گنجور

بخش ۹۰ - پس از آبادان

دیگر روز صبحگاهی کشتی در دریا راندند و بر جانب شمال روانه شدیم و تا ده فرسنگ بشدند هنوز آب دریا می‌خوردند و خوش بود و آن آب شط بود که چون زبانه ای در میان دریا در می‌رفت. و چون آفتاب برآمد چیزی چون گنجشک در میان دریا  پدید آمد. چندان که نزدیک تر شدیم بزرگ تر می‌نمود و چون به مقابل او رسیدیم چنان که بر دست چپ به یک فرسنگ بماند. باد مخالف شد و لنگر کشتی فرو گذاشتند و بادبان فروگرفتند. پرسیدم که آن چه چیز است گفتند خشاب، صفت او : چهارچوب است عظیم از ساج چون هیئت منجنیق نهاده‌اند مربع که قاعده آن فراخ باشد و سر آن تنگ و علو آن از روی آب چهل گز باشد و بر سر آن سفال‌ها و سنگ‌ها نهاده بعد از آن که آن را با چوب به هم بسته و بر مثال سقفی کرده و بر سر آن چهار طاقی ساخته که دیدبان بر آن جا شود، و این خشاب بعضی می‌گویند که بازرگانی بزرگ ساخته است بعضی گفتند که پادشاهی ساخته است و غرض از آن دو چیز بوده است یکی آن که در آن حدود که آن است خاکی گیرنده است و دریا تنک، چنان که اگر کشتی بزرگ به آن جا رسد بر زمین نشیند و شب آن جا چراغ سوزند در آبگینه چنان که باد در آن نتواند وزد و مردم از دور بینند و احتیاط کنند که کس نتواند خلاص کردن، دوم آن که جهت عالم بدانند و اگر دزدی باشد ببینند و احتیاط کنند و کشتی از آن جا بگردانند.

بخش ۸۹ - آبادان: و به عبادان رسیدیم و مردم از کشتی بیرون شدند و عبادان بر کنار دریا نهاده است چون جزیره ای که شط آن جا دو شاخ شده است چنان که از هیچ جانب به عبادان نتوان شد الا به آب گذر کنند. و جانب جنوبی عبادان خود دریای محیط است که چون مد باشد تا دیوار عبادان آب بگیرد و چون جزر شود کم تر از دو فرسنگ دور شود. و گروهی از عبادان حصیر خریدند و گروهی چیزی خوردنی خریدند.بخش ۹۱ - مهروبان: و چون از خشاب بگذشتیم چنان که ناپدید شد دیگری بر شکل آن پدید آمد اما بر سر این خانه گنبدی نبود همانا تمام نتوانسته‌اند کردن و از آن جا به شهر مهروبان رسیدیم. شهری بزرگ است بر لب دریا نهاده بر جانب شرقی و بازاری بزرگ دارد و جامعی نیکو اما آب ایشان از باران بود و غیر از آب باران چاه و کاریز نبود که آب شیرین دهد. ایشان را حوض‌ها و آبگیرها باشد که هرگز تنگی آب نبود، و در آن جا سه کاروانسرای بزرگ ساخته‌اند هر یک از آن چون حصاری است محکم و عالی، و در مسجد آدینه آن جا بر منبر نام یعقوب لیث دیدم نوشته. پرسیدم از یکی که حال چگونه بوده است گفت که یعقوب لیث تا این شهر گرفته بود ولیکن دیگر هیچ امیر خراسان را آن قوت نبوده است. و در این تاریخ که من آن جا رسیدم این شهر به دست پسران باکالیجار بود که ملک پارس بود. و خواربار یعنی ماکول این شهر از شهر‌ها و ولایت‌ها برند که آن جا به جز ماهی چیزی نباشد، و این شهر باجگاهی است و کشتی بندان، و چون از آن جا به جانب جنوب بر کنار دریا بروند ناحیت توّه و کازرون باشد و من در این شهر مهروبان بماندم به سبب آن که گفتند راه‌ها ناایمن است از آن که پسران باکالیجار را با هم جنگ و خصومت بود و هر یک سری می‌کشیدند و ملک مشوّش گشته بود.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دیگر روز صبحگاهی کشتی در دریا راندند و بر جانب شمال روانه شدیم و تا ده فرسنگ بشدند هنوز آب دریا می‌خوردند و خوش بود و آن آب شط بود که چون زبانه ای در میان دریا در می‌رفت. و چون آفتاب برآمد چیزی چون گنجشک در میان دریا  پدید آمد. چندان که نزدیک تر شدیم بزرگ تر می‌نمود و چون به مقابل او رسیدیم چنان که بر دست چپ به یک فرسنگ بماند. باد مخالف شد و لنگر کشتی فرو گذاشتند و بادبان فروگرفتند. پرسیدم که آن چه چیز است گفتند خشاب، صفت او : چهارچوب است عظیم از ساج چون هیئت منجنیق نهاده‌اند مربع که قاعده آن فراخ باشد و سر آن تنگ و علو آن از روی آب چهل گز باشد و بر سر آن سفال‌ها و سنگ‌ها نهاده بعد از آن که آن را با چوب به هم بسته و بر مثال سقفی کرده و بر سر آن چهار طاقی ساخته که دیدبان بر آن جا شود، و این خشاب بعضی می‌گویند که بازرگانی بزرگ ساخته است بعضی گفتند که پادشاهی ساخته است و غرض از آن دو چیز بوده است یکی آن که در آن حدود که آن است خاکی گیرنده است و دریا تنک، چنان که اگر کشتی بزرگ به آن جا رسد بر زمین نشیند و شب آن جا چراغ سوزند در آبگینه چنان که باد در آن نتواند وزد و مردم از دور بینند و احتیاط کنند که کس نتواند خلاص کردن، دوم آن که جهت عالم بدانند و اگر دزدی باشد ببینند و احتیاط کنند و کشتی از آن جا بگردانند.
هوش مصنوعی: صبح روزی کشتی به دریا رفت و به سمت شمال حرکت کرد و تا ده فرسنگ هنوز در آب دریا بودند که خوشبو و دلپذیر بود و آب شط بود که مانند زبانه‌ای در میان دریا جریان داشت. وقتی آفتاب بالا آمد، چیزی شبیه به گنجشک در میان دریا نمایان شد. هر چه نزدیک‌تر می‌شدیم، آن چیز بزرگ‌تر به نظر می‌رسید و وقتی به مقابل آن رسیدیم، به شکلی بود که حدود یک فرسنگ در سمت چپ ما قرار داشت. باد مخالف وزید و کشتی لنگر انداخت و بادبان‌ها را پایین آوردند. از یکی از خدمه پرسیدم آن چیز چیست و او گفت که این یک خشاب است. توصیف آن چنین بود: یک چهارچوب بزرگ از چوب ساج که مانند منجنیق ساخته شده و مربعی شکل است با پایه‌ای وسیع و سری تنگ به ارتفاع چهل گز از روی آب. بر روی آن سفال و سنگ گذاشته‌اند و بعد از اینکه آن را با چوب به هم بسته و مانند سقف درست کرده، بر روی آن یک چهار طاقی ساخته‌اند تا نگهبان روی آن بنشیند. برخی می‌گویند که این خشاب توسط تاجری بزرگ ساخته شده و برخی دیگر معتقدند که پادشاهی آن را ساخته است و هدفش دو چیز بوده: یکی اینکه در مناطقی که خاکی می‌گیرد و دریا کم‌عمق است، اگر کشتی بزرگی به آن جا برسد بر روی زمین بنشیند و شب‌ها چراغی در آن روشن کنند تا باد نتواند بوزد و مردم از دور آن را ببینند و احتیاط کنند که کسی نتواند آن را نجات دهد. دوم اینکه برای شناسایی جهت جغرافیایی استفاده شود و اگر دزدی وجود داشته باشد، دیده شود و احتیاط کنند و کشتی را از آن جا دور کنند.

حاشیه ها

1397/07/03 16:10
مجید میرزازاده

مرحوم ناصر خسرو در سیر های دیگرش از فانوس دریایی چیزی ننوشته جز اینجا. و با این مشخصات باید یا تنها فانوس منطقه و فلسطین و لبنان و سواحل شام باشد یا این خشاب فانوس خواصی بوده است. و با شرحی که برایمان نوشته اینگونه باید باشد و الا ایشان فانوس دریایی را حتما در گذشته دیده بوده و می شناخته است. ظاهرش منجنیق وار بوده و بلندیش 40 متر از سطح دریا. در ضمن بالای آن فانوسچی هم داشته است. و این خود اهمیت این بندر را نشان می داده است.