گنجور

بخش ۹۱ - مهروبان

و چون از خشاب بگذشتیم چنان که ناپدید شد دیگری بر شکل آن پدید آمد اما بر سر این خانه گنبدی نبود همانا تمام نتوانسته‌اند کردن و از آن جا به شهر مهروبان رسیدیم. شهری بزرگ است بر لب دریا نهاده بر جانب شرقی و بازاری بزرگ دارد و جامعی نیکو اما آب ایشان از باران بود و غیر از آب باران چاه و کاریز نبود که آب شیرین دهد. ایشان را حوض‌ها و آبگیرها باشد که هرگز تنگی آب نبود، و در آن جا سه کاروانسرای بزرگ ساخته‌اند هر یک از آن چون حصاری است محکم و عالی، و در مسجد آدینه آن جا بر منبر نام یعقوب لیث دیدم نوشته. پرسیدم از یکی که حال چگونه بوده است گفت که یعقوب لیث تا این شهر گرفته بود ولیکن دیگر هیچ امیر خراسان را آن قوت نبوده است. و در این تاریخ که من آن جا رسیدم این شهر به دست پسران باکالیجار بود که ملک پارس بود. و خواربار یعنی ماکول این شهر از شهر‌ها و ولایت‌ها برند که آن جا به جز ماهی چیزی نباشد، و این شهر باجگاهی است و کشتی بندان، و چون از آن جا به جانب جنوب بر کنار دریا بروند ناحیت توّه و کازرون باشد و من در این شهر مهروبان بماندم به سبب آن که گفتند راه‌ها ناایمن است از آن که پسران باکالیجار را با هم جنگ و خصومت بود و هر یک سری می‌کشیدند و ملک مشوّش گشته بود.

بخش ۹۰ - پس از آبادان: دیگر روز صبحگاهی کشتی در دریا راندند و بر جانب شمال روانه شدیم و تا ده فرسنگ بشدند هنوز آب دریا می‌خوردند و خوش بود و آن آب شط بود که چون زبانه ای در میان دریا در می‌رفت. و چون آفتاب برآمد چیزی چون گنجشک در میان دریا  پدید آمد. چندان که نزدیک تر شدیم بزرگ تر می‌نمود و چون به مقابل او رسیدیم چنان که بر دست چپ به یک فرسنگ بماند. باد مخالف شد و لنگر کشتی فرو گذاشتند و بادبان فروگرفتند. پرسیدم که آن چه چیز است گفتند خشاب، صفت او : چهارچوب است عظیم از ساج چون هیئت منجنیق نهاده‌اند مربع که قاعده آن فراخ باشد و سر آن تنگ و علو آن از روی آب چهل گز باشد و بر سر آن سفال‌ها و سنگ‌ها نهاده بعد از آن که آن را با چوب به هم بسته و بر مثال سقفی کرده و بر سر آن چهار طاقی ساخته که دیدبان بر آن جا شود، و این خشاب بعضی می‌گویند که بازرگانی بزرگ ساخته است بعضی گفتند که پادشاهی ساخته است و غرض از آن دو چیز بوده است یکی آن که در آن حدود که آن است خاکی گیرنده است و دریا تنک، چنان که اگر کشتی بزرگ به آن جا رسد بر زمین نشیند و شب آن جا چراغ سوزند در آبگینه چنان که باد در آن نتواند وزد و مردم از دور بینند و احتیاط کنند که کس نتواند خلاص کردن، دوم آن که جهت عالم بدانند و اگر دزدی باشد ببینند و احتیاط کنند و کشتی از آن جا بگردانند.بخش ۹۲ - ارجان: گفتند به ارجان مردی بزرگ است و فاضل، او را شیخ سدید محمد بن عبدالملک گویند. چون این سخن شنیدم از بس که از مقام در آن شهر ملول شده بودم رقعه‌ای نوشتم بدو و احوال خود اعلام نمودم و التماس کردم که مرا از این شهر به موضعی رساند که ایمن باشد. چون رقعه بفرستادم روز سیوم سی مرد پیاده دیدم همه با سلاح به نزدیک من آمدند و گفتند ما را شیخ فرستاده است تا در خدمت تو به ارجان رویم و ما را به دلداری به ارجان بردند. ارجان شهری بزرگ است و در او بیست هزار مرد بود و بر جانب مشرقی آن رودی آب است که از کوه درآید و به جانب شمال آن رود چهار جوی عظیم بریده‌اند و آب از میان شهر به در برده که خرج بسیار کرده‌اند و از شهر بگذرانیده، به آخر شهر بر آن باغ‌ها و بستان‌ها ساخته و نخل و نارنج و ترنج و زیتون بسیار باشد و شهر چنان است که چندان که بر روی زمین خانه ساخته‌اند در زیر زمین همچندان دیگر باشد و در همه جا در زیر زمین‌ها و سرداب‌ها آب می‌گذرد و تابستان مردم شهر را به واسطه آن آب در زیر زمین‌ها آسایش باشد، و در آن جا از اغلب مذاهب مردم بودند و معتزله را امامی بود که او را ابوسعید بصری می‌گفتند. مردی فصیح بود و اندر هندسه و حساب دعوی می‌کرد و مرابا او بحث افتاد و از یکدیگر سوال‌ها کردیم و جواب‌ها گفتیم و شنیدیم در کلام و حساب و غیره.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و چون از خشاب بگذشتیم چنان که ناپدید شد دیگری بر شکل آن پدید آمد اما بر سر این خانه گنبدی نبود همانا تمام نتوانسته‌اند کردن و از آن جا به شهر مهروبان رسیدیم. شهری بزرگ است بر لب دریا نهاده بر جانب شرقی و بازاری بزرگ دارد و جامعی نیکو اما آب ایشان از باران بود و غیر از آب باران چاه و کاریز نبود که آب شیرین دهد. ایشان را حوض‌ها و آبگیرها باشد که هرگز تنگی آب نبود، و در آن جا سه کاروانسرای بزرگ ساخته‌اند هر یک از آن چون حصاری است محکم و عالی، و در مسجد آدینه آن جا بر منبر نام یعقوب لیث دیدم نوشته. پرسیدم از یکی که حال چگونه بوده است گفت که یعقوب لیث تا این شهر گرفته بود ولیکن دیگر هیچ امیر خراسان را آن قوت نبوده است. و در این تاریخ که من آن جا رسیدم این شهر به دست پسران باکالیجار بود که ملک پارس بود. و خواربار یعنی ماکول این شهر از شهر‌ها و ولایت‌ها برند که آن جا به جز ماهی چیزی نباشد، و این شهر باجگاهی است و کشتی بندان، و چون از آن جا به جانب جنوب بر کنار دریا بروند ناحیت توّه و کازرون باشد و من در این شهر مهروبان بماندم به سبب آن که گفتند راه‌ها ناایمن است از آن که پسران باکالیجار را با هم جنگ و خصومت بود و هر یک سری می‌کشیدند و ملک مشوّش گشته بود.
هوش مصنوعی: پس از عبور از خشاب، ناگهان موجودی مشابه به آن قبلی ظاهر شد، اما بر بالای این خانه گنبدی وجود نداشت. به این ترتیب، ما به شهر مهروبان رسیدیم. این شهر بزرگ و در کنار دریا در سمت شرق قرار دارد و دارای بازاری بزرگ و مسجدی زیبا است. آب اینجا تنها از باران تأمین می‌شود و غیر از آن، چاه یا کانالی برای آب شیرین وجود ندارد. در این شهر حوض‌ها و آبگیرهایی وجود دارد که هرگز از کمبود آب رنج نمی‌برد. آنها سه کاروانسرای بزرگ ساخته‌اند که هر کدام مانند دژی مستحکم و با شکوه است. در مسجد جمعه این شهر بر منبر نام یعقوب لیث نوشته شده بود. از یکی پرسیدم که وضعیت چگونه بوده است، او گفت که یعقوب لیث این شهر را به دست آورده بود، اما هیچ امیری در خراسان به اندازه او قدرت نداشت. در زمانی که من به آنجا رسیدم، این شهر تحت کنترل پسران باکالیجار بود که پادشاه پارس بودند. مواد غذایی این شهر از سایر شهرها و مناطق تأمین می‌شود و به جز ماهی چیزی در آنجا یافت نمی‌شود. این شهر نیز یک جایگاه مالیاتی و بندر کشتی‌ها است. اگر از آنجا به سمت جنوب بروید، به ناحیت توّه و کازرون خواهید رسید. من در شهر مهروبان ماندم زیرا گفته شد که راه‌ها امن نیست و بین پسران باکالیجار درگیری و دشمنی وجود دارد و هر یک به دنبال سرکردگی بودند و وضعیت ملک ناپایدار شده بود.

حاشیه ها

1394/02/11 13:05
رضا

این شهر باید بندر دیلم یا همان حوالی باشد

1397/01/30 19:03
م

مهروبان هپان بندر دیلم فعلی است.

1397/01/30 19:03
م

مهروبان همان بندر دیلم فعلی است.

1397/07/03 18:10
مجید میرزازاده

نابه دید فانوسچی بالای برج خشاب است که چون از دیدش ناپدید شد برج فانوس دریایی دیگری به همان شکل پدیدار می شود که این خانه گنبدی و نگهبان نداشت. علی رقم آنکه ناصر خسرو فکر می کند کار ساخت نگهبانی برج را نتوانسته اند تمام کنند. ولی چون فانوس اول که ورودی اروند رود بوده است از اهمیت بسیاری خصوصا امنیت دریایی و محافظت از دزدان دریایی برخوردار بوده است لذا همین یک فانوس با نگهبان کفاف کار را می کرده است.

1399/01/12 19:04
پرویز دهداری

با توجه به اطلاعاتی که ناصر خسرو داده، که از جنوب به دریا میرن و مسیر بعدی ناصر خسرو که لردگان و لنجانه. مهروبان، بندر ماهشهره که یکی از نام های قدیمش، با یکی از نام های قدیم بوشهر و دیلم یکسانه.
و صد البته ناصر خسرو فاصله عبادان تا مهروبان رو 10 فرسنگ گفته در صورتی که فاصله آبادان تا دیلم، بیش از 30 فرسنگه

1402/10/09 01:01
جهن یزداد

کجا نوشته که میان عبادان تا مهرویان ده فرسنگه؟

ماهی روبان. شهری است بر کنار دریا چنانکه موج دریا بر کنار شهر می زند و هوای آن گرم و عفن و ناخوشی بتر از آن ریشهر است ، اما مشرعه دریا است ،هرکه از پارس به راه خوزستان به دریا رود و آن که از بصره و خوزستان به دریا رود همگان را راه آنجا باشد و کشتیهایی که از دریا برآید بر این اعمال رود به مهروبان بیرون آید. و دخل آن بیشتر از کشتیها باشد وجز خرما هیچ میوه نباشد و گوسفندان آنجا بیشتر بز باشد و بزغاله پرورند و همچنانکه به بصره و می گویند بزغاله تا هشتاد رطل و صد رطل برسد بیشتر نیز، و برز و کتان بسیار باشد چنانکه به همه جای ببرند و جامع ومنبر است و آن جایگاه مردم زبون باشند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 150 )