گنجور

بخش ۲۹ - اندر دائره و مرغ و خایه

ز دائره که تواند نمود پیش و زپس
زمرغ و خایه نیاید سخن مگرکه نزار.

اندرین سؤال چنان نموده است که همچنانک کسی نداند که خط دائره را آغاز از کجا کرده‌اند، نیز کسی نداند که خایه پیش بوده است یامرغ؟ و اگر کسی‌اندرین باب سخن گوید، سخنش ضعیف آید، یعنی برین حجتی عقلی نتوان آوردن. سؤال این است، و جواب ما مرین سخن را آنست که گوییم: اگر کسی دائره‌ئی بکشد، آنگاه دیگری را گوید بگوی که آغاز خط از کجا کرده‌ام؟ سؤال او باطل شد، از بهر آنک اگر کسی نقطه‌ئی را نشان کند و گوید آغاز خط این دائره آن نقطه کردی، بیایدش، لکن آنکس گوید مر اورا «حجتی بیاور برین سخن که آغاز این خط ازینجاست» او را نیز بیاید که مر او را گوید «توخود حجتی بیاور که آغاز این خط ازینجا نیست، » و چو این هر دو را بر دعوی و انکار یکدیگر حجتی عقلی قایم نشود، درست شد که این سؤال باطل باشد، بل عقل اقرار کند که مر آن خط را آغازی و انجامی بوده است. و اما گفتن که سخن‌اندر پیش و سپسی مرغ و خایه ضعیف آید، از حکما روا نیست. این سخن عامه است که چنان پندارد که مرغ جز از خایه نیاید همچنانک خایه جز از مرغ نیاید.

و جواب این سؤال آنست که گوییم: خایه مرغیست بحد قوت که اگر از مرغی تمام پرورش یابد از آن قوت بفعل رسد، و اگر مرغی نباشد که مر او را بفعل آرد، از آن خایه مرغی نیاید، بل تباه شود.پس بدانستیم که اگر نخست خایه بودی و مرغ نبودی که مر آن را بفعل آوردی، از آن خایه مرغ نیامدی، و چو مرغ واجب بود تا آن خایه اولی بفعل آورد، پس آن مرغ پیش از آن خایه بود، و آن خایه او کرده بود؛ و دیگر حجت بدانک مرغ پیش از خایه بودست، آنست که خایه مرغ مصنوعیست با شکل و ترتیب و‌اندر چیزهاست‌اندر جوف یکدیگر نهاده گوناگون، و پوستکی تنک بگرد آن‌اندر کشیده، و پوستی سخت بگرد آن‌اندر آورده بی هیچ فرجه‌ئی و شکافی، و هم دانیم که آن مصنوع (صانعی) علیم است و طبیعت او صنعتها، از بهر آنک روا باشد که جسمی مشکل بر آثار قصد و با ترتیب صانع خویش باشد، پس خایه مرغ بحکم و دلالت این صنعت‌ها که برو ظاهرست معمول است، وز بهر بفعل آمدن از آن قوت که بر آنست بمرغی حاجتمند است، و آن مرغ ازو بی نیاز است. پس محال باشد گفتن که آن مرغ مرکز خایه بی نیازست مصنوع آن خایه است که بدو حاجتمند است. پس عقل گواست که فاعل آن خایه آن مرغست، و خایه مفعول اوست و مفعول فاعل خویش نباشد.

پس درست کردیم که مرغ بر خایه مقدم است چنانک دانه خرما بر درخت خویش مقدم است، و حیوان بر نطفه‌ئی کزو حاصل آید مقدم است، از بهر آنک همچنانک خایه بی آنک مرغی مر او را بپرورد مرغی نشود، نیز نطفه حیوان بی آنک حیوانی مر او را بپرورد حیوانی نشود، پس اگر روا باشد که نطفه پیش از حیوان باشد نیز روا باشد که خایه پیش از مرغ باشد.و چو وجود حیوان امروز بزایش است و این اشخاص را که پیش ازین بوده‌اند (...) لازم آید که زایش را آغازی بوده است تا امروز بانجام رسیده است که آنچ مر او را آغاز نباشد بانجام نرسد، و چو زایش را بحکم عقل که همی بینیم که امروز انجام است و فرزند ما که هنوز آن فرزند نیامده است انجام زایش است، لازم اید که زایش را آغاز بوده است، و چو آغاز زایش واجب شد، درست شد زاینده‌ئی کو از دیگری نزاده باشد، بل وجود او بی زایش باشد، و ابداع این معنی را تامل کنند عقلا که این معقول است ضروری، که عقل بدین مقر است بی هیچ انکار.

و گوییم کز نبات آنچه اصل است چو گندم وجو و جز آن و درختان و نباتها (از آن حاصل آید) و اگر کسی گوید: «تخم از نبات و درخت بمنزلت خایه است از مرغ، و بمنزلت نطفه است از حیوان، از بهر آنک همچنانک خایه از مرغ همی آید تخم نیز از درخت همی آید، پس واجب آید که نخست درخت خرما بوده تاتخم ازو حاصل آمد» و نخست خوید بود تا گندم ازو حاصل آمد جواب ما مر اورا آنست که گوییم: این قیاس غلط است، بل دانه خرما بر درخت خرما مقدم است، و تخم گندم بر خوید مقدم است، و ابداعی تخم است نه نبات، و نبات از تخم بمنزلت خایه است از مرغ، و بمنزلت نطفه است از حیوان، بخلاف آنچ گفتی، و دلیل بر درستی این دعوی آنست که تخم نبات ناقص است، و نیاید کسی را گوید «نبات نیر تخم ناقص است»، از بهر آنک مردم را کاین خصومت مر او راست از نبات درخت (و) تخم (و) میوه بکارست (تا) بگیاه و چوب و شاخ و برگ، و تخمها جفتهاء ابداعیست، و زایش هر درختی از میان آن جفت نخست (است) که بهم فراز بستست.پس دانستیم که درخت خرما ازین ماده و نر زاده است، و تخم آن درختست بیکجا بسته. و آن بمثل مر هر نوعی را از انواع نبات بمنزلت آدم و حواست مر، مردم را و بمنزلت جفتی است اسب مر نوع اسب را (و) بمنزلت آسمان و زمین است مر موالیدرا، از بهر آنک هیچ موجودی نیست که آن جز از میان جفتی موجود حاصل شده است که برو مقدم است، چنانک نفس و عقل از جفت اولی است که بر جملگی موجودات مقدم است و عالم که آن آسمان و زمین دوم است از آن آسمان و زمین اولی زاده است چنانک پیش ازین گفته‌ایم: پس گوییم بیانهاء برهانی که نخست مرغ بوده است آنگاه خایه، و این خواستیم که بگوییم.

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز دائره که تواند نمود پیش و زپس
زمرغ و خایه نیاید سخن مگرکه نزار.
هوش مصنوعی: از دایره‌ی محدودیت‌ها، کسی نمی‌تواند جلو و عقب را ببیند. از مرغ و خایه چیزی گفته نمی‌شود مگر اینکه نزار (واقعیتی تلخ) وجود داشته باشد.
اندرین سؤال چنان نموده است که همچنانک کسی نداند که خط دائره را آغاز از کجا کرده‌اند، نیز کسی نداند که خایه پیش بوده است یامرغ؟ و اگر کسی‌اندرین باب سخن گوید، سخنش ضعیف آید، یعنی برین حجتی عقلی نتوان آوردن. سؤال این است، و جواب ما مرین سخن را آنست که گوییم: اگر کسی دائره‌ئی بکشد، آنگاه دیگری را گوید بگوی که آغاز خط از کجا کرده‌ام؟ سؤال او باطل شد، از بهر آنک اگر کسی نقطه‌ئی را نشان کند و گوید آغاز خط این دائره آن نقطه کردی، بیایدش، لکن آنکس گوید مر اورا «حجتی بیاور برین سخن که آغاز این خط ازینجاست» او را نیز بیاید که مر او را گوید «توخود حجتی بیاور که آغاز این خط ازینجا نیست، » و چو این هر دو را بر دعوی و انکار یکدیگر حجتی عقلی قایم نشود، درست شد که این سؤال باطل باشد، بل عقل اقرار کند که مر آن خط را آغازی و انجامی بوده است. و اما گفتن که سخن‌اندر پیش و سپسی مرغ و خایه ضعیف آید، از حکما روا نیست. این سخن عامه است که چنان پندارد که مرغ جز از خایه نیاید همچنانک خایه جز از مرغ نیاید.
هوش مصنوعی: در این موضوع به گونه‌ای صحبت شده است که همان‌طور که کسی نمی‌داند خط دایره از کجا شروع شده، هیچ‌کس نمی‌داند که آیا تخم‌مرغ پیش‌تر بود یا مرغ. اگر کسی درباره این مسئله صحبت کند، سخنش ضعیف محسوب می‌شود، زیرا نمی‌توان برای این موضوع دلیلی منطقی آورد. پرسش این است و پاسخ ما این است که اگر کسی یک دایره بکشد و دیگری از او بپرسد که آغاز خط از کجا بوده، سؤال او بی‌معناست. زیرا اگر کسی نقطه‌ای را مشخص کند و بگوید آغاز خط دایره از آن نقطه است، دیگر تسلیم خواهد شد. اما اگر کسی بگوید که من دلیلی بیاورم که آغاز این خط از آنجا نیست، او هم باید دلیلی بیاورد که بگوید آغاز خط از آن نقطه نیست. از آن‌جا که هیچ‌یک از این دو نمی‌توانند به ادعای یکدیگر دلیلی منطقی ارائه دهند، مشخص می‌شود که این سؤال بی‌پاسخ است و عقل هم تأیید می‌کند که آن خط باید یک آغاز و یک پایان داشته باشد. اما گفتن اینکه سخن «مرغ یا تخم‌مرغ» ضعیف است، از نظر حکما صحیح نیست. این یک عقیده عمومی است که تصور می‌کنند مرغ نمی‌تواند جز از تخم به وجود آید، همان‌طور که تخم نیز بدون مرغ نمی‌تواند وجود داشته باشد.
و جواب این سؤال آنست که گوییم: خایه مرغیست بحد قوت که اگر از مرغی تمام پرورش یابد از آن قوت بفعل رسد، و اگر مرغی نباشد که مر او را بفعل آرد، از آن خایه مرغی نیاید، بل تباه شود.پس بدانستیم که اگر نخست خایه بودی و مرغ نبودی که مر آن را بفعل آوردی، از آن خایه مرغ نیامدی، و چو مرغ واجب بود تا آن خایه اولی بفعل آورد، پس آن مرغ پیش از آن خایه بود، و آن خایه او کرده بود؛ و دیگر حجت بدانک مرغ پیش از خایه بودست، آنست که خایه مرغ مصنوعیست با شکل و ترتیب و‌اندر چیزهاست‌اندر جوف یکدیگر نهاده گوناگون، و پوستکی تنک بگرد آن‌اندر کشیده، و پوستی سخت بگرد آن‌اندر آورده بی هیچ فرجه‌ئی و شکافی، و هم دانیم که آن مصنوع (صانعی) علیم است و طبیعت او صنعتها، از بهر آنک روا باشد که جسمی مشکل بر آثار قصد و با ترتیب صانع خویش باشد، پس خایه مرغ بحکم و دلالت این صنعت‌ها که برو ظاهرست معمول است، وز بهر بفعل آمدن از آن قوت که بر آنست بمرغی حاجتمند است، و آن مرغ ازو بی نیاز است. پس محال باشد گفتن که آن مرغ مرکز خایه بی نیازست مصنوع آن خایه است که بدو حاجتمند است. پس عقل گواست که فاعل آن خایه آن مرغست، و خایه مفعول اوست و مفعول فاعل خویش نباشد.
هوش مصنوعی: پاسخ به این سؤال این است که تخم مرغ به اندازه‌ای قوی است که اگر از یک مرغ کامل پرورش یابد، به عمل می‌آید. اما اگر مرغی وجود نداشته باشد که بتواند آن تخم را به عمل بیاورد، آن تخم به هدر می‌رود. بنابراین، اگر ابتدا تخم بود و مرغی وجود نداشت که آن را به عمل آورد، از آن تخم مرغی به وجود نمی‌آمد و تخم نابود می‌شد. از این رو، لازم است که مرغ برای انجام این کار وجود داشته باشد. بنابراین مرغ باید پیش از تخم وجود داشته باشد و تخم به وجود آن مرغ وابسته است. یکی دیگر از دلایلی که نشان می‌دهد مرغ قبل از تخم بوده این است که تخم به صورت مصنوعی و با نظم و ترتیب خاصی ساخته شده است و درون آن با اجزای مختلفی ترکیب شده و پوستی نازک آن را احاطه کرده است. همچنین این نکته را نیز می‌دانیم که کسی که این تخم را ساخته، دانا است و این کار او بر اساس علم و مهارتش انجام شده است. بنابراین تخم مرغ به این دلیل که نیاز به مرغ دارد، نمی‌تواند به خودی خود وجود داشته باشد و مرغ است که به تخم نیاز دارد. لذا، غیر ممکن است که بگوییم مرغ بدون نیاز به تخم وجود دارد، زیرا این تخم است که به مرغ وابسته است. پس عقل نیز تصدیق می‌کند که آفریننده آن تخم، همان مرغ است و تخم، مخلوق مرغ است و مخلوق نمی‌تواند ایجادکننده خود باشد.
پس درست کردیم که مرغ بر خایه مقدم است چنانک دانه خرما بر درخت خویش مقدم است، و حیوان بر نطفه‌ئی کزو حاصل آید مقدم است، از بهر آنک همچنانک خایه بی آنک مرغی مر او را بپرورد مرغی نشود، نیز نطفه حیوان بی آنک حیوانی مر او را بپرورد حیوانی نشود، پس اگر روا باشد که نطفه پیش از حیوان باشد نیز روا باشد که خایه پیش از مرغ باشد.و چو وجود حیوان امروز بزایش است و این اشخاص را که پیش ازین بوده‌اند (...) لازم آید که زایش را آغازی بوده است تا امروز بانجام رسیده است که آنچ مر او را آغاز نباشد بانجام نرسد، و چو زایش را بحکم عقل که همی بینیم که امروز انجام است و فرزند ما که هنوز آن فرزند نیامده است انجام زایش است، لازم اید که زایش را آغاز بوده است، و چو آغاز زایش واجب شد، درست شد زاینده‌ئی کو از دیگری نزاده باشد، بل وجود او بی زایش باشد، و ابداع این معنی را تامل کنند عقلا که این معقول است ضروری، که عقل بدین مقر است بی هیچ انکار.
هوش مصنوعی: به درستی مشخص کردیم که تخم مرغ بر مرغ مقدم است، همان‌طور که دانه خرما بر درخت خود مقدم است، و حیوان بر نطفه‌ای که از آن به وجود می‌آید مقدم است. زیرا همان‌طور که تخم بدون پرورش مرغ به مرغ تبدیل نمی‌شود، نطفه نیز بدون پرورش حیوان به حیوان تبدیل نمی‌شود. پس اگر پذیرفته باشد که نطفه می‌تواند قبل از حیوان وجود داشته باشد، می‌توان پذیرفت که تخم نیز قبل از مرغ وجود داشته باشد. و چون وجود حیوان امروز به زایش است و این اشخاص که قبلاً وجود داشته‌اند، نشان می‌دهد که زایش باید ابتدا شروعی داشته باشد تا به امروز برسد، زیرا چیزی که آغاز ندارد، به پایان نمی‌رسد. با توجه به این‌که زایش به حکم عقل که امروز آشکار است، برای فرزند ما که هنوز به دنیا نیامده، باید یک آغاز وجود داشته باشد. بنابراین، زایش یک آغاز نیاز دارد، و از این‌رو لازم است که زاینده‌ای وجود داشته باشد که خود به دیگری وابسته نباشد و خود به خود وجود داشته باشد. این موضوع به‌وضوح مورد تأمل عقل قرار می‌گیرد و عقل به آن اذعان می‌کند بدون هیچ گونه انکاری.
و گوییم کز نبات آنچه اصل است چو گندم وجو و جز آن و درختان و نباتها (از آن حاصل آید) و اگر کسی گوید: «تخم از نبات و درخت بمنزلت خایه است از مرغ، و بمنزلت نطفه است از حیوان، از بهر آنک همچنانک خایه از مرغ همی آید تخم نیز از درخت همی آید، پس واجب آید که نخست درخت خرما بوده تاتخم ازو حاصل آمد» و نخست خوید بود تا گندم ازو حاصل آمد جواب ما مر اورا آنست که گوییم: این قیاس غلط است، بل دانه خرما بر درخت خرما مقدم است، و تخم گندم بر خوید مقدم است، و ابداعی تخم است نه نبات، و نبات از تخم بمنزلت خایه است از مرغ، و بمنزلت نطفه است از حیوان، بخلاف آنچ گفتی، و دلیل بر درستی این دعوی آنست که تخم نبات ناقص است، و نیاید کسی را گوید «نبات نیر تخم ناقص است»، از بهر آنک مردم را کاین خصومت مر او راست از نبات درخت (و) تخم (و) میوه بکارست (تا) بگیاه و چوب و شاخ و برگ، و تخمها جفتهاء ابداعیست، و زایش هر درختی از میان آن جفت نخست (است) که بهم فراز بستست.پس دانستیم که درخت خرما ازین ماده و نر زاده است، و تخم آن درختست بیکجا بسته. و آن بمثل مر هر نوعی را از انواع نبات بمنزلت آدم و حواست مر، مردم را و بمنزلت جفتی است اسب مر نوع اسب را (و) بمنزلت آسمان و زمین است مر موالیدرا، از بهر آنک هیچ موجودی نیست که آن جز از میان جفتی موجود حاصل شده است که برو مقدم است، چنانک نفس و عقل از جفت اولی است که بر جملگی موجودات مقدم است و عالم که آن آسمان و زمین دوم است از آن آسمان و زمین اولی زاده است چنانک پیش ازین گفته‌ایم: پس گوییم بیانهاء برهانی که نخست مرغ بوده است آنگاه خایه، و این خواستیم که بگوییم.
هوش مصنوعی: می‌گوییم از نبات، آنچه اصل است مثل گندم، جو و درختان است و اگر کسی بگوید که تخم از نبات و درخت به منزله خایه از مرغ و نطفه از حیوان است، چون خایه از مرغ بوجود می‌آید، تخم نیز از درخت بوجود می‌آید، و بنابراین باید درخت خرما اول بوده باشد تا تخم از آن حاصل شود، و همچنین باید گندم از آن حاصل شود. پاسخ ما به این صحبت این است که این قیاس نادرست است. دانه خرما بر درخت خرما مقدم است و تخم گندم بر خوید مقدم است. تخم یک پدیده جدید است و نبات در واقع از تخم به منزله خایه از مرغ یا نطفه از حیوان است اما برعکس آنچه گفته شده. دلیل این ادعا این است که تخم نبات ناقص است و نمی‌توان گفت «نبات نه تخم ناقص است». چون مردم بر این باورند که این درخت و تخم و میوه‌ها برای رشد گیاه و چوب و شاخ و برگ استفاده می‌شوند، و تخم‌ها به صورت جفت و به طور ابداعی بوجود می‌آیند. زایش هر درختی از میان آن جفتی است که به هم پیوسته‌اند. پس می‌فهمیم که درخت خرما از این ماده و نر زاده است و تخم آن درخت است که در یکجا بسته شده. این به منزله هر نوعی از نبات مانند آدم و حواست، و مانند جفتی است که برای نوع اسب وجود دارد و مانند آسمان و زمین برای مخلوقات. چون هیچ موجودی نیست که جز از میان جفتی که بر آن مقدم است، به وجود آمده باشد. نفس و عقل از جفت اولی هستند که بر تمامی موجودات مقدم است و عالم، یعنی آسمان و زمین، از آن آسمان و زمین اولی زاده شده است. بنابراین، می‌گوییم که برهان قاطعی وجود دارد که نخست مرغ بوده و سپس خایه، و این همان چیزی است که می‌خواهیم بگوییم.