گنجور

بخش ۳۰ - صف بیست و دوم

بباید دانستن که ظاهر شریعت پیامبران برابر است با عالم جسمانی، از بهرآنک عالم جسمانی صورتهای مخالف است و ظاهر کتاب و شریعت مثلها و کارهای مخالف است. چنانک یکی طاعت نماز است به شکها متفاوت از ایستادن و خسبیدن و سر بر زمین نهادن و جز آن، و یک طاعت روزه است که طعام و شراب ناخوردن است و جماع ناکردن به روز، و یک طاعت به مکه شدنست به زیارت خانه سنگین، و این همه چیزهای مخالف است، چنانک از عالم یک چیز آفتاب است بدان روشنی و گرمی، و یک چیز آب است بدان سردی و تری، و یک زایش عالم درخت است پای بر زمین فروبرده و استوار ایستاده، و یکی زایش مرغ است که بر هوا پرد، و این اثر همه مخالف است، و ترکیب عالم از چهار طبع است مخالف به ظاهر و به باطن موافق، و ترکیب دین از چهار چیز مخالف است بظاهر و بباطن موافق، چون کتاب و شریعت و تأویل و توحید، و همچنانک از آن چهار طبع عالم سه طبع همیشه پیداست و بی میانجی یافته است، چون خاک و باد و آب، و یک رکن او که آتش است نایافته است مگر به میانجی آن سه یار دیگر، آن چهار رکن دین نیز سه یافته است چون کتاب و شریعت و تأویل، و یکی نایافته است چون علم توحید مگر به میانجی این سه یار او که گفتیم. پس پیغامبران علیهم السلام این علمهای فرودین از کتاب و شریعت و عمل ساختند تا خلق ازین راه به علم وحدانیت رسند، که نور علم وحدانیت از بزرگواری و لطافت چنان است که اندرو جز به میانجیان نتوان رسیدن، و پیغامبران علیهم السلام به یافتن آن نور بر خلق پادشاهی یافتند و خلق بدان نور مر ایشان را کردن داده شد، نبینی که خدای تعالی اندر حدیث موسی بر سبیل مثل مر رسول مصطفی را علیه السلام، قوله: « و هل أتاک حدیث موسی اذ رأی ناراً فقال لاهله امکثوا أنی آنست ناراً لعلی آتیکم منها بقبس أو أجد علی النار هدی». همی گوید: چه آمد به تو ای محمد حدیث موسی که آتشی دید پس گفت مر اهل خویش را که باشید که من آتش دیدم مگر از آنجا پاره‌یی به شما آرم یا راه راست بر آن آتش بیابم. و تأویل این آیت آنست که موسی علیه السلام آن آتش اندر نفس مقدس خویش دید، و آن آتش نور توحید بود که مراو را بدرفشید و بدانچ مر اهل خویش را گفت بباشید آن خواست که هم برین دین و این طریقت که هستید بباشید تا من از این نور که مرا درفشید خبری توانم یافتن که به شما رسانم و شما و من راه راست یابیم، و این راه اندر دین گفت که بیایم نه اندر دنیا، اگر او آن آتش به چشم سر دیده بودی ایشان را بنمودی، چه آتش را به شب هر که بصر درست دارد بتواند دیدن، و اگر او آن آتش به چشم سر دیده بودی کسی را توانستی فرمودن تا بنگرد که آن آتش چیست، و لکن آن آتش نور توحید بود که موسی علیه السلام مرانرا به چشم بصیرت بدید و نتوانست به کسی نمودن بی میانجی کتاب و شریعت و عمل، چنانک آتش دنیا روی ننماید مگر به میانجی چیزی که از آب و خاک رسته باشد و اندر هوا پرورده شده باشد، پس هر که مر کتاب و شریعت و عمل را دست باز دارد البته مر جان او نور توحید را نتواند یافتن، همچنانک اگر کسی گوید که من به هیچ چیز کز آب روید و از خاک، یاری نخواهم برجستن آتش، آن کس البته به آتش نرسد و فائده آتش ازو بریده گردد، و چون آتش طبیعی که او را هیچ دانش نیست جز به میانجیان که با او آشنااند همی روی ننماید. علم توحید سزاوارتر که روی ننماید جز بدان کسی که سپس فرمان آشنایان او برود از پیامبران علیهم السلام. پس هرکه کتاب خدای را و شریعت رسول را و عمل و طاعت را بیشتر کار بندد علم توحید سوی او روشن‌تر شود همچنانک هرکه هیزم بیشتر جمع کند روشنی و گرمی از آتش طبیعی بیشتر یابد.

بخش ۲۹ - جواب: او را گوییم که نخست بباید شناختن که علم بر چند روی است، تا سخن بر بصیرت باشد. و چون ما مر عالم هیولانی را که حاصل آفرینش ظاهرست شش جانب یافتیم که عین عالم هفتم آن بود، دانستیم که فعل بر هفت روی لازم آید: نخست ابداعی و آن عقل اول است هستی نه از هست، و دیگر انبعاثی چون نفس کلی هستی از هستی دیگر، و سدیگر تکوینی اعنی باشیدنی چون افلاک و ستارگان، چهارم چون طبایع چهارگانه، و پنجم زایشی چون زایشهای عالم کز طبایع پدید آمد، و ششم تناسلی چون فعل کز میان نر و ماده پدید آمد، و هفتم صناعی چون صنعتها که مردم کنند. پس فعل مبدع حق ابداعی است و انبعاثی، و مبدع حق فعل زمانی نکند، که فعل زمانی را آلت و مادت باید و مر عالم را ابتداء زمانی نیست، و لکن ابتداء فکری هست او را، و مبدع حق دور است از اندیشه و از صفت اندیشندگان هم کلی و هم جزئی، تعالی الله عما یقول الظالمون علوا کبیرا. ایزد تعالی مران مؤمن مخلص را بر حق نگاه دارد که این سرهای لطیف و سخنهای شریف را که اندر کیفیت کون عالم مرکب و بسیط بگفتیم از اسرار حکماء و محققان نگاه دارد.بخش ۳۱ - صف بیست و سوم: گوئیم - بر اندازه طاقت بندگی خویش اندر توحید نه بر اندازه حقوقمندی او- که مبدع حق دور است از هویت و ناهویت، از بهرآنک هویت مر عقل راست که هستی حق اوراست و ناهویت مر ابداع راست که خود مبدع حق است بر عقل اول، و عقل اول بدلیل هستی خویش و نیستی ابداع مر مبدع خویش را بشناخت و این هر دو صفت از پدید آورنده خود دور کرد، و عقل به شناختن هستی خویش هویت آفریدگار را از هست و ناهست دورکرد، نه بدانک آنجا هویتی یا ناهویتی موجود یافت بیرون آنک عقل پیدا کرد از هستی، خویش که هویت مبدع حق نه چون هویت هستهاست و نه ناهویت مبدع حق با هویت نیستهاست، بلک شناختن مبدع حق آنست که نفی کنی هویات را و ناهویات را ازو، سبحانه و تعالی عما یقول الظالمون علواً کبیراً، گر مبدع حق را به هویت اعتقاد کردی مرورا مانند کرده بودی به هستی به خویش، و گر عقل مبدع را به ناهویت اعتقاد کردی ماننده کرده بودی مرو را به نیستی به ابداع، و گر عقل مبدع را به هستی خویش درست کردی آفریگار خویش را، و هستی مر عقل را بود، پس ازین قیاس مبدع حق خود عقل بودی ، و نتیجه این سخن آن آمد که کسی گوید آفریده خود آفریدگارست، و این محال است. وگر عقل هویت مبدع حق به نیستی ابداع درست کردی این خود چون شایستی بودن درست کردن از جهت نیستی، و این قسمت محال‌تر است از قسمت نخستین، و آنک عقل کل بدان خاصه است از همه آفریدها آنست که علت او با او یکی است بی هیچ جدایی، و آنک بیرون هویت محض است که عقل بدان یکتاست آن افاضت عقل است بر نفس کلی به فرمان مبدع حق، و مبدع حق منزه است و پاک است از همه هویتها و ناهویتها. باز نماییم بیان قول خویش که چرا هویت از مبدع حق نفی کردیم و گوییم که هر هویتی که همی‌یابیم اندر عالم مرآنرا علتی هست و هیچ چیز از عقل شریف‌تر و لطیف‌تر نیست، و هویت او به علیت او پدید آمده‌ست که آن علت امر مبدع حق است، و آفریدگار را علت وجود نباید، چون علت واجب نباید روا نباشد که مرو را جل و تعالی هویت گوییم . و چون علّت هویت که معلول است ناهویت باشد که ابداع است، و باز گوییم که ناهویت را که علت است هویتی باید چنان باشد که گوییم مر علت را علت باید یا علت علت معلول باید، و این محالست، پس گوییم که مر هویت را نهایت تا به عقل است و ناهویت را نهایت تا به أمر است و برتر از هویت و ناهویت لازم نیاید بدین برهانهای عقلی که گفتیم، و ایزد تعالی برتر است از علت و معلول و از هویت و ناهویت، جل و تعالی عما یقول الظالمون علواً کبیراً.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بباید دانستن که ظاهر شریعت پیامبران برابر است با عالم جسمانی، از بهرآنک عالم جسمانی صورتهای مخالف است و ظاهر کتاب و شریعت مثلها و کارهای مخالف است. چنانک یکی طاعت نماز است به شکها متفاوت از ایستادن و خسبیدن و سر بر زمین نهادن و جز آن، و یک طاعت روزه است که طعام و شراب ناخوردن است و جماع ناکردن به روز، و یک طاعت به مکه شدنست به زیارت خانه سنگین، و این همه چیزهای مخالف است، چنانک از عالم یک چیز آفتاب است بدان روشنی و گرمی، و یک چیز آب است بدان سردی و تری، و یک زایش عالم درخت است پای بر زمین فروبرده و استوار ایستاده، و یکی زایش مرغ است که بر هوا پرد، و این اثر همه مخالف است، و ترکیب عالم از چهار طبع است مخالف به ظاهر و به باطن موافق، و ترکیب دین از چهار چیز مخالف است بظاهر و بباطن موافق، چون کتاب و شریعت و تأویل و توحید، و همچنانک از آن چهار طبع عالم سه طبع همیشه پیداست و بی میانجی یافته است، چون خاک و باد و آب، و یک رکن او که آتش است نایافته است مگر به میانجی آن سه یار دیگر، آن چهار رکن دین نیز سه یافته است چون کتاب و شریعت و تأویل، و یکی نایافته است چون علم توحید مگر به میانجی این سه یار او که گفتیم. پس پیغامبران علیهم السلام این علمهای فرودین از کتاب و شریعت و عمل ساختند تا خلق ازین راه به علم وحدانیت رسند، که نور علم وحدانیت از بزرگواری و لطافت چنان است که اندرو جز به میانجیان نتوان رسیدن، و پیغامبران علیهم السلام به یافتن آن نور بر خلق پادشاهی یافتند و خلق بدان نور مر ایشان را کردن داده شد، نبینی که خدای تعالی اندر حدیث موسی بر سبیل مثل مر رسول مصطفی را علیه السلام، قوله: « و هل أتاک حدیث موسی اذ رأی ناراً فقال لاهله امکثوا أنی آنست ناراً لعلی آتیکم منها بقبس أو أجد علی النار هدی». همی گوید: چه آمد به تو ای محمد حدیث موسی که آتشی دید پس گفت مر اهل خویش را که باشید که من آتش دیدم مگر از آنجا پاره‌یی به شما آرم یا راه راست بر آن آتش بیابم. و تأویل این آیت آنست که موسی علیه السلام آن آتش اندر نفس مقدس خویش دید، و آن آتش نور توحید بود که مراو را بدرفشید و بدانچ مر اهل خویش را گفت بباشید آن خواست که هم برین دین و این طریقت که هستید بباشید تا من از این نور که مرا درفشید خبری توانم یافتن که به شما رسانم و شما و من راه راست یابیم، و این راه اندر دین گفت که بیایم نه اندر دنیا، اگر او آن آتش به چشم سر دیده بودی ایشان را بنمودی، چه آتش را به شب هر که بصر درست دارد بتواند دیدن، و اگر او آن آتش به چشم سر دیده بودی کسی را توانستی فرمودن تا بنگرد که آن آتش چیست، و لکن آن آتش نور توحید بود که موسی علیه السلام مرانرا به چشم بصیرت بدید و نتوانست به کسی نمودن بی میانجی کتاب و شریعت و عمل، چنانک آتش دنیا روی ننماید مگر به میانجی چیزی که از آب و خاک رسته باشد و اندر هوا پرورده شده باشد، پس هر که مر کتاب و شریعت و عمل را دست باز دارد البته مر جان او نور توحید را نتواند یافتن، همچنانک اگر کسی گوید که من به هیچ چیز کز آب روید و از خاک، یاری نخواهم برجستن آتش، آن کس البته به آتش نرسد و فائده آتش ازو بریده گردد، و چون آتش طبیعی که او را هیچ دانش نیست جز به میانجیان که با او آشنااند همی روی ننماید. علم توحید سزاوارتر که روی ننماید جز بدان کسی که سپس فرمان آشنایان او برود از پیامبران علیهم السلام. پس هرکه کتاب خدای را و شریعت رسول را و عمل و طاعت را بیشتر کار بندد علم توحید سوی او روشن‌تر شود همچنانک هرکه هیزم بیشتر جمع کند روشنی و گرمی از آتش طبیعی بیشتر یابد.
هوش مصنوعی: باید بدانیم که ظاهر شریعت پیامبران با دنیای مادی هم‌خوانی دارد، زیرا دنیای مادی شامل اشکال مختلف و متضاد است و ظاهر کتاب و شریعت نیز به همین ترتیب شامل مثال‌ها و اعمال متناقض است. به عنوان مثال، نماز واجد حرکات متفاوتی مانند ایستادن، نشستن و سجده است و روزه نیز به معنای پرهیز از خوردن و آشامیدن و از نزدیکی به همسر در روز است. همچنین، حج رفتن به زیارت خانه کعبه نیز نوع دیگری از عبادت است. این اعمال همه نشانه‌های مخالف بوده و به مانند عناصر مختلف در طبیعت هستند: نور و گرمای خورشید، سردی و رطوبت آب، پایداری درخت و پرواز پرنده. از این رو، ترکیب جهان از چهار عنصر به ظاهر متضاد است، اما در باطن با هم توافق دارند. همین‌طور در دین، چهار اصل شامل کتاب، شریعت، تأویل و توحید وجود دارد که به ظاهر با هم متناقض‌اند ولی در باطن به هم مرتبط‌اند. پیامبران این علوم را از طریق کتاب و شریعت و عمل به انسان‌ها آموزش دادند تا آن‌ها بتوانند به علم توحید برسند. نور علم توحید، به قدری زیبا و لطیف است که تنها با وساطت کسانی مانند پیامبران می‌توان به آن دست پیدا کرد. به همین دلیل، خداوند در مورد موسی علیه‌السلام اشاره می‌کند که چگونه او آتش را دید و به اهل خود گفت بمانند تا او بتواند از آن آتش خبر یا هدایت بیاورد. این آتش در واقع نور توحید بود که او در جانش دید و می‌خواست آن را به دیگران منتقل کند. بنابراین، هر کسی که به کتاب و شریعت و اعمال پایبند باشد، راهی به سوی نور توحید خواهد یافت. از این رو، کسی که نمی‌خواهد از کتاب و شریعت کمک بگیرد، مانند فردی است که بخواهد به آتش طبیعی دست یابد ولی حاضر به استفاده از چوب و خاک نیست؛ او به هیچ وجه به آتش نخواهد رسید. علم توحید نیز مانند آتش تنها برای افرادی که از پیامبران و آشنایان پیروی می‌کنند روشن خواهد شد. بنابراین، هر چه فرد پیروی بیشتری از کتاب خدا و شریعت پیامبر داشته باشد، علم توحید برای او روشن‌تر خواهد شد.