قصیدهٔ شمارهٔ ۶۱
چند گوئی که:چو ایام بهار آید
گل بیاراید و بادام به بار آید
روی بستان را چون چهرهٔ دلبندان
از شکوفه رخ و از سبزه عذار آید
روی گلنار چو بزداید قطر شب
بلبل از گل به سلام گلنار آید
زاروار است کنون بلبل و تا یک چند
زاغ زار آید، او زی گلزار آید
گل سوار آید بر مرکب و، یاقوتین
لاله در پیشش چون غاشیهدار آید
باغ را از دی کافور نثار آمد
چون بهار آید لولوش نثار آید
گل تبار و آل دارد همه مهرویان
هر گهی کاید با آل و تبار آید
بید با باد به صلح آید در بستان
لاله با نرگس در بوس و کنار آید
باغ مانندهٔ گردون شود ایدون کهش
زهره از چرخ سحرگه به نظار آید
این چنین بیهدهای نیز مگو با من
که مرا از سخن بیهده عار آید
شست بار آمد نوروز مرا مهمان
جز همان نیست اگر ششصد بار آید
هر که را شست ستمگر فلک آرایش
باغ آراسته او را به چه کار آید؟
سوی من خواب و خیال است جمال او
گر به چشم توهمی نقش و نگار آید
نعمت و شدت او از پس یکدیگر
حنظلش با شکر، با گل خار آید
روز رخشنده کزو شاد شود مردم
از پس انده و رنج شب تار آید
تا نراند دی دیوانهت خوی بد
نه بهار آید و نه دشت به بار آید
فلک گردان شیری است رباینده
که همی هر شب زی ما به شکار آید
هر که پیش آیدش از خلق بیوبارد
گر صغار آید و یا نیز کبار آید
نشود مانده و نه سیر شود هرگز
گر شکاریش یکی یا دو هزار آید
گر عزیز است جهان و خوش زی نادان
سوی من، باری، می ناخوش و خوار آید
هر کسی را ز جهان بهرهٔ او پیداست
گرچه هر چیزی زین طبع چهار آید
می بکار آید هر چیز به جای خویش
تری از آب و شخودن ز شخار آید
نرم و تر گردد و خوش خوار و گوارنده
خار بیطعم چو در کام حمار آید
سازگاری کن با دهر جفاپیشه
که بدو نیک زمانه به قطار آید
کر بدآمدت گهی، اکنون نیک آید
کز یکی چوب همی منبر و دار آید
گه نیازت به حصار آید و بندو دز
گاه عیبت ز دزو بند و حصار آید
گه سپاه آرد بر تو فلک داهی
گه تو را مشفق و یاری ده و یار آید
نبود هرگز عیبی چو هنر، هرچند
هنر زید سوی عمرو عوار آید
مر مرا گوئی برخیز که بد دینی
صبر کن اکنون تا روز شمار آید
گیسوی من به سوی من ندو ریحان است
گر به چشم تو همی تافته مار آید
شاخ پربارم زی چشم بنی زهرا
پیش چشم تو همی بید و چنار آید
ور همی گوئی من نیز مسلمانم
مر تو را با من در دین چه فخار آید؟
من تولا به علی دارم کز تیغش
بر منافق شب و بر شیعه نهار آید
فضل بر دود ندانی که بسی دارد
نور اگر چند همی هردو ز نار آید؟
چون برادر نبود هرگز همسایه
گرچه با مرد به کهسار و به غار آید
سنگ چون زر نباشد به بها هرچند
سنگ با زر همی زیر عیار آید
دین سرائی است برآوردهٔ پیغمبر
تا همه خلق بدو در به قرار آید
به سرا اندر دانی که خداوندش
نه چنان آید چون غله گزار آید
علی و عترت اوی است مر آن را در
خنک آن کس که در این ساختهدار آید
خنک آن را که به علم و به عمل هر شب
به سرا اندر با فرش و ازار آید
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فع
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چند گوئی که:چو ایام بهار آید
گل بیاراید و بادام به بار آید
هوش مصنوعی: چند بار باید بگویی که وقتی بهار میرسد، گلها میشکفند و درخت بادام میوه میدهد؟
روی بستان را چون چهرهٔ دلبندان
از شکوفه رخ و از سبزه عذار آید
هوش مصنوعی: باغ با شکوفههای زیبا و سبزههای تازه، به زیبايي چهرهٔ معشوقان مینماید.
روی گلنار چو بزداید قطر شب
بلبل از گل به سلام گلنار آید
هوش مصنوعی: وقتی که شب به پایان میرسد و قطرات شب بر گلها مینشیند، بلبل از گل به سوی گلنار میآید و با او سلام و احوالپرسی میکند.
زاروار است کنون بلبل و تا یک چند
زاغ زار آید، او زی گلزار آید
هوش مصنوعی: بلبل اکنون در حال ناله و زاری است و مدتی بعد زاغی نیز خواهد آمد که به دشت گلها سر خواهد زد.
گل سوار آید بر مرکب و، یاقوتین
لاله در پیشش چون غاشیهدار آید
هوش مصنوعی: گل بر روی مرکبی سوار میشود و لالههای یاقوتی در جلوی او به شکل زینت آمدهاند.
باغ را از دی کافور نثار آمد
چون بهار آید لولوش نثار آید
هوش مصنوعی: باغ در زمستان مانند کافور درخشان و زیبا میشود، و هنگامی که بهار میرسد، زیبایی و شکوه آن بیشتر میشود.
گل تبار و آل دارد همه مهرویان
هر گهی کاید با آل و تبار آید
هوش مصنوعی: همه عشق و زیبایی، از نسلهای خوب و با همت ناشی میشود و هر زمان که زیبا رویان و دلبران به جمعی میپیوندند، جلوهساز و دلانگیز میشوند.
بید با باد به صلح آید در بستان
لاله با نرگس در بوس و کنار آید
هوش مصنوعی: در باغ، شاخههای بید با وزش باد به آرامش میرسند، و در میان گلهای لاله و نرگس، محبت و نزدیکی برقرار میشود.
باغ مانندهٔ گردون شود ایدون کهش
زهره از چرخ سحرگه به نظار آید
هوش مصنوعی: وقتی که زهره در سپیدهدم از آسمان ظاهر شود، باغ به مانند آسمان خواهد شد.
این چنین بیهدهای نیز مگو با من
که مرا از سخن بیهده عار آید
هوش مصنوعی: اینطور بیهوده صحبت نکن که برای من گناه است از حرفهای بیهوده گفتگو کردن.
شست بار آمد نوروز مرا مهمان
جز همان نیست اگر ششصد بار آید
هوش مصنوعی: نوروز برای من مهمانی است که هر بار فقط همان یک بار ایجاد میشود و اگر حتی ششصد بار هم بیاید، باز هم همان یک بار خواهد بود.
هر که را شست ستمگر فلک آرایش
باغ آراسته او را به چه کار آید؟
هوش مصنوعی: هر کسی که تحت ظلم و ستم سرنوشت و زمانه قرار بگیرد، زیباییهای زندگی برای او چه فایدهای دارد؟
سوی من خواب و خیال است جمال او
گر به چشم توهمی نقش و نگار آید
هوش مصنوعی: اگر زیبایی او را در خواب و خیال ببینی، ممکن است در چشمانت به شکل نقش و نگار ظاهر شود.
نعمت و شدت او از پس یکدیگر
حنظلش با شکر، با گل خار آید
هوش مصنوعی: خداوند نعمتها و سختیها را بهصورت پشت سر هم میدهد؛ همانطور که ممکن است تلخی کدویی با شیرینی قند و زیبایی گل با خار همراه باشد.
روز رخشنده کزو شاد شود مردم
از پس انده و رنج شب تار آید
هوش مصنوعی: روز روشن و زیبا که مردم را شاد میکند، پس از گذشت شب تار و عذابآور به وجود میآید.
تا نراند دی دیوانهت خوی بد
نه بهار آید و نه دشت به بار آید
هوش مصنوعی: تا وقتی که این دیوانه را از خود دور نکنید، نه بهار میرسد و نه دشت سرشار از محصول میشود.
فلک گردان شیری است رباینده
که همی هر شب زی ما به شکار آید
هوش مصنوعی: سرنوشت مانند شیری است که شبها به دنبال ما میآید و ما را در چنگال خود میگیرد.
هر که پیش آیدش از خلق بیوبارد
گر صغار آید و یا نیز کبار آید
هوش مصنوعی: هر کسی که خودش را در معرض دیگران قرار دهد، فرقی نمیکند بزرگ باشد یا کوچک، باید منتظر مواجهه با همه نوع برخورد و رفتار باشد.
نشود مانده و نه سیر شود هرگز
گر شکاریش یکی یا دو هزار آید
هوش مصنوعی: اگر فقط یک یا دو شکارچی به تعقیبش بیایند، نه میتواند در جا بماند و نه سیر میشود.
گر عزیز است جهان و خوش زی نادان
سوی من، باری، می ناخوش و خوار آید
هوش مصنوعی: اگر جهان برای تو عزیز و زندگیات خوشایند است، من نادان را غمگین و خوار میدانی.
هر کسی را ز جهان بهرهٔ او پیداست
گرچه هر چیزی زین طبع چهار آید
هوش مصنوعی: هر انسان به تناسب خود از دنیا بهرهای دارد، حتی اگر همه چیز از یک نوع و خاصیت برخوردار باشد.
می بکار آید هر چیز به جای خویش
تری از آب و شخودن ز شخار آید
هوش مصنوعی: هر چیزی در جای خود مفید و مناسب است، مثل آب که در جایی که باید باشد، بهتر از شاخ و برگ گیاهان میتواند به کار آید.
نرم و تر گردد و خوش خوار و گوارنده
خار بیطعم چو در کام حمار آید
هوش مصنوعی: وقتی خار بیطعم به دهان الاغ میرود، نرم و خوشمزه میشود.
سازگاری کن با دهر جفاپیشه
که بدو نیک زمانه به قطار آید
هوش مصنوعی: با دنیا و شرایط سختش سازگار باش، زیرا در نهایت روزگار به تو نیکی خواهد کرد.
کر بدآمدت گهی، اکنون نیک آید
کز یکی چوب همی منبر و دار آید
هوش مصنوعی: گاهی وقتها شرایط بد به سرعت تغییر میکند و آنچه که در ابتدا نامناسب و دشوار به نظر میرسید، اکنون میتواند خوب و مفید باشد. این تغییر ممکن است به خاطر تأثیرات یکسان و مشترک در زندگی باشد که از یک منبع به وجود میآید.
گه نیازت به حصار آید و بندو دز
گاه عیبت ز دزو بند و حصار آید
هوش مصنوعی: گاهی اوقات نیاز به محافظت و امنیت احساس میشود، و در مواقعی دیگر ممکن است مشکلات و عیوبی که درون ما وجود دارد، باعث به وجود آمدن محدودیتها و موانع بشوند.
گه سپاه آرد بر تو فلک داهی
گه تو را مشفق و یاری ده و یار آید
هوش مصنوعی: گاهی اوقات سرنوشت و تقدیر بر تو سختی میآورند و گاهی نیز با مهربانی و یاری تو را حمایت میکنند.
نبود هرگز عیبی چو هنر، هرچند
هوش مصنوعی: هیچ عیبی مانند هنر وجود ندارد، هرچند که ممکن است نقصهایی در آن دیده شود.
هنر زید سوی عمرو عوار آید
هوش مصنوعی: هنر زید به عمرو آسیب میزند.
مر مرا گوئی برخیز که بد دینی
صبر کن اکنون تا روز شمار آید
هوش مصنوعی: به من میگویی که بلند شوم و در برابر ناپسندها صبر کنم، اما بهتر است تا روزی که حساب و کتاب انجام شود صبر کنم.
گیسوی من به سوی من ندو ریحان است
گر به چشم تو همی تافته مار آید
هوش مصنوعی: موهای من مانند ریحان به سمت من میپیچد، هر چند اگر در چشم تو به شکل مار به نظر برسد.
شاخ پربارم زی چشم بنی زهرا
پیش چشم تو همی بید و چنار آید
هوش مصنوعی: من با شاخ و برگ پربار خود، مانند درختان سرو و چنار، در برابر تو و چشمهای تو زنده و شاداب هستم.
ور همی گوئی من نیز مسلمانم
مر تو را با من در دین چه فخار آید؟
هوش مصنوعی: اگر میگویی که من هم مسلمانم، پس چه فضیلت یا برتری برای تو وجود دارد که من هم مانند تو در این دین هستم؟
من تولا به علی دارم کز تیغش
بر منافق شب و بر شیعه نهار آید
هوش مصنوعی: من به محبت علی پایبند هستم، چون او با شمشیرش در شب بر منافقان و در روز بر شیعیان میتازد.
فضل بر دود ندانی که بسی دارد
نور اگر چند همی هردو ز نار آید؟
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که فضیلت و خوبیهای یک چیز را نمیتوان تنها با یک ظاهر ساده قضاوت کرد. اگرچه هر دو، یعنی دود و نور، از آتش ناشی میشوند، اما نور دارای ویژگیهای بارز و مثبتی است که در مقایسه با دود به وضوح قابل مشاهده است. بنابراین باید به عمق و محتوای واقعی یک چیز توجه کرد و آن را فراتر از ظواهرش دید.
چون برادر نبود هرگز همسایه
گرچه با مرد به کهسار و به غار آید
هوش مصنوعی: هرچند کسی برادر ندارد، اما همسایه بودن با مرد، همچنان از بودن در کوه و غار بهتر است.
سنگ چون زر نباشد به بها هرچند
سنگ با زر همی زیر عیار آید
هوش مصنوعی: هر چند که سنگ ممکن است با طلا در اندازه و وزن مشابه باشد، اما همچنان ارزش سنگ به پای طلا نمیرسد.
دین سرائی است برآوردهٔ پیغمبر
تا همه خلق بدو در به قرار آید
هوش مصنوعی: دین، خانهای است که پیامبر آن را بنا کرده تا همه مردم در آن به آرامش برسند.
به سرا اندر دانی که خداوندش
نه چنان آید چون غله گزار آید
هوش مصنوعی: در خانهای که خداوندش باشد، کسی به آن صورت نمیآید که مانند باران یا برداشت محصول بیفتد.
علی و عترت اوی است مر آن را در
خنک آن کس که در این ساختهدار آید
هوش مصنوعی: علی و فرزندان او در حقیقت بهشتی هستند. خوشا به حال کسانی که در این مسیر و اعتقاد برآیند و به آن بپیوندند.
خنک آن را که به علم و به عمل هر شب
به سرا اندر با فرش و ازار آید
هوش مصنوعی: خوشا به حال آن کسی که هر شب با علم و عمل به خانه میآید و آماده است.
حاشیه ها
1399/01/09 06:04
امیرحسین ربیعی
با عرض سلام و ادب
این شعر خیلی وزن سنگینی داره اگه کسی میتونه یک روخوانی از روش داخل سایت بگذاره.
باتشکر.
1399/09/13 00:12
مرشد
نام وزن رمل مثمن مخبون مطموس است.
1399/11/16 17:02
آزادبخت
گیسوی من به سوی من ندو ریحان است
گر به چشم تو همی تافته مار آید
1400/01/05 21:04
ن. ر.
باید باشد سوی عمرو عوار آید. عمرو اسم است. سوی عمر و عوار بیاید مطلقاً بیمعناست. همچنین گر بد آمدت گهی درست است. کر معنی ندارد اینجا.
1404/04/06 05:07
ریحانه آ
گیسوی من به سوی من ندو ریحان است.. ندو اینجا فعل نهی است یا معنی دیگری دارد؟