گنجور

بخش ۹ - شاه‌رود، سپیدرود و دریای آبسکون

چون از آن جا برفتیم نشیبی قوی بود، چون سه فرسنگ برفتم دیهی از مضافات طارم بود برزالخیر می‌گفتند. گرمسیر بود و درختان بسیار از انار و انجیر بود و بیش تر خودروی بود.

و از آن جا برفتم، رودی آب بود که آن را شاهرود می‌گفتند.

بر کنار رود، دیهی بود که خندان می‌گفتند و باج می‌ستاندند از جهت امیر امیران و او از ملوک دیلمستان بود و چون آن رود از این دیه بگذرد به رودی دیگر پیوندد که آن را سپید رود گویند و چون هردو رود به هم پیوندند به دره ای فرود رود که سوی مشرقست از کوه گیلان و آن آب به گیلان می‌گذرد و به دریای آبسکون رود و گویند که هزار و چهارصد رودخانه در دریای آبسکون می‌ریزد، و گویند که یکهزار و دویست فرسنگ دورهٔ اوست، و در میان وی جزایرست و مردم بسیار دارد و من این را از مردم بسیار شنیدم.

بخش ۸ - بقال خرزویل: دوازدهم محرم سنه ثمان و ثلثین و اربعمائه (۴٣٨) از قزوین برفتم به راه بیل و قبان که روستاق قزوین است. و از آن جابه دهی که خرزویل خوانند.بخش ۱۰ - شمیران در ولایت دیلم: اکنون با سر حکایت و کار خود شوم، از خندان تا شمیران سه فرسنگ بیابانکیست همه سنگلاخ و آن قصبه ولایت طارم است و به کنار شهر قلعه‌ ای بلند بنیادش بر سنگ خاره نهاده است، سه دیوار بر گرد او کشیده و کاریزی به میان قلعه فرو برده تا کنار رودخانه که از آن جا آب بر آورند و به قلعه برند و هزار مرد از مهترزادگان ولایت در آن قلعه هستند تا کسی بیراهی و سرکشی نتواند کرد و گفتند آن امیر را قلعه های بسیار در ولایت دیلم باشد و عدل و ایمنی تمام باشد چنان که در ولایت او کسی نتواند که از کسی چیزی ستاند و مردمان که در ولایت وی به مسجد آدینه روند همه کفش‌ها را بیرون مسجد بگذارند و هیچ کس آنِ کسان را نبَرد و این امیر نام خود را بر کاغذ چنین نویسد که: «مرزبان الدیلم خیل جیلان ابوصالح مولی امیرالمومنین» و نامش جستان ابراهیم است.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون از آن جا برفتیم نشیبی قوی بود، چون سه فرسنگ برفتم دیهی از مضافات طارم بود برزالخیر می‌گفتند. گرمسیر بود و درختان بسیار از انار و انجیر بود و بیش تر خودروی بود.
هوش مصنوعی: وقتی از آنجا خارج شدیم، شیب تندی بود. بعد از اینکه سه فرسنگ رفتیم، به دهی از مضافات طارم رسیدیم که به برزالخیر معروف بود. این منطقه هوای گرمی داشت و درختان زیادی از جمله انار و انجیر در آن می‌رویید و بیشتر درختان نیز به صورت خودرو رشد کرده بودند.
و از آن جا برفتم، رودی آب بود که آن را شاهرود می‌گفتند.
هوش مصنوعی: از آنجا که رفتم، رودی بود که به آن شاهرود می‌گفتند.
بر کنار رود، دیهی بود که خندان می‌گفتند و باج می‌ستاندند از جهت امیر امیران و او از ملوک دیلمستان بود و چون آن رود از این دیه بگذرد به رودی دیگر پیوندد که آن را سپید رود گویند و چون هردو رود به هم پیوندند به دره ای فرود رود که سوی مشرقست از کوه گیلان و آن آب به گیلان می‌گذرد و به دریای آبسکون رود و گویند که هزار و چهارصد رودخانه در دریای آبسکون می‌ریزد، و گویند که یکهزار و دویست فرسنگ دورهٔ اوست، و در میان وی جزایرست و مردم بسیار دارد و من این را از مردم بسیار شنیدم.
هوش مصنوعی: در کنار یک رودخانه، دهکده‌ای بود که به نام خندان شناخته می‌شد و مالیات می‌گرفتند به حساب امیر بزرگ که او نیز بر کنگره ملوک دیلمستان حکومت داشت. این رود از میان دهکده عبور می‌کرد و به رودی دیگر می‌پیوست که به آن سپید رود می‌گویند. وقتی این دو رود با هم تلاقی می‌کنند، به دره‌ای می‌افتند که به سمت شرق در کوه‌های گیلان واقع شده و آبی که از آنجا می‌گذرد به گیلان رفته و به دریای آبسکون می‌ریزد. گفته می‌شود که هزار و چهارصد رودخانه به دریای آبسکون می‌ریزند و همچنین برآورد می‌شود که دور این دریا یک‌هزار و دویست فرسنگ است. در این دریا جزایر و مردم زیادی زندگی می‌کنند و من این اطلاعات را از تعداد زیادی از افراد شنیده‌ام.