گنجور

بخش ۴۸ - صفت خوان سلطان و قیاس با بارگاه سلاطین عجم سلطان محمود و غزنوی و پسرش مسعود

صفت خوان سلطان. عادت ایشان چنین بود که سلطان در سالی به دو عید خوان نهد و بار دهد خاص و عام را. آنانکه خاص باشند در حضرت او باشند و آنچه عام باشند دردیگر سراها و مواضع. و من اگر چه بسیار شنیده بودم هوس بود که به رای العین ببینم. با یکی از دبیران سلطان که مرا با او صحبتی اتفاق افتاده بود و دوستی پدید آمده گفتم من بارگاه ملوک و سلاطین عجم دیده ام چون سلطان محمود غزنوی و پسرش مسعود. ایشان پادشاهان بودند با نعمت و تجمل بسیار. اکنون می‌خواهم که مجلس امیرالمومنین را هم ببینم. او با پرده دار که صاحب السّتر می‌گویند بگفت، سلخ رمضان سنه اربعین و اربعمایه که مجلس آراسته بودند تا دیگر روز که عید بود و سلطان از نماز به آن جا آید و به خوان بنشیند مرا آن جا برد. چون از در سرای به در شدم عمارت‌ها و صفه‌ها و ایوان دیدم که اگر وصف آن کنم کتاب به تطویل انجامد. دوازده قصر درهم ساخته همه مربعات که در هر یک که می‌رفتم از یکدیگر نیکوتر بود و هر یک به مقدار صد ارش درصد ارش و یکی از این جمله چیزی بود شصت اندر شصت ارش و تختی بتمامت عرض خانه نهاده به علوّ چهار گز. از سه جهت آن تخت همه از زر بود شکارگاه و میدان و غیره بر آن تصویر کرده وکتابتی به خط پاکیزه بر آن جا نوشته وهمه فرش و طرح که در این حرم بود همه آن بودکه دیبای رومی وبوقلمون به اندازه هر موضوعی بافته بودند و دارافزینی مشبک از زر بر کناره ای نهاده که صفت آن نتوان کرد،وپس از تخت که با جانب دیوار است درجات نقره گین ساخته وآن تخت خود چنان بود که اگر این کتاب سر به سر صفت آن باشد سخن مستوفی وکافی نباشد. گفتند پنجاه هزار من شکر راتبهٔ آن روز باشد که سلطان خوان نهد، آرایش خوان را درختی دیدم چون درخت ترنج و همه شاخ وبرگ و بار آن از شکر ساخته و اندر او هزار صورت و تمثال ساخته همه از شکر. ومطبخ سلطان بیرون از قصر است و پنجاه غلام همیشه در آن جا ملازم باشند واز کوشک راه به مطبخ است در زیر زمین وترتیب ایشان چنان مهیا بود که هر روز چهارده شتر وار برف به شراب خانه سلطان بردندی و از آن جا بیشر امرا و خواص را راتبه‌ها بودی واگر مردم شهر جهت رنجوران طلبیدندی هم بدادندی وهمچنین هر مشروب و ادویه که کسی را در شهر بایستی از حرم بخواستندی بدادندی. و همچنین روغن های دیگر چون روغن بلسان و غیره چندان که این اشیای مذکور خواستندی بدادندی. و همچنین هر مشروب و ادویه که کسی را در شهر بایستی از حرم بخواستندی منعی و عذری نبودی.

بخش ۴۷ - آسایش در مصر: و در سنه تسع و ثلثین و اربعمایه سلطان را پسری آمد فرمود که مردم خرمی کنند شهر و بازار بیاراستند چنان که اگر وصف آن کرده شود همانا که بعض مردم آن را باور نکنند و استوار ندارند که دکان های بزازان و صرافان و غیرهم چنان بود که از زر و جواهر و نقد و جنس و جام های زربفت و قصب جایی نبود که کسی بنشیند و همه از سلطان ایمن‌اند که هیچ کس از عوانان و غمّازان نمی ترسید و بر سلطان اعتماد داشتند که بر کسی ظلم نکند و به مال کسی هرگز طمع نکند، و آن جا مال‌ها دیدم از آن مردم که اگر گویم یا صفت کنم مردم عجم را قبول نیفتد و مال ایشان را حدّ و حصر نتوانستم کرد و آن آسایش که آن جا دیدم هیچ جا ندیدم، و آن جا شخصی ترسا دیدم که از متمولان مصر بود چنان که گفتند کشتی‌ها و مال و ملک او را قیاس نتوان کرد.بخش ۴۹ - سیر سلطان مصر: سیر سلطان مصر. امن و فراغت اهل مصر بدان حد بود که دکانهای بزازان و صرافان و جوهریان را در نبستندی الا دامی بر وی کشیدندی و کس نیارستی به چیزی دست بردن. مردی یهودی بود جوهری که سلطان را نزدیک بود او را مال بسیار بود و همه اعتماد جوهر خریدن بر او داشتند روزی لشکریان دست بر این یهودی برداشتند و او را بکشتند. چون این کار بکردند از قهر سلطان بترسیدند و بیست هزار سوار برنشستند و آن لشکر تا نیمه روز در میدان ایستاده بودند. خادمی از سرای بیرون آمد و بر در سرای ایستاد و گفت سلطان می‌فرماید که به طاعت هستید یا نه. ایشان به یکبار آواز دادند که بندگانیم و طاعت دار اما گناه کرده ایم. خادم گفت سلطان می‌فرماید که بازگردید. در حال بازگشتند و آن جهود مقتول را ابوسعید گفتندی پسری داشت و برادری.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صفت خوان سلطان. عادت ایشان چنین بود که سلطان در سالی به دو عید خوان نهد و بار دهد خاص و عام را. آنانکه خاص باشند در حضرت او باشند و آنچه عام باشند دردیگر سراها و مواضع. و من اگر چه بسیار شنیده بودم هوس بود که به رای العین ببینم. با یکی از دبیران سلطان که مرا با او صحبتی اتفاق افتاده بود و دوستی پدید آمده گفتم من بارگاه ملوک و سلاطین عجم دیده ام چون سلطان محمود غزنوی و پسرش مسعود. ایشان پادشاهان بودند با نعمت و تجمل بسیار. اکنون می‌خواهم که مجلس امیرالمومنین را هم ببینم. او با پرده دار که صاحب السّتر می‌گویند بگفت، سلخ رمضان سنه اربعین و اربعمایه که مجلس آراسته بودند تا دیگر روز که عید بود و سلطان از نماز به آن جا آید و به خوان بنشیند مرا آن جا برد. چون از در سرای به در شدم عمارت‌ها و صفه‌ها و ایوان دیدم که اگر وصف آن کنم کتاب به تطویل انجامد. دوازده قصر درهم ساخته همه مربعات که در هر یک که می‌رفتم از یکدیگر نیکوتر بود و هر یک به مقدار صد ارش درصد ارش و یکی از این جمله چیزی بود شصت اندر شصت ارش و تختی بتمامت عرض خانه نهاده به علوّ چهار گز. از سه جهت آن تخت همه از زر بود شکارگاه و میدان و غیره بر آن تصویر کرده وکتابتی به خط پاکیزه بر آن جا نوشته وهمه فرش و طرح که در این حرم بود همه آن بودکه دیبای رومی وبوقلمون به اندازه هر موضوعی بافته بودند و دارافزینی مشبک از زر بر کناره ای نهاده که صفت آن نتوان کرد،وپس از تخت که با جانب دیوار است درجات نقره گین ساخته وآن تخت خود چنان بود که اگر این کتاب سر به سر صفت آن باشد سخن مستوفی وکافی نباشد. گفتند پنجاه هزار من شکر راتبهٔ آن روز باشد که سلطان خوان نهد، آرایش خوان را درختی دیدم چون درخت ترنج و همه شاخ وبرگ و بار آن از شکر ساخته و اندر او هزار صورت و تمثال ساخته همه از شکر. ومطبخ سلطان بیرون از قصر است و پنجاه غلام همیشه در آن جا ملازم باشند واز کوشک راه به مطبخ است در زیر زمین وترتیب ایشان چنان مهیا بود که هر روز چهارده شتر وار برف به شراب خانه سلطان بردندی و از آن جا بیشر امرا و خواص را راتبه‌ها بودی واگر مردم شهر جهت رنجوران طلبیدندی هم بدادندی وهمچنین هر مشروب و ادویه که کسی را در شهر بایستی از حرم بخواستندی بدادندی. و همچنین روغن های دیگر چون روغن بلسان و غیره چندان که این اشیای مذکور خواستندی بدادندی. و همچنین هر مشروب و ادویه که کسی را در شهر بایستی از حرم بخواستندی منعی و عذری نبودی.
هوش مصنوعی: سلطان هر سال به مناسبت دو عید، مهمانی بزرگ و باشکوهی برگزار می‌کرد که در آن هم خاصان و هم عامه مردم دعوت می‌شدند. خاصان در محضر سلطان حاضر بودند و عامه مردم در مکان‌های دیگر. من که تجربه زیادی در دیدن مجالس پادشاهان داشتم، به شدت تمایل داشتم تا این مراسم را از نزدیک ببینم. با یکی از دبیران سلطان که با او آشنا شده بودم، صحبت کردم و او گفت که در روز عید، بعد از نماز سلطان، می‌توانم به مراسم بروم. روز موعود به محل مراسم رفتم و با دیدن عمارت‌ها و صفه‌ها و ایوان‌های زیبا شگفت‌زده شدم. دوازده قصر در مجموعه وجود داشت که هر یک زیباتر از دیگری بود. در مرکز هر قصر تختی بزرگ و زیبا از طلا قرار داشت که بر روی آن تصاویری از شکارگاه و مناظر مختلف نقش بسته بود. همه فرش‌ها و تزئینات نیز از دیبای رومی و بوقلمون بافته شده بودند. درختی از شکر که به شکل درخت ترنج ساخته شده بود، به عنوان جزء اصلی میز پذیرایی وجود داشت و حتی تمثال‌های زیادی نیز از شکر درست شده بودند. آشپزخانه سلطنتی بیرون از کاخ قرار داشت و همیشه پنجاه غلام در آنجا مشغول به کار بودند. هر روز مقدار زیادی شتر بار شکر به کاخ می‌آوردند و بعد از آن، می‌خواستند نوشیدنی‌ها و داروهایی را که مردم نیاز داشتند، فراهم کنند و هیچ کس از دریافت آنها منع نمی‌شد.

حاشیه ها

1397/06/03 14:09
محمد حسن

منظور از خوان سفره است
و یعنی اینکه پادشاه مهمانی می دهند