گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۷۶

کسی کز راز این دولاب پیروزه خبر دارد
به خواب و خور چو خر عمر عزیز خویش نگذارد
جز آن نادان که ننگ جهل زیر پی سپر کردش
کسی خود را به کام اژدهای مست نسپارد
خردمندا، چه مشغولی بدین انبار بی‌حاصل؟
که این انبارت از کشکین چو از حلوا بینبارد
توی بر خواب و خور فتنه همانا خود نه‌ای آگه
که مر پهلوت را گیتی به خواب و خور همی خارد
نه‌ای ای خاک‌خوار آگه که هرکه‌ش خاک‌خور باشد
سرانجام ارچه دیر است این قوی خاکش بیوبارد
فلک مر خاک را، ای خاک خور، در میوه و دانه
ز بهر تو به شور و چرب و شیرین می بیاچارد
نمی‌بینی کز آن آچار اگر خاکی تهی ماند
تو را، ای خاک خوار، آن خاک بی‌آچار نگوارد؟
تو را زهر است خاک و دشمنی داری به معده در
که گر خاکش دهی ور نی همی کارت به جان آرد
اگر فرمان او کردی و خوردی خاک شد خامش
و گر نه همچنان دایم به معده در همی ژارد
به دانهٔ گندم اندر چیست کو مر خاک و سرگین را
چنان کرده‌است کورا کس همی زین دو نپندارد؟
چگونه بی‌سر و دندان و حلق و معده آن دانه
همی خاکی خورد همواره کآب او را بیاغارد
کسی کاین پر عجایب صنع و قدرت را نمی‌بیند
سزد گر مرد بینا جز که نابیناش نشمارد
به دانه تخمها در پیشکارانند مردم را
که هر یک زان یکی کار و یکی پیشهٔ دگر دارد
چو در هر دانه‌ای دانا یکی صانع همی بیند
خدای خویش اینها را نه پندارد نه انگارد
ور اندر یافتن مر پیشکاران را چو درماند
بر آن کو برتر از عقل است خیره وهم بگمارد
کسی شکر خداوندی که او را بنده‌ای بخشد
که او از خاک خرما کرد داند خود بچه گزارد؟
تو را در دانهٔ خرماست، ای بینا دل، این بنده
که او بر سرت هر سالی همی خرما فرو بارد
کسی کز کردگار خویش از این سان قیمتی باید
سزد گر در دو دیدهٔ خویش تخم شکر او کارد
از آن پس که‌ت نکوئی‌ها فراوان داد بی‌طاعت
گر او را تو بیازاری تو را بی‌شک بیازارد
خردمندی که نعمت خورد شکر آنش باید کرد
ازیرا کز سبوی سرکه جز سرکه نیاغارد
نشانهٔ بندگی شکر است، هرگز مردم دانا
به نسپاسی ز حد بندگی اندر نیاجارد
میندیش و مینگار، ای پسر، جز خیر و پند ایرا
که دل جز خیر نندیشد قلم جز پند ننگارد
ز دانا جوی پند ایرا که آب پند خوش یابی
چو دانا خوشهٔ دل را به دست عقل بفشارد
اگرت اندوه دین است، ای برادر، شعر حجت خوان
که شعر زهد او از جانت این اندوه بگسارد
تو ای کشتهٔ جهالت سوی او شو تا شوی زنده
که از جهل تو حجت سوی تو آمد نمی‌یارد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کسی کز راز این دولاب پیروزه خبر دارد
به خواب و خور چو خر عمر عزیز خویش نگذارد
هوش مصنوعی: کسی که از راز چرخش این دنیا آگاه است، در خواب و خوراک خود مانند شیری با شجاعت و هوشیاری زندگی می‌کند و عمر با ارزشش را بیهوده نمی‌گذرد.
جز آن نادان که ننگ جهل زیر پی سپر کردش
کسی خود را به کام اژدهای مست نسپارد
هوش مصنوعی: تنها کسی که حافظه‌اش را پر از نادانی نکرده باشد، حاضر به خطر انداختن خود برای اژدهایی خطرناک نخواهد بود.
خردمندا، چه مشغولی بدین انبار بی‌حاصل؟
که این انبارت از کشکین چو از حلوا بینبارد
هوش مصنوعی: خردمندان، چرا به این انبار بی‌فایده مشغول هستید؟ زیرا این انبار به اندازه کشک، شیرینی و ارزش ندارد.
توی بر خواب و خور فتنه همانا خود نه‌ای آگه
که مر پهلوت را گیتی به خواب و خور همی خارد
هوش مصنوعی: در خواب و خورشید، فتنه‌ها وجود دارند. تو خودت در این موضوع آگاه نیستی که دنیا همچنان در آغوش خواب و خورشید به تو می‌خندد.
نه‌ای ای خاک‌خوار آگه که هرکه‌ش خاک‌خور باشد
سرانجام ارچه دیر است این قوی خاکش بیوبارد
هوش مصنوعی: ای کسی که در خاک غوطه‌وری، بدان که هر کسی که به خاک تعلق داشته باشد، هرچند با تاخیر، در نهایت به سرنوشتی خاکی دچار خواهد شد.
فلک مر خاک را، ای خاک خور، در میوه و دانه
ز بهر تو به شور و چرب و شیرین می بیاچارد
هوش مصنوعی: آسمان برای تو، ای کسی که خاک را می‌خوری، در میوه و دانه، با شور و چاشنی خوشمزه می‌نوشاند.
نمی‌بینی کز آن آچار اگر خاکی تهی ماند
تو را، ای خاک خوار، آن خاک بی‌آچار نگوارد؟
هوش مصنوعی: آیا متوجه نمی‌شوی که اگر آچار (ابزار) از خاکی بماند، تو که به خاک تعلق داری، آن خاک بدون ابزار تو را حمایت نخواهد کرد؟
تو را زهر است خاک و دشمنی داری به معده در
که گر خاکش دهی ور نی همی کارت به جان آرد
هوش مصنوعی: خاک برای تو باعث زهر و سم است و تو دشمنی در دل داری. اگر آن را بخوری، زندگی‌ات به خطر می‌افتد و اگر هم نخوریش، بر تو سختی می‌آورد.
اگر فرمان او کردی و خوردی خاک شد خامش
و گر نه همچنان دایم به معده در همی ژارد
هوش مصنوعی: اگر از دستورات او پیروی کنی و به خاک سپرده شوی، خاموش خواهی ماند و اگر نه، همیشه در دل تو آتش و اضطراب وجود خواهد داشت.
به دانهٔ گندم اندر چیست کو مر خاک و سرگین را
چنان کرده‌است کورا کس همی زین دو نپندارد؟
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در دانهٔ گندم چیزی نهفته است که خاک و فضولات دیگران را به گونه‌ای تغییر داده و تبدیل به غذایی نورانی و ارزشمند کرده است. هیچ‌کس نمی‌تواند تصور کند که این دانهٔ گندم می‌تواند از این دو عنصر پایین‌تر، یعنی خاک و فضولات، به وجود آید.
چگونه بی‌سر و دندان و حلق و معده آن دانه
همی خاکی خورد همواره کآب او را بیاغارد
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است که دانه‌ای که نه سر، نه دندان، نه حلق و نه معده دارد، همواره از خاک تغذیه کند و آب آن را به خود جذب کند؟
کسی کاین پر عجایب صنع و قدرت را نمی‌بیند
سزد گر مرد بینا جز که نابیناش نشمارد
هوش مصنوعی: کسی که این آثار شگفت‌انگیز آفرینش و قدرت را نمی‌بیند، سزاوار است که او را مرد بینایی به حساب نیاورند، بلکه باید او را نادان و نابینا دانست.
به دانه تخمها در پیشکارانند مردم را
که هر یک زان یکی کار و یکی پیشهٔ دگر دارد
هوش مصنوعی: مردم مانند دانه‌های تخم هستند که هر کدام وظیفه و شغلی متفاوت دارند؛ هر کس در زمینه‌ای خاص فعالیت می‌کند و به نوعی نقش خود را در جامعه ایفا می‌کند.
چو در هر دانه‌ای دانا یکی صانع همی بیند
خدای خویش اینها را نه پندارد نه انگارد
هوش مصنوعی: در هر دانه‌ای، خدای آگاه و خالق را می‌بیند، اما این خلقت را نه نصیحت می‌کند و نه باور می‌کند.
ور اندر یافتن مر پیشکاران را چو درماند
بر آن کو برتر از عقل است خیره وهم بگمارد
هوش مصنوعی: اگر کسی در جستجوی پیشکاران دچار سردرگمی شود، به این معناست که او به چیزی فراتر از عقل خود دست یافته است و به همین دلیل دچار حیرت و اشتباه می‌شود.
کسی شکر خداوندی که او را بنده‌ای بخشد
که او از خاک خرما کرد داند خود بچه گزارد؟
هوش مصنوعی: شخصی که خدای خود را شکر نکند و ارزش هدیه‌ای که به او داده شده را درک نکند، چگونه می‌تواند بفهمد که خداوند از خاک، موجودی با ارزش‌تر از خود او را خلق کرده است؟
تو را در دانهٔ خرماست، ای بینا دل، این بنده
که او بر سرت هر سالی همی خرما فرو بارد
هوش مصنوعی: ای بینا دل، تو در حقیقت زندگی و ارزش‌های بزرگ را در دانهٔ خرما می‌یابی. این بنده‌ای که هر سال بر سرت خرما می‌بارد، نشان‌دهندهٔ نعمت‌ها و برکت‌هایی است که در اختیار تو قرار دارد.
کسی کز کردگار خویش از این سان قیمتی باید
سزد گر در دو دیدهٔ خویش تخم شکر او کارد
هوش مصنوعی: کسی که از خالق خود به این شکل باارزش است، سزاوار است که اگر در چشمانش دانه‌ای از شکر بیفتد، آن را با دقت و توجه به ارزشش نگاه کند.
از آن پس که‌ت نکوئی‌ها فراوان داد بی‌طاعت
گر او را تو بیازاری تو را بی‌شک بیازارد
هوش مصنوعی: پس از آنکه تو از او خوبی‌ها و نیکی‌ها دریافت کردی، اگر او را نافرمانی کنی و رنجش بدهی، به‌طور یقین او نیز تو را آزار خواهد داد.
خردمندی که نعمت خورد شکر آنش باید کرد
ازیرا کز سبوی سرکه جز سرکه نیاغارد
هوش مصنوعی: انسان عاقل باید از نعمت‌هایی که دارد، قدردانی کند و شکرگزار باشد، زیرا خوشی و نیکویی در زندگی از منابع خوب به دست می‌آید و اگر از چیز ناخوشایند مانند سرکه باشد، چیزی جز تلخی به دست نخواهد آمد.
نشانهٔ بندگی شکر است، هرگز مردم دانا
به نسپاسی ز حد بندگی اندر نیاجارد
هوش مصنوعی: نشانه‌ی انسان‌های بنده و شکرگزار، قدردانی از نعمت‌هاست. افراد دانا هرگز از حد خود فراتر نمی‌روند و در انتظار چیزی نمی‌نشینند.
میندیش و مینگار، ای پسر، جز خیر و پند ایرا
که دل جز خیر نندیشد قلم جز پند ننگارد
هوش مصنوعی: ای پسر، فقط به خیر و نکته‌های آموزشی فکر کن و بنویس، چون دل جز به خیر نمی‌اندیشد و قلم هم جز نکته‌های آموزنده نمی‌نویسد.
ز دانا جوی پند ایرا که آب پند خوش یابی
چو دانا خوشهٔ دل را به دست عقل بفشارد
هوش مصنوعی: از فرد دانا نصیحت بگیر و بدان که نصیحت مانند آب زلال و خوب است. همان‌طور که دانا با عقل و تدبیر، دل را به دست می‌آورد، تو نیز با گوش سپردن به نصیحت می‌توانی بر مشکلات غلبه کنی.
اگرت اندوه دین است، ای برادر، شعر حجت خوان
که شعر زهد او از جانت این اندوه بگسارد
هوش مصنوعی: اگر اندوهی از مسائل دینی در دل داری، ای برادر، شعر حجت را بخوان که شعر زهد او می‌تواند این اندوه را از جانت دور کند.
تو ای کشتهٔ جهالت سوی او شو تا شوی زنده
که از جهل تو حجت سوی تو آمد نمی‌یارد
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر نادانی‌ات آسیب دیده‌ای، به سوی او برو تا زندگی تازه‌ای پیدا کنی، چرا که از نادانی تو، دلیل و برهان به سمت تو نمی‌آید.