اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وجود کل روا هست و جزو او معدوم؟
اگر رواست ابا حجتی بمن بسپار
هوش مصنوعی: آیا تمام وجود حقیقی است و جزئی از آن وجود ندارد؟ اگر وجود حقیقی است، پس با دلایلی روشن این را به من اثبات کن.
وگر رواست نه، پس جنس باید آنگه نوع
و شخص از پس هر دو بکرده راست چو تار
هوش مصنوعی: اگر درست باشد، پس باید نوع و ویژگی از هر دو جنبه به درستی تعیین شوند، مانند آنچه در مورد تنوع در طبیعت وجود دارد.
همی پرسد که کل بی جزو موجود باشد، یا جزو کلی بی کل باشد، یا اگر کل نباشد جزو معدوم باشد، یا اگر جزو نباشد کل معدوم باشد، پس اگر جزوی بی کل نباشد، واجب آید که نخست جنس است آنگه نوع، و آنگه شخص، یعنی که جنس مر نوع را بمنزلت کلی است مر جزو را، و نوع نیز مر شخص را بدین منزلت است، و تا نخست کل نباشد چگونه جزو باشد، و محال باشد کل معدوم باشد و جزو موجود باشد، یعنی هر که گوید آدم نیز نوع بود، گفته باشد که شخص پیش از نوع بود، و این کس چنین گفته باشد که جزو پیش از کل بود؟ این همان سؤال است که پیش ازین گفت و هم بدان بازگشتست تطویلی را.
هوش مصنوعی: سوال این است که آیا یک کل میتواند بدون جزئی وجود داشته باشد یا جزئی میتواند بدون کل وجود داشته باشد. اگر کل وجود نداشته باشد، جزو هم وجود نخواهد داشت و برعکس. بنابراین، اگر جزوی وجود نداشته باشد، کل هم وجود نخواهد داشت. در این صورت، واضح است که ابتدا باید جنس وجود داشته باشد، سپس نوع و بعد شخص. به عبارت دیگر، جنس مانند کلی است که جزو به حساب میآید و نوع نیز به معنای مشخص است. تا زمانی که کل وجود نداشته باشد، جزو نیز نمیتواند وجود داشته باشد. همچنین نمیتوان پذیرفت که کل معدوم باشد ولی جزو موجود باشد. کسی که بگوید آدم فقط یک نوع است، در واقع میگوید که شخص قبل از نوع وجود داشته و این سوالی است که همانند بحثهای قبلی دوباره مطرح میشود.
جواب این سؤال بر آن وجه که پیش ازین پرسید، دادهایم پیش ازین، و برین وجه که اینجا همی پرسد، آنست که گوییم: جنس کل انواع نیست بل جنس نام مجموع انواع است، و نوع نیز کل اشخاص نیست، بل نام کل اشخاص است، و هر یکی از جمله شدن اجزا موجود شود نه جزو از پدید آمدن کل موجود شود؛ و نخست شخص باشد تا چو شخصهاء بیک صورت جمع شوند نام آن جمع نوع باشد، همچنانک نخست جزوی باشد تا چو جزوها جمع شودمر آن جمع (را) کل گویند.
هوش مصنوعی: جواب این سؤال را در گذشته دادهایم و اکنون نیز میگوییم: جنس به معنای کل انواع نیست، بلکه نامی است که بر مجموع انواع اطلاق میشود. همچنین نوع هم به معنای تمام اشخاص نیست، بلکه نامی است برای کل اشخاص. هر یک از اجزا به صورت جداگانه وجود دارند و بخشی از کل موجود نیستند. ابتدا باید یک شخص وجود داشته باشد و زمانی که اشخاص به یک شکل گرد هم میآیند، آن جمع به نام نوع شناخته میشود. به همین ترتیب، ابتدا باید جزئی وجود داشته باشد و وقتی که جزئیات جمع شوند، آن جمع به نام کل نامیده میشود.
و هر کهاندر علم منطق شروع خواهد کردن، نخست باید که قول خداوند منطق را معلوم کند تا سخن شوریده نگوید، و قول خداوند منطق آنست که گفته است: «الجنس قول وقع علی کثیرین مختلفین فی الصور.»همی گوید: جنس گفتاریست که بر افتد بر بسیارها که صورتهاشان مختلف باشد، چنانک چوگوییم«حیوان» این نامی باشد که بر خر و گاوو اسب و مردم و جز آن افتد، که هریکی را ازین صورتی دیگرست.
هوش مصنوعی: هر کسی که میخواهد علم منطق را آغاز کند، ابتدا باید بفهمد که خداوند درباره منطق چه گفته است تا دچار اشتباه در سخن نشود. خداوند میگوید: «جنس، اصطلاحی است که شامل گروههای مختلف با ظواهر گوناگون میشود.» یعنی وقتی میگوییم «حیوان»، این یک اصطلاح است که شامل خر، گاو، اسب، انسان و دیگر موجودات میشود، در حالی که هر کدام از اینها ظاهر و ویژگیهای خاص خود را دارند.
آنگاه گفت اعنی خداوند منطق «والنوع قول یقع علی کثیرین متفقین بالصور مختلفین باالاشخاص.» همی گوید: نوع گفتاریست که بر افتد بر بسیاری که بصورت چو یکدیگر باشند و بشخصها مختلف باشند، چنانکه گاوان همه بیک صورتاند و خران همه بیک صورت دیگرند. پس گاو نوعیست از جنس جانور، و این نام بر شخصهاء بسیار گاوان افتد، و مردم نیز نوعیست که چو بسیار باشد، و نام یکان یکان نتوانند گفتن، و خواهند که همه را بیک قول یاد کنند، مر ایشان را مردم گویند بپارسی، و انسان گویند بتازی. پس قول این مرد که منطق را او نظم داده است آنست که گوید:جنس قولیست و نوع قولیست، و همی نگویدکه جنس یا نوع عینی است، و مارا ظاهرست که شخص عینی است مشارالیه، و تا شخصهاء بسیار از یک صورت جمع نشوند، نام نوعی ثابت نشود و تا نوعهاء بسیار جمع نشوند، نام جنسی ثابت نشود. و گفتیم آغاز بسیاری اوست، و نیز ثابت کردیم که لازم است که حیوان زاینده تمام خلقت (را) واجب است که جفتگان آغاز بودش ابداعی بودهاند بی زایش. پس هر جفتی از آن نوعی بوده است بدو شخص، و همگی آن جنس بودست مر آن همه انواع ابداعی را، و زایش سپس از آن پیوسته شدست و وجود جنس و نوع و شخص بیک دفعت بوده است و نوع ببسیاری واندکی اشخاص کم و بیش نشود.
هوش مصنوعی: خداوند در اینجا به توضیح مفهوم نوع و جنس از نظر منطقی پرداخته است. او میفرماید که نوع، به صحبتهایی اطلاق میشود که بر گروهی از چیزها با شکلهای مشابه اما شخصیتهای مختلف نازل میشود. به عنوان مثال، گاوها همه به یک شکل و خران به شکلی دیگر هستند. از این رو، گاو یک نوع در دسته حیوانات است که این نام بر تعدادی از آنها اطلاق میشود. مشابه این موضوع را درباره انسانها نیز میتوان گفت؛ انسانها به عنوان یک نوع شناخته میشوند، چون نمیتوان نام هر یک از آنها را به تنهایی برد. بنابراین، نام کلی برای این گروه، "مردم" به زبان فارسی و "انسان" به عربی است. در ادامه، تأکید میشود که جنس و نوع باید به وجود شخصهای متعدد مرتبط باشند و هر یک از این افراد باید ویژگیهای مشترکی داشته باشند تا بتوان آنها را تحت یک عنوان دستهبندی کرد. در نهایت، اشاره میشود که هر نوع و جنسی از یک جفت مشخص شروع میشود و وجود آنها بهطور همزمان شکل میگیرد و هیچکدام از این مفاهیم نمیتوانند بدون وجود دیگری تعریف شوند.
پس ظاهر کردیم که نخست شخص است، آنگاه نوع از بسیاری اشخاص است، آنگاه جنس نام نوعهاست، و جزو بی کل ثابت است، و کل مجموع اجراست، و کل بی اجزا معدوم است، وجزو بی کل ثابت و موجودست، و تا کسی را اسبان و خران و گوسفندان بسیار نباشد، نگویند که مر اورا حیوان است، و (مراد) از حیوان اشخاص بسیار باشد، و هر که یکی اسب و یا یکی گوسفند دارد مر او را خداوند حیوان نگویند، بل گویند یکی اسب دارد، یا یکی گوسفند دارد؛ از بهر آنک حیوان نامی است که بر شخصهاء بسیار افتد که بصورتهاء مختلف باشد، و بدانک کسی بسیار ستور نداردو یکی خر دارد، آن نام کو خر دارد باطل نشود، پس باطل شد نام جنس بدین شرحها.
هوش مصنوعی: ابتدا باید گفت که یک فرد شخص است، سپس نوعی از افراد محسوب میشود، و بعد از آن جنس به انواع اشاره میکند. کل چیزی است که شامل اجزا میشود و کل بدون اجزا وجود ندارد. جزوها به تنهایی ثابت و موجود هستند. اگر کسی از اسبها، خران یا گوسفندها تعداد زیادی نداشته باشد، نمیتوان گفت که او حیوان دارد، و منظور از حیوان، تعداد زیادی از اشخاص است. اگر کسی فقط یک اسب یا یک گوسفند داشته باشد، نمیتوان او را مالک حیوان دانست بلکه گفته میشود که او یک اسب یا یک گوسفند دارد. به همین دلیل است که واژه حیوان به گروههای مختلف اشخاص اطلاق میشود و اگر کسی تنها یک خر داشته باشد، نام او به خاطر داشتن آن خر از بین نمیرود. بنابراین، نام جنس با این توضیحات از اعتبار میافتد.