گنجور

بخش ۲۶ - عکه، عین‌البقر

و چون ما از آن جا هفت فرسنگ برفتیم به شهرستان عکه رسیدیم و آن را مدینه عکا نویسند. شهر بر بلندی نهاده‌است، زمینی کج و باقی هموار، و در همه ساحل که بلندی نباشد شهر نسازند از بیم غلبهٔ آب دریا و خوف امواج که بر کرانه می‌زند، و مسجد آدینه در میان شهرست و از همه شهر بلندترست، و اسطوانه‌ها همه رخام‌ست، و در دست راست قبله از بیرون قبر صالح پیغمبرست علیه السلام. و ساحت مسجد را بعضی فرش سنگ انداخته‌اند و بعضی دیگر را سبزی کشته‌اند، و گویند که آدم علیه السلام آنجا زراعت کرده بود، و شهر را مساحت کردم درازی دو هزار ارش بود و پهنا پانصد ارش، بارهٔ به غایت محکم. و جانب غربی و جنوبی آن با دریاست و بر جانب جنوب میناست، و بیشتر شهر های ساحل را میناست و آن چیزی‌ست که جهت محافظت کشتی‌ها ساخته‌اند، مانند اسطبل که پشت بر شهرستان دارد و دیوارها بر لب آب دریا درآمده، و درگاهی پنجاه گز بگذاشته‌اند، بی دیوار، الا آنکه زنجیرها از این دیوار بدان دیوار کشیده‌اند که چون خواهند که کشتی در مینا آید زنجیر ها سست کنند تا به زیر آب فرو رود و کشتی بر سر آن زنجیر از آب بگذرد و باز زنجیرها را بکشند تا بیگانه قصد آن کشتی‌ها نتواند کرد. و به دروازهٔ شرقی بر دست چپ چشمه‌ایست که بیست و شش پایه فرو باید شد تا به آب رسید و آن را عین البقر گویند، و می‌گویند که آن چشمه را آدم علیه السلام پیدا کرده است و گاو خود را از آنجا آب داده، و از آن سبب آن چشمه را عین البقر می‌گویند.

و چون ازاین شهرستان عکه سوی مشرق روند کوهی‌ست که اندر آن مشاهد انبیاست علیهم السلام، و این موضع از راه برکنارست کسی را که به رمله رود. مرا قصد افتاد که بروم و آن مزار های متبرک را ببینم و برکات آن از حضرت ایزد تبارک و تعالی بجویم.

مردمان عکه گفتند که قومی مفسد در این راه باشند که غریب را تعرض رسانند و اگر چیزی داشته باشد بستانند. من نفقه‌ایی که داشتم در مسجد عکه نهادم و از شهر بیرون شدم، از دروازه شرقی، روز شنبه بیست و سوم شعبان سنه ثمان و ثلثین و اربعمایه، اول روز زیارت قبر عکّ کردم، که بانی شهرستان او بوده است، و او یکی از صالحان و بزرگان بوده، و چون با من دلیلی نبود که آن راه داند متحیر می‌بودم، ناگاه از فضل باری تبارک و تعالی مردی عجمی با من پیوست که او از آذربایجان بود و یک بار دیگر آن مزارت متبّرکه را دریافته بود. دوم کرّت بدان عزیمت روی بدان جانب آورده بود. بدان موهبت شکرانهٔ باری را تعالی و تبارک دو رکعت نماز بگذاردم و سجدهٔ شکر کردم که مرا رفیق راه بداد تا بر عزمی که کرده بودم وفا بکردم.

بخش ۲۵ - صور: چون از آن جا پنج فرسنگ بشدیم به شهر صور رسیدیم. شهری بود درکنار دریا، شیخی بوده و آنجا آن شهر را ساخته بود و چنان بود که بارهٔ شهرستان صد گز بیش بر زمین خشک نبود، باقی اندر آب دریا بود، و باره‌ای سنگین تراشیده و درزهای آن را به قیر گرفته تا آب دریا در نیاید، و مساحت شهر هزار در هزار قیاس کردم، همه پنج شش طبقه بر سر یکدیگر، و فوّارهٔ بسیار ساخته، و بازارهای نیکو و نعمت فراوان.بخش ۲۷ - زیارت قبور انبیای بنی اسرائیل: پس به دهی رسیدم که آن را پردة می‌گفتند، آن جا قبر عیش و شمعون علیهما السلام را زیارت کردم و از آن جا به مغارک رسیدم که آن را دامون می‌گفتند، آنجا نیز زیارت کردم که گفتند قبر ذوالکفل است علیه السلام، و از آن جا به دیهی دیگر رسیدم که آن را اعبلین می‌گفتند، و می‌گفتند قبر هود علیه السلام آنجاست، زیارت وی دریافتم و اندر حظیرهٔ وی درختی خرتوت بود و قبر عزیز نبی علیه السلام آنجا بود، زیارت آن کردم، و رو به سوی جنوب برفتم، به دیهی دیگر رسیدم که آن را حظیره می‌گفتند، و بر جانب مغربی این دیه دره‌ای بود و در آن دره چشمه آبی بود پاکیزه که از سنگ بیرون می‌آمد و برابر چشمه بر سر سنگ مسجدی کرده‌اند و در آن مسجد دو خانه است از سنگ ساخته، و سقف سنگین در زده، و دری کوچک بر آنجا نهاده، چنانکه مرد به دشواری در تواند رفتن. و دو قبر نزدیک یکدیگر آنجا نهاده یکی از آنِ شعیب علیه السلام، و دیگری از آنِ دخترش که زن موسی علیه السلام بود. مردم آن دیه آن مسجد و مزار را تعهد نیکو کنند، از پاک داشتن و چراغ نهادن و غیره. و از آنجا به دیهی شدم که آن را داریل می‌گفتند و بر جانب قبلهٔ آن دیه کوهی بود و اندر میان کوه حظیره‌ای و اندر آن حظیره چهار گور نهاده بود از آنِ فرزندان یعقوب علیه السلام که برادران یوسف علیه السلام بودند. و از آنجا برفتم، تلی دیدم، زیر آن تل غاری بود که قبر مادر موسی علیه السلام در آن غار بود. زیارت آن جا دریافتم، و از آن جا برفتم دره‌ای پیدا آمد، به آخر آن دره دریایی پدید آمد کوچک، و شهر طبریه بر کنار آن دریاست.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و چون ما از آن جا هفت فرسنگ برفتیم به شهرستان عکه رسیدیم و آن را مدینه عکا نویسند. شهر بر بلندی نهاده‌است، زمینی کج و باقی هموار، و در همه ساحل که بلندی نباشد شهر نسازند از بیم غلبهٔ آب دریا و خوف امواج که بر کرانه می‌زند، و مسجد آدینه در میان شهرست و از همه شهر بلندترست، و اسطوانه‌ها همه رخام‌ست، و در دست راست قبله از بیرون قبر صالح پیغمبرست علیه السلام. و ساحت مسجد را بعضی فرش سنگ انداخته‌اند و بعضی دیگر را سبزی کشته‌اند، و گویند که آدم علیه السلام آنجا زراعت کرده بود، و شهر را مساحت کردم درازی دو هزار ارش بود و پهنا پانصد ارش، بارهٔ به غایت محکم. و جانب غربی و جنوبی آن با دریاست و بر جانب جنوب میناست، و بیشتر شهر های ساحل را میناست و آن چیزی‌ست که جهت محافظت کشتی‌ها ساخته‌اند، مانند اسطبل که پشت بر شهرستان دارد و دیوارها بر لب آب دریا درآمده، و درگاهی پنجاه گز بگذاشته‌اند، بی دیوار، الا آنکه زنجیرها از این دیوار بدان دیوار کشیده‌اند که چون خواهند که کشتی در مینا آید زنجیر ها سست کنند تا به زیر آب فرو رود و کشتی بر سر آن زنجیر از آب بگذرد و باز زنجیرها را بکشند تا بیگانه قصد آن کشتی‌ها نتواند کرد. و به دروازهٔ شرقی بر دست چپ چشمه‌ایست که بیست و شش پایه فرو باید شد تا به آب رسید و آن را عین البقر گویند، و می‌گویند که آن چشمه را آدم علیه السلام پیدا کرده است و گاو خود را از آنجا آب داده، و از آن سبب آن چشمه را عین البقر می‌گویند.
هوش مصنوعی: پس از اینکه هفت فرسنگ سفر کردیم، به شهر عکا رسیدیم که به آن مدینه عکا نیز می‌گویند. این شهر بر روی تپه‌ای ساخته شده و زمین آن ناهموار است؛ در نواحی سواحل که ارتفاعی وجود ندارد، شهرها نمی‌سازند تا از خطر طغیانی دریا و امواج حفاظتی کنند. در میان شهر، مسجدی به نام مسجد آدینه واقع شده که بلندترین ساختمان است و ستون‌های آن از سنگ مرمر ساخته شده. در سمت راست قبله، قبر پیامبر صالح علیه السلام قرار دارد. اطراف مسجد برخی سنگ‌فرش شده و برخی دیگر با چمن پوشانده شده است و گفته می‌شود که آدم علیه السلام در این محل زراعت کرده است. شهر حدود دو هزار ارش طول و پانصد ارش عرض دارد و از استحکام بالایی برخوردار است. سمت غربی و جنوبی آن به دریا منتهی می‌شود و قسمت جنوبی آن نیز بندری ساخته شده که برای حفاظت از کشتی‌ها طراحی شده است. در این بندر بارانداز مشابهی وجود دارد که به شهرستان متصل است و دیوارها درست در کنار آب دریا ساخته شده‌اند. در ورودی بندر، دهانه‌ای به عرض پنجاه گز بدون دیوار قرار دارد که زنجیرهایی از یک دیوار به دیوار دیگر کشیده شده است؛ در زمان ورود کشتی‌ها به بندر، این زنجیرها شل می‌شوند تا کشتی‌ها بتوانند از روی آن عبور کنند و سپس دوباره زنجیرها کشیده می‌شوند تا از دستبرد به کشتی‌ها جلوگیری شود. در دروازه شرقی، چشمه‌ای به نام عین البقر وجود دارد که برای دسترسی به آب باید بیست و شش پایه پایین بروید و گفته می‌شود که این چشمه را آدم علیه السلام کشف کرده و گاوهایش را از آن سیراب کرده است. به همین دلیل به این چشمه عین البقر می‌گویند.
و چون ازاین شهرستان عکه سوی مشرق روند کوهی‌ست که اندر آن مشاهد انبیاست علیهم السلام، و این موضع از راه برکنارست کسی را که به رمله رود. مرا قصد افتاد که بروم و آن مزار های متبرک را ببینم و برکات آن از حضرت ایزد تبارک و تعالی بجویم.
هوش مصنوعی: وقتی که از شهرستان عکه به سمت شرق برویم، کوهی وجود دارد که در آن مشاهد انبیا قرار دارد. این محل از مسیر اصلی که به رمله می‌رود، دور است. تصمیم گرفتم به آنجا بروم و آن مکان‌های مقدس را ببینم و از برکات آن‌ها از خداوند متعال بهره‌مند شوم.
مردمان عکه گفتند که قومی مفسد در این راه باشند که غریب را تعرض رسانند و اگر چیزی داشته باشد بستانند. من نفقه‌ایی که داشتم در مسجد عکه نهادم و از شهر بیرون شدم، از دروازه شرقی، روز شنبه بیست و سوم شعبان سنه ثمان و ثلثین و اربعمایه، اول روز زیارت قبر عکّ کردم، که بانی شهرستان او بوده است، و او یکی از صالحان و بزرگان بوده، و چون با من دلیلی نبود که آن راه داند متحیر می‌بودم، ناگاه از فضل باری تبارک و تعالی مردی عجمی با من پیوست که او از آذربایجان بود و یک بار دیگر آن مزارت متبّرکه را دریافته بود. دوم کرّت بدان عزیمت روی بدان جانب آورده بود. بدان موهبت شکرانهٔ باری را تعالی و تبارک دو رکعت نماز بگذاردم و سجدهٔ شکر کردم که مرا رفیق راه بداد تا بر عزمی که کرده بودم وفا بکردم.
هوش مصنوعی: مردم عکه اظهار کردند که گروهی فاسد وجود دارد که به مسافران آزار می‌رسانند و اگر چیزی داشته باشند، آن را می‌دزدند. من وسایلم را در مسجد عکه گذاشتم و از شهر خارج شدم. در روز شنبه بیست و سوم شعبان سال سی و سه و چهارصد هجری، شروع به زیارت قبر عکّ کردم، که او بانی این شهرستان بود و از صالحان و بزرگان به شمار می‌رفت. زیرا من دلیلی نداشتم که راه را بلد باشم، بنابراین گیج و سردرگم بودم. ناگهان از فضل خداوند، مردی غیر عرب که از آذربایجان بود به من پیوست، که قبلاً یک بار دیگر این زیارت را انجام داده بود. او برای دومین بار به سمت آن مکان آمده بود. به خاطر این نعمت، دو رکعت نماز شکر به جا آوردم و سجده شکر کردم که خداوند رفیق راهی را نصیبم کرد تا بتوانم به عهدی که بسته بودم وفا کنم.

حاشیه ها

1391/02/30 02:04
رسته

4 خط به آخر مانده
غلز : بای شهرستان
درست : بانی شهرستان
منبع: دبیرسیاقی