بخش ۱۰۳ - خواب دیدن زال و سخن گفتن با رستم
در آن شب به تقدیر پروردگار
به خواب اندرون زال به روزگار
چنین دید در خواب روشن روان
که بر جانب کشور هندوان
ابر برزکوهی بدی رزمساز
سپاهش سراسر ازو مانده باز
گرفتار گشتی به دست کسی
که بهرش نبودی ز مردی بسی
به یک تیر پرتاب ازو دورتر
همیدون فکنده نظر زال زر
یکی آتشی دید افروخته
که گشتی از آن دشت برسوخته
پدید آمدی مهتری جاثلیق
که برکه برانداختی منجنیق
نهادی فرامرز را اندروی
سوی آتش انداختی همچو گوی
همه گرد آتش چو دریا شدی
تهمتن زناگاه پیدا شدی
چو دیدی پسر را که اندر هوا
سوی آتش آمد پدیدی روا
هم اندر زمان دست کردی دراز
به بر درگرفتش از آن جای باز
چو از خواب برخاست دستان سام
همانگه بر رستم نیکنام
کسی را فرستاد و او را بخواند
چو آمد برش این سخن ها براند
بدو گفت خوابی عجیب دیده ام
کزآن گونه خوابی نه بشنیده ام
فرامرز را دیدم اکنون به خواب
دلم گشت از خواب او در شتاب
گرفتار در دست اهریمن است
گر او را نیابی شود کار پست
کنون زود بشتاب و رو بی درنگ
پسر را مگر بازیابی به چنگ
تهمتن چو دریا برآمد به جوش
برآورد برسان تندر خروش
بپوشید چون باد رومی زره
زپولاد برزد زره را گره
فراز زره جوشن اندر برش
بپوشید ببر بیان پیکرش
برافکند برگستوان رخش را
کمرکرده تیغ جهان بخش را
بفرمود کز نامداران سوار
ابا گرز و جوشن ده و دو هزار
بتازند تا کشور هندوان
برآرند گرد از دل جاودان
نیاسود روز و شب از تاختن
همه رزم بودش به دل ساختن
جهان دیده گوید ز درد پسر
فزون تر نیابی تو درد دگر
که مهریست او را که با جان باب
بیامیخت یزدان چو شیر و شراب
بدان سان همی تاخت سوی نبرد
که از کوه خارا برآورد گرد
بخش ۱۰۲ - آگاهی یافتن رای از لشکر و آمدن از پی فرامرز: چو تاریکی شب پدیدار شدبخش ۱۰۴ - رزم کردن رای هندی با فرامرز: زمشرق چو خورشید بفراخت سر
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در آن شب به تقدیر پروردگار
به خواب اندرون زال به روزگار
هوش مصنوعی: در آن شب، به اراده خداوند، زال در خواب عمیقی فرورفت که به تقدیر و سرنوشتش مربوط میشد.
چنین دید در خواب روشن روان
که بر جانب کشور هندوان
هوش مصنوعی: در خواب روشنی، شخصی به تماشای کشوری در سمت هندوستان نشسته است.
ابر برزکوهی بدی رزمساز
سپاهش سراسر ازو مانده باز
هوش مصنوعی: ابرهایی که بر روی کوههای برز به آنها مینگرند، سپاه رزمندهاش را به طور کامل تحت تأثیر خود قرار داده و او را به حالت ایستاده و ناگزیر وامیدارند.
گرفتار گشتی به دست کسی
که بهرش نبودی ز مردی بسی
هوش مصنوعی: تو در دام کسی افتادهای که هرگز شایستهاش نبودی و به خاطر مردمان زیادی این وضعیت برایت پیش آمده است.
به یک تیر پرتاب ازو دورتر
همیدون فکنده نظر زال زر
هوش مصنوعی: با یک تیر که به دورترین نقطه هدفگیری شده، نگاه زال زر (بزرگزادگان) نیز به سمت او پرتاب شده است.
یکی آتشی دید افروخته
که گشتی از آن دشت برسوخته
هوش مصنوعی: شخصی آتش روشن و شعلهور را مشاهده کرد که دور آن دشت را ویران کرده است.
پدید آمدی مهتری جاثلیق
که برکه برانداختی منجنیق
هوش مصنوعی: شما شخصی بزرگ و مهمی هستید که با قدرت خود، موانع را از سر راه برداشتهاید و به پیشرفت و توسعه کمک میکنید.
نهادی فرامرز را اندروی
سوی آتش انداختی همچو گوی
هوش مصنوعی: تو فرامرز را به سمت آتش انداختی، مانند این که او را به بازی گوی سپرده باشی.
همه گرد آتش چو دریا شدی
تهمتن زناگاه پیدا شدی
هوش مصنوعی: همه دور آتش جمع شده بودند، و تهمتن (رستم) با شهامت و قدرت خود پا به میدان گذاشت.
چو دیدی پسر را که اندر هوا
سوی آتش آمد پدیدی روا
هوش مصنوعی: وقتی دیدی پسرت به سمت آتش نزدیک میشود، باید بفهمی که این کار درست نیست.
هم اندر زمان دست کردی دراز
به بر درگرفتش از آن جای باز
هوش مصنوعی: در مدت زمانی که به شما اشاره شده، دست خود را دراز کردید و با گرفتن چیزی از در، آن را به سمت خود کشیدید.
چو از خواب برخاست دستان سام
همانگه بر رستم نیکنام
هوش مصنوعی: زمانی که سام از خواب بیدار شد، بلافاصله دستش را به رستم نیکنام دراز کرد.
کسی را فرستاد و او را بخواند
چو آمد برش این سخن ها براند
هوش مصنوعی: کسی را فرستاد تا فرد دیگری را احضار کند، اما وقتی او به آنجا رسید، این صحبتها را دور کرد و نپذیرفت.
بدو گفت خوابی عجیب دیده ام
کزآن گونه خوابی نه بشنیده ام
هوش مصنوعی: او به او گفت که خواب عجیبی دیده است، خابی که تا به حال چیزی مانند آن نشنیده بود.
فرامرز را دیدم اکنون به خواب
دلم گشت از خواب او در شتاب
هوش مصنوعی: فرامرز را در خواب دیدم و حالا خواب من از دیدن او متلاطم شده است.
گرفتار در دست اهریمن است
گر او را نیابی شود کار پست
هوش مصنوعی: کسیکه در دام شیطان گرفتار شده، اگر نتوانی او را نجات دهی، به کارهای زشت و پستی مشغول میشود.
کنون زود بشتاب و رو بی درنگ
پسر را مگر بازیابی به چنگ
هوش مصنوعی: حالا سریعاً حرکت کن و بدون تأخیر به سراغ پسر برو، شاید بتوانی او را به دست آوردی.
تهمتن چو دریا برآمد به جوش
برآورد برسان تندر خروش
هوش مصنوعی: تهمتن مانند دریایی خروشان به پا خاست و طوفانی را به راه انداخت.
بپوشید چون باد رومی زره
زپولاد برزد زره را گره
هوش مصنوعی: چون باد، مانند رومیان زره بپوشید و زره را محکم ببندید.
فراز زره جوشن اندر برش
بپوشید ببر بیان پیکرش
هوش مصنوعی: او زره و جوشن را بر تن کرد و به مانند شیر، تمام قامتش را با قدرت و شجاعت نمایان ساخت.
برافکند برگستوان رخش را
کمرکرده تیغ جهان بخش را
هوش مصنوعی: در این شعر، به تصویر کشیده شده است که چگونه شخصیتی قدرتمند و شکست ناپذیر، با دلاوری و شجاعت، دشمنان و موانع را به زمین میزند و تسلط و قدرت خود را به نمایش میگذارد. او نشان میدهد که با استحکام و اراده قوی، میتواند بر مشکلات غلبه کند و به پیروزی دست یابد.
بفرمود کز نامداران سوار
ابا گرز و جوشن ده و دو هزار
هوش مصنوعی: فرمان داد که از میان نامداران و سواران، کسانی که زره و سپر دارند و دو هزار نفر در کنار آنها باشند، آماده شوند.
بتازند تا کشور هندوان
برآرند گرد از دل جاودان
هوش مصنوعی: به زودی به سوی کشور هندوها خواهند رفت و از دل همیشهزنده خود گرد و غبار برمیدارند.
نیاسود روز و شب از تاختن
همه رزم بودش به دل ساختن
هوش مصنوعی: او نه در روز و نه در شب آرامش نداشت، زیرا همه دل مشغولیاش به جنگ و نبرد بود.
جهان دیده گوید ز درد پسر
فزون تر نیابی تو درد دگر
هوش مصنوعی: دنیا به تو میگوید که هیچ دردی بیشتر از درد فرزند نخواهی یافت.
که مهریست او را که با جان باب
بیامیخت یزدان چو شیر و شراب
هوش مصنوعی: او کسی است که مهر و محبتش به دل و جانم نفوذ کرده است، مانند همآمیختن شیر و شراب به دست خداوند.
بدان سان همی تاخت سوی نبرد
که از کوه خارا برآورد گرد
هوش مصنوعی: او با شجاعت و سرعت به سمت میدان نبرد میشتابد، مانند گرد و غباری که از دامنه کوههای سخت و سنگی برخیزد.