گنجور

بخش ۲۹ - جواب

او را گوییم که نخست بباید شناختن که علم بر چند روی است، تا سخن بر بصیرت باشد. و چون ما مر عالم هیولانی را که حاصل آفرینش ظاهرست شش جانب یافتیم که عین عالم هفتم آن بود، دانستیم که فعل بر هفت روی لازم آید: نخست ابداعی و آن عقل اول است هستی نه از هست، و دیگر انبعاثی چون نفس کلی هستی از هستی دیگر، و سدیگر تکوینی اعنی باشیدنی چون افلاک و ستارگان، چهارم چون طبایع چهارگانه، و پنجم زایشی چون زایشهای عالم کز طبایع پدید آمد، و ششم تناسلی چون فعل کز میان نر و ماده پدید آمد، و هفتم صناعی چون صنعتها که مردم کنند. پس فعل مبدع حق ابداعی است و انبعاثی، و مبدع حق فعل زمانی نکند، که فعل زمانی را آلت و مادت باید و مر عالم را ابتداء زمانی نیست، و لکن ابتداء فکری هست او را، و مبدع حق دور است از اندیشه و از صفت اندیشندگان هم کلی و هم جزئی، تعالی الله عما یقول الظالمون علوا کبیرا. ایزد تعالی مران مؤمن مخلص را بر حق نگاه دارد که این سرهای لطیف و سخنهای شریف را که اندر کیفیت کون عالم مرکب و بسیط بگفتیم از اسرار حکماء و محققان نگاه دارد.

بخش ۲۸ - معارضه: اگر کسی گوید که عالم هیولانی خود از نفس پدید آمد و از طبیعت کلی.بخش ۳۰ - صف بیست و دوم: بباید دانستن که ظاهر شریعت پیامبران برابر است با عالم جسمانی، از بهرآنک عالم جسمانی صورتهای مخالف است و ظاهر کتاب و شریعت مثلها و کارهای مخالف است. چنانک یکی طاعت نماز است به شکها متفاوت از ایستادن و خسبیدن و سر بر زمین نهادن و جز آن، و یک طاعت روزه است که طعام و شراب ناخوردن است و جماع ناکردن به روز، و یک طاعت به مکه شدنست به زیارت خانه سنگین، و این همه چیزهای مخالف است، چنانک از عالم یک چیز آفتاب است بدان روشنی و گرمی، و یک چیز آب است بدان سردی و تری، و یک زایش عالم درخت است پای بر زمین فروبرده و استوار ایستاده، و یکی زایش مرغ است که بر هوا پرد، و این اثر همه مخالف است، و ترکیب عالم از چهار طبع است مخالف به ظاهر و به باطن موافق، و ترکیب دین از چهار چیز مخالف است بظاهر و بباطن موافق، چون کتاب و شریعت و تأویل و توحید، و همچنانک از آن چهار طبع عالم سه طبع همیشه پیداست و بی میانجی یافته است، چون خاک و باد و آب، و یک رکن او که آتش است نایافته است مگر به میانجی آن سه یار دیگر، آن چهار رکن دین نیز سه یافته است چون کتاب و شریعت و تأویل، و یکی نایافته است چون علم توحید مگر به میانجی این سه یار او که گفتیم. پس پیغامبران علیهم السلام این علمهای فرودین از کتاب و شریعت و عمل ساختند تا خلق ازین راه به علم وحدانیت رسند، که نور علم وحدانیت از بزرگواری و لطافت چنان است که اندرو جز به میانجیان نتوان رسیدن، و پیغامبران علیهم السلام به یافتن آن نور بر خلق پادشاهی یافتند و خلق بدان نور مر ایشان را کردن داده شد، نبینی که خدای تعالی اندر حدیث موسی بر سبیل مثل مر رسول مصطفی را علیه السلام، قوله: « و هل أتاک حدیث موسی اذ رأی ناراً فقال لاهله امکثوا أنی آنست ناراً لعلی آتیکم منها بقبس أو أجد علی النار هدی». همی گوید: چه آمد به تو ای محمد حدیث موسی که آتشی دید پس گفت مر اهل خویش را که باشید که من آتش دیدم مگر از آنجا پاره‌یی به شما آرم یا راه راست بر آن آتش بیابم. و تأویل این آیت آنست که موسی علیه السلام آن آتش اندر نفس مقدس خویش دید، و آن آتش نور توحید بود که مراو را بدرفشید و بدانچ مر اهل خویش را گفت بباشید آن خواست که هم برین دین و این طریقت که هستید بباشید تا من از این نور که مرا درفشید خبری توانم یافتن که به شما رسانم و شما و من راه راست یابیم، و این راه اندر دین گفت که بیایم نه اندر دنیا، اگر او آن آتش به چشم سر دیده بودی ایشان را بنمودی، چه آتش را به شب هر که بصر درست دارد بتواند دیدن، و اگر او آن آتش به چشم سر دیده بودی کسی را توانستی فرمودن تا بنگرد که آن آتش چیست، و لکن آن آتش نور توحید بود که موسی علیه السلام مرانرا به چشم بصیرت بدید و نتوانست به کسی نمودن بی میانجی کتاب و شریعت و عمل، چنانک آتش دنیا روی ننماید مگر به میانجی چیزی که از آب و خاک رسته باشد و اندر هوا پرورده شده باشد، پس هر که مر کتاب و شریعت و عمل را دست باز دارد البته مر جان او نور توحید را نتواند یافتن، همچنانک اگر کسی گوید که من به هیچ چیز کز آب روید و از خاک، یاری نخواهم برجستن آتش، آن کس البته به آتش نرسد و فائده آتش ازو بریده گردد، و چون آتش طبیعی که او را هیچ دانش نیست جز به میانجیان که با او آشنااند همی روی ننماید. علم توحید سزاوارتر که روی ننماید جز بدان کسی که سپس فرمان آشنایان او برود از پیامبران علیهم السلام. پس هرکه کتاب خدای را و شریعت رسول را و عمل و طاعت را بیشتر کار بندد علم توحید سوی او روشن‌تر شود همچنانک هرکه هیزم بیشتر جمع کند روشنی و گرمی از آتش طبیعی بیشتر یابد.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

او را گوییم که نخست بباید شناختن که علم بر چند روی است، تا سخن بر بصیرت باشد. و چون ما مر عالم هیولانی را که حاصل آفرینش ظاهرست شش جانب یافتیم که عین عالم هفتم آن بود، دانستیم که فعل بر هفت روی لازم آید: نخست ابداعی و آن عقل اول است هستی نه از هست، و دیگر انبعاثی چون نفس کلی هستی از هستی دیگر، و سدیگر تکوینی اعنی باشیدنی چون افلاک و ستارگان، چهارم چون طبایع چهارگانه، و پنجم زایشی چون زایشهای عالم کز طبایع پدید آمد، و ششم تناسلی چون فعل کز میان نر و ماده پدید آمد، و هفتم صناعی چون صنعتها که مردم کنند. پس فعل مبدع حق ابداعی است و انبعاثی، و مبدع حق فعل زمانی نکند، که فعل زمانی را آلت و مادت باید و مر عالم را ابتداء زمانی نیست، و لکن ابتداء فکری هست او را، و مبدع حق دور است از اندیشه و از صفت اندیشندگان هم کلی و هم جزئی، تعالی الله عما یقول الظالمون علوا کبیرا. ایزد تعالی مران مؤمن مخلص را بر حق نگاه دارد که این سرهای لطیف و سخنهای شریف را که اندر کیفیت کون عالم مرکب و بسیط بگفتیم از اسرار حکماء و محققان نگاه دارد.
هوش مصنوعی: باید ابتدا درک کنیم که علم جنبه‌های متفاوتی دارد تا صحبت‌های ما متین و آگاهانه باشد. وقتی که ما عالم مادی را بررسی کردیم و درک کردیم که شش جنبه دارد و جنبه‌ی هفتم نیز وجود دارد، متوجه شدیم که عمل نیازمند هفت جنبه است: ابتدا، عمل ابداعی که عقل اول است و از عدم به وجود می‌آید؛ سپس، انبعاثی که به معنای خروج نفس کلی از هستی دیگر است؛ سوم، تکوینی که به معنای وجود یافته‌گی همچون افلاک و ستارگان است؛ چهارم، جنبه‌ای مرتبط با چهار عنصر طبیعی؛ پنجم، زایش که به تولیدات جهان از عوالم طبیعی اشاره دارد؛ ششم، تناسلی که به عمل آمدن از نر و ماده مربوط می‌شود؛ و هفتم، صنایعی که انسان‌ها می‌سازند. پس عمل خالق حقیقی از نوع ابداعی و انبعاثی است و او کارهای زمانی نمی‌کند، زیرا کارهای زمانی به ابزار و ماده نیاز دارند و عالم آغاز زمانی ندارد، بلکه آغاز فکری دارد. خالق حق از اندیشه و صفات اندیشه‌ورزان دور است و از گفته‌های ظالمان به دور است. خداوند، مومنانی که خالص هستند را بر حق نگه‌دارد تا این اسرار لطیف و سخن‌های شریف در باره‌ی ترکیب عالم را که از حکما و محققان به دست آمده، محفوظ بدارد.