گفتار سی و هشتم
گوئیم بتوفیق خدایتعالی که حقیقت استبرا خالی کردن رحم ماده است مر خزانه او را از نطفه دیگری و کسی که کنیزکی بخرد برو واجب شود اندر ظاهر شریعت که دست برو فراز نکند تا او را حقیقت معلوم نشود بحایض شدن آن کنیزک که اندر رحم او نطفه کسی دیگر نباشد و چون حقیقت معلوم گشت که رحم او پاک است روا باشد که با کنیزک نزدیکی کند و تاویل این موضع آنست که کنیزک و زن مثل است بر مستجیب و مستجیب مر ماذونرا و ماذون مر داعی را وداعی مر حجت را تا بناطق که مرد حقیقت است اندر عالم دین و چون حدی بر حدی دیگر که فروتر ازو باشد مسئله بگوید چنان باشد که خداوند با کنیزک خویش فراز آید یا مرد بازن خویش و چون مستجیب یا آن حد فروردین از ماذون خویش یا از آن حد برترین خویش بدیگر ماذون جدا افتد یا از آن صاحب جزیرت خویش بدیگر صاحب جزیرتی (افتد) چنان باشد که زنی یا کنیزکی بدیگر خداوند افتد پس بدان (جهت) صاحب جزیرت دیگر را نشاید که بآن داعی گشایش سخن کند بلکه بایدش صبر کردن تا آن داعی آنچه از صاحب جزیرت بیشتر شنوده است صورت بندد و راست کند یا آنرا تباه کند و رها کند هم چنانکه خداوند کنیزک دست بدو باز ننهد تا آن نطفه از رحم او تمام پاک شود و بپالاید تا دو گفتار مختلف اندر نفس آن داعی از دو صاحب جزیرت یا اندر نفس مستجیب از دو داعی شوریده نشود و صورت از و بحاصل آید و نیز گوئیم که مثل اینکه چون دو شوهر بدو دست فراز کنند چون مثل مستجیب باشد که دو داعی مر او را کنیز کنند و این نه بظاهر روا باشد و نه بباطن و مومن آنست که از بدیها ظاهر و باطن پرهیز کند (و) اندر نیکیها ظاهر و باطن رغبت کند این است تاویل و بیان استبرا که چنین یاد کرده شد و السلام.
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.