گنجور

گفتار بیست و هشتم

گوئیم بتوفیق خدایتعالی که اندر دادن زکوه پاکیزه شدن مومن است و زیادتست مر نفس مومن را بدان از بهر آنکه پاکیزگی نفس او اندر پاکیزگی جسم اوست و پاکیزگی جسم او اندر پاکیزگی غذاست و پاکیزگی غذا از حلال کردن مال است و حلال کردن مال بیرون کردن حق خدایست ازو و سزاوار ستدن حق خدای از بندگان رسول اوست و آنکس که بفرمان او ایستد بجای اوست چنانکه خدایتعالی گفت قوله تعالی:خذ من اموالهم صدقه تطهر هم و تزکیهم بها وصل علیهم ان صلوتک سکن لهم گفت خدایتعالی مر رسول را که بستان از مالهای ایشان صدقه که پاکیزگی مال و نفس ایشانست و بدان صلوه بده بر ایشان صلوه مسکنت ایشانرا و هیچ مومن را شکی نیست اندر فرمان برداری رسول مصطفی صلی الله علیه و آله مر خدایرا و بدانکه هر که بدو زکوه بداد رسول علیه السلام بدانکس صلوه بداد و هر که صلوه بیافت بیار امید و بدانکه هر که زکوه نداد صلوه نیافت و هر که صلوه نیافت نیار امید و همچنین بدانکه هر که صدقه داد پاکیزه گشت و زیادت یافت و هر که نداد پاکیزه نگشت و زیادت نیافت و برابر (این) فرمان که خدایتعالی مر رسول علیه السلام را داد و او علیه السلام زکوه بستد از مومنان بگزاردن زکوه در بسیاری جای در قرآن آمده است که :و اقیموا الصلوه و اتوا الزکوه گفت نماز ها بپای دارید و زکوه بدهید و خبر است از رسول علیه السلام که گفت :مانع الزکوه فی النار یعنی منع کننده زکوه اندر آتش است پس نماز بر هر کس واجب است بر درویش و توانگر و زکوه بر توانگر است نه بر درویش و زکوه را ایزد تعالی واجب کرد همچون نماز و بدان آزمایش کرد مر خلق (را) و وعده کرد مر دهندگانرا بهشت و نام نهاد مر ایشانرا پرهیزگار و بیم کرد مر بازیگرندگانرا و ناپاکیزگانرا بعقاب و نام نهاد ایشانرا شقی یعنی بدبخت و گفت قوله تعالی:فا نذرتکم نارا تلظی لایصلیها الا الا شقی الذی کذب و تولی و سیجنبها الا تقی الذی یوتی ما له یتزکی گفت بیم کردم شما را بآتش دوزخ که همی زبانه زند و اندرو نیفتد مگر آن بدبخت تر کسی که رسولرا دروغ زن کرد و روی بگردانید و سر انجام کرانه کند از آن آتش پرهیزگارتر کسی که زکوه مال خویش بدهد.

و رسول صلی الله علیه و آله و سلم مر زکوه را که اندر قرآن یادکرده است تفصیل کرده و بفرمود که از کدام مال زکوه باید دادن و از کدام نباید دادن چنانکه نماز را تفصیل کرد و مراد از این همه فرمان مثلها بود بر حکمتها که اندر زیر آن پوشیده است تا مردم از امثال بر ممثول دلیل گیرند ممثول یعنی نمودار شده و بدلیلان خدای عزوجل از آتش دوزخ برهند و هرکه ظاهر را کار بندد و باطن را بجوید و به بیان معرفت خدایتعالی را شناسد رستگار شود از بهر آنکه مردم بدارش باولیای خدای پیوسته شوند و از گروه دیو ابلیس روزگار خویش برهند و اگر نه آن بودی پس چرا ایزد تعالی بواجب کردن زکوه بر بعضی از مالها واجب نا کردن (بدیگر مالها)خو است تا خلق بدانستن معانی آن بدلیلان دین و خزینه داران علم یقین پیوسته شوند، و زکوه را بر همه ستوران و بر همه مالها واجب گردانید ایزد سبحانه و تعالی ولیکن واجب نکرد بر کسی که هزار دینار زر پیرایه دارد چیزی اندر عمر خویش اگر صد سال زیست یا بیش از آن، و دین کرد بر کسی که دویست درهم دارد پنج درم چون یکسال بر آن بگذرد یا بیش از آن، و واجب کرد بر کسی که پنج اشتر زهی دارد یک گوسفند صدقه دادن هر سال و اگر صد اشتر بارکش دارد هیچ چیز واجب نکرد، و بر گاو زهی زکوه واجب کرد و بر برزه گاو و خر اگر چه بسیار است واجب نکرد، و چون حال اندر زکوه این است که یاد کردیم واجب است بر خردمند باز جستن از حکمت که زیر این فرمان نهفته است از خزینه داران حکمت خدای تا بدان از آتش دوزخ جاویدانی رهائی یابد.

و شرح صفات زکوه (که) رسول علیه السلام بفرمان خدایتعالی فرموده است بگوئیم و بیان کنیم و بنمائیم یکیک بجود خداوند تقدس و تعالی گوئیم که خدایتعالی همیگوید: و اقیموا الصلوه و اتوا الزکوه همیگوید نماز را بپای دارید و زکوه را بدهید، و بنماز همی اطاعت ناطق را فرماید از بهر آنکه اطاعت ناطق اطاعت خدایست و بی اطاعت او طاعت نیست و او علیه السلام نهایت مردمست و رسول علیه السلام گفت :الفرق بین الکفر و الایمان ترک الصلوه گفت فرق میان کافری و گروندگی دست باز داشتن (از )نماز است، و نماز طاعت خدای خویش است، یعنی میان آنکه مرورا کافرگویند و میان آنکه مومن گویندش فرق دست باز داشتن (از) طاعت خدای خویش است، و زکوه دلیل است بر اساس از بهر آنکه پاکی نفس از آلایش شک و شبهت تاویل اوست، و پارسی زکوه پاکی است نبینی که خدایتعالی همیگوید: قد افلح من زکیها گفت رسته شد هر که نفس را پاک کرد پس خدایتعالی میفرماید که نماز کنید و زکوه بدهید پس لازمست برامت تا ظاهر شریعت ناطق را بپای دارند و باطن آنرا بتاویل اساس بدانند و شریعت ناطق را تائیل این است که هر حدی فایده از آنکه بالاتر اوست بگیرد و بدان حدیکه فروتر اوست برساند تا ناطق را و اساس را اطاعت داشته باشد و نماز و زکوه باطن را بجای آورده باشد و خبر است از رسول علیه السلام که گفته است:لا صلوه لمن لا یوتی الزکوه گفت نماز نیست مر آنکس را که زکوه ندهد یعنی اطاعت ناطق نداشته باشد آنکس که اطاعت اساس ندارد معنی این قول آنست که شریعت ناطق همه رمز و اشارت و مثل است پس هر که مر مثال را معانی و اشارت را رموز نداند بیفرمان شود و رسیدن بمعنی جز از راه تاویل اساس نیست پس درست شد که هر که اطاعت اساس ندارد اطاعت ناطق نداشته باشد و هر که اطاعت ناطق ندارد طاعت خدایتعالی نداشته بود و هر که طاعت خدایتعالی ندارد کافر باشد و بیرون آمدن معنی قول رسول علیه السلام که هر که زکوه ندهد مرورا نماز نیست و هر کرا نماز نیست او کافر است اینست و معنی این خبر که گفت باز دارنده زکوه اندر آتش است چنانست که هر مومنی که تاویل را نپذیرد که پاکی نفس اندروست او از جمله اهل ظاهر باشد که ظاهر سبب است مر رسانیدن آنرا بآتش قیامت.

و زکوه را صدقه نیز گویند (که) دلیل است بر تایید کز عقل بناطقان و اساسان و امامان برسد و نفسهای ایشان بدان از شک و شبهت پاکیزه شود آن مرا ایشانراست خاصه از دیگر حدود که ایشان از شک بیقین رسیده اند و همان زکوه بحجتان برسد و صدقه دلیل است بر تاویل که آن نصیب داعیان و ماذونان و مستجیبانست و زکوه که آن تایید است نصیب ایشانست و لفظ صدقه شکافته از صدق است و صدق راست گفتن باشد یعنی راستگوی داشتن باشد خداوند تاویل را تا نفس او پاک شود از شک و شبهت و تاویل راستگوی کند شریعت را نبینی که خدایتعالی همیگوید اندر قصه موسی و هارون قوله تعالی :فارسله معی رد یصد قنی همیگوید موسی بخواست از خدایتعالی که هارون را بمن بفرست تا مرا راستگوی کند یعنی که تاویل شریعت بگوید تا خلق حقیقت آن بدانند و رسول صلی الله علیه و آله و سلم گفت امیرالمومنین علی را علیه السلام انت الصدیق الاکبر گفت تویی راستگوی کننده من بزرگتر یعنی بتاویل حقیقت مرا سوی خردمندان راستگوی تو کردی پس اساس نهایت راستگوی دانست مر ناطق را و امیرالمومنین علی را :انت الصدیق الاکبر گفت یعنی تویی راستگوی کننده بزرگتر یعنی تو راستگوی کننده منی چنانکه اساسان همه راستگوی کنندگان ناطقان بودند و تو بزرگتر از همه اساسانی چنانکه من بزرگتر از همه پیغمبرانم.

پس گوئیم که هر چه اندر محمد علیه السلام حدود علوی راست از علم حقیقت همه صدقست از بهر آنکه مومنان بدان تاویل که بیابند رسولرا راستگوی دارند و صدق را بدو منسوب کنند و اختلاف برخیزد و هر حدی از حدود دعوت صدقه است مر آنرا که فرود ازوست از آنکه برتر اوست و آنچه (از) برتر از خویشتن پذیرند آن فریضه خداست برایشان که هر یکی را بفرموده است اطاعت داشتن مر آنرا که برتر ازوست و آن به هشت مرتبت است چنانکه خدایتعالی گفت قوله تعالی:انما الصدقات للفقرا و المساکین و العالمین علیها و المولفه قلوبهم و فی الرقاب و الغارمین و فی سبیل الله و ابن السبیل فریضه من الله گفت صدقات مردرو یشان راست یعنی حدود مر ناطقرانست و ایشانرا فقرا بدان گفت که اندرین عالم کسی نیست که ایشان از و فایده گیرند ولیکن درویش اند سوی حدود علوی همین معنی است که میگوید اندر قصه ابراهیم علیه السلام قوله تعالی:و اتخذالله ابراهیم خلیلا و ظاهر قول آنست که خدایتعالی ابراهیم را درویش خویش گرفت و خلیل حاجتمند باشد که نفس کل ابراهیم را درویش خویش گرفت (و از ینست) قول اعرابی که وصیت کرد و گفت :اجعلوانخلی فی الاخل الاقربگفت خرمایستان مرا مر آن درویش تر خویشاوندان مرا کنید این مقدار از آن اهل ادب گفته شد و باز بسخن خویش شویم و گوئیم (در) صدقات از پس فقیران مر مسکینانرا خواست و بدان مر اساسانرا خواست اندر هر زمانی که سکون امت بر تاویل ایشانست و گفت (و العاملین علیها) کار کنانرا بر صدقات و بدان مر امامانرا خواست از بهر آنکه ناطق کتاب و شریعت تالیف کرد و اساس مر آنرا تاویل گفت بفرمان رسول و هر دو را بامام سپردند تا ایشان بدان کار کنند تا بقیامت و گفت (و المولفه قلوبهم)یعنی که دلهای کسانرا ایشان جمله کرده است و بدان مر حجتانرا خواست که خدای تعالی دلهای ایشانرا فراهم آورد بدانچه ایشانرا بهره مند گردانید تا جمله شدند و بر پای داشتند دعوت را بتاویل و بیان چنانکه خدایتعالی گفت قوله تعالی:لو انفقت ما فی الارض جمیعا ما الفت بین قلوبهم و لکن الله الف بینهم گفت ای محمد اگر نفقه کردی تو هر چه اندر زمین است هم نتوانستی دلهای ایشانرا فراهم آوردن و تالیف افگندن ولیکن خدایتعالی میان ایشان الفت افگند یعنی اگر تو هر چه اندر دعوت که زمین دین است بیان آن بتاویل با ایشان بگفتی ایشان فراز نیامدندی و گردن کشیدندی با یکدیگر ولیکن خداوند تعالی ایشانرا از تاویل الفت افگند و گفت :و فی الرقاب و بدان مر داعیانرا خواست که ایشان عهد اندر گردن مومنان کنند و گفت :و الغارمین و اندر تفسیر غارمین کسی را گویند (که) برو وام باشد و نتواند توختن و بدان مر ماذونان مطلق را خواست که او پرورش کند فرزندیرا که ازو نزاده است و پذیرنده است و مونت او بکشد بآموختن علم مرو را و روزی کندش از آنچه خدایتعالی مرو را داده است از علم روحانی و گفت:و فی سبیل الله یعنی اندر راه خدای و بدان مر ماذون محدود را خواست که مومن راه خدا ازو پذیرد و گفت: و ابن السبیل یعنی زاده راه و بدان مستجیب را خواست که او فرزند راه خدایست ماذون محدود را که او سبیل خداست و مستجیب پسر است.

پس این هشت مرتبت که یاد کردیم هر یکی صدقه ستانند از آنکه برتر است ازو و صدقه دهند مر آنرا که فروتر است ازو و مر یکدیگر را همه راستگوی دارند و بیکدیگر اقرار کنند و هر یکی ازین (هشت) مرتبت صدقه گیرند از آن حد که بر تر است ازو و صدقه دهند مر آن حد را که فروتر ازوست و اطاعت هر یک ازایشان مر برتر از خویشتن را فریضه خداست و اندر اخبار آمده است که مردی بیامد سوی رسول صلی الله علیه و آله بوقتی که صدقه بخش کرد و ازو علیه السلام چیزی خواست رسول علیه السلام گفت:ان کنت من الثمانیه و الا فهودا فی البطن و صداع فی الراس لا صدقهگفت اگر (از مرتبه های ) هشت گانه هستی و یا آنکه تراست دردی در شکم و یا دردیست اندر سر مر ترا ازین صدقه نصیب نیست و برابر بر آن صدقه هشت گانه مرین هشت مرتبه را یاد کرد که گفتیم و بشکم مر دعوت باطن را خواست و بدرد شکم مر شک را خواست و بسر مر امام خواست و بدردسر مر منکر شدن او (را) خواست و معنی این حدیث آنست که هر که اندر ناطق به شک است و امام را منکر است و ازین هشت مرتبت نیست مرو را از بیان نصیب نیست و خبر است از رسول صلی الله و آله و سلم که گفت صدقه حرامست بر من و اهل بیت من معنیش آنست که مرا و امام راحاجت نیست بجسمانیان تا از ایشان علم آموزند و راستگوی دارندشان از بهر آنکه همه جسمانیان درویشانند و ناطقان و اساسان و امامان علیهم السلام توانگرانند و این معنی آنست که خدایتعالی همیگوید: و الله الغنی و انتم الفقرا همیگوید خدای توانگر است و شما همه درویشانید یعنی ناطق و هر که بجای او ایستد از اساس و امام دانایانند و شما همه نادانانید و خدای تعالی همیگوید اندر حق گروهی از ملحدان و فلاسفه و دهریان که همه گمان برند که ایشان چیزی دانند و رسول چیزی ندانست قوله:لقد سمع الله قول الذین قالوا ان الله فقیر و نحن اغنیا سنکتب ما قالوا گفت بشنود خدای گفت آن کافرانرا که گفتند خدای درویش است و ما توانگریم و سر انجام بنویسیم آنچه ایشان گفتند تاویلش آنست که گروهی گفتند ما دانیم آنچه محمد بداند و بدانچه همیگوید بنویسیم آنچه ایشان گفتند یعنی اندر کتاب پیدا کنیم نبشته ظاهر بر آنچه ایشان همی دانند و نوشته دلیل است بر ظاهر از آنچه نوشته کثیف است وگفته حق لطیف است پس همیگوید مر آن علم را که ایشان همی لطیف دانند ما اندر ظاهر کثیف گردانیم.

اکنون بسر سخن خویش باز شویم و گوئیم توانگر رسول خداست و اهل او و درویشان آن گروهند که خدایتعالی اندرحق ایشان همیگوید قوله تعالی:و الذین فی اموالهم حق (معلوم) للسائل و المحروم گفت آنها که اندر خواسته های ایشان حق داشته اند مر خواهنده را و درمانده را و اندر تفسیر گفته اند که برین سائل مرگربه را خواسته است (و بمحروم مر سگ را) و خداوندان تاویل بمال علم را خواسته اند و بگربه مستجیب را خواسته اندکه او از اهل خانه دعوتست چنانکه گربه از اهل خانه کس است و بسگ مر مومن معهود را خواسته است که بعهد خویش باشنده است. و خدایتعالی زکوه را فریضه کرده است بر هشت چیز بزر و سیم و اشتر و گاو و گوسفند و خرما و مویز و گندم و جو و دیگر دانها و این هشت چیز که زکوه برو فریضه است دلیل باشد برین هشت مرتبت که یاد کردیم با اصلین که ماده این هشت از آن دو اصل است .

پس گوئیم که زکوه برابر است با شهادت بجملگی و بهمه فصلهای او چنانکه گوئیم زکوه یک طاعت است همچنانکه شهادت یک قولست و زکوه بر دو چیز است یا بر مال است یا بر سر همچنانکه شهادت بدو نیمه است یکی نفی و یکی اثبات و زکوه از سه چیز است از معادنست و نبات و حیوان چنانکه شهادت از سه حرف است چون الف و لام و ها و زکوه بر چهار قسمت است زکوه و صدقات و ده یک و پنج یک همچنانکه شهادت بچهار کلیمه است و زکوه بر هفت نوع چیز است چون زر و سیم و اشتر و گاو و گوسفند و بار درخت و بار گیاه چنانکه شهادت بهفت فصل است و زکوه اندر دوازده ماه واجب شود چنانکه شهادت بدوازده حرفست.

اکنون تاویل سه نوع زکوه بگوییم چیست که برو واجب شود از معادن و نبات و حیوان اندر قول صحیح تا مومن مخلص را بدان روشنایی افزاید مر دیدن راه راست را.

گفتار بیست و هفتم: گوییم به توفیق خدای تعالی که نماز کننده چون به نماز ایستد آن نمودن است از و که ناطق و امام راست ایستاده‌اند اندر کار خدای‌تعالی چنین که من ایستاده‌ام اینجا هر چند که او بر آن گونه بندگی نتواند کردن که ایشان کردند و به محراب بایستد و محراب برابر قبله باشد و محراب دلیل است بر اساس و قبله دلیل است بر قائم تأویل آنست که امام فایده‌های تأیید از اساس پذیرد و دعوت مر خلق را سوی قائم کند و هر که اندر نماز روی از قبله بگرداند نمازش درست نباشد یعنی هر که خدای‌را طاعت نه بر میانجی قائم دارد خدای‌تعالی طاعت او را نپذیرد و چون تکبیر کند و نیز دست تا گوش‌ها بر دارد و بگوید الله اکبر اشارت کرده باشد که خدای‌تعالی از ده حدود جسمانی و روحانی بزرگ‌تر است یعنی دیدنی نیست چون این دو گونه خلق و به‌دست راست پنج انگشت است مر آن عالم را خواهد و پنج حدود روحانی را و به دست چپ نیز پنج انگشت است مر این عالم را خواهد و پنج حدود جسمانی را و بدانچه دست‌ها تا گوش بر دارد آن خواهد که فایده از ایشان بدو گوش باید پذیرفتن یکی به گوش سر و یکی به گوش دل و آنکه ثنا خواند نفی کردن است صفات همه آفریده را از باری سبحانه و تعالی به میانجی دو اصل دین پس گوید انی وجهت وجهی للذی فطر السموات و الارض حنیفا و ما انا من المشرکین گوید من روی نهادم بدان خدای که بیافرید آسمان‌ها و زمین را و بشناسانید دیده و نادیده را پاک پرستیدنی و نیستم من از آن انباز گاران به تأویل آسمان‌ها مر حدود علوی را خواهد و به زمین مر ناطقان‌را خواهد یعنی که این حدود را خدای آفریده است که داناست به ظاهر و باطن و نیستم من از آن کسانیکه حدود روحانی و جسمانی را گیرم خدای‌را پس گوید سبحانک اللهم و بحمدک و تبارک اسمک (و تعالی جدک و لا اله غیرک) معنی‌ش آنست که خدای‌ست که حمد مروراست و اللهم پنج حرف است و این تسبیح اول‌ست که همی‌گوید پاک‌ست پدید آرنده من از آنکه ماننده باشد به من و بحمدک تسبیح و تمجید گفتن ثا نیست که همی‌گوید به حمد تو پدید آمد همه خلق یعنی به میانجی حمد که اول‌ست و تبارک اسمک گوید برتر است نام تو و بدان مر ثانی را خواهد که مرورا بیافریدی و بنام خویش گردانیدی یعنی از راه اول و ثانی به پرستیدن است مر خدایتعالی را که ایشان‌راست به حقیقت نام خدای‌تعالی و تعالی جدک گوید برتر است جد تو که بدو نرسیدی هر کسی مگر ناطقان و ‌«لا اله غیرک‌» گوید ‌«نیست خدایی جز تو‌» اعوذ باالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم گوید پناه می‌خواهم به خدای شنوا و دانا از دیو رانده از حق و بدان دیو رانده مر دشمن ولی خدای‌را خواهد بسم الله الرحمن الرحیم تأویل این ازین پیشتر گفته شده است آنگه الحمد بخواند و الحمد هفت آیت است دلیل است بر هفت امام که بدیشان پیوستگی بجویند به‌خدای آنگه سوره دیگر بخواند و آن دلیل است بر حجتان که فرود امامن باشند و اطاعت ایشان بفرمان امام واجب است آنگه رکوع کند دلیل است بر اساس که امامان و حجتان‌را تایید ازوست و رکوع آن باشد که پشت گوز کند و خویشتن را دو تا کند معنیش آنست که ثانی کرم کرد مرا ناطق تا با او دو تا باشیم و گوید الله اکبر و الله چهار حرف است معنیش آنست که اساس بنمود است که خدای بزرگ‌تر است از چهار اصل دین و اندر رکوع تسبیح بگوید سبحان ربی العلی العظیم و بحمده یعنی پاکست پروردگار بزرگ من و به حمد او آید یعنی به میانجی اول که این حمد اول است و بدین تسبیح پدید کردن بزرگوار ثانی است که تایید اساس ازوست و او خداوند ترکیب این عالم بزرگست آنگه راست بایستد و بگوید سمع الله لمن حمده یعنی خدای بشنوده خواندن آنکس که مرورا از راه عقل بستاید و سپاس دارد و بشناسد او را آنگه سجده کند و سجده دلیل است بر ناطق که اساس و امام و حجت را تایید از راه وی‌ست و سجود خویشتن را بر زمین افگندن است دلیل است بر آنکه ناطق همه اعتقاد خویش را یک لخت به ثانی سپرد چون رویت بیافت از عالم روحانی و زمین مثل است بر ثانی که اوست بر دارنده همه نفس‌ها چنانکه زمین بر دارنده همه جسم‌هاست و سجود نیز خویشتن را سه تایی کردن است یعنی که ناطق سویم بود مر اول و ثانی را و (در) سجود سر در زمین باشد و در رکوع اندر هوا باشد یعنی که اساس به میانجی از ثانی فایده پذیرد و ناطق بی میانجی از ثانی فایده پذیرد و تسبیح اندر سجود گوید سبحان ربی العلی الاعلی و بحمده گوید پاکست پروردگار من از همه برتر و بدین پروردگار من از همه برتر مر عقل کل را خواهد که او برتر است از حدود روحانی و جسمانی و باری سبحانه و تعالی از آن برتر است که به اول بماندی و چون به اول نماندی پس هیچ حدود فرود‌تر ازو بدو نماندی و رکوع یکی‌ست و سجود دو معنیش آنست که ناطق را بهره از اول و ثانی بود و مر اساس را بهره از ثانی بیش نبود آنگه سجود کند و به تشهد بنشیند اندر نخستین رکعت معنیش آنست که قرار خلق اندر این جهان به تأویل اساس است و بر ظاهر ناطق قرار نیست چرا کز آن اندر اختلاف افتند و نفس ایشان بیان اساس را بیابد بیارامد بدین سبب بود که رکعت نخستین از نماز دلیل است بر ناطق و دوم رکعت دلیل است بر اساس و سویم رکعت دلیل است بر اول و چهارم رکعت دلیل است بر ثانی و اندر نماز شام اندر دویم رکعت نشستن است و اندر سویم رکعت هم نشستن است و اندر نخستین نیست (دلیل) آنست که مر ظاهر ناطق و قرار خلق بر تأویل اساس است و از پس آن نمایش امام زمان است قرار خلق و التحیات هفت حرف است دلیل است که نماز‌کن گوید مر هفت حد بامر خدای ایستند الصلوات هم هفت حرفست دلیل است که نمازکن گوید هفت ناطق مر خدای‌را اند الطیباتهم هفت حرفست دلیل است که نماز کن گوید هفت اساس مر خدایرا اند و التحیات خبر فرستادن باشد و این دلیل بر حدود علوی است کز راه ایشان آمد که ناطقان نخست آمدند مر خلق را الصلوات درود فرستادن باشد یعنی نفس کل بیاگاهانید و آگاه گردانید مر خلق را از کار آن جهان و الطیبات پاکیزگی باشد و آن دلیل اساسان باشد که ایشان پاک کردند مر خلق را به تأویل از همه پلیدی‌های شک و شرک و رحمه الله و برکاته رحمت کرد بر ایشان و بر خلق رحمت خدای اساس است که او بخشیدی بر خلق و برکاته و برکات امامان اند علیهم السلام که از پس یکدیگر بنشستند بفرمان خدای‌تعالی و خلق را بیدار کردند از خواب غفلت و برستند از تاریکی جهل و برسیدند جایی از آن‌عالم که نعمت‌ها از ایشان هرگز بریده نشود و السلام علینا و علی عباد الله الصالحین گوید سلام خدای بر ما و بر بندگان خدای که نیکانند و سلام تایید است و سلام بر ما که ناطقانیم که تایید بر ماست و بندگان نیکان اساسانند و امامان گوید که تایید خدای بر ناطقان و اساسان و امامان که ایشانند خداوندان تایید اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله گوید گواهی می‌دهم کزین حدود که یاد کردم هیچ یک خدای‌را ماننده نیستند و خدای ایشان یکی است و به‌هیچ روی بدیشان نماند و گواهی می‌دهم که بندگی به‌حقیقت آن بود که محمد علیه السلام کرد و پیغمبری به‌حقیقت آن بود که محمد علیه السلام کرد و السلام.گفتار بیست و نهم: گوئیم بتوفیق خدایتعالی که اندر عالم خرید و فروخت بدین دو گوهر است و این دو گوهر دلیل است بر دو اصل روحانی که فایده دادن و فایده پذیرفتن را اندر دو عالم مایه ایشانند بدان تایید کز ایشان روانست اندر عالم دین برمحققان و آن بیانست پس گوئیم که هر که حدی از حدود دین اجابت کند (و) اولیای خدایرا بشناسد و سوی ایشان از حکمت دلیل جوید و آن حکمت که اندر زیر مثالهای شریعت پوشیده است بداند و اطاعت حدود بدارد خویشتن را بدان دو گوهر لطیف از آتش جاویدانی خریده باشد همچنانکه چیزهای جسمانی بدان دو گوهر بخرند چنانکه خدایتعالی گفت قوله تعالی:ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه همیگوید (خدای) بخرید از مومنان نفسهای ایشان و مالهای ایشان بدانچه بهشت مرایشانراست و هر که مقدار حدود نشناخته باشد و منکر شود او نصیب باقی خویش بچیزهای فانی فروخته باشد چنانکه کسی این دو گوهر را بچیز های فانی فرو شد چنانکه خدایتعالی همیگوید مر آنکسانرا که آخرت را (بدنیا فروختند) قوله تعالی:اولئک الذین اشتروا الحیوه الدنیا باالاخره. گفت که بخریدند زندگانی اینجهان را بدانجهان

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گوئیم بتوفیق خدایتعالی که اندر دادن زکوه پاکیزه شدن مومن است و زیادتست مر نفس مومن را بدان از بهر آنکه پاکیزگی نفس او اندر پاکیزگی جسم اوست و پاکیزگی جسم او اندر پاکیزگی غذاست و پاکیزگی غذا از حلال کردن مال است و حلال کردن مال بیرون کردن حق خدایست ازو و سزاوار ستدن حق خدای از بندگان رسول اوست و آنکس که بفرمان او ایستد بجای اوست چنانکه خدایتعالی گفت قوله تعالی:خذ من اموالهم صدقه تطهر هم و تزکیهم بها وصل علیهم ان صلوتک سکن لهم گفت خدایتعالی مر رسول را که بستان از مالهای ایشان صدقه که پاکیزگی مال و نفس ایشانست و بدان صلوه بده بر ایشان صلوه مسکنت ایشانرا و هیچ مومن را شکی نیست اندر فرمان برداری رسول مصطفی صلی الله علیه و آله مر خدایرا و بدانکه هر که بدو زکوه بداد رسول علیه السلام بدانکس صلوه بداد و هر که صلوه بیافت بیار امید و بدانکه هر که زکوه نداد صلوه نیافت و هر که صلوه نیافت نیار امید و همچنین بدانکه هر که صدقه داد پاکیزه گشت و زیادت یافت و هر که نداد پاکیزه نگشت و زیادت نیافت و برابر (این) فرمان که خدایتعالی مر رسول علیه السلام را داد و او علیه السلام زکوه بستد از مومنان بگزاردن زکوه در بسیاری جای در قرآن آمده است که :و اقیموا الصلوه و اتوا الزکوه گفت نماز ها بپای دارید و زکوه بدهید و خبر است از رسول علیه السلام که گفت :مانع الزکوه فی النار یعنی منع کننده زکوه اندر آتش است پس نماز بر هر کس واجب است بر درویش و توانگر و زکوه بر توانگر است نه بر درویش و زکوه را ایزد تعالی واجب کرد همچون نماز و بدان آزمایش کرد مر خلق (را) و وعده کرد مر دهندگانرا بهشت و نام نهاد مر ایشانرا پرهیزگار و بیم کرد مر بازیگرندگانرا و ناپاکیزگانرا بعقاب و نام نهاد ایشانرا شقی یعنی بدبخت و گفت قوله تعالی:فا نذرتکم نارا تلظی لایصلیها الا الا شقی الذی کذب و تولی و سیجنبها الا تقی الذی یوتی ما له یتزکی گفت بیم کردم شما را بآتش دوزخ که همی زبانه زند و اندرو نیفتد مگر آن بدبخت تر کسی که رسولرا دروغ زن کرد و روی بگردانید و سر انجام کرانه کند از آن آتش پرهیزگارتر کسی که زکوه مال خویش بدهد.
هوش مصنوعی: با کمک و رحمت خداوند، دادن زکات نه تنها موجب پاکیزگی مؤمن می‌شود، بلکه نفوس مؤمنان را نیز تقویت می‌کند. زیرا پاکیزگی نفس انسان در پاکیزگی جسم او نهفته است و پاکیزگی جسم به تغذیه حلال وابسته است. حلال کردن مال به معنای پرداخت حق الهی از آن مال است و باید حق خداوند از بندگان گرفته شود. خداوند به پیامبرش دستور داده تا از مال مردم زکات بگیرد تا موجب پاکیزگی مال و نفسشان شود و همچنین دعا و صلوات برایشان بفرستد. تمام مؤمنان باید از فرمان پیامبر پیروی کنند، زیرا اطاعت از او برابر با اطاعت از خود خداست. کسی که زکات می‌دهد، پاکیزه می‌شود و در نتیجه برکت می‌یابد، در حالی که کسی که زکات نمی‌دهد، از این پاکیزگی و برکت محروم می‌ماند. خداوند در قرآن به فرمان دادن زکات و برپایی نماز اشاره کرده و می‌فرماید که زکات از مسلمانان خواسته شده است، مانند نماز. منع زکات همراه با عذاب است، و این وظیفه به همه، اعم از فقیر و غنی، گوشزد شده است. خداوند بر دهندگان زکات وعده بهشت داده و بر کسانی که از آن غافل هستند، هشدار داده است.
و رسول صلی الله علیه و آله و سلم مر زکوه را که اندر قرآن یادکرده است تفصیل کرده و بفرمود که از کدام مال زکوه باید دادن و از کدام نباید دادن چنانکه نماز را تفصیل کرد و مراد از این همه فرمان مثلها بود بر حکمتها که اندر زیر آن پوشیده است تا مردم از امثال بر ممثول دلیل گیرند ممثول یعنی نمودار شده و بدلیلان خدای عزوجل از آتش دوزخ برهند و هرکه ظاهر را کار بندد و باطن را بجوید و به بیان معرفت خدایتعالی را شناسد رستگار شود از بهر آنکه مردم بدارش باولیای خدای پیوسته شوند و از گروه دیو ابلیس روزگار خویش برهند و اگر نه آن بودی پس چرا ایزد تعالی بواجب کردن زکوه بر بعضی از مالها واجب نا کردن (بدیگر مالها)خو است تا خلق بدانستن معانی آن بدلیلان دین و خزینه داران علم یقین پیوسته شوند، و زکوه را بر همه ستوران و بر همه مالها واجب گردانید ایزد سبحانه و تعالی ولیکن واجب نکرد بر کسی که هزار دینار زر پیرایه دارد چیزی اندر عمر خویش اگر صد سال زیست یا بیش از آن، و دین کرد بر کسی که دویست درهم دارد پنج درم چون یکسال بر آن بگذرد یا بیش از آن، و واجب کرد بر کسی که پنج اشتر زهی دارد یک گوسفند صدقه دادن هر سال و اگر صد اشتر بارکش دارد هیچ چیز واجب نکرد، و بر گاو زهی زکوه واجب کرد و بر برزه گاو و خر اگر چه بسیار است واجب نکرد، و چون حال اندر زکوه این است که یاد کردیم واجب است بر خردمند باز جستن از حکمت که زیر این فرمان نهفته است از خزینه داران حکمت خدای تا بدان از آتش دوزخ جاویدانی رهائی یابد.
هوش مصنوعی: پیامبر اسلام (ص) توضیحاتی درباره زکات که در قرآن آمده است ارائه کرده و مشخص کرده که از کدام اموال باید زکات داده شود و از کدام اموال الزامی نیست. همان‌طور که نماز را توضیح داده است، این دستورات مانند مثالی هستند برای حکمت‌هایی که در زیر آنها نهفته است تا مردم بتوانند با بررسی مثال‌ها و مصداق‌ها، به دلایل و معانی عمیق‌تری دست یابند. هدف این است که آنها از عذاب جهنم نجات یابند. هرکس که به ظواهر عمل کند و به دنبال باطن آن باشد و معرفت خدا را بشناسد، نجات خواهد یافت. زیرا هدف این است که مردم به اولیای خدا نزدیک شوند و از گروه شیاطین دوری کنند. اگر خداوند زکات را بر برخی اموال واجب کرده و بر سایر اموال واجب نکرده، به این معناست که مردم باید معانی آن را درک کرده و به دانایی و علم دینی دست یابند. زکات بر انواع مختلف دارایی‌ها واجب شده، اما برای کسانی که تنها هزار دینار دارند، زکات واجب نیست، حتی اگر عمرشان به صد سال برسد. برای کسی که دویست درهم دارد، پنج درهم زکات واجب شده است و برای کسی که پنج شتر دارد، یک گوسفند زکات لازم است، اما برای کسی که صد شتر دارد، زکات واجب نیست. همچنین برای گاوها زکات مشخصی تعیین شده و برای بزها و خرها، حتی اگر تعدادشان زیاد باشد، زکات واجب نکرده است. این موضوعات زکات به دقت بررسی شده و بر عالمان است که از حکمت‌های نهفته در این دستورات آگاه شوند تا از آتش جهنم رهایی یابند.
و شرح صفات زکوه (که) رسول علیه السلام بفرمان خدایتعالی فرموده است بگوئیم و بیان کنیم و بنمائیم یکیک بجود خداوند تقدس و تعالی گوئیم که خدایتعالی همیگوید: و اقیموا الصلوه و اتوا الزکوه همیگوید نماز را بپای دارید و زکوه را بدهید، و بنماز همی اطاعت ناطق را فرماید از بهر آنکه اطاعت ناطق اطاعت خدایست و بی اطاعت او طاعت نیست و او علیه السلام نهایت مردمست و رسول علیه السلام گفت :الفرق بین الکفر و الایمان ترک الصلوه گفت فرق میان کافری و گروندگی دست باز داشتن (از )نماز است، و نماز طاعت خدای خویش است، یعنی میان آنکه مرورا کافرگویند و میان آنکه مومن گویندش فرق دست باز داشتن (از) طاعت خدای خویش است، و زکوه دلیل است بر اساس از بهر آنکه پاکی نفس از آلایش شک و شبهت تاویل اوست، و پارسی زکوه پاکی است نبینی که خدایتعالی همیگوید: قد افلح من زکیها گفت رسته شد هر که نفس را پاک کرد پس خدایتعالی میفرماید که نماز کنید و زکوه بدهید پس لازمست برامت تا ظاهر شریعت ناطق را بپای دارند و باطن آنرا بتاویل اساس بدانند و شریعت ناطق را تائیل این است که هر حدی فایده از آنکه بالاتر اوست بگیرد و بدان حدیکه فروتر اوست برساند تا ناطق را و اساس را اطاعت داشته باشد و نماز و زکوه باطن را بجای آورده باشد و خبر است از رسول علیه السلام که گفته است:لا صلوه لمن لا یوتی الزکوه گفت نماز نیست مر آنکس را که زکوه ندهد یعنی اطاعت ناطق نداشته باشد آنکس که اطاعت اساس ندارد معنی این قول آنست که شریعت ناطق همه رمز و اشارت و مثل است پس هر که مر مثال را معانی و اشارت را رموز نداند بیفرمان شود و رسیدن بمعنی جز از راه تاویل اساس نیست پس درست شد که هر که اطاعت اساس ندارد اطاعت ناطق نداشته باشد و هر که اطاعت ناطق ندارد طاعت خدایتعالی نداشته بود و هر که طاعت خدایتعالی ندارد کافر باشد و بیرون آمدن معنی قول رسول علیه السلام که هر که زکوه ندهد مرورا نماز نیست و هر کرا نماز نیست او کافر است اینست و معنی این خبر که گفت باز دارنده زکوه اندر آتش است چنانست که هر مومنی که تاویل را نپذیرد که پاکی نفس اندروست او از جمله اهل ظاهر باشد که ظاهر سبب است مر رسانیدن آنرا بآتش قیامت.
هوش مصنوعی: در این متن به توضیح اهمیت زکات و نماز و نقش آن‌ها در دین اسلام پرداخته شده است. خداوند در آیات قرآن به برپایی نماز و پرداخت زکات فرمان داده است و این دو عمل از نشانه‌های اطاعت از خداوند به شمار می‌آید. همچنین بیان شده است که ترک نماز می‌تواند اختلاف بین ایمان و کفر ایجاد کند و زکات نیز نشان‌دهنده پاکی نفس و دوری از شک و شبهه است. خداوند می‌فرماید که هر کس نفسش را پاک کند، موفق خواهد شد. در این راستا، نماز و زکات باید به طور همزمان رعایت شوند، زیرا عدم پرداخت زکات به معنای عدم اطاعت از دستورات دینی است. همچنین، فردی که زکات ندهد، به معنای واقعی نماز نمی‌خواند و این باعث می‌شود که او در زمره کافران قرار گیرد. در نهایت، اشاره شده که کسی که از پرداخت زکات سر باز زند، در آتش عذاب خواهد بود و این پیام به اهمیت عمل به دستورات دینی و بخصوص رعایت زکات و نماز اشاره دارد.
و زکوه را صدقه نیز گویند (که) دلیل است بر تایید کز عقل بناطقان و اساسان و امامان برسد و نفسهای ایشان بدان از شک و شبهت پاکیزه شود آن مرا ایشانراست خاصه از دیگر حدود که ایشان از شک بیقین رسیده اند و همان زکوه بحجتان برسد و صدقه دلیل است بر تاویل که آن نصیب داعیان و ماذونان و مستجیبانست و زکوه که آن تایید است نصیب ایشانست و لفظ صدقه شکافته از صدق است و صدق راست گفتن باشد یعنی راستگوی داشتن باشد خداوند تاویل را تا نفس او پاک شود از شک و شبهت و تاویل راستگوی کند شریعت را نبینی که خدایتعالی همیگوید اندر قصه موسی و هارون قوله تعالی :فارسله معی رد یصد قنی همیگوید موسی بخواست از خدایتعالی که هارون را بمن بفرست تا مرا راستگوی کند یعنی که تاویل شریعت بگوید تا خلق حقیقت آن بدانند و رسول صلی الله علیه و آله و سلم گفت امیرالمومنین علی را علیه السلام انت الصدیق الاکبر گفت تویی راستگوی کننده من بزرگتر یعنی بتاویل حقیقت مرا سوی خردمندان راستگوی تو کردی پس اساس نهایت راستگوی دانست مر ناطق را و امیرالمومنین علی را :انت الصدیق الاکبر گفت یعنی تویی راستگوی کننده بزرگتر یعنی تو راستگوی کننده منی چنانکه اساسان همه راستگوی کنندگان ناطقان بودند و تو بزرگتر از همه اساسانی چنانکه من بزرگتر از همه پیغمبرانم.
هوش مصنوعی: زکوه را صدقه نیز می‌گویند و این بیانگر تأییدی است که عقل و منطقیون و پیشوایان از آن استفاده می‌کنند تا از شک و شبهات پاک شوند. این ویژگی خاص افراد حقیقی است که به یقین رسیده‌اند. زکوه به عنوان دلیل و نشانه‌ای برای درستکاری تلقی می‌شود و حقایق دین را برای مبلغان و دعوت‌کنندگان روشن می‌سازد. واژه "صدقه" از "صدق" به معنای راستگویی گرفته شده است، به این معنا که این عمل به پاک شدن روح از شک و شبهه یاری می‌رساند و می‌تواند به فهم درست شریعت کمک کند. در داستان موسی و هارون، موسی از خداوند می‌خواهد که هارون را همراهی کند تا او بتواند حقایق را به روشنی بیان کند و مردم را آگاه سازد. رسول خدا نیز به علی (ع) لقب "صدیق اکبر" داده است که بیانگر راستگویی و دانایی اوست و در این معنا نشان‌دهنده‌ی مقام والای او نسبت به دیگران است.
پس گوئیم که هر چه اندر محمد علیه السلام حدود علوی راست از علم حقیقت همه صدقست از بهر آنکه مومنان بدان تاویل که بیابند رسولرا راستگوی دارند و صدق را بدو منسوب کنند و اختلاف برخیزد و هر حدی از حدود دعوت صدقه است مر آنرا که فرود ازوست از آنکه برتر اوست و آنچه (از) برتر از خویشتن پذیرند آن فریضه خداست برایشان که هر یکی را بفرموده است اطاعت داشتن مر آنرا که برتر ازوست و آن به هشت مرتبت است چنانکه خدایتعالی گفت قوله تعالی:انما الصدقات للفقرا و المساکین و العالمین علیها و المولفه قلوبهم و فی الرقاب و الغارمین و فی سبیل الله و ابن السبیل فریضه من الله گفت صدقات مردرو یشان راست یعنی حدود مر ناطقرانست و ایشانرا فقرا بدان گفت که اندرین عالم کسی نیست که ایشان از و فایده گیرند ولیکن درویش اند سوی حدود علوی همین معنی است که میگوید اندر قصه ابراهیم علیه السلام قوله تعالی:و اتخذالله ابراهیم خلیلا و ظاهر قول آنست که خدایتعالی ابراهیم را درویش خویش گرفت و خلیل حاجتمند باشد که نفس کل ابراهیم را درویش خویش گرفت (و از ینست) قول اعرابی که وصیت کرد و گفت :اجعلوانخلی فی الاخل الاقربگفت خرمایستان مرا مر آن درویش تر خویشاوندان مرا کنید این مقدار از آن اهل ادب گفته شد و باز بسخن خویش شویم و گوئیم (در) صدقات از پس فقیران مر مسکینانرا خواست و بدان مر اساسانرا خواست اندر هر زمانی که سکون امت بر تاویل ایشانست و گفت (و العاملین علیها) کار کنانرا بر صدقات و بدان مر امامانرا خواست از بهر آنکه ناطق کتاب و شریعت تالیف کرد و اساس مر آنرا تاویل گفت بفرمان رسول و هر دو را بامام سپردند تا ایشان بدان کار کنند تا بقیامت و گفت (و المولفه قلوبهم)یعنی که دلهای کسانرا ایشان جمله کرده است و بدان مر حجتانرا خواست که خدای تعالی دلهای ایشانرا فراهم آورد بدانچه ایشانرا بهره مند گردانید تا جمله شدند و بر پای داشتند دعوت را بتاویل و بیان چنانکه خدایتعالی گفت قوله تعالی:لو انفقت ما فی الارض جمیعا ما الفت بین قلوبهم و لکن الله الف بینهم گفت ای محمد اگر نفقه کردی تو هر چه اندر زمین است هم نتوانستی دلهای ایشانرا فراهم آوردن و تالیف افگندن ولیکن خدایتعالی میان ایشان الفت افگند یعنی اگر تو هر چه اندر دعوت که زمین دین است بیان آن بتاویل با ایشان بگفتی ایشان فراز نیامدندی و گردن کشیدندی با یکدیگر ولیکن خداوند تعالی ایشانرا از تاویل الفت افگند و گفت :و فی الرقاب و بدان مر داعیانرا خواست که ایشان عهد اندر گردن مومنان کنند و گفت :و الغارمین و اندر تفسیر غارمین کسی را گویند (که) برو وام باشد و نتواند توختن و بدان مر ماذونان مطلق را خواست که او پرورش کند فرزندیرا که ازو نزاده است و پذیرنده است و مونت او بکشد بآموختن علم مرو را و روزی کندش از آنچه خدایتعالی مرو را داده است از علم روحانی و گفت:و فی سبیل الله یعنی اندر راه خدای و بدان مر ماذون محدود را خواست که مومن راه خدا ازو پذیرد و گفت: و ابن السبیل یعنی زاده راه و بدان مستجیب را خواست که او فرزند راه خدایست ماذون محدود را که او سبیل خداست و مستجیب پسر است.
هوش مصنوعی: بگوییم که هر چیزی که در مورد محمد (ص) از علوم حقیقی گفته شده، درست و صحیح است. این به این دلیل است که مؤمنان به تفسیرهایی که از رسول دارند، اعتماد می‌کنند و به راستگویی او اعتقاد دارند. همچنین ممکن است اختلافاتی پیش آید، اما در هر حال، همه مفاهیم مربوط به دعوت حق هستند. خداوند درباره صدقات به هشت گروه اشاره دارد: فقرا، مسکینان، عاملان صدقات، کسانی که دل‌هایشان را به هم پیوند می‌زند، بردگان، بدهکاران، در راۀ خدا، و مسافران. در این متن، به مفهوم اینکه ابراهیم (ع) دوستی ویژه از سوی خداوند داشته، اشاره شده و گفته می‌شود که فقرا و مسکینان به عنوان افرادی که از هیچ بهره‌ا وردی ندارند، شناخته می‌شوند. همچنین به اهمیت امامان در اجرای دستورات الهی اشاره شده و گفته می‌شود که خداوند دل‌ها را می‌آفریند و پیوند می‌دهد. در نهایت، به مفهوم‌های مختلف صدقات و افرادی که شامل حمایت می‌شوند پرداخته می‌شود، از جمله کسانی که به خدا اعتماد کرده و در راه او حرکت می‌کنند، و کسانی که با مشکل مالی دست و پنجه نرم می‌کنند.
پس این هشت مرتبت که یاد کردیم هر یکی صدقه ستانند از آنکه برتر است ازو و صدقه دهند مر آنرا که فروتر است ازو و مر یکدیگر را همه راستگوی دارند و بیکدیگر اقرار کنند و هر یکی ازین (هشت) مرتبت صدقه گیرند از آن حد که بر تر است ازو و صدقه دهند مر آن حد را که فروتر ازوست و اطاعت هر یک ازایشان مر برتر از خویشتن را فریضه خداست و اندر اخبار آمده است که مردی بیامد سوی رسول صلی الله علیه و آله بوقتی که صدقه بخش کرد و ازو علیه السلام چیزی خواست رسول علیه السلام گفت:ان کنت من الثمانیه و الا فهودا فی البطن و صداع فی الراس لا صدقهگفت اگر (از مرتبه های ) هشت گانه هستی و یا آنکه تراست دردی در شکم و یا دردیست اندر سر مر ترا ازین صدقه نصیب نیست و برابر بر آن صدقه هشت گانه مرین هشت مرتبه را یاد کرد که گفتیم و بشکم مر دعوت باطن را خواست و بدرد شکم مر شک را خواست و بسر مر امام خواست و بدردسر مر منکر شدن او (را) خواست و معنی این حدیث آنست که هر که اندر ناطق به شک است و امام را منکر است و ازین هشت مرتبت نیست مرو را از بیان نصیب نیست و خبر است از رسول صلی الله و آله و سلم که گفت صدقه حرامست بر من و اهل بیت من معنیش آنست که مرا و امام راحاجت نیست بجسمانیان تا از ایشان علم آموزند و راستگوی دارندشان از بهر آنکه همه جسمانیان درویشانند و ناطقان و اساسان و امامان علیهم السلام توانگرانند و این معنی آنست که خدایتعالی همیگوید: و الله الغنی و انتم الفقرا همیگوید خدای توانگر است و شما همه درویشانید یعنی ناطق و هر که بجای او ایستد از اساس و امام دانایانند و شما همه نادانانید و خدای تعالی همیگوید اندر حق گروهی از ملحدان و فلاسفه و دهریان که همه گمان برند که ایشان چیزی دانند و رسول چیزی ندانست قوله:لقد سمع الله قول الذین قالوا ان الله فقیر و نحن اغنیا سنکتب ما قالوا گفت بشنود خدای گفت آن کافرانرا که گفتند خدای درویش است و ما توانگریم و سر انجام بنویسیم آنچه ایشان گفتند تاویلش آنست که گروهی گفتند ما دانیم آنچه محمد بداند و بدانچه همیگوید بنویسیم آنچه ایشان گفتند یعنی اندر کتاب پیدا کنیم نبشته ظاهر بر آنچه ایشان همی دانند و نوشته دلیل است بر ظاهر از آنچه نوشته کثیف است وگفته حق لطیف است پس همیگوید مر آن علم را که ایشان همی لطیف دانند ما اندر ظاهر کثیف گردانیم.
هوش مصنوعی: این هشت مرتبه‌ای که گفتیم، هر کدام گیرنده صدقه از مرتبه بالاتر خود هستند و به مرتبه پایین‌تر از خود نیز صدقه می‌دهند. هر یک از آن‌ها با یکدیگر صداقت دارند و به یکدیگر اقرار می‌کنند. هر کدام از این هشت مرتبه دستمزد خود را از بالاترین حد خود می‌گیرند و به حد پایین‌تر صدقه می‌دهند. اطاعت هر یک از آن‌ها از کسی که بالاتر از خودشان است، از واجبات خداوند است. در روایات آمده است که مردی به سمت رسول خدا آمد در زمانیکه او صدقه می‌بخشید و از او درخواست کرد. رسول فرمود: "اگر تو از این هشت مرتبه هستی، در غیر اینصورت برای تو درد شکم یا سردردی هست و تو را از این صدقه بهره‌مند نمی‌سازیم." این بدان معناست که اگر کسی به امام شک دارد و او را انکار می‌کند و در هشت مرتبه‌ی مذکور نیست، از بیان و دانش بهره‌ای نخواهد برد. همچنین در حدیثی آمده است که صدقه بر من و اهل بیتم حرام است؛ زیرا نیاز به جسمانیات نداریم تا از آنها علم بیاموزیم. تمام انسان‌ها درویش هستند و ناطقان و امامان از غنی‌ترین‌ها هستند. خداوند می‌فرماید: "و الله الغنی و انتم الفقرا" بدین معنا که خدا توانگر است و انسان‌ها درویش هستند. خداوند در مورد گروهی از ملحدان و فلاسفه که می‌پندارند از علم برخوردارند، می‌فرماید: "لقد سمع الله قول الذین قالوا ان الله فقیر و نحن اغنیا"،つまり خدا سخنان کسانی را که گفتند خدا فقیر است و ما توانمندیم، شنیده است و در نهایت آنچه را که گفتند ثبت می‌کند. این نشان می‌دهد که آنها خود را با علم محمد مقایسه می‌کنند و بر این اساس، علم آنها در ظاهر غلیظ و ناکارآمد است، در حالی که حقیقت علم لطیف و عمیق است.
اکنون بسر سخن خویش باز شویم و گوئیم توانگر رسول خداست و اهل او و درویشان آن گروهند که خدایتعالی اندرحق ایشان همیگوید قوله تعالی:و الذین فی اموالهم حق (معلوم) للسائل و المحروم گفت آنها که اندر خواسته های ایشان حق داشته اند مر خواهنده را و درمانده را و اندر تفسیر گفته اند که برین سائل مرگربه را خواسته است (و بمحروم مر سگ را) و خداوندان تاویل بمال علم را خواسته اند و بگربه مستجیب را خواسته اندکه او از اهل خانه دعوتست چنانکه گربه از اهل خانه کس است و بسگ مر مومن معهود را خواسته است که بعهد خویش باشنده است. و خدایتعالی زکوه را فریضه کرده است بر هشت چیز بزر و سیم و اشتر و گاو و گوسفند و خرما و مویز و گندم و جو و دیگر دانها و این هشت چیز که زکوه برو فریضه است دلیل باشد برین هشت مرتبت که یاد کردیم با اصلین که ماده این هشت از آن دو اصل است .
هوش مصنوعی: حال بیایید به موضوع اصلی سخن برگردیم و بگوییم که ثروتمند واقعی کسی است که پیامبر خدا و اهل بیت او هستند و درویشان از آن گروه‌اند. خداوند در آیات خود می‌فرماید که در اموال آنها حق مشخصی برای سؤال‌کنندگان و نیازمندان وجود دارد. به این معنی که آنها نسبت به خواسته‌های دیگران حق دارند و نیازمندان باید از آنها کمک بگیرند. در تفاسیر آمده است که سائل به کسی اشاره دارد که به دنبال کمک مالی است و محروم به کسانی اشاره دارد که در شرایط سختی هستند. خداوند تأکید کرده که زکات شامل هشت نوع دارایی است: طلا، نقره، شتر، گاو، گوسفند، خرما، کشمش و گندم و جو. این هشت نوع مال نشانی از اهمیت و مرتبه‌های خاصی دارند که در اصول اولیه ثروت و زکات قرار می‌گیرند.
پس گوئیم که زکوه برابر است با شهادت بجملگی و بهمه فصلهای او چنانکه گوئیم زکوه یک طاعت است همچنانکه شهادت یک قولست و زکوه بر دو چیز است یا بر مال است یا بر سر همچنانکه شهادت بدو نیمه است یکی نفی و یکی اثبات و زکوه از سه چیز است از معادنست و نبات و حیوان چنانکه شهادت از سه حرف است چون الف و لام و ها و زکوه بر چهار قسمت است زکوه و صدقات و ده یک و پنج یک همچنانکه شهادت بچهار کلیمه است و زکوه بر هفت نوع چیز است چون زر و سیم و اشتر و گاو و گوسفند و بار درخت و بار گیاه چنانکه شهادت بهفت فصل است و زکوه اندر دوازده ماه واجب شود چنانکه شهادت بدوازده حرفست.
هوش مصنوعی: زکات معادل با شهادت و تمام اجزای آن است. زکات یک عمل عبادی است، همان‌طور که شهادت یک گفتار محسوب می‌شود. زکات بر دو نوع است؛ یکی بر دارایی و دیگری بر نفس انسان. همچنین، شهادت نیز دو بخش دارد: یکی نفی و دیگری اثبات. زکات شامل سه منبع می‌شود: معادن، گیاهان و حیوانات. به همین ترتیب، شهادت از سه حرف تشکیل شده است: الف، لام و ها. زکات به چهار دسته تقسیم می‌شود: زکات، صدقه، یک دهم و پنج یک. همان‌طور که شهادت شامل چهار کلمه است، زکات شامل هفت نوع دارایی نیز می‌شود: طلا، نقره، شتر، گاو، گوسفند، محصولات درختان و محصولات گیاهی. همچنین، شهادت به هفت فصل و زکات در دوازده ماه واجب است، مشابه اینکه شهادت به دوازده حرف اشاره دارد.
اکنون تاویل سه نوع زکوه بگوییم چیست که برو واجب شود از معادن و نبات و حیوان اندر قول صحیح تا مومن مخلص را بدان روشنایی افزاید مر دیدن راه راست را.
هوش مصنوعی: حالا باید درباره‌ی سه نوع زکات صحبت کنیم که بر اساس منابع معتبر از معادن، گیاهان و حیوانات واجب می‌شود؛ به طوری که این اطلاعات به مومن خالص کمک کند تا مسیر درست را بهتر ببیند.