پس از این شهر برفتم همچنان بر طرف دریا روی سوی جنوب، به یک فرسنگی حصاری دیدم که آن را قلمون میگفتند، چشمهای آب در اندرون آن بود. از آنجا برفتم به شهر طرابرزن، و از طرابلس تا آنجا پنج فرسنگ بود. و از آنجا به شهر جبیل رسیدیم و آن شهریست مثلث، چنانکه یک گوشهٔ آن به دریاست، و گرد وی دیواری کشیده، بسیار بلند و حصین، و همهٔ گرد شهر، درختان خرما و دیگر درخت های گرمسیری ست.
کودکی را دیدم گلی سرخ و یکی سپید تازه در دست داشت، و آن روز پنجم اسفندارمذ ماه قدیم، سال بر چهارصد و پانزده از تاریخ عجم.
و از آنجا به شهر بیروت رسیدیم، طاقی سنگین دیدم چنانکه راه به میان آن طاق بیرون میرفت، بالای آن طاق را پنجاه گز تقدیم کردم، و از جوانب او تخته سنگ های سفید برآورده، چنانکه هر سنگی از آن زیادت از هزار من بود، و این بنا را از خشت به مقدار بیست گز برآوردهاند و بر سر آن استخوان های رخام برپا کرده، هر یکی هشت گز، چنانکه به جهد در آغوش دو مرد گنجد، و بر سر این ستونها طاقها زده است به دو جانب، همه از سنگ مهندم، چنانکه هیچ گچ و گل در آن میان نیست، و بعد از آن طاقی عظیم بر بالای آن طاقها به میانهٔ راست ساختهاند، به بالای پنجاه ارش، و هر تخته سنگی که در آن طان بر نهاده است هر یکی را هشت ارش قیاس کردم در طول و در عرض چهار ارش، که هر یک از آن تخمیناً هفت هزار من باشد، و اینهمه سنگها را کنده کاری و نقاشی خوب کرده، چنانکه در چوب بدان نیکویی کم کنند، و جز این طاق بنایی دیگر نمانده است بدان حوالی. پرسیدم که این چه جایست؟ گفتند: که شنیده ایم که این درِ باغ فرعون بوده است و بس قدیمست و همهٔ صحرای آن ناحیت ستون های رخامست و سرستونها و تن ستونها همه رخام منقوش مدّور و مربع و مسدس و مثّمن، و سنگ عظیم صلب که آهن بر آن کار نمی کرد و بدان حوالی هیچ جای کوهی نه، که گمان افتد که از آنجا بریدهاند، و سنگی دیگر همچو معجونی مینمود آنچنانکه سنگ های دیگر، مسخر آهن بود، و اندر نواحی شام پانصد هزار ستون یا سر ستون و ته ستون بیش افتاده است که هیچ آفریده نداند که آن چه بودهاست یا از کجا آوردهاند.
اطلاعات
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پس از این شهر برفتم همچنان بر طرف دریا روی سوی جنوب، به یک فرسنگی حصاری دیدم که آن را قلمون میگفتند، چشمهای آب در اندرون آن بود. از آنجا برفتم به شهر طرابرزن، و از طرابلس تا آنجا پنج فرسنگ بود. و از آنجا به شهر جبیل رسیدیم و آن شهریست مثلث، چنانکه یک گوشهٔ آن به دریاست، و گرد وی دیواری کشیده، بسیار بلند و حصین، و همهٔ گرد شهر، درختان خرما و دیگر درخت های گرمسیری ست.
هوش مصنوعی: پس از آن شهر به سمت دریا و به سمت جنوب رفتم. در فاصلهای حدود یک فرسنگ از حصاری به نام قلمون، چشمه آبی وجود داشت. از آنجا به شهر طرابرزن رفتم که از طرابلس تا آنجا پنج فرسنگ فاصله بود. سپس به شهر جبیل رسیدم، که شهری مثلثی شکل است و یکی از گوشههای آن به دریا وصل میشود. دور تا دور آن دیواری بلند و مستحکم کشیده شده و تمامی اطراف شهر، مملو از درختان خرما و دیگر درختان گرمسیری است.
کودکی را دیدم گلی سرخ و یکی سپید تازه در دست داشت، و آن روز پنجم اسفندارمذ ماه قدیم، سال بر چهارصد و پانزده از تاریخ عجم.
هوش مصنوعی: کودکی را دیدم که یک گل سرخ و یک گل سفید تازه در دست داشت. آن روز پنجم اسفند ماه در تقویم قدیم، سال چهارصد و پانزده از تاریخ ایران بود.
و از آنجا به شهر بیروت رسیدیم، طاقی سنگین دیدم چنانکه راه به میان آن طاق بیرون میرفت، بالای آن طاق را پنجاه گز تقدیم کردم، و از جوانب او تخته سنگ های سفید برآورده، چنانکه هر سنگی از آن زیادت از هزار من بود، و این بنا را از خشت به مقدار بیست گز برآوردهاند و بر سر آن استخوان های رخام برپا کرده، هر یکی هشت گز، چنانکه به جهد در آغوش دو مرد گنجد، و بر سر این ستونها طاقها زده است به دو جانب، همه از سنگ مهندم، چنانکه هیچ گچ و گل در آن میان نیست، و بعد از آن طاقی عظیم بر بالای آن طاقها به میانهٔ راست ساختهاند، به بالای پنجاه ارش، و هر تخته سنگی که در آن طان بر نهاده است هر یکی را هشت ارش قیاس کردم در طول و در عرض چهار ارش، که هر یک از آن تخمیناً هفت هزار من باشد، و اینهمه سنگها را کنده کاری و نقاشی خوب کرده، چنانکه در چوب بدان نیکویی کم کنند، و جز این طاق بنایی دیگر نمانده است بدان حوالی. پرسیدم که این چه جایست؟ گفتند: که شنیده ایم که این درِ باغ فرعون بوده است و بس قدیمست و همهٔ صحرای آن ناحیت ستون های رخامست و سرستونها و تن ستونها همه رخام منقوش مدّور و مربع و مسدس و مثّمن، و سنگ عظیم صلب که آهن بر آن کار نمی کرد و بدان حوالی هیچ جای کوهی نه، که گمان افتد که از آنجا بریدهاند، و سنگی دیگر همچو معجونی مینمود آنچنانکه سنگ های دیگر، مسخر آهن بود، و اندر نواحی شام پانصد هزار ستون یا سر ستون و ته ستون بیش افتاده است که هیچ آفریده نداند که آن چه بودهاست یا از کجا آوردهاند.
هوش مصنوعی: پس از رسیدن به شهر بیروت، ساختمانی بزرگ و سنگینی را دیدم که راهی به درون آن داشت. بالای این طاق را به اندازه پنجاه گز تقدیم کردم و در دو طرف آن، سنگهای سفیدی قرار داشت که هر کدام تقریباً بیشتر از هزار من وزن داشتند. این بنا از خشت به حدود بیست گز ارتفاع دارد و بر روی آن استخوانهایی از سنگ رخام چیده شده که هر کدام هشت گز اندازه دارند و به راحتی در آغوش دو مرد جا میشوند. روی این ستونها، طاقهایی قرار داده و همه از سنگهای خوشساخت ساخته شده که هیچ گچ یا گلی در آن به کار نرفته است. بعد از آن، طاقی عظیم در بالای این طاقها ساختهاند که ارتفاعش بیش از پنجاه ارش است و هر تخته سنگی که در آن به کار رفته، به طول هشت ارش و عرض چهار ارش است، به طوری که هر کدام تقریباً هفت هزار من وزن دارند. این石ها با کندهکاری و نقاشی زیبایی تزئین شدهاند. در این نواحی دیگر بنایی نمانده و پرسیدم که این چه مکان است؟ گفتند که این دروازهی باغ فرعون است و بسیار قدیمی است. در این ناحیه، ستونهای زیادی از رخام وجود دارد و سرستونها و تنههای ستونها همه دارای نقشهای دایرهای، مربعی، ششضلعی و هشتضلعی هستند. سنگهای این مکان بسیار محکم هستند به طوری که هیچ وسیلهی آهنی بر آنها تأثیری ندارد و در اطراف هیچ کوهی وجود ندارد که گمان بریم سنگها از آنجا بریده شدهاند. همچنین، سنگی دیگر در کنار آن نمایان بود که به دیگر سنگها شباهت داشت، ولی به نظر میرسید از آهن ساخته شده است. در نواحی شام، تخمیناً پانصد هزار ستون یا سرستون و ته ستون وجود دارد که هیچ کس نمیداند اینها چه هستند یا از کجا آمدهاند.
حاشیه ها
1393/07/29 15:09
محمدرضانعیمی
برروزکسی که اوفتاده ست مخند درمانده به ره دیدی اگردیده مبند دنیا همه افتادن وبر خاستن است بندی بگسل تانشوی پای به بند نعیمی (سزباز)
1397/08/09 20:11
مجید میرزازاده
سنگی دیگر همچو معجونی می نمود.
بنظرم ایشان مقصودشان سنگهایی است که موج دارند و بعضی اوقات این موجها پیچ در پیچند و جلوه بسیار زیبایی به نمای سنگ می دهند.