گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۶۸

بالای هفت چرخ مدور دو گوهرند
کز نور هر دو عالم و آدم منورند
اندر مشیمهٔ عدم از نطفهٔ وجود
هر دو مصورند ولی نامصورند
محسوس نیستند و نگنجند در حواس
نایند در نظر که نه مظلم نه انورند
پروردگان دایهٔ قدسند در قدم
گوهرنیند اگرچه به اوصاف گوهرند
زین سوی آفرینش و زان سوی کاینات
بیرون و اندرون زمانه مجاورند
اندر جهان نیند هم ایشان و هم جهان
در ما نیند و در تن ما روح پرورند
گویند هر دو هر دو جهانند، از این قبل
در هفت کشورند و نه در هفت کشورند
این روح قدس آمد و آن ذات جبرئیل
یعنی فرشتگان پرانند و بی‌پرند
بی‌بال در نشیمن سفلی گشاده پر
بی پر بر آشیانهٔ علوی همی پرند
با گرم و سرد عالم و خشک و تر جهان
چون خاک و باد هم نفس آب و آذرند
در گنج خانهٔ ازل و مخزن ابد
هر دو نه جوهرند ولی نام جوهرند
هم عالم‌اند و آدم و هم دوزخ و بهشت
هم حاضرند و غایب و هم زهر و شکرند
وز نور تا به ظلمت و ز اوج تا حضیض
وز باختر به خاور وز بحر تا برند
هستند و نیستند و نهانند و آشکار
زان بی تواند و با تو به یک خانه اندرند
در عالم دوم که بود کارگاهشان
ویران کنندگان بنا و بناگرند
روزی دهان پنج حواس و چهار طبع
خوالیگران نه فلک و هفت اخترند
وز مشرفان ده‌اند به‌گرد سرایشان
زان پنج اندرون و از آن پنج بردرند
در پیش هر دو هر دو دکان‌دار آسمان
استاده هر چه دیر فروشد همی خرند
وان پادشاه ده سر و شش روی و هفت چشم
با چار خصمشان به یکی خانه اندرند
جوهر نیند و جوهر ایشان بود عرض
محور نهادهٔ عرضند و نه محورند
خوانند برتو نامهٔ اسرار بی‌حروف
دانند کرده‌های تو بی آنکه بنگرند
پیدا از آن شدند که گشتند ناپدید
زان بی تن و سرند که اندر تن و سرند
وین از صفت بود که نگنجند در جهان
وانگاه در تن و سر ما هر دو مضمرند
آن جایگان بهر تو را ساختند جای
ور نه کدام جای؟ که از جای برترند
سوی تو آمدند ز جائی که جای نیست
آنجا فرشته‌اند و بدین‌جا پیمبرند
بالای مدرج ملکوت‌اند در صفات
چون ذات ذوالجلال نه عنصر نه جوهرند
با آنکه هست هر دو جهان ملک این و آن
نفس تو را اگر تو بخواهی مسخرند
گفتارشان بدان و به گفتار کار کن
تا از خدای عزوجل وحیت آورند
بنگر به سایرات فلک را که بر فلک
ایشان زحضرت ملک‌العرش لشکرند
بی‌دانشان اگرچه نکوهش کنندشان
آخر مدبران سپهر مدورند
چندین هزار دیده و گوش از برای چیست؟
زیشان سخن مگوی که هم کور و هم کرند
گوئی مرا که گوهر دیوان ز آتش است
دیوان این زمانه همه از گل مخمرند
جز آدمی نزاد ز آدم در این جهان
وینها از آدم‌اند چرا جملگی خرند؟
دعوی کنند چه که براهیم زاده‌ایم؟
چون ژرف بنگری همه شاگرد آزرند
در بزم‌گاه مالک ساقی‌ی زبانیند
این ابلهان که در طلب جام کوثرند
خوشی کجاست اینجا؟ کاینجا برادران
از بهر لقمه‌ای هم خصم برادرند
بعد از هزار سال همانی که اولت
زین در درآورند و از آن در برون برند
اینها که آمدند چه دیدند از این جهان؟
رفتند و ما رویم و بیایند و بگذرند
وینها که خفته‌اند در این خاک سالها
از یک نشستن پدرانند و مادرند
وینها که دم زدند به حب علی همی
گر زانکه دوستند چرا خصم عمرند؟
وینها که هستشان به ابوبکر دوستی
گر دوستند چونکه همه خصم حیدرند؟
وین سنیان که سیرتشان بغض حیدر است
حقا که دشمنان ابوبکر و عمرند
گر عاقلی ز هر دو جماعت سخن مگوی
بگذارشان بهم که نه افلج نه قمبرند
هان‌تا از آن گروه نباشی که در جهان
چون گاو می‌خورند و چون گرگان همی درند
یا کافری به قاعده یا مؤمنی به حق
همسایگان من نه مسلمان نه کافرند
ناصر غلام و چاکر آن کس که این بگفت
«جان و خرد رونده بر این چرخ اخضرند»

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بالای هفت چرخ مدور دو گوهرند
کز نور هر دو عالم و آدم منورند
هوش مصنوعی: در بالای آسمان‌ها، دو جواهر وجود دارند که نور آنها، هر دو جهان و انسان را روشن کرده است.
اندر مشیمهٔ عدم از نطفهٔ وجود
هر دو مصورند ولی نامصورند
هوش مصنوعی: در دل عدم و نبود، از نطفهٔ وجود، هر دو شکل گرفته‌اند، اما هیچ‌یک دارای شکل و تصویر مشخص نیستند.
محسوس نیستند و نگنجند در حواس
نایند در نظر که نه مظلم نه انورند
هوش مصنوعی: چیزهایی که درک نمی‌شوند و در حس ما نمی‌گنجد، نه روشن هستند و نه تاریک.
پروردگان دایهٔ قدسند در قدم
گوهرنیند اگرچه به اوصاف گوهرند
هوش مصنوعی: افراد تربیت شده در دامن معصومیت، در حقیقت، ارزشمند هستند، هرچند که ممکن است از نظر ظاهری ویژگی‌هایی شبیه گوهر داشته باشند.
زین سوی آفرینش و زان سوی کاینات
بیرون و اندرون زمانه مجاورند
هوش مصنوعی: از این طرف آفرینش و از آن طرف کائنات، درون و بیرون زمان، هم‌جوار و نزدیک به هم هستند.
اندر جهان نیند هم ایشان و هم جهان
در ما نیند و در تن ما روح پرورند
هوش مصنوعی: در جهان، نه این افراد و نه خود جهان در ما وجود ندارند، بلکه در وجود ما روحی وجود دارد که ما را زنده و پویاتر می‌سازد.
گویند هر دو هر دو جهانند، از این قبل
در هفت کشورند و نه در هفت کشورند
هوش مصنوعی: می‌گویند هر دو نفر در حقیقت نماینده هر دو جهان هستند، اما در واقع از این منظر در هفت سرزمین وجود دارند و تنها محدود به هفت سرزمین نیستند.
این روح قدس آمد و آن ذات جبرئیل
یعنی فرشتگان پرانند و بی‌پرند
هوش مصنوعی: این روح مقدس به همراه خود فرشتگانی را می‌آورد که می‌توانند به پرواز در آیند و در عین حال بی‌نیاز از پرواز هستند.
بی‌بال در نشیمن سفلی گشاده پر
بی پر بر آشیانهٔ علوی همی پرند
هوش مصنوعی: پرنده‌ای بدون بال در مکانی پایین نشسته و در حالی که پر ندارد، به آشیانه‌ای درفراز و بالا نگاه می‌کند و آرزوی پرواز به آنجا را دارد.
با گرم و سرد عالم و خشک و تر جهان
چون خاک و باد هم نفس آب و آذرند
هوش مصنوعی: در جهان، همه چیز در حال تغییر و تحول است و انسان باید با این تغییرات کنار بیاید. همان‌طور که خاک و باد در طبیعت کنار هم موجودند، عناصر مختلف زندگی نیز باید به همدیگر عادت کنند و با یکدیگر زندگی کنند.
در گنج خانهٔ ازل و مخزن ابد
هر دو نه جوهرند ولی نام جوهرند
هوش مصنوعی: در خانهٔ جاودانه و مخزن بی‌پایان، هر دو چیزهایی هستند که جوهر و ماهیت دارند، اما فقط به خاطر نامشان شناخته می‌شوند.
هم عالم‌اند و آدم و هم دوزخ و بهشت
هم حاضرند و غایب و هم زهر و شکرند
هوش مصنوعی: در این جهان، تمامی موجودات و مفاهیم مختلف وجود دارند؛ هم دانش و آگاهی، هم انسان‌ها، و هم مفاهیم خوب و بد مانند بهشت و دوزخ. آنها همواره در دسترس هستند و در زندگی ما نقش دارند، همچنین می‌توانند هم نفرین‌آور و هم نعمت‌آور باشند.
وز نور تا به ظلمت و ز اوج تا حضیض
وز باختر به خاور وز بحر تا برند
هوش مصنوعی: از نور تا تاریکی و از بلندی تا پستی، از غرب تا شرق و از دریا تا سرزمین‌های دور.
هستند و نیستند و نهانند و آشکار
زان بی تواند و با تو به یک خانه اندرند
هوش مصنوعی: افرادی وجود دارند که هم در دنیا مشاهده می‌شوند و هم در عین حال پنهان هستند. این افراد در یکجا به سر می‌برند، حتی اگر نتوانی وجودشان را به وضوح احساس کنی.
در عالم دوم که بود کارگاهشان
ویران کنندگان بنا و بناگرند
هوش مصنوعی: در دنیای دیگر، آنجا که سازندگان و خرابکاران به هم پیوند می‌خورند، یک کارگاه ویران است.
روزی دهان پنج حواس و چهار طبع
خوالیگران نه فلک و هفت اخترند
هوش مصنوعی: روزی حواس پنج‌گانه و چهار نوع مزاج با هم جمع شدند و گفتند که نه تنها آسمان و سیارات، بلکه ما نیز به نوعی قدرت و تاثیر داریم.
وز مشرفان ده‌اند به‌گرد سرایشان
زان پنج اندرون و از آن پنج بردرند
هوش مصنوعی: از افراد محترم و صاحب‌نام در اطرافشان به جمع آمده‌اند، و از آن پنج نفر در میانشان یکی بالای سرشان قرار گرفته است.
در پیش هر دو هر دو دکان‌دار آسمان
استاده هر چه دیر فروشد همی خرند
هوش مصنوعی: در پیش هر دو فروشنده، آسمان قرار دارد و هر چه دیرتر فروش برود، آن را می‌فروشند.
وان پادشاه ده سر و شش روی و هفت چشم
با چار خصمشان به یکی خانه اندرند
هوش مصنوعی: آن پادشاه با ده سر و شش چهره و هفت چشم، همراه با چهار دشمنشان در یک مکان قرار دارند.
جوهر نیند و جوهر ایشان بود عرض
محور نهادهٔ عرضند و نه محورند
هوش مصنوعی: جوهر نی و خود او، جوهر اصلی است. آنها به‌عنوان ویژگی‌ها و صفات، به محور وجود خود چسبیده‌اند، اما خود محور نیستند.
خوانند برتو نامهٔ اسرار بی‌حروف
دانند کرده‌های تو بی آنکه بنگرند
هوش مصنوعی: آنها بدون اینکه حروفی ببینند، در مورد رازهای تو نامه‌ای می‌نویسند و کارهای تو را می‌دانند بدون اینکه به آنها نگاه کنند.
پیدا از آن شدند که گشتند ناپدید
زان بی تن و سرند که اندر تن و سرند
هوش مصنوعی: افرادی که ناپدید شدند، به همین دلیل قابل شناسایی نیستند، زیرا در واقع از وجودی عاری از جسم و سر برخوردار هستند.
وین از صفت بود که نگنجند در جهان
وانگاه در تن و سر ما هر دو مضمرند
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که ویژگی‌ای وجود دارد که در دنیا جا نمی‌گیرد، اما همزمان در وجود ما، هم در جسم و هم در ذهن‌مان، نهفته است.
آن جایگان بهر تو را ساختند جای
ور نه کدام جای؟ که از جای برترند
هوش مصنوعی: آن مکان‌های خوش و دل‌نشین را برای تو ساخته‌اند و اگر نه، کدام مکان می‌تواند از آنجا بالاتر باشد؟
سوی تو آمدند ز جائی که جای نیست
آنجا فرشته‌اند و بدین‌جا پیمبرند
هوش مصنوعی: به سوی تو آمدند از جایی که هیچ مکان واقعی ندارد؛ آنجا فرشتگانی هستند و اینجا پیامبران.
بالای مدرج ملکوت‌اند در صفات
چون ذات ذوالجلال نه عنصر نه جوهرند
هوش مصنوعی: در بالای آسمان‌ها و عالم ملکوت، صفاتی وجود دارند که مانند ذات خداوند والا و عظیم، نه از عنصر ساخته شده‌اند و نه از جوهر.
با آنکه هست هر دو جهان ملک این و آن
نفس تو را اگر تو بخواهی مسخرند
هوش مصنوعی: با وجود اینکه هر دو جهان به خودی خود متعلق به تو و دیگران است، اما اگر تو بخواهی، می‌توانی بر آنها تسلط پیدا کنی.
گفتارشان بدان و به گفتار کار کن
تا از خدای عزوجل وحیت آورند
هوش مصنوعی: به آنچه می‌گویند توجه کن و بر اساس گفته‌هایشان عمل کن، تا از سوی خداوند بزرگ الهام بگیری.
بنگر به سایرات فلک را که بر فلک
ایشان زحضرت ملک‌العرش لشکرند
هوش مصنوعی: به آسمان و ستاره‌ها نگاه کن، آن‌ها مانند سپاهیانی هستند که به فرمان پروردگار در حال حرکت‌اند.
بی‌دانشان اگرچه نکوهش کنندشان
آخر مدبران سپهر مدورند
هوش مصنوعی: اگرچه نادان‌ها آنها را سرزنش کنند، در نهایت کسانی که حاکم بر آسمان و چرخش آن هستند، بر آنها نظارت دارند.
چندین هزار دیده و گوش از برای چیست؟
زیشان سخن مگوی که هم کور و هم کرند
هوش مصنوعی: مدت‌هاست که انسان‌ها دید و شنید زیادی دارند، ولی چه فایده؟ با وجود این همه حس، نمی‌توانند به شنیدن سخن حق بپردازند، چرا که هم نابینا و هم ناشنوا هستند.
گوئی مرا که گوهر دیوان ز آتش است
دیوان این زمانه همه از گل مخمرند
هوش مصنوعی: گویی به من می‌گویی که گوهر دیوانگی از آتش ناشی می‌شود، در حالی که دیوان این زمانه همه از گل خوشبو و نرم هستند.
جز آدمی نزاد ز آدم در این جهان
وینها از آدم‌اند چرا جملگی خرند؟
هوش مصنوعی: به جز انسان، هیچ موجود دیگری در این جهان وجود ندارد که از آدم به وجود آمده باشد و حالا اگر همه به نوعی نادان و بی‌خبر هستند، پس چرا باید این همه انسان‌ها چنین حالتی داشته باشند؟
دعوی کنند چه که براهیم زاده‌ایم؟
چون ژرف بنگری همه شاگرد آزرند
هوش مصنوعی: برخی می‌گویند ما فرزند ابراهیم هستیم، اما اگر به عمق نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که همه آدم‌ها در حقیقت شاگردان آزر (پدر ابراهیم) هستند و به او وابسته‌اند.
در بزم‌گاه مالک ساقی‌ی زبانیند
این ابلهان که در طلب جام کوثرند
هوش مصنوعی: در میخانه، این نادان‌ها که دنبال جام کوثر هستند، فقط زبانی برای صحبت کردن دارند و در حقیقت از ماهیت اصلی بزم و زیبایی آن بی‌خبرند.
خوشی کجاست اینجا؟ کاینجا برادران
از بهر لقمه‌ای هم خصم برادرند
هوش مصنوعی: خوشی کجا می‌تواند باشد در حالی که در اینجا برادران به خاطر یک لقمه نان هم با هم دشمنی و درگیری دارند؟
بعد از هزار سال همانی که اولت
زین در درآورند و از آن در برون برند
هوش مصنوعی: بعد از هزار سال، همان چیزی که در ابتدا از درون تو خارج کردند، دوباره همان طور باقی خواهد ماند.
اینها که آمدند چه دیدند از این جهان؟
رفتند و ما رویم و بیایند و بگذرند
هوش مصنوعی: این افراد که به این دنیا آمدند، چه چیزهایی را تجربه کردند؟ رفتند و ما هم خواهیم رفت و آنها دوباره می‌آیند و می‌گذرند.
وینها که خفته‌اند در این خاک سالها
از یک نشستن پدرانند و مادرند
هوش مصنوعی: این افراد که سال‌ها در این خاک آرام گرفته‌اند، از نسل پدران و مادران ما هستند که در یک مکان به آرامش رسیده‌اند.
وینها که دم زدند به حب علی همی
گر زانکه دوستند چرا خصم عمرند؟
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که کسانی که به عشق علی (علی بن ابی‌طالب) سخن گفته‌اند، اگر واقعاً دوستدار او هستند، چرا با عمر دشمنی می‌کنند؟ این سوال به نوعی به تضاد در احساسات و رفتار افراد اشاره دارد و به این نکته می‌پردازد که اگر محبت و دوستی واقعی وجود دارد، باید به وحدت و دوستی میان افراد توجه کرد، نه به دشمنی و خصومت.
وینها که هستشان به ابوبکر دوستی
گر دوستند چونکه همه خصم حیدرند؟
هوش مصنوعی: کسانی که به ابوبکر علاقه دارند، اگر واقعاً دوستان هستند، چرا که همه آنها دشمن علی هستند؟
وین سنیان که سیرتشان بغض حیدر است
حقا که دشمنان ابوبکر و عمرند
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که افرادی که رفتار و شخصیتشان نشان‌دهنده‌ی دشمنی با علی (ع) هستند، در واقع دشمنان ابوبکر و عمر نیز محسوب می‌شوند.
گر عاقلی ز هر دو جماعت سخن مگوی
بگذارشان بهم که نه افلج نه قمبرند
هوش مصنوعی: اگر آدم عاقلی هستی، بهتر است در مورد این دو گروه صحبت نکنی و بگذاریشان با هم درگیر شوند، چون نه یکی از آن‌ها خوب است و نه دیگری.
هان‌تا از آن گروه نباشی که در جهان
چون گاو می‌خورند و چون گرگان همی درند
هوش مصنوعی: اگر جزو افرادی نباشی که در دنیا مانند گاو فقط می‌خورند و مانند گرگ‌ها دست به خشونت و درندگی می‌زنند، پس به خودت بیندیش و راهی دورتر از این را در نظر بگیر.
یا کافری به قاعده یا مؤمنی به حق
همسایگان من نه مسلمان نه کافرند
هوش مصنوعی: مردم اطراف من نه به طور کامل بی‌دین هستند و نه به طور کامل معتقد. همسایگان من در جایی میان این دو قرار دارند و هویت خاصی ندارند.
ناصر غلام و چاکر آن کس که این بگفت
«جان و خرد رونده بر این چرخ اخضرند»
هوش مصنوعی: ناصر بنده و خدمت‌گذار کسی است که این سخن را گفت: «جان و عقل در حال گردش بر این دنیای سبز هستند.»

حاشیه ها

1394/08/05 10:11
مجتبی خراسانی

بسم الله الرحمن الرحیم
این قصیده در واقع پاسخی مبسوط است به قصیدۀ «جان و خرد رونده برین چرخ اخضرند...» که بعضی گویندۀ آن را کسایی دانسته اند، و «دو گوهر» در شعر ناصر همان «جان و خرد» است. سراسر قصیده، به جز چند بیتی در آخرِ آن که انتقاد از مدعیان است، دربارۀ برخی از مسایل مربوط به حکمت قدیم، مخصوصا مکتب نو افلاطونی است با تمایل به شیوۀ تفکر عرفا، منظومه فکری ناصرخسرو در این قصیده گسترده شده است و گرنه در تمام دیوان او توجه به حکمت و کلام مشهود است. ناصرخسرو معتقد است که بنابر اصل فلسفی «الواحد لایصدر منه الا الواحد» عقل کل، نخستین صادر از ذات باری تعالی است. صادر دوم یعنی نفس کلی نیز از صادر اول (عقل) پدید آمده، و سپس با رعایت مراتب، دیگر موجودات جهان هستی پدیدار گشته اند. ناصر پیدایش نخستین را ابداع می نامد؛ یعنی «آفرینش چیزی نه از چیزی» و عقیده دارد که از اقتران صادر اول با صادر دوم، افلاک نه گانه و اجرام آسمانی، و از فلکِ قمر عناصر چهارگانه، و از این عناصر، موالید ثلاثه (جماد، نبات و حیوان) پدید می شود. ناصر از حکمت یونان با اطلاع است و از سوی دیگر متدین و متشرع و مسلمان است. او می خواهد در این نظریه، دین و فلسفه را با یکدیگر تلفیق کند. وی قائل به وجود آفریدگار است، ولی نه آن که قائل به ازلیت و ابدیت فیض ربانی باشد، بلکه معتقد است که دنیا نبوده، و بود شده است، یعنی خداوند از عدم صرف، جهان هستی را پدید آورده است، (ابداع) اما اگر این ابداع مانند سایر صفات ثبوتیه ملازم ذات حق باشد، لازم می آید که نفس و عقل نیز مانند ذات آفریدگار قدیم باشند.
چنان که در قصیده بدان اشاره شده، (پروردگان دایۀ قدس اند در قدیم) در صورتی که ناصر مکرر فقط ذات پروردگار را ازلی و سرمدی می داند، و وجود او با وجود هر گونه قدیم دیگری معارض است.
آن گاه، شاعر از مدعیان بی دانش انتقاد می کند که فلک را نکوهش می کنند و از شان آن ها غافل اند. مدعیان کور و کر، و اهریمنان آدمی صورت اند. خود را پسر ابراهیم پیامبر بزرگ می پندارند حال آن که شاگرد آزر بت پرست اند. طمع بهشت را دارند اما دوزخی اند. نه مسلمان واقعی، نه کافری به قاعده اند!
بمنه و کرمه

1398/03/21 00:06
میهن پرست

درود
دولتشاه سمرقندی در تذکرة الشعرا ، بیت اول را بدین صورت آورده است :
بالای هفت طاق مقرنس دو گوهرند
کز کاینات و هر چه درو هست برترند