گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۹۳

نبینی بر درخت این جهان بار
مگر هشیار مرد، ای مرد هشیار
درخت این جهان را سوی دانا
خردمند است بار و بی‌خرد خار
نهان اندر بدان نیکان چنانند
که خرما در میان خار بسیار
مرا گوئی «اگر دانا و حری
به یمگان چون نشینی خوار و بی یار؟»
به زنهار خدایم من به یمگان
نکو بنگر، گرفتارم مپندار
نگوید کس که سیم و گوهر و لعل
به سنگ اندر گرفتارند یا خوار
اگر خوار است و بی‌مقدار یمگان
مرا اینجا بسی عز است و مقدار
اگرچه مار خوار و ناستوده است
عزیز است و ستوده مهرهٔ مار
نشد بی‌قدر و قیمت سوی مردم
ز بی قدری صدف لؤلوی شهوار
گل خوشبوی پاکیزه است اگر چند
نروید جز که در سرگین و شد یار
توی بار درخت این جهان، نیز
درختی راستی بارت ز گفتار
تو خواهی بار شیرین باش بی‌خار
به فعل اکنون و، خواهی خار بی‌بار
اگر بار خرد داری، وگر نی
سپیداری سپیداری سپیدار
نماند جز درختی را خردمند
که بارش گوهر است و برگ دینار
به از دینار و گوهر علم و حکمت
کرا دل روشن است و چشم بیدار
درختت گر ز حکمت بار دارد
به گفتار آی و بار خویش می‌بار
اگر شیرین و پر مغز است بارت
تو را خوب است چون گفتار کردار
وگر گفتار بی‌کردار داری
چو زر اندود دیناری به دیدار
به پیکان سخن بر پیش دانا
زبانت تیر بس، لبهات سوفار
سخن را جای باید جست، ازیرا
به میدان در، رود خوش اسپ رهوار
سخن پیش سخن‌دان گو، ازیرا
سرت باید نخست، آنگاه دستار
جز اندر حرب گاه سخت، پیدا
نیاید هرگز از فرار کرار
سخن بشناس و آنگه گو ازیرا
که بی‌نقطه نگردد خط پرگار
سخن را تا نداری پاک از زنگ
ز دلها کی زداید زنگ و زنگار
چرا خامش نباشی چون ندانی؟
برهنه چون کنی عورت به بازار؟
چه تازی خر به پیش تازی اسپان؟
گرفتاری به جهل اندر گرفتار
چه بودت گر نه دیوت راه گم کرد
که با موزه درون رفتی به گلزار؟
پزشکی چون کنی کس را؟ که هرگز
نیابد راحت از بیمار، بیمار
مرنجان جان ما را گر توانی
بدین گفتار ناهموار، هموار
ز جهل خویش چون عارت نیاید؟
چرا داری همی زاموختن عار؟
اگر ناری سر اندر زیر طاعت
به محشر جانت بیرون ناری از نار
برنجان تن به طاعت‌ها که فردا
به رنج تن شود جانت بی‌آزار
مخور زنهار بر کس گر نخواهی
که خواهی و نیابی هیچ زنهار
سبک باری کنی دعوی و آنگاه
گناهان کرده بر پشتت به انبار
چو کفتاری که بندندش بعمدا
همی گوید که «اینجاست نیست کفتار»
گر آسانی همی بایدت فردا
مگیر از بهر دنیا کار دشوار
که دنیا را نه تیمار است و نه مهر
ز بهر تن مباش از وی به تیمار
نهنگی بد خوی است این زو حذر کن
که بس پر خشم و بی‌رحم است و ناهار
جهان را نو به نو چند آزمائی؟
همان است او که دیده ستیش صد بار
به دین زن دست تا ایمن شوی زو
که دین دوزد دهانش را به مسمار
چو تو سالار دین و علم گشتی
شود دنیا رهی پیش تو ناچار
به کار خویش خود نیکو نگه کن
اگر می‌داد خواهی، داد پیش آر
مکن گر راستی ورزید خواهی
چو هدهد سر به پیش شه نگون سار
حذر دار از عقاب آز ازیرا
که پر زهر آب دارد چنگ و منقار
اگر با سگ نخواهی جست پرخاش
طمع بگسل زخون و گوشت مردار
وگر نی رنج خویش از خویشتن بین
چو رویت ریش گشت و دستت افگار
زحجت پند بشنو کاگه است او
ز رسم چرخ دوار ستمگار
نکرد از جملگی اهل خراسان
کسی زو بیشتر با دهر پیکار
به دین رست آخر از چنگال دنیا
به تقدیر خدای فرد و قهار
گر از دنیا برنجی راه او گیر
که زین بهتر نه راه است و نه هنجار

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نبینی بر درخت این جهان بار
مگر هشیار مرد، ای مرد هشیار
هوش مصنوعی: در این جهان مانند درختی است که تنها افراد هوشیار و آگاه می‌توانند ثمره و بار آن را ببینند. بنابراین، ای مرد آگاه، به اطرافت دقیق‌تر نگاه کن.
درخت این جهان را سوی دانا
خردمند است بار و بی‌خرد خار
هوش مصنوعی: درخت انسانیت به سوی افراد با دانش و آگاه خواهد میوه داد، در حالی که به نادانان فقط زخم‌های بی‌فایده می‌دهد.
نهان اندر بدان نیکان چنانند
که خرما در میان خار بسیار
هوش مصنوعی: خوبان در میان بدها به گونه‌ای هستند مانند خرما که در میان خارهای زیاد قرار دارد.
مرا گوئی «اگر دانا و حری
به یمگان چون نشینی خوار و بی یار؟»
هوش مصنوعی: تو می‌گویی: «اگر انسان با دانایی و وقار باشی، چگونه در کنار افرادی بی‌دانش و بی‌یار احساس خفت و تنهایی می‌کنی؟»
به زنهار خدایم من به یمگان
نکو بنگر، گرفتارم مپندار
هوش مصنوعی: به خداوند پناه می‌برم و به نیکوکاری یمگان توجه کن، مرا در اشتباه نینداز و گمان مکن که گرفتار شده‌ام.
نگوید کس که سیم و گوهر و لعل
به سنگ اندر گرفتارند یا خوار
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌گوید که طلا و جواهرات گران‌قیمت در دل سنگ‌ها گرفتار و یا بی‌ارزش شده‌اند.
اگر خوار است و بی‌مقدار یمگان
مرا اینجا بسی عز است و مقدار
هوش مصنوعی: اگر هم کس دیگری مرا در نظر نگیرد و به من ارزشی ندهد، برای من اینجا با حضور خود و جایگاه‌ام، عظمت و اعتبار زیادی وجود دارد.
اگرچه مار خوار و ناستوده است
عزیز است و ستوده مهرهٔ مار
هوش مصنوعی: هرچند که مار موجودی زشت و بدنام است، اما مهرهٔ آن به خاطر خواص ویژه‌اش ارزشمند و مورد ستایش است.
نشد بی‌قدر و قیمت سوی مردم
ز بی قدری صدف لؤلوی شهوار
هوش مصنوعی: انسان‌ها به دلیل نداشتن ارزش و اهمیت نمی‌توانند به سوی دیگران بروند، مانند صدفی که به خاطر نداشتن ارزش، نمی‌تواند مروارید شگفت‌انگیز خود را به نمایش بگذارد.
گل خوشبوی پاکیزه است اگر چند
نروید جز که در سرگین و شد یار
هوش مصنوعی: گل خوشبو و زیبا در محیطی پاک و تمیز رشد می‌کند، هرچند که ممکن است در مکان‌های ناپاک نیز پیدا شود. اما زیبایی و صفای آن زمانی نمایان می‌شود که در شرایط مناسب و به دور از آلودگی باشد.
توی بار درخت این جهان، نیز
درختی راستی بارت ز گفتار
هوش مصنوعی: در این جهان که به مانند یک درخت بزرگ است، شما نیز درختی هستید که میوه‌اش حقیقت کلام شماست.
تو خواهی بار شیرین باش بی‌خار
به فعل اکنون و، خواهی خار بی‌بار
هوش مصنوعی: تو می‌توانی در زندگی‌ات همچون میوه‌ای شیرین و بی‌دردسر باشی یا اینکه با مشکلات و سختی‌ها روبه‌رو شوی و هیچ سودی نداشته باشی. انتخاب با خود توست.
اگر بار خرد داری، وگر نی
سپیداری سپیداری سپیدار
هوش مصنوعی: اگر اندیشه و خردی داری، همچون درختی برتر و با ارزش خواهی بود. اما اگر از این نعمت بی‌بهره‌ای، مانند درختی بی‌فایده و بی‌خاصیت خواهی بود.
نماند جز درختی را خردمند
که بارش گوهر است و برگ دینار
هوش مصنوعی: تنها درختی باقی مانده که عقل و دانایی دارد و میوه‌اش جواهر و برگ‌هایش از طلاست.
به از دینار و گوهر علم و حکمت
کرا دل روشن است و چشم بیدار
هوش مصنوعی: کسی که دلش روشن و چشمانش بیدار است، از طلا و جواهر ارزشمندتر است. علم و حکمت او اهمیت بیشتری دارند.
درختت گر ز حکمت بار دارد
به گفتار آی و بار خویش می‌بار
هوش مصنوعی: اگر درخت تو از حکمت بهره‌مند است، با سخنانش به نمایش بگذار و همراه با بارش، خود را نشان بده.
اگر شیرین و پر مغز است بارت
تو را خوب است چون گفتار کردار
هوش مصنوعی: اگر سخنان تو شیرین و با معنا باشد، رفتار تو نیز باید خوب و نیکو باشد.
وگر گفتار بی‌کردار داری
چو زر اندود دیناری به دیدار
هوش مصنوعی: اگر فقط حرف از خود داری و عمل نکرده‌ای، مانند سکه‌ای زرین خواهی بود که در واقعیت ارزش چندانی ندارد.
به پیکان سخن بر پیش دانا
زبانت تیر بس، لبهات سوفار
هوش مصنوعی: به زبان خود به گونه‌ای سخن بگو که درک کردن آن برای افراد آگاه آسان باشد، از طرفی دقت کن که کلماتت بسیار دقیق و گیرا باشند.
سخن را جای باید جست، ازیرا
به میدان در، رود خوش اسپ رهوار
هوش مصنوعی: برای پیدا کردن معنی واقعی و صحیح سخنان، باید به دنبال آن در مکان‌های مناسب و مرتبط با آن بود، زیرا در میدان و معرکه، تنها شجاعت و قدرت نمایان نمی‌شود.
سخن پیش سخن‌دان گو، ازیرا
سرت باید نخست، آنگاه دستار
هوش مصنوعی: با آدم‌های باتجربه و دانا صحبت کن، چرا که ابتدا باید فکر و فهم خود را بسازید، سپس به اعمال و ظواهر توجه کنید.
جز اندر حرب گاه سخت، پیدا
نیاید هرگز از فرار کرار
هوش مصنوعی: تنها در زمان‌های دشوار و نبردهای سنگین است که از کسی که همیشه در حال فرار است، خبری به دست نمی‌آید.
سخن بشناس و آنگه گو ازیرا
که بی‌نقطه نگردد خط پرگار
هوش مصنوعی: قبل از اینکه سخن بگویی، به درستی آن را درک کن؛ زیرا کلامی که بدون فهم و دانش بیان شود، مثل خطی است که بدون دقت رسم شده و معنادار نیست.
سخن را تا نداری پاک از زنگ
ز دلها کی زداید زنگ و زنگار
هوش مصنوعی: تا وقتی که سخن تو از هرگونه آلودگی و ناخالصی پاک نباشد، چگونه می‌توانی دل‌ها را از آلودگی‌ها و زنگارها پاکسازی کنی؟
چرا خامش نباشی چون ندانی؟
برهنه چون کنی عورت به بازار؟
هوش مصنوعی: چرا باید ساکت باشی اگر چیزی نمی‌دانی؟ چرا باید خود را در معرض نمایش قرار دهی و عیب‌هایت را به همه نشان دهی؟
چه تازی خر به پیش تازی اسپان؟
گرفتاری به جهل اندر گرفتار
هوش مصنوعی: چرا باید خر عرب را با اسب اسپانی مقایسه کرد؟ در واقع، دچار نادانی و جهالت است.
چه بودت گر نه دیوت راه گم کرد
که با موزه درون رفتی به گلزار؟
هوش مصنوعی: اگر دیو (شیطان) به تو راه نشان نمی‌داد، آیا تو به باغ گل می‌رفتی با پای برهنه؟
پزشکی چون کنی کس را؟ که هرگز
نیابد راحت از بیمار، بیمار
هوش مصنوعی: اگر کسی بیمار باشد، هیچ پزشکی نمی‌تواند به او کمکی کند؛ چرا که بیمار همواره در رنج و سختی خواهد بود و آرامش را نخواهد یافت.
مرنجان جان ما را گر توانی
بدین گفتار ناهموار، هموار
هوش مصنوعی: از آزار دادن روح و جان ما خودداری کن، اگر می‌توانی با این سخنان نامنظم و نابسامان، آرامش را به ما بازگردانی.
ز جهل خویش چون عارت نیاید؟
چرا داری همی زاموختن عار؟
هوش مصنوعی: چرا از نادانی خود شرمنده نمی‌شوی؟ چرا از یادگیری و آموختن خجالت می‌کشی؟
اگر ناری سر اندر زیر طاعت
به محشر جانت بیرون ناری از نار
هوش مصنوعی: اگر در دنیا در خدمت خدا باشید و به طاعت او مشغول، در روز قیامت و در شرایط سخت، از عذاب و آتش جهنم نجات خواهید یافت.
برنجان تن به طاعت‌ها که فردا
به رنج تن شود جانت بی‌آزار
هوش مصنوعی: بدنت را به زحمت نینداز و از فرمان‌برداری‌ها دوری کن، زیرا فردا ممکن است به خاطر این زحمت‌ها، جانت به خطر بیفتد و آسیب ببیند.
مخور زنهار بر کس گر نخواهی
که خواهی و نیابی هیچ زنهار
هوش مصنوعی: اگر نمی‌خواهی به کسی وابسته شوی، از او هیچ چیز طلب نکن، چون در نهایت چیزی نخواهی یافت.
سبک باری کنی دعوی و آنگاه
گناهان کرده بر پشتت به انبار
هوش مصنوعی: سبکبال و راحت رفتار می‌کنی و ادعای بی‌گناهی داری، در حالی که بار سنگین گناهانت را بر دوش داری.
چو کفتاری که بندندش بعمدا
همی گوید که «اینجاست نیست کفتار»
هوش مصنوعی: شخصی که به عمد در جایی قرار گرفته و در تلاش است تا خود را پنهان کند، با صدای بلند می‌گوید که او در اینجا نیست، در حالی که همه می‌دانند که او در حقیقت همان‌جاست.
گر آسانی همی بایدت فردا
مگیر از بهر دنیا کار دشوار
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی فردا به راحتی زندگی کنی، برای دنیا کار سختی را انجام نده.
که دنیا را نه تیمار است و نه مهر
ز بهر تن مباش از وی به تیمار
هوش مصنوعی: دنیا نه به نگرانی کسی اهمیت می‌دهد و نه محبت کسی را می‌خواهد، بنابراین برای خودت از آن انتظار نگرانی و محبت نداشته باش.
نهنگی بد خوی است این زو حذر کن
که بس پر خشم و بی‌رحم است و ناهار
هوش مصنوعی: از نزدیک شدن به این نهنگ بدخلق پرهیز کن، زیرا او بسیار خشمگین و بی‌رحم است و نمی‌تواند به کسی رحمت کند.
جهان را نو به نو چند آزمائی؟
همان است او که دیده ستیش صد بار
هوش مصنوعی: چند بار می‌خواهی در این دنیا چیزهای تازه امتحان کنی؟ در واقع همان چیزهاست که بارها دیده‌ای.
به دین زن دست تا ایمن شوی زو
که دین دوزد دهانش را به مسمار
هوش مصنوعی: برای محافظت از خود در برابر فریبکاری زن، بهتر است که تحت تأثیر دین و مذهب او قرار نگیری؛ زیرا او ممکن است به راحتی با سخنانش تو را فریب دهد.
چو تو سالار دین و علم گشتی
شود دنیا رهی پیش تو ناچار
هوش مصنوعی: وقتی تو به مقام رهبری دین و علم رسیدی، دنیا به ناچار راهی به سوی تو پیدا می‌کند.
به کار خویش خود نیکو نگه کن
اگر می‌داد خواهی، داد پیش آر
هوش مصنوعی: بهتر است که در کارهای خود دقت و کیفیّت را حفظ کنی؛ اگر امید به پاداش و نتیجه‌ی خوبی داری، باید آن را به دیگران نیز ارائه دهی.
مکن گر راستی ورزید خواهی
چو هدهد سر به پیش شه نگون سار
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی مانند هدهد، سر خود را به عنوان پیش‌کش به پادشاه تسلیم کنی، نباید راست و حقیقت را پنهان کنی و باید صداقت را از یاد نبری.
حذر دار از عقاب آز ازیرا
که پر زهر آب دارد چنگ و منقار
هوش مصنوعی: باید مواظب باشی از خطراتی که به خاطر طمع و آز در زندگی به وجود می‌آید، زیرا این خطرات می‌توانند بسیار مهلک و آسیب‌زا باشند.
اگر با سگ نخواهی جست پرخاش
طمع بگسل زخون و گوشت مردار
هوش مصنوعی: اگر با سگ نمی‌خواهی پرخاش و درگیری کنی، بهتر است طمع و علاقه‌ات را به خون و گوشت مردار کنار بگذاری.
وگر نی رنج خویش از خویشتن بین
چو رویت ریش گشت و دستت افگار
هوش مصنوعی: اگر به رنج و زحمت خودت توجه نکنی، وقتی که چهره‌ات پیر و خسته شد و دستانت توان نداشتند، متوجه خواهی شد.
زحجت پند بشنو کاگه است او
ز رسم چرخ دوار ستمگار
هوش مصنوعی: از دلیل و نشانه‌ها پند بگیر، زیرا او مانند پرنده‌ای است که در دایره ظلم و ستم می‌چرخد.
نکرد از جملگی اهل خراسان
کسی زو بیشتر با دهر پیکار
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از اهل خراسان، در جنگ و جدل با زمان، به اندازه او تلاش نکرد.
به دین رست آخر از چنگال دنیا
به تقدیر خدای فرد و قهار
هوش مصنوعی: در نهایت با پیروی از دین، از چنگال دنیا رهایی می‌یابی و به سرنوشت الهی که قدرتمند و یکتا است دست می‌یابی.
گر از دنیا برنجی راه او گیر
که زین بهتر نه راه است و نه هنجار
هوش مصنوعی: اگر از دنیای مادی دوری کنی و به سوی هدف اصلی‌ات بروی، چون هیچ راه و قانون بهتری نسبت به آن وجود ندارد.

حاشیه ها

1394/03/15 12:06
خردورز

"اگر بار خرد داری، وگر نی
سپیداری سپیداری سپیدار"
آیا این ابیات دیدگاهی افراطی نسبت به خرد ورزی در اشعار فارسی است؟ و یا اینکه نیاز به خرد حکمی است قطعی؟

1399/02/20 16:05
محمد علی جعفری

این قصیده به دلیل ارایه هایی که در آن به کار رفته از یکی از قصیده های بسیار زیبای فارسی به شمار می رود. بیتی که می گوید: «چو کفتاری که بندندش بعمدا همی گویند کاینجا نیست کفتار » اشاره به این رسم دارد که در قدیم برای گرفتن کفتار به نزدیک لانه ی او می رفتند و مرتب این جمله که : ( اینجا کفتار نیست) را تکرار می کردند و معتقد بودند کفتار سخن آنان را می شنود و فریب می خورد و از لانه اش بیرون نیامده و فرار نمی کند ، بعد لانه را محاصره می کردند و ان را می گرفتند

1399/02/20 16:05
محمد علی جعفری

در بیت
چه تازی خر به پیش تازی اسپان؟
گرفتاری به جهل اندر گرفتار ،
بین دو واژه ی تازی و تازی جناس تام بسیار زیبایی برقرار است ، تازی اول به معنی تاختن و تازی دوم نوعی اسب یاهمان اسب تازی
است