برگردان به زبان ساده
در درج سخن بگشای بر پند
غزل را در به دست زهد در بند
هوش مصنوعی: در صحبت کردن، به نصیحتها و دروس غزل توجه کن و خود را از قید و بند نیرنگها آزاد کن.
به آب پند باید شست دل را
چو سالت بر گذشت از شست و ز اند
هوش مصنوعی: برای очищی دل، باید آن را به آب شست، چرا که زمانی که سالها از انسان بگذرد، دلش ممکن است دچار آلودگیها و کدورتها شود.
چو بردل مرد را از دیو گمره
همی بینی فگنده بند بر بند
هوش مصنوعی: وقتی که از دل انسان، دیوهایی که او را سردرگم کردهاند دور شوند، میبینی که او در حال رهایی و آزاد شدن از تمام محدودیتها و بندهاست.
بده پندش که بگشاید سرانجام
زبنده بند ملعون دیو را پند
هوش مصنوعی: به او نصیحت کن تا در نهایت، به این آگاهی برسد که میتواند از چنگال شوم و وحشتناک دیو خلاص شود.
حرارتهای جهلی را حکیمان
زعلم و پند گفتهستند ریوند
هوش مصنوعی: خشم و نادانی را حکیمان از طریق علم و نصیحت مهار کردهاند.
چو صبرت تلخ باشد پند لیکن
به صبرت پند چون صبرت شود قند
هوش مصنوعی: وقتی صبر کردن برایت سخت و تلخ است، به یاد داشته باش که در همین صبر، درسها و حکمتهایی نهفته است. وقتی صبر را ادامه دهی، تلخی آن به شیرینی تبدیل خواهد شد و نتایج خوبی به همراه خواهد داشت.
نخستین پند خود گیر از تن خویش
و گرنه نیست پندت جز که ترفند
هوش مصنوعی: اولین نصیحتی که باید بپذیری، از خودت و وجودت یاد بگیر. اگر این کار را نکنی، نصیحتهایت چیزی جز فریب و تظاهر نخواهد بود.
بر آن سقا که خود خشک است کامش
گهی بگری و گه بافسوس برخند
هوش مصنوعی: به آن آبدهندهای که خود تشنه و خشک هست، گاهی میگرید و گاهی با تلخی میخندد.
چه باید پند؟ چون گردون گردان
همه پند است، بل زند است و پازند
هوش مصنوعی: چه نیازی به پند و نصیحت داریم؟ چرا که دنیا به خودی خود پر از درس و عبرت است، گاه سخت و گاه آسان.
چه داری چشم ازو چون این و آن را
به پیش تو بدین خاک اندر افگند؟
هوش مصنوعی: چرا به او چشم میدوزی وقتی که دیگران را در چنین خاکی به پیش تو میآورند؟
بسنده است ار نباشد نیز پندی
پدر پند تو و تو پند فرزند
هوش مصنوعی: اگر پند و نصیحتی از پدر نباشد، همین که تو به فرزندت نصیحت کنی، کافی است.
منه دل بر جهان کز بیخ برکند
جهان جم را که او افگند پیکند
هوش مصنوعی: به دل خود وابسته به دنیا نباش، زیرا جهانی که بنیادش بر بیثباتی است، برگزیدگانش را نیز از دست میدهد.
نگر چه پراگنی زان خورد بایدت
که جو خوردهاست آنکو جو پراگند
هوش مصنوعی: اگر پراکندهگویی و بینظمی را تجربه میکنی، به این فکر کن که چه کسی یا چه چیزی توانسته است مانند جو در دشت پراکنده شود.
ز بیدادی سمر گشتهاست ضحاک
که گویند اوست در بند دماوند
هوش مصنوعی: به دلیل ظلم و ستمی که ضحاک کرده، او به نوعی به اسارت در آمده است و میگویند که او در کوه دماوند گرفتار شده است.
ستم مپسند از من وز تن خویش
ستم بر خویش و بر من نیز مپسند
هوش مصنوعی: از من ستم و ظلم را قبول نکن و بر خودت نیز ظلم نکن، همچنین بر من هم ظلم نکن.
دلت را زنگ بد کردن بخوردهاست
به رندهٔ توبه زنگ از دل فرورند
هوش مصنوعی: دل انسان به وسیلهٔ توبه و بازگشت به خوبیها، از کدورتها و زنگارها پاک میشود. توبه مانند رندهای عمل میکند که زنگارها را از دل برمیدارد و آن را شفاف میسازد.
به قرط اندر تو را زین بدکنش تن
یکی دیو عظیم است ای خردمند
هوش مصنوعی: در دل تو یک نیروی بزرگ و خطرناک وجود دارد که باید آن را مهار کنی، ای انسان خردمند.
چو در قرطه تو را خود جای غزو است
نباید شد به ترسا و روبهند
هوش مصنوعی: اگر در مکان مقدسی قرار داری که باید در آن جهاد کنی، نباید به دین مسیحیت و حیوانات بیتوجه شوی.
کرا در آستین مردار باشد
کجا یابد رهایش مغزش از گند؟
هوش مصنوعی: اگر کسی در آستین خود چیزی ناچیز و بیارزش داشته باشد، چگونه میتواند اسیر فکر و ذهن خود از آلودگی و فساد نجات یابد؟
ستم مپسند و نه جهل از تن خویش
که عقل از بهر این دادت خداوند
هوش مصنوعی: ظلم و نادانی را نپذیر از خود، زیرا خداوند عقل را به خاطر همین چیزها به تو عطا کرده است.
به دل بایدت کردن بد به نیکی
چو خر بر جو نباید بود خرسند
هوش مصنوعی: باید با دل و نیکی برخورد کنی، چرا که مانند خر در بیابان نباید آسودهخاطر بود.
تو را جای قرار، ای خواجه، این نیست
دل از دنیا همی بر بایدت کند
هوش مصنوعی: ای آقا، اینجا جایی برای آرامش تو نیست، دل از دنیا باید بکنی و رها شوی.
نگه کن تا چه کردهستی زنیکی
چه گوئی گر ز کردارت بپرسند؟
هوش مصنوعی: به اطراف خود نگاه کن و ببین که چه کارهایی انجام دادهای، اگر از خودت بپرسند که چه میگویی؟
ز فعل خویش باید ساخت امروز
تو را از بهر فردا خویش و پیوند
هوش مصنوعی: از کارهای خود باید امروز برای آیندهات تصمیم بگیری و اقدام کنی.
بترس از خجلت روزی که آن روز
ستیهیدن ندارد سود و سوگند
هوش مصنوعی: از شرمندگی روزی بترس که آن روز نه جنگی وجود دارد و نه قسمی به کار میآید.
نماند نور روز از خلق پنهان
اگر تو درکشی سر در قزاگند
هوش مصنوعی: اگر تو به زندگی خود ادامه دهی و به استقامت خود ادامه ندهی، دیگر چیزی از روشنایی روز بر مردم مخفی نخواهد ماند.
بکن زاد سفر، زین یاوه گشتن
در این جای سپنجی تا کی و چند؟
هوش مصنوعی: برو و سفر خود را شروع کن، تا کی و چند میخواهی در اینجا به باطل بگذرانی؟
کز این زندان همی بیرونت خواند
همان کس کاندر این زندانت افگند
هوش مصنوعی: کسی که تو را در این زندان قرار داده، همان کسی است که به تو وعده آزادی میدهد.
حاشیه ها
1401/05/24 11:07
عرشیا غلامی
سلام و عرض ادب.
درست است که به کاربردن دو حرف اضافه برای یک متمم یکی از ویژگی های بارز نثر و نظم خراسانی است لیکن به نظر این حقیر در بیت شانزده
رنده ی توبه هست نه رنده ی تو به زنگ از که در قامت رنده ی توبه اضافه ی تشبیهی است و بیت معنای قشنگ تر و تصویر زیباتری ایفا می کند.
1403/01/23 11:03
جهن یزداد
به آب پند باید شست دل را
چو سالت بر گذشت از شست وز اند
چو بردل مرد را از دیو گمره
همی بینی فگنده بند بر بند
نخستین پند خود گیر از تن خویش
و گرنه نیست پندت جز که ترفند
چه داری چشم ازو چون این و آن را
به پیش تو بدین خاک اندر افگند؟
بسنده است ار نباشد نیز پندی
پدر پند تو و تو پند فرزند
منه دل بر جهان کز بیخ برکند
جهان جم را که او افگند پیکند
نگر چه پراگنی زان خورد بایدت
که جو خوردهاست آنکو جو پراگند
ز بیداد اژدهاگ افسانه گردید
که گویند اوست در بند دماوند
ستم مپسند از من وز تن خویش
ستم بر خویش و بر من نیز مپسند
کرا در آستین مردار باشد
کجا یابد رهایش مغزش از گند؟
نگه کن تا چه کردستی ز نیکی
چه گوئی گر ز کردارت بپرسند؟
کز این زندان همی بیرونت خواند
همان کس کاندر این زندانت افگند