسد.
زمین و زمان را زهم بردرید
فلک دامن از بیم درهم کشید
هوش مصنوعی: در این شعر، به تصویر کشیده شده که آسمان و زمین به هم نزدیک شدهاند و به خاطر وحشتی که در فضا وجود دارد، آسمان خود را جمع کرده و پنهان میکند. این بیان به مفهوم اضطراب و دگرگونی در طبیعت اشاره دارد.
سپهبد کمندی ز فتراک در
دلش پرزکین و پر از جنگ سر
هوش مصنوعی: سردار دلش پر از آمادگی و عجله است، مانند دیگران که در میدان نبرد با عزم و اراده حاضر میشوند.
به تیغ و سنان و به گرز و به مشت
ز هندو فراوان دلیران بکشت
هوش مصنوعی: با شمشیر و نیزه و گرز و مشت، دلاوران بسیاری از هندوها را کشته است.
کیانوش شیراوژن از میسره
ابا لشکر خویشتن یکسره
هوش مصنوعی: کیانوش شیراوژن با تمام لشکر خود از میسره دور شده است.
برآمد چو ابری پر از گرز و تیغ
ببارید زوبین و خنجر ز میغ
هوش مصنوعی: سحاب پر از باران و رعد و برق به آسمان آمد و از آن، نیزه و خنجر بارید.
شکسته شد از میسره میمنه
یله کرد هندو سلاح و بنه
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده شده که با شکستن صفوف دشمن، هندو قدرت و قدرت نظامی خود را از دست میدهد و در واقع حالت ضعف و فرار به خود میگیرد.
چو از میمنه دید شیروی گرد
کیانوش را با چنان دستبرد
هوش مصنوعی: وقتی شیروانی از سمت راست، کیانوش را با آن حمله ناگهانی مشاهده کرد، به شدت تحت تأثیر قرار گرفت.
برون تاخت با لشکر از دست راست
سنان بر دل هندوان کرد راست
هوش مصنوعی: سنان با سپاهی از سمت راست به سوی هندوان حمله کرد و آنها را شکست داد.
به اندک زمان زان سپاه بزرگ
نماندند یک تن دلیر و سترگ
هوش مصنوعی: در مدت کمی از آن سپاه بزرگ، حتی یک نفر شجاع و بزرگمنش هم نماند.
چه کشته چه افکنده در راه پست
همه سرنگون گشته مانند مست
هوش مصنوعی: چه کسانی قربانی شدهاند و چه کسانی که دیگران را در راه پست هلاک کردهاند، همه به یک سرنوشت دچار شدهاند و مانند دیوانهها به زمین افتادهاند.