گنجور

بخش ۴۴ - صف سی و چهارم

سود مر آن را تواند بودن و مر آنرا شاید بودن که او را زیان تواند بودن، از بهر آنک این هر دو مخالفانند و پذیره مخالفان جوهر باشد و ایزد تعالی از جوهر برتر است. و توحید یکتا آنست که هر چه اندر آفریده‌ها بینی و دانی از صفتها و اضافت آن از خدای تعالی همه دور کنی، و چون مردم حاجتمند بود به کشیدن حاجتها به خویشتن و دور کردن مضرتها از خویشتن نشانی داد مردم که ترا زو خیر است بدانچ منفعت پذیرفت و مضرت را دور کرد، از بهر آنک پذیرفتن منفعت مر چیزی را از چیزی باشد که برتر ازوست، و همچنین دور کردن مضرت مر چیزی ضعیف را لازم آید که مضرت‌پذیر باشد، پس نه روا بود که کسی گوید که خدای تعالی عالم را بیافرید یا مردم را پدید آورد از بهر کشیدن منفعت یا دور کردن مضرت، و هر که خدای‌ را زیان و سود اثبات کند ضعیفی و عاجزی بدو جلت قدرته باز بسته بود، چنانک پیدا کردیم که پذیرفتن منفعت و دور کردن مضرت مر چیزی ضعیف را لازم آید، تعالی الله عن ذلک علوا کبیرا.

و گوییم که عقل اول خود اندر دو حال بی‌نیاز است: هم اندر پذیرفتن منفعت و هم از دور کردن مضرت، اما بی‌نیازیء عقل کل از پذیرفتن منفعت بدان پیوست کزو برتر و شریف‌تر و تمام‌تر چیز نیست، و منفعت را از چیزی توان پذیرفتن که برتر از تو باشد، و هیچ چیز نیست که آن اندر ذات عقل کل نیست، چنانک پیش از این برهان آن نمودیم، و چون هیچ چیز نیست از لطیف و کثیف کز ذات او بیرون است که عقل است ممکن نیست که عقل از چیزی منفعت پذیرد، چه منفعت پذیرفتن چیزی از چیزی دیگر باشد و بیرون از عقل خود هیچ چیز ضرر و نفع نیست، و اما ایمنی عقل از مضرت و ناکوشیدن او به دفع مضرت کردن از ذات خویش بدان روی است که هیچ چیز ازو قوی‌تر و تمام‌تر و شریف‌تر نیست، و مضرت چیزی از چیزی باشد کز وی قوی‌تر باشد پس به هر دو روی درست شد به برهان منطقی و بیان عقلی که نمودیم که عقل کل از کشیدن منفعت به خویشتن و دفع کردن مضرت از خویشتن بی‌نیاز است، و چون عقل کل که آفریده است بدین منزلت باشد چگونه روا باشد که زیان و سود را کسی به خدای تعالی بازبندد.

بخش ۴۳ - جواب: او را گوییم که چنین شناعتها به نفس کلی آنکس باز بندد که از آفرینش عالم مقصود نفس کلی مرین حیوان را داند که همی‌خورند و همی‌خسبند، و نه چنانست، و بباید دانستن که اختیار نفس کلی به بودن عالم اختیار زمانی نبوده‌ست و اختیاری که به زمان نباشد زمان اندرو نقصان تواند آوررن، اما نفس اندر فلک حرکتی نهاده است از بهر تباه شدن شخص‌ها از پس یکدیگر تا بدان سبب بیرون آمدن نفس باشد از حد قوت به حدّ فعل، و وباء و بلاء که اندر عالم ظاهر شود و از قحط و غرق و جز آن به سبب دو چیز باشد: تباه کردن قصدی را باشد و یا پیدا کردن قصدی را، اعنی که فلک همیشه زایشها همی بیرون آرد و عالم را تهی بکند و بعضی از آنک بیرون آرد آلت باشند مر پیدا شدن مقصودی را و بعضی خود مقصود باشند. و چون عالم پر شود از آلت که مقصود ازو به حاصل شود یا مقصود آشکارا شود اندر میان شخصها که به طبع ماننده مقصود باشند و قوتهای سعادت فلکی روی سوی مقصود نهد و آن آلتها که بدو ماننده باشند بی‌نصیب مانند از سعادت تا آن وباء و بلاء اندر ایشان به سبب گسسته شدن سعادت ازیشان پدید آید و ایشان که آلت بودند به پیدا آمدن مقصود باطل شوند. بر مثال درودگری که بسیار چوب گوناگون که اندر جوهر همچون چوب آن در باشد که همی‌سازد فراز آرد خرد و بزرگ تا به فراز آوردن آن همه چوبها آن در که همی خواهد خواستن بسازد، و چون مقصود او حاصل آمد آن تراشها و چوب‌ریزها بسوزد و بیندازد و آن در را از میان برگیرد، پس هر که ببندد مر خویشتن را که از آن شخصها باشد که ایشان اندر وقت پیدا شدن مقصود آلت باشند مر مقصود را به خوردن طعام و شراب و طرب و جستن شهوتها مشغول شود و روی به صنعتهایی دارد که فائده آن به جسم بازگردد تا زیانکار از این جهان بیرون شود و اندر رنجهای جاویدی افتد، و هرکه پسندگار باشد ازین جهان بدان قدر که او را پسنده باشد و پرداخته شود مر طلب کردن فائده‌های عقلی و علمهاء الهی را و این عالم طبیعت را آلت خویش گیرد تا آراسته و نیک‌بخت ازین عالم بیرون شود و به همسایگی آنکس که مقصود نفس کل اوست برسد و لذت پذیرد از عالم عقل و نفس و برسد به چیزهایی که هیچ چشم چنان ندیده‌ست و نه هیچ گوش صفت او شنیده است و نه بر دل هیچ مردم آن گذشته است. هر که عالم مرو را آلت خویش سازد اندر بیرون آوردن مقصود زیانکار شود بدان جهان ایزد تعالی ما را از آن گروه کناد که عالم را آلت خویش گیریم اندر کسب کردن فائده‌های عقلی و ما را از آن کسان دور داراد که عالم مر ایشان را آلت خویش گرفت اندر بیرون آوردن مقصود آفریدگار خویش.بخش ۴۵ - معارضه: اگر کسی گوید که چون منفعت و مضرت به خدای تعالی منسوب نیست چرا بنده بر نیکی که کند نیکی یابد و بر بدی که کند بدی یابد؟ و چون از کردار او چیزی به خدای بازنگشت چرا مکافات او به نیکی نبود؟ بر مثال کسی که به کوه شود و سنگها را بشکند بحفرها اندر افتد چون خداوندِ بنیاد درست را از آن سود و زیانی نیست نه مرورا چیزی دهد و نه بیازاردش، گر مرورا کاری نیکو کند و اندر عمارت بنیاد او بیفزاید مکافات او به نیکی کند، و گر از بنیاد او چیزی ویران کند مرور را بیازارد.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سود مر آن را تواند بودن و مر آنرا شاید بودن که او را زیان تواند بودن، از بهر آنک این هر دو مخالفانند و پذیره مخالفان جوهر باشد و ایزد تعالی از جوهر برتر است. و توحید یکتا آنست که هر چه اندر آفریده‌ها بینی و دانی از صفتها و اضافت آن از خدای تعالی همه دور کنی، و چون مردم حاجتمند بود به کشیدن حاجتها به خویشتن و دور کردن مضرتها از خویشتن نشانی داد مردم که ترا زو خیر است بدانچ منفعت پذیرفت و مضرت را دور کرد، از بهر آنک پذیرفتن منفعت مر چیزی را از چیزی باشد که برتر ازوست، و همچنین دور کردن مضرت مر چیزی ضعیف را لازم آید که مضرت‌پذیر باشد، پس نه روا بود که کسی گوید که خدای تعالی عالم را بیافرید یا مردم را پدید آورد از بهر کشیدن منفعت یا دور کردن مضرت، و هر که خدای‌ را زیان و سود اثبات کند ضعیفی و عاجزی بدو جلت قدرته باز بسته بود، چنانک پیدا کردیم که پذیرفتن منفعت و دور کردن مضرت مر چیزی ضعیف را لازم آید، تعالی الله عن ذلک علوا کبیرا.
هوش مصنوعی: سود و زیان به یکدیگر وابسته هستند و هر یک در برابر دیگری قرار دارند. خداوند برتر از این دو مفهوم است. توحید حقیقی آن است که هر صفت و ویژگی که برای مخلوقات می‌شناسی، آن را از خداوند جدا کنی. وقتی مردم به چیزهایی نیاز دارند و می‌خواهند منافع خود را جلب کنند و از مضرات دور شوند، به آن‌ها نشان می‌دهد که چه چیزی برایشان مفید است و چه چیزی را باید دور کنند. پذیرش منفعت به معنای نیاز به چیزی است که از خود فرد برتر باشد و همچنین دور کردن مضرت نیاز به چیزی دارد که از آن اثرپذیر باشد. بنابراین، نادرست است که بگوییم خداوند عالم را خلق کرده تا منفعتی به دست آورد یا مضرتی را دور کند. هر کس که برای خداوند سود و زیان قائل شود، قدرت او را نادیده گرفته است، زیرا پذیرش سود و دور کردن زیان به موجودات ضعیف وابسته است و خداوند از این امور بالاتر است.
و گوییم که عقل اول خود اندر دو حال بی‌نیاز است: هم اندر پذیرفتن منفعت و هم از دور کردن مضرت، اما بی‌نیازیء عقل کل از پذیرفتن منفعت بدان پیوست کزو برتر و شریف‌تر و تمام‌تر چیز نیست، و منفعت را از چیزی توان پذیرفتن که برتر از تو باشد، و هیچ چیز نیست که آن اندر ذات عقل کل نیست، چنانک پیش از این برهان آن نمودیم، و چون هیچ چیز نیست از لطیف و کثیف کز ذات او بیرون است که عقل است ممکن نیست که عقل از چیزی منفعت پذیرد، چه منفعت پذیرفتن چیزی از چیزی دیگر باشد و بیرون از عقل خود هیچ چیز ضرر و نفع نیست، و اما ایمنی عقل از مضرت و ناکوشیدن او به دفع مضرت کردن از ذات خویش بدان روی است که هیچ چیز ازو قوی‌تر و تمام‌تر و شریف‌تر نیست، و مضرت چیزی از چیزی باشد کز وی قوی‌تر باشد پس به هر دو روی درست شد به برهان منطقی و بیان عقلی که نمودیم که عقل کل از کشیدن منفعت به خویشتن و دفع کردن مضرت از خویشتن بی‌نیاز است، و چون عقل کل که آفریده است بدین منزلت باشد چگونه روا باشد که زیان و سود را کسی به خدای تعالی بازبندد.
هوش مصنوعی: عقل در دو حالت به هیچ چیزی نیاز ندارد: هم در قبول منفعت و هم در دور کردن زیان. اما بی‌نیازی عقل کل از قبول منفعت به این دلیل است که هیچ چیز برتر و کامل‌تر از آن وجود ندارد. منفعت را نمی‌توان از چیزی دریافت کرد که از آن برتر باشد و هیچ چیزی از ذات عقل کل جدا نیست. به همین دلیل، عقل نمی‌تواند از چیزی منفعت بگیرد، چون منفعت باید از چیزی به چیزی دیگر منتقل شود و خارج از عقل هیچ نفع و زیانی نیست. همچنین، عقل به دلیل اینکه هیچ چیز قوی‌تر یا کامل‌تر از خود ندارد، از مضرت‌ها نیز در امان است و نیازی به دفع آنها ندارد. بنابراین، با دقت منطقی و عقلانی ثابت شده که عقل کل از قبول منفعت و دور کردن زیان مستقل است. حال چگونه ممکن است که کسی زیان و سود را به خداوند نسبت دهد، در حالی که عقل کل در این مقام است؟