قصیدهٔ شمارهٔ ۷۳
مرد چو با خویشتن شمار کند
داند کاین چرخ می شکار کند
مار جهان را چو دید مرد به دل
دست کجا در دهان مار کند؟
مرد خرد همچو خر ز بهر شکم
پشت نباید که زیر بار کند
سفله جهان، بیوفاست ای بخرد
با تو کجا بیوفا قرار کند؟
سوی گل او اگر تو دست بری
دست تو را خار او فگار کند
خار بدان گل چننده قصد کند
گرچه همی او نه قصد خار کند
یار بد تو اگر تو چند بدو
بد نکنی با تو خار خار کند
بر سر خود چون فگند خاک، تو را
باک ندارد که خاکسار کند
دوستی خوار گشته را مطلب
زانکه تو را گشته خوار خوار کند
دست سیاه و درشت و گنده کند
هرکه همی دست درشخار کند
چرخ یکی آسیاست بر سر تو
روز و شبان زین همی مدار کند
هرکه در این آسیا بماند دیر
روی و سر خویش پرغبار کند
گرچه تو خفتهستی آسیای جهان
هیچ نخسپد همی و کار کند
گاه یکی را ز چه به گاه برد
گاه یکی را ز گه بهدار کند
گاه چو دشمنت در بلا فگند
گاه چو فرزند در کنار کند
نشمرد افعال او مهندس اگر
چند به صد سالیان شمار کند
این نه فلک میکند کز این سخنان
اهل خرد را همی خمار کند
کار کن است این فلک به عمر همی
کار به فرمان کردگار کند
کار خداوند کار خود نکند
بلکه همه کار پیشکار کند
بی درو روزن یکی حصار است این
بی درو روزن یکی حصار کند؟
روی فلک را همی به در و گهر
این شب زنگی چرا نگار کند؟
در فلک را ببرد صبح، مگر
صبح همی با فلک قمار کند
گرد معصفر نگر که وقت سحر
زود همی چرخ برعذار کند
در درمی زر نگر که صبح همی
با شب یا زنده کارزار کند
این فلک روزگار خواره چنین
چند چه گوئی که روزگار کند؟
صانع قادر هگرز بیغرضی
گنبد گردان و کار و بار کند؟
وانگه بر کار کن ستور همه
مردم را میر و کاردار کند؟
مرد در این تنگ راه ره نبرد
گر نه خرد را دلیل و یار کند
جز که ز بهر من و تو مینکند
آنکه همی در شاهوار کند
نیست خبر گاو را ازانکه همی
نایرهای عود را چو نار کند
این و هزاران هزار چیز فلک
بر من و بر تو همی نثار کند
شکر نعیمی که تو خوری که کند؟
گورخر و شیر مرغزار کند؟
شاید اگر چشم سر ز بهر شرف
مرد در این ره یکی چهار کند
روی به علم و به دین نهد ز جهان
کاین دو به دو جهانش بختیار کند
گر تو یکی خشک بید بیهنری
علم تو را سرو جویبار کند
ورچه تو راست مست کرد جهل، همان
علم ز مستیت هوشیار کند
علم زدریا تو را به خشک برد
علم زمستانت را بهار کند
علم دل تیره را فروغ دهد
کند زبان را چو ذوالفقار کند
جانش از آزار آن جهان برهد
هر که ز دین گرد جان ازار کند
پند پذیر، ای پسر، که پند تو را
پای به دین اندر استوار کند
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرد چو با خویشتن شمار کند
داند کاین چرخ می شکار کند
هوش مصنوعی: وقتی انسان به درون خود فکر میکند و خود را مورد بررسی قرار میدهد، متوجه میشود که زندگی و زمان مانند چرخشی است که نمیتواند از آن فرار کند و در آن به دام افتاده است.
مار جهان را چو دید مرد به دل
دست کجا در دهان مار کند؟
هوش مصنوعی: وقتی مردی جهان را مانند مار خطرناک ببیند، آیا میتواند با دست خود به دهان مار نزدیک شود؟
مرد خرد همچو خر ز بهر شکم
پشت نباید که زیر بار کند
هوش مصنوعی: انسان دانا نباید مانند خر تنها به خاطر رفع نیازهای اولیهاش، زیر بار مشکلات برود.
سفله جهان، بیوفاست ای بخرد
با تو کجا بیوفا قرار کند؟
هوش مصنوعی: افراد نادان و بیوفا در این دنیا وجود دارند، اما ای خردمند، چه کسی میتواند به چنین افرادی اعتماد کند؟
سوی گل او اگر تو دست بری
دست تو را خار او فگار کند
هوش مصنوعی: اگر به سمت گل او دست دراز کنی، آن خار او دست تو را زخمی خواهد کرد.
خار بدان گل چننده قصد کند
گرچه همی او نه قصد خار کند
هوش مصنوعی: اگر کسی قصد چیدن گل را داشته باشد، حتی اگر به خار آن نیز توجهی نکند، به طور طبیعی ممکن است به خار هم آسیب بزند.
یار بد تو اگر تو چند بدو
بد نکنی با تو خار خار کند
هوش مصنوعی: اگر دوست بد تو، تو هم بدرفتاری نکنی، او نیز به تو آسیب بیشتری میزند و تو را مورد آزار قرار میدهد.
بر سر خود چون فگند خاک، تو را
باک ندارد که خاکسار کند
هوش مصنوعی: زمانی که خاک بر سر میریزند، نباید نگران باشی؛ چرا که انسان در عمق وجودش هرگز از خاکی که به او بازمیگردد خجالت نمیکشد.
دوستی خوار گشته را مطلب
زانکه تو را گشته خوار خوار کند
هوش مصنوعی: کسی که از دوستی بیارزش شده و به حبابی از بیاحترامی رسیده، هیچگاه نباید درباره دیگران قضاوت کند؛ چرا که خود نیز در معرض همان بیاحترامی قرار دارد.
دست سیاه و درشت و گنده کند
هرکه همی دست درشخار کند
هوش مصنوعی: هر کسی که به کار ناپسند و زشت دست بزند، نتیجهای ناگواری خواهد داشت و دچار عواقب بدی خواهد شد.
چرخ یکی آسیاست بر سر تو
روز و شبان زین همی مدار کند
هوش مصنوعی: زندگی مانند یک دایره است که روز و شب به دور تو میچرخد و تو نمیتوانی از آن فرار کنی.
هرکه در این آسیا بماند دیر
روی و سر خویش پرغبار کند
هوش مصنوعی: هرکس که در این دنیا باقی بماند و درگیر مشکلات شود، دیر یا زود دچار پریشانی و غمگینی میشود.
گرچه تو خفتهستی آسیای جهان
هیچ نخسپد همی و کار کند
هوش مصنوعی: با وجود اینکه تو در خواب هستی، اما آسیای دنیا هیچگاه آرام نمیگیرد و به کار خود ادامه میدهد.
گاه یکی را ز چه به گاه برد
گاه یکی را ز گه بهدار کند
هوش مصنوعی: گاهی کسی را به خاطر چیزی به دقت میبرند و گاهی دیگران را به خاطر همان چیز در دام میاندازند.
گاه چو دشمنت در بلا فگند
گاه چو فرزند در کنار کند
هوش مصنوعی: گاهی ممکن است دشمن تو را در شرایط سخت و بدی قرار دهد، و گاهی نیز فرزندت در کنار تو آرامش و حمایت میسازد.
نشمرد افعال او مهندس اگر
چند به صد سالیان شمار کند
هوش مصنوعی: اگرچه مهندس میتواند سالها را بشمارد و اعمال او را اندازهگیری کند، اما نمیتواند بهطور دقیق و کامل، کارهای او را درک کند.
این نه فلک میکند کز این سخنان
اهل خرد را همی خمار کند
هوش مصنوعی: فلک (آسمان) به این دلیل نمیچرخد که مردم عاقل را از این حرفها مست و غافل کند.
کار کن است این فلک به عمر همی
کار به فرمان کردگار کند
هوش مصنوعی: این جهان به دستور خداوند در حال حرکت و تغییر است و همهٔ امور تحت کنترل او انجام میشود.
کار خداوند کار خود نکند
بلکه همه کار پیشکار کند
هوش مصنوعی: خداوند خود مستقیماً کارها را انجام نمیدهد، بلکه همه چیز را از طریق واسطهها پیش میبرد.
بی درو روزن یکی حصار است این
بی درو روزن یکی حصار کند؟
هوش مصنوعی: اگر در جایی در و روزنهای نباشد، آنجا همچون یک دیوار محصور است. در واقع، نبود راه ورود و خروج، به نوعی انسان را از آزادی و دسترسی به دنیای بیرون محروم میکند.
روی فلک را همی به در و گهر
این شب زنگی چرا نگار کند؟
هوش مصنوعی: چرا این شب تاریک و زنگی، همچون در و گوهر بر روی آسمان زیبایی و جلوهای میافزاید؟
در فلک را ببرد صبح، مگر
صبح همی با فلک قمار کند
هوش مصنوعی: صبح آمده است و به نظر میرسد که آسمان را به تسخیر خود درآورده، مگر اینکه صبح هم در حال بازی و رقابت با آسمان باشد.
گرد معصفر نگر که وقت سحر
زود همی چرخ برعذار کند
هوش مصنوعی: به زیبایی و طراوت صبحگاه بنگر که چه زود دلم را به حرکت درمیآورد و شاداب میسازد.
در درمی زر نگر که صبح همی
با شب یا زنده کارزار کند
هوش مصنوعی: به دقت به طلای درون نگاه کن، زیرا صبح به جنگ با شب میپردازد.
این فلک روزگار خواره چنین
چند چه گوئی که روزگار کند؟
هوش مصنوعی: این دنیا در حقیقت در حال تغییر و ناپایداری است، پس چه میتوان گفت وقتی سرنوشت به این صورت پیش میرود؟
صانع قادر هگرز بیغرضی
گنبد گردان و کار و بار کند؟
هوش مصنوعی: آیا ممکن است خالق توانا هیچ چیز را بدون هدف و نیت درست به وجود آورد و اداره کند؟
وانگه بر کار کن ستور همه
مردم را میر و کاردار کند؟
هوش مصنوعی: سپس بر روی کار همه مردم نظارت میکند و آنها را به سمت انجام وظایفشان هدایت مینماید؟
مرد در این تنگ راه ره نبرد
گر نه خرد را دلیل و یار کند
هوش مصنوعی: انسان در شرایط سخت و محدود نمیتواند به مقصدی برسد، مگر اینکه خرد و دانشش را به کمک خود بیاورد و از آن بهرهگیری کند.
جز که ز بهر من و تو مینکند
آنکه همی در شاهوار کند
هوش مصنوعی: جز برای رضای من و تو، کسی نمیکند آنچه که او در مقام بلند و بزرگ انجام میدهد.
نیست خبر گاو را ازانکه همی
نایرهای عود را چو نار کند
هوش مصنوعی: گاو از آتش و خطراتی که در اطرافش وجود دارد، هیچ اطلاعی ندارد. او نمیداند که چطور آتش میتواند همه چیز را سوزانده و نابود کند.
این و هزاران هزار چیز فلک
بر من و بر تو همی نثار کند
هوش مصنوعی: فلک این همه نعمتها و چیزهای خوب را بر من و تو نثار میکند.
شکر نعیمی که تو خوری که کند؟
گورخر و شیر مرغزار کند؟
هوش مصنوعی: اگر تو نعمتهای لطیف و دلپذیر را مصرف کنی، دیگر چه چیزی میتواند به تو برسد؟ آیا حیواناتی مانند گورخر و شیر، در دشت به چنین نعمتهایی دست پیدا میکنند؟
شاید اگر چشم سر ز بهر شرف
مرد در این ره یکی چهار کند
هوش مصنوعی: شاید اگر انسان از دید ظاهری و superficiality بگذرد و به دنبال ارزشهای واقعی و شرف باشد، در این مسیر به نتایج بهتری خواهد رسید.
روی به علم و به دین نهد ز جهان
کاین دو به دو جهانش بختیار کند
هوش مصنوعی: به دنبال دانش و دیانت برود، زیرا این دو در هر دو جهان برای او سعادت و خوشبختی به ارمغان میآورند.
گر تو یکی خشک بید بیهنری
علم تو را سرو جویبار کند
هوش مصنوعی: اگر تو مثل یک درخت خشک و بیثمر باشی، بیهنر بودن تو علم و دانش تو را از بین میبرد و نمیگذارد شکوفا شود.
ورچه تو راست مست کرد جهل، همان
علم ز مستیت هوشیار کند
هوش مصنوعی: اگرچه تو به خاطر نادانی مست شدهای، همان علم و دانایی میتواند تو را از این مستی بیدار کند.
علم زدریا تو را به خشک برد
علم زمستانت را بهار کند
هوش مصنوعی: آگاهی و دانش تو تو را از خطرات دور میکند و به سمت سرزمینهای امن میبرد. همچنین، دانشت میتواند سختیها و مشکلات زمستانی زندگیات را به روزهای بهاری و دلپذیر تبدیل کند.
علم دل تیره را فروغ دهد
کند زبان را چو ذوالفقار کند
هوش مصنوعی: دانش و علم میتواند تاریکی دل را روشن کند و مانند شمشیر ذوالفقار، زبان را قوی و نافذ کند.
جانش از آزار آن جهان برهد
هر که ز دین گرد جان ازار کند
هوش مصنوعی: هر کسی که به دین آسیب بزند و به دیگران ضرر برساند، جانش از رنجهای آن دنیا رنج خواهد برد.
پند پذیر، ای پسر، که پند تو را
پای به دین اندر استوار کند
هوش مصنوعی: ای پسر، به نصیحت گوش فرا بده تا نصیحت تو را در دین و ایمان محکم کند.
حاشیه ها
1387/09/28 11:11
در اولین مصرع «چون» با «چو» جایگزین شد.

ناصرخسرو