گنجور

بخش ۹۲ - ارجان

گفتند به ارجان مردی بزرگ است و فاضل، او را شیخ سدید محمد بن عبدالملک گویند. چون این سخن شنیدم از بس که از مقام در آن شهر ملول شده بودم رقعه‌ای نوشتم بدو و احوال خود اعلام نمودم و التماس کردم که مرا از این شهر به موضعی رساند که ایمن باشد. چون رقعه بفرستادم روز سیوم سی مرد پیاده دیدم همه با سلاح به نزدیک من آمدند و گفتند ما را شیخ فرستاده است تا در خدمت تو به ارجان رویم و ما را به دلداری به ارجان بردند. ارجان شهری بزرگ است و در او بیست هزار مرد بود و بر جانب مشرقی آن رودی آب است که از کوه درآید و به جانب شمال آن رود چهار جوی عظیم بریده‌اند و آب از میان شهر به در برده که خرج بسیار کرده‌اند و از شهر بگذرانیده، به آخر شهر بر آن باغ‌ها و بستان‌ها ساخته و نخل و نارنج و ترنج و زیتون بسیار باشد و شهر چنان است که چندان که بر روی زمین خانه ساخته‌اند در زیر زمین همچندان دیگر باشد و در همه جا در زیر زمین‌ها و سرداب‌ها آب می‌گذرد و تابستان مردم شهر را به واسطه آن آب در زیر زمین‌ها آسایش باشد، و در آن جا از اغلب مذاهب مردم بودند و معتزله را امامی بود که او را ابوسعید بصری می‌گفتند. مردی فصیح بود و اندر هندسه و حساب دعوی می‌کرد و مرابا او بحث افتاد و از یکدیگر سوال‌ها کردیم و جواب‌ها گفتیم و شنیدیم در کلام و حساب و غیره.

بخش ۹۱ - مهروبان: و چون از خشاب بگذشتیم چنان که ناپدید شد دیگری بر شکل آن پدید آمد اما بر سر این خانه گنبدی نبود همانا تمام نتوانسته‌اند کردن و از آن جا به شهر مهروبان رسیدیم. شهری بزرگ است بر لب دریا نهاده بر جانب شرقی و بازاری بزرگ دارد و جامعی نیکو اما آب ایشان از باران بود و غیر از آب باران چاه و کاریز نبود که آب شیرین دهد. ایشان را حوض‌ها و آبگیرها باشد که هرگز تنگی آب نبود، و در آن جا سه کاروانسرای بزرگ ساخته‌اند هر یک از آن چون حصاری است محکم و عالی، و در مسجد آدینه آن جا بر منبر نام یعقوب لیث دیدم نوشته. پرسیدم از یکی که حال چگونه بوده است گفت که یعقوب لیث تا این شهر گرفته بود ولیکن دیگر هیچ امیر خراسان را آن قوت نبوده است. و در این تاریخ که من آن جا رسیدم این شهر به دست پسران باکالیجار بود که ملک پارس بود. و خواربار یعنی ماکول این شهر از شهر‌ها و ولایت‌ها برند که آن جا به جز ماهی چیزی نباشد، و این شهر باجگاهی است و کشتی بندان، و چون از آن جا به جانب جنوب بر کنار دریا بروند ناحیت توّه و کازرون باشد و من در این شهر مهروبان بماندم به سبب آن که گفتند راه‌ها ناایمن است از آن که پسران باکالیجار را با هم جنگ و خصومت بود و هر یک سری می‌کشیدند و ملک مشوّش گشته بود.بخش ۹۳ - لردگان و لنجان: و اول محرم از آن جا برفتیم و به راه کوهستان روی به اصفهان نهادیم. در راه به کوهی رسیدیم، دره تنگ بود. عام گفتندی این کوه را بهرام گور به شمشیر بریده است و آن را شمشیر برید می‌گفتند و آن جا آبی عظیم دیدیم که از دست راست ما از سوراخ بیرون می‌آمد و از جایی بلند فرو می‌دوید و عوام می‌گفتند این آب به تابستان مدام می‌آید و چون زمستان شود باز ایستد و یخ بندد، و به لوردغان رسیدیم که از ارجان تا آن جا چهل فرسنگ بود و این لوردغان سر حد پارس است، و از آن جا به خان لنجان رسیدیم و بر دروازه شهر نام سلطان طغرل بیک نوشته دیدم و از آن جا به شهر اصفهان هفت فرسنگ بود. مردم خان لنجان عظیم ایمن و آسوده بودند هریک به کار و کدخدایی خود مشغول.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفتند به ارجان مردی بزرگ است و فاضل، او را شیخ سدید محمد بن عبدالملک گویند. چون این سخن شنیدم از بس که از مقام در آن شهر ملول شده بودم رقعه‌ای نوشتم بدو و احوال خود اعلام نمودم و التماس کردم که مرا از این شهر به موضعی رساند که ایمن باشد. چون رقعه بفرستادم روز سیوم سی مرد پیاده دیدم همه با سلاح به نزدیک من آمدند و گفتند ما را شیخ فرستاده است تا در خدمت تو به ارجان رویم و ما را به دلداری به ارجان بردند. ارجان شهری بزرگ است و در او بیست هزار مرد بود و بر جانب مشرقی آن رودی آب است که از کوه درآید و به جانب شمال آن رود چهار جوی عظیم بریده‌اند و آب از میان شهر به در برده که خرج بسیار کرده‌اند و از شهر بگذرانیده، به آخر شهر بر آن باغ‌ها و بستان‌ها ساخته و نخل و نارنج و ترنج و زیتون بسیار باشد و شهر چنان است که چندان که بر روی زمین خانه ساخته‌اند در زیر زمین همچندان دیگر باشد و در همه جا در زیر زمین‌ها و سرداب‌ها آب می‌گذرد و تابستان مردم شهر را به واسطه آن آب در زیر زمین‌ها آسایش باشد، و در آن جا از اغلب مذاهب مردم بودند و معتزله را امامی بود که او را ابوسعید بصری می‌گفتند. مردی فصیح بود و اندر هندسه و حساب دعوی می‌کرد و مرابا او بحث افتاد و از یکدیگر سوال‌ها کردیم و جواب‌ها گفتیم و شنیدیم در کلام و حساب و غیره.
هوش مصنوعی: گفتند در ارجان مردی بزرگ و دانشمند به نام شیخ سدید محمد بن عبدالملک زندگی می‌کند. من از آن شهری که در آن بودم خسته شده بودم و نامه‌ای برای او نوشتم و از وضع زندگی‌ام گفتم و از او خواستم که مرا به جایی امن برساند. بعد از ارسال نامه، در روز سی‌ام، سی نفر پیاده با سلاح نزد من آمدند و گفتند شیخ ما را فرستاده تا به ارجان همراهی کنیم. آن‌ها مرا با دلگرمی به ارجان بردند. ارجان شهری بزرگ است که بیست هزار نفر در آن سکونت دارند و در سمت شرقی آن رودی وجود دارد که از کوه سرچشمه می‌گیرد. در شمال آن، چهار جوی بزرگ به سمت شهر ساخته‌اند تا آب را به داخل شهر منتقل کنند که هزینه زیادی برای این کار صرف شده است. در انتهای شهر باغ‌ها و بستان‌های زیادی وجود دارد و درختان نخل، نارنج، ترنج و زیتون به وفور می‌روید. ساختار شهر به گونه‌ای است که به ازای هر خانه‌ای که بر روی زمین ساخته شده، به همان میزان در زیر زمین نیز ساختمان وجود دارد و در تمام نقاط زیر زمین آب جریان دارد. این آب به مردم شهر در تابستان راحتی می‌دهد. در ارجان مردم از مذاهب مختلفی هستند و امام معتزله‌ها به نام ابوسعید بصری شناخته می‌شود. او فردی فصیح و کارشناس در هندسه و حساب بود و من با او بحث‌هایی در این زمینه کردم و سوالات یکدیگر را پاسخ دادیم و از او مطالب بسیاری در مورد کلام و حساب شنیدم.

حاشیه ها

1389/11/19 22:02
محمد علی باقرپور

این شهر بعد از 50 سال بعد از سفر ناصرخسرو به زیر سیل فرو رفت و مردم ان به 5کیلومتر جلوتر نقل مکان کردند و برر اساس چندین روایت آن شهر تازه بنا شده را بهبهان نامیدند.روایت اول به این صورت است که مردم سیل زده وقتی به محل فعلی بهبهان رسیدند عده ای چادر نشین که بهان نشین نامیده میشدند به مردم ارجان با حالتی فخر فروشی خواستند تا به آنها جا دهند اما ارجانی ها قبول نکردند و اسم شهر را بهتر از بهان گذاشتند که به مرور زمان بهبهان نامیده شد.

1401/08/29 16:10
جهن یزداد

برادر این داست افسانه و ژاژ است  بهبهان روستایی بوده از ارجان و  پیش از اینها  در نوشته ها   نامش امده  ارغان را بومهن (زمینلرزه)  ویران کرد و نه  هین (سیل)

1392/04/19 12:07
امین کیخا

روشن بکنم که به لری به خیمه بهان می گویند .

1392/04/19 12:07
امین کیخا

هم اکنون بهبهان گویش زیبایی دارد با لغت های بکر و نادانسته که باید واکاوی شوند . و البته مردمی شهروند ملایم که هم نشینی با انها ساده و خاطراتی نیک دارد ، با درود به همه دوستان بهبهانی دانشگاهم