قصیدهٔ شمارهٔ ۴۰
این تخت سخت گنبد گردان سرای ماست
یا خود یکی بلند و بیآسایش آسیاست
لا بل که هر کسیش به مقدار علم خویش
ایدون گمان برد که «خود این ساخته مراست»
داناش گفت «معدن چون و چراست این»
نادانش گفت «نیست، که این معدن چراست»
دانای فیلسوف چنین گفت ک«این جهان
ما را ز کردگار همی هدیه یا عطاست»
چون فیلسوف رفت و عطا با خدای ماند
پیداست همچو روز که گفتار او خطاست
بخشیدهٔ خدای ز تو کی جدا شود؟
آن کو جدا شود ز تو بخشیدههای ماست
از بهر جست و جوی ز کار جهان و خلق
گفتند گونهگون و دویدند چپ و راست
آن گفت ک«این جهان نه فنا است و سرمدی است»
وین گفت ک«این خطاست، جهان را ز بن فناست»
چون این و آن شدند و جهان ماند، مر تو را
او بر بقای خویش و فناهای ما گواست
فانی به جان نهای به تنی، ای حکیم، تو
جان را فنا به عقل محال است و نارواست
بس چاشنی است این ز بقا و فنا تو را
کز فعل بر فنا و ز بنیاد بر بقاست
باقی است چرخ کردهٔ یزدان و، شخص تو
فانی است از انکه کردهٔ این بیخرد رحاست
بی دانش آمدی و در اینجا شناختی
کاین چیست وان چه باشد وان چون و این چراست
چون و چرا نتیجهٔ عقل است بیگمان
چون و چرا ز جانوران جز تو را کراست؟
جز عقل چیست آنکه بدو نیک و بد زخلق
آن مستحق لعنت وین در خور ثناست
قدر و بهای مرد نه از جسم و فربهی است
بل مردم از نکو سخن و عقل پر بهاست
بر جانور بجمله سخن گوی جانور
زان است پادشا که برو عقل پادشاست
چون تو خدای خر شدی از قوت خرد
پس عقل بهرهای ز خدای است قول راست
بی هیچ علتی ز قضا عقل دادمان
زین روی نام عقل سوی اهل دین قضاست
اینجا ز بهر آن ز خدائیت بهرهداد
کاین گوهر شریف مر آن هدیه را سزاست
این است آن عطا که خدا کرد فیلسوف
آن فلسفه است و این ره و آثار انبیاست
این عالم اژدهاست وز ایزد تو را خرد
پازهر زهر این قوی و منکر اژدهاست
پازهر اژدهاست خرد سوی هوشیار
در خورد مکر نیست نه نیز از در دهاست
هر چند رحمت است خرد بر تو از خدای
بر هر که بد کند به خرد هم خرد بلاست
ملک و بقاست کام تو وین هر دو کام را
اندر دو عالم ای بخرد عقل کیمیاست
گر تو به دست عقل اسیری خنک تو را
وای تو گر خردت به دست تو مبتلاست
تخم وفاست عقل، به تو مبتلا شدهاست
گر مر تورا ز تخم وفا برگ و بر جفاست
سوی وفاست روی خرد، چون جفا کنی
مر عقل را به سوی تو، ای پیر، پس قفاست
عدل است و راستی همه آثار عقل پاک
عقل است آفتاب دل و عدل ازو ضیاست
از عدلهای عقل یکی شکر نعمت است
بخشندهٔ خرد ز تو زیرا که شکر خواست
از نیک صبر کرد نباید که کاهلی است
بر بد شتاب کرد نشاید که آن هواست
شکر است آب نعمت و نعمت نهال او
با آب خوش نهال نگیرد هگرز کاست
هر کس که بر هوای دل خویش تکیه کرد
تکیه مکن برو که هواجوی بر هواست
آن گوی مر مرا که توانی ز من شنود
این پند مر تو را به ره راست بر عصاست
عالم یکی خط است کشیدهٔ خدای حق
وان خط را میانه و آغاز و انتهاست
دنیا ز بهر مردم و مردم ز بهر دین
چون خط دایره که بر انجامش ابتداست
علم است کار جانت و عمل کار تن که دین
از علم وز عمل چو تن و جان تو دوتاست
چون جان و تن دوتاست دو تخم است دینت را
یک تخم او ز خوف و دگر تخم او رجاست
مرد خرد جدا نشد از خر مگر به دین
آن کن که مرد با خرد از خر بدو جداست
کشت خدای نیست مگر کاهل علم و دین
جز کاین دو تن دگر همه خار و خس و گیاست
پرهیز تخم و مایهٔ دین است و زی خدای
پرهیزگار مردم دیندار و بیریاست
پرهیزگار کیست؟ کم آزار، اگر کسی
از خلق پارساست کم آزار پارساست
لختی عنان بکش سپس این جهان متاز
زیرا که تاختن سپس این جهان عناست
بر خاک فتنه چون بشدی؟ بر سما نگر
بر خاک نیست جای تو بل برتر از سماست
گر ز آسمان به خاک تو خرسند گشتهای
همچون تو شوربخت به عالم دگر کجاست؟
ترسم کز آرزو خردت را وبا رسد
زیرا که آرزو خرد خلق را وباست
دردی است آرزو که به پرهیز به شود
پرهیز مرد را سوی دانا بهین دواست
پند از کسی شنو که ندارد ز تو طمع
پندی که با طمع بود آن سر بسر هباست
گیتی به بند طمع ببسته است خلق را
زین بند دور باش که نه بند بیوفاست
از دست بند طمع جهان چون رهاندت
جز هوشیار مرد کز این بند خود رهاست؟
بیتوتیاست چشم تو گر بر دروغ و زرق
از مردم چشم درد تو را طمع توتیاست
رفتند هم رهانت، بباید همیت رفت
انده مخور که جای سپنجیست بینواست
برگیر زاد و، زاد تو پرهیز و طاعت است
زین راه سر متاب که این راه اولیاست
چون بیبقاست این سفری خانه اندرو
باکی مدار هیچ اگرت پشت بیقباست
پرهیز کن به جان ز خرافات ناکسان
هر چند با خسان کنی اینجا نشست و خاست
مزگت کلیسیا نشدهاست، ای پسر، هگرز
گرچه به شهر همبر مزگت کلیسیاست
این است پند حجت وین است مغز دین
وارایش سخنش چو گشنیز و کرویاست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
این تخت سخت گنبد گردان سرای ماست
یا خود یکی بلند و بیآسایش آسیاست
هوش مصنوعی: این تختی که بالای سر ما قرار دارد، یا خود یک مکان بلند و بیقراری است که ما در آن زندگی میکنیم.
لا بل که هر کسیش به مقدار علم خویش
ایدون گمان برد که «خود این ساخته مراست»
هوش مصنوعی: هر کسی به اندازه دانش و معلومات خود، فکر میکند که آنچه ساخته، متعلق به خود اوست و به طوری که خودش درک میکند، به آن مینگرد.
داناش گفت «معدن چون و چراست این»
نادانش گفت «نیست، که این معدن چراست»
هوش مصنوعی: دانشمند گفت: «این معدن، پر از سوال و پاسخ است.» نادان گفت: «نه، اینجا سوالی وجود ندارد، چرا که این معدن ایجاد سوال نمیکند.»
دانای فیلسوف چنین گفت ک«این جهان
ما را ز کردگار همی هدیه یا عطاست»
هوش مصنوعی: فیلسوفی دانا بیان کرده است که این دنیایی که در آن زندگی میکنیم، هدایتی یا عطایی از جانب خداوند به ماست.
چون فیلسوف رفت و عطا با خدای ماند
پیداست همچو روز که گفتار او خطاست
هوش مصنوعی: وقتی فیلسوف از دنیا رفت و تنها عطا در پیشگاه خدا باقی مانده، کاملاً روشن است که حرفهای او اشتباه بوده است، همانطور که روز روشن است.
بخشیدهٔ خدای ز تو کی جدا شود؟
آن کو جدا شود ز تو بخشیدههای ماست
هوش مصنوعی: هدیهای از سوی خداوند که به تو داده شده، هرگز از تو جدا نخواهد شد. اگر کسی از تو فاصله بگیرد، آنچه که ما به او دادهایم نیز از او خواهد رفت.
از بهر جست و جوی ز کار جهان و خلق
گفتند گونهگون و دویدند چپ و راست
هوش مصنوعی: برای یافتن حقیقت و بررسی امور دنیا و مردم، هرکس نظرات مختلفی دارد و به سمتهای گوناگون میرود.
آن گفت ک«این جهان نه فنا است و سرمدی است»
وین گفت ک«این خطاست، جهان را ز بن فناست»
هوش مصنوعی: یکی میگوید که این دنیا نه زوال دارد و جاودان است، اما دیگری میگوید که این نظر اشتباه است و جهان اساساً فناپذیر است.
چون این و آن شدند و جهان ماند، مر تو را
او بر بقای خویش و فناهای ما گواست
هوش مصنوعی: زمانی که همه چیز تغییر میکند و دگرگون میشود، تنها جهان است که باقی میماند. پس وجود تو بر استمرار خود و زوال ما شهادت میدهد.
فانی به جان نهای به تنی، ای حکیم، تو
جان را فنا به عقل محال است و نارواست
هوش مصنوعی: ای حکیم، تو فقط با جسم خود فانی و نابود نمیشوی، بلکه ذات تو از آن تا بینهایت زنده است. فنا کردن جان با عقل امری غیر منطقی و نادرست است.
بس چاشنی است این ز بقا و فنا تو را
کز فعل بر فنا و ز بنیاد بر بقاست
هوش مصنوعی: این دنیا پر از نشانههای زوال و ماندگاری است. تو به خاطر کارهایت از ماندگاری و نابودی آگاه هستی، چون اعمالت تأثیری بر زوال و اصل و بنیاد زندگی دارند.
باقی است چرخ کردهٔ یزدان و، شخص تو
فانی است از انکه کردهٔ این بیخرد رحاست
هوش مصنوعی: چرخ گردونهٔ سرنوشت به دست خداوند در حال چرخش است و تو، به عنوان یک انسان، به خاطر نادانیات در برابر این چرخش، پایدار نیستی و فانی خواهی بود.
بی دانش آمدی و در اینجا شناختی
کاین چیست وان چه باشد وان چون و این چراست
هوش مصنوعی: تو بدون آگاهی وارد شدی و در اینجا به شناختی رسیدی که چیست و آن چه هست و آن چگونه است و این چرا چنین است.
چون و چرا نتیجهٔ عقل است بیگمان
چون و چرا ز جانوران جز تو را کراست؟
هوش مصنوعی: سوال و پرسش ناشی از تفکر و عقل انسان است و بهطور قطع، فقط انسانها هستند که به اینگونه تفکر میپردازند، نه هیچیک از دیگر موجودات.
جز عقل چیست آنکه بدو نیک و بد زخلق
آن مستحق لعنت وین در خور ثناست
هوش مصنوعی: جز عقل، هیچ چیز دیگری نیست که باعث تمایز نیک و بد شود. انسانهایی که از ذات خود بد هستند، سزاوار لعنتاند، اما آن کس که عقل دارد، شایسته ستایش و praise است.
قدر و بهای مرد نه از جسم و فربهی است
بل مردم از نکو سخن و عقل پر بهاست
هوش مصنوعی: ارزش و اهمیت انسان به اندازه و ظاهری بودن او نیست، بلکه به گفتار زیبا و عقل والای او بستگی دارد.
بر جانور بجمله سخن گوی جانور
زان است پادشا که برو عقل پادشاست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تنها کسی که میتواند با جانوران سخن بگوید، پادشاه آنهاست و این پادشاهی به دلیل عقل و خردی است که دارد. به عبارت دیگر، پادشاهی واقعی به دانایی و فهم عمیق وابسته است.
چون تو خدای خر شدی از قوت خرد
پس عقل بهرهای ز خدای است قول راست
هوش مصنوعی: وقتی تو با قدرت عقل خود به خدایی میرسی، معنایش این است که عقل تو از خدایان الهام میگیرد و در این حالت، سخن راست و درست را بیان میکنی.
بی هیچ علتی ز قضا عقل دادمان
زین روی نام عقل سوی اهل دین قضاست
هوش مصنوعی: بدون هیچ دلیلی، عقل ما از سرنوشت به ما داده شده است؛ از این رو، نام عقل به سمت اهل دین و قضا اشاره دارد.
اینجا ز بهر آن ز خدائیت بهرهداد
کاین گوهر شریف مر آن هدیه را سزاست
هوش مصنوعی: اینجا به خاطر خداوند به تو نعمتهای ارزشمندی عطا شده است و این هدیه شایستهٔ توست.
این است آن عطا که خدا کرد فیلسوف
آن فلسفه است و این ره و آثار انبیاست
هوش مصنوعی: این، همان بخشش و موهبت الهی است که خداوند به فیلسوفان عطا کرده است. این فلسفه و راه، نشانههای پیامبران را در بر دارد.
این عالم اژدهاست وز ایزد تو را خرد
پازهر زهر این قوی و منکر اژدهاست
هوش مصنوعی: این دنیا مانند اژدهایی خوفانگیز است و تنها خرد الهی میتواند به تو کمک کند تا از زهر آن در امان بمانی. این موجود قوی و ترسناک در واقع دلیلی بر بیاعتباری و انکار حقیقتها است.
پازهر اژدهاست خرد سوی هوشیار
در خورد مکر نیست نه نیز از در دهاست
هوش مصنوعی: خرد مانند پازهر (زهر یا سم) اژدهاست؛ یعنی بسیار قوی و اثرگذار است. اگر کسی آگاه و هوشیار باشد، میتواند از آن استفاده کند و در دام مکر و فریب نیفتد. این خرد هیچگاه نباید از در یا راهی که به مکر منتهی میشود، وارد شود.
هر چند رحمت است خرد بر تو از خدای
بر هر که بد کند به خرد هم خرد بلاست
هوش مصنوعی: هرچند که خداوند با حکمت و رحمتش بر تو است، اما اگر کسی بدی کند، نتیجهاش هم برای او عواقب ناگواری خواهد داشت.
ملک و بقاست کام تو وین هر دو کام را
اندر دو عالم ای بخرد عقل کیمیاست
هوش مصنوعی: هر دو چیز یعنی ملک و بقا، به سعادت و خواستههای تو مربوط میشود و این دو خواسته در دو جهان مختلف وجود دارد. ای شخص خردمند، عقل تو همانند کیمیا ارزشمند است.
گر تو به دست عقل اسیری خنک تو را
وای تو گر خردت به دست تو مبتلاست
هوش مصنوعی: اگر عقل و خرد را در دست خود داشته باشی، خوشا به حالت، ولی اگر عقل تو در چنگال مشکلات و سختیها گرفتار شده باشد، افسوس بر تو!
تخم وفاست عقل، به تو مبتلا شدهاست
گر مر تورا ز تخم وفا برگ و بر جفاست
هوش مصنوعی: نحوهای که وفا و صداقت در دل تو ریشه دوانده، مانند دانهای از تخم وفاست که به عقل تو چیره شده و تو را دچار کرده است. اگر تو از این دانه وفا و صداقت دور شوی، بعید است که دچار مشکلات و گرفتاریهای دیگر هم نشوی.
سوی وفاست روی خرد، چون جفا کنی
مر عقل را به سوی تو، ای پیر، پس قفاست
هوش مصنوعی: هرگاه به خرد و عقل خود جفا کنی و آن را نادیده بگیری، توجه به وفا و درستکاری کم میشود. بنابراین، اگر نیکی و صداقت را فراموش کنی، برعکس خود را به سمت انزوا و دوری میکشی.
عدل است و راستی همه آثار عقل پاک
عقل است آفتاب دل و عدل ازو ضیاست
هوش مصنوعی: عدل و راستی نشانههای عقل پاک هستند. عقل، مانند آفتابی است که دل را روشن میکند و وجود عدالت نیز از نور آن ناشی میگردد.
از عدلهای عقل یکی شکر نعمت است
بخشندهٔ خرد ز تو زیرا که شکر خواست
هوش مصنوعی: یکی از عدالتهای عقل این است که شکرگزاری نعمتها را در نظر بگیرد. خُردمند، که عقل و درایت دارد، از تو میخواهد که شکرگذار باشی و قدردانی کنی.
از نیک صبر کرد نباید که کاهلی است
بر بد شتاب کرد نشاید که آن هواست
هوش مصنوعی: اگر به خوبی صبر کنی، نباید به تنبلی رو بیاوری و نباید هم در برابر بدیها عجله کنی، زیرا این احساس، تنها یک وسوسه است.
شکر است آب نعمت و نعمت نهال او
با آب خوش نهال نگیرد هگرز کاست
هوش مصنوعی: آب، منبع نعمت و زندگی است و درختانی که با آب خوب سیراب نشوند، رشد نخواهند کرد. اگر آب کیفیت لازم را نداشته باشد، درخت نمیتواند به خوبی میوه دهد.
هر کس که بر هوای دل خویش تکیه کرد
تکیه مکن برو که هواجوی بر هواست
هوش مصنوعی: هر کسی که به خواستههای دل خود تکیه کند، به او اعتماد نکن؛ زیرا این خواستهها مانند باد در حال تغییر و ناپایدار هستند.
آن گوی مر مرا که توانی ز من شنود
این پند مر تو را به ره راست بر عصاست
هوش مصنوعی: اگر میتوانی، به من بگو که چگونه میتوانم این نصیحت را بشنوم و در مسیر درست قرار بگیرم.
عالم یکی خط است کشیدهٔ خدای حق
وان خط را میانه و آغاز و انتهاست
هوش مصنوعی: جهان مانند خطی است که خداوند آن را کشیده است و این خط دارای یک شروع و یک پایان میباشد.
دنیا ز بهر مردم و مردم ز بهر دین
چون خط دایره که بر انجامش ابتداست
هوش مصنوعی: دنیا برای زندگی و رفاه مردم است و مردم نیز برای دین و اعتقادات خود زندگی میکنند، مثل یک دایره که نقطه آغاز و پایان آن یکی است.
علم است کار جانت و عمل کار تن که دین
از علم وز عمل چو تن و جان تو دوتاست
هوش مصنوعی: دانش، وظیفه روح است و عمل، کار بدن. دین نیز مانند تن و جان تو، به علم و عمل وابسته است و هر کدام نقش خود را دارند.
چون جان و تن دوتاست دو تخم است دینت را
یک تخم او ز خوف و دگر تخم او رجاست
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره شده است که انسان از دو جنبه تشکیل شده است: یکی جنبهای که ناشی از ترس و دلواپسی است و دیگری جنبهای که نشأتگرفته از احساس خوشایندی و آرامش. دین و باورهای ما مانند دو دانه هستند که هرکدام از این جنبهها را نشان میدهند.
مرد خرد جدا نشد از خر مگر به دین
آن کن که مرد با خرد از خر بدو جداست
هوش مصنوعی: مرد عاقل فقط به خاطر ایمان و معرفت از حماقت و بیخودی فاصله میگیرد، زیرا انسان با خرد بهراستی از نادانی و بیخبری جداست.
کشت خدای نیست مگر کاهل علم و دین
جز کاین دو تن دگر همه خار و خس و گیاست
هوش مصنوعی: اهل علم و دیانت، رایحههای خوب زندگی را میپراکنند و جز این دو، بقیه چیزها مانند علف و خار هستند که ارزشی ندارند.
پرهیز تخم و مایهٔ دین است و زی خدای
پرهیزگار مردم دیندار و بیریاست
هوش مصنوعی: خودداری و دوری از چیزهای ناپسند، اساس و بنیاد دین است و به خاطر خدا کسانی که پرهیزگار هستند، پیروان دین را رهبری میکنند.
پرهیزگار کیست؟ کم آزار، اگر کسی
از خلق پارساست کم آزار پارساست
هوش مصنوعی: پرهیزگار باید کسی باشد که کمترین آسیب را به دیگران بزند. اگر فردی در بین مردم پارسا و درستکار باشد، به همین شکل باید کمآزار و بیضرر باشد.
لختی عنان بکش سپس این جهان متاز
زیرا که تاختن سپس این جهان عناست
هوش مصنوعی: کمی جلو را نگاه کن و برای مدتی از شتاب زندگی فاصله بگیر. زیرا در هجوم مداوم به این دنیا، ممکن است چیزهای مهم را از دست بدهی.
بر خاک فتنه چون بشدی؟ بر سما نگر
بر خاک نیست جای تو بل برتر از سماست
هوش مصنوعی: زمانی که بر خاک فتنه سقوط کردی، به آسمان بنگر، زیرا جا و مقام تو محدود به زمین نیست، بلکه بالاتر از آسمانهاست.
گر ز آسمان به خاک تو خرسند گشتهای
همچون تو شوربخت به عالم دگر کجاست؟
هوش مصنوعی: اگر تو از آسمان به زمین نزول کردهای و خوشحال هستی، پس همچون تو، بدشانسها در کدام دنیای دیگر وجود دارند؟
ترسم کز آرزو خردت را وبا رسد
زیرا که آرزو خرد خلق را وباست
هوش مصنوعی: بترسم که آرزوهایت تو را بیماری و گرفتاری برسانند، چرا که آرزوها به خاطر خود انسانهاست و نه چیز دیگری.
دردی است آرزو که به پرهیز به شود
پرهیز مرد را سوی دانا بهین دواست
هوش مصنوعی: آرزوهایی وجود دارند که برای جلوگیری از آنها، رسیدن به دانایی و آگاهی بهترین راهحل است.
پند از کسی شنو که ندارد ز تو طمع
پندی که با طمع بود آن سر بسر هباست
هوش مصنوعی: از کسی نصیحت بگیر که هیچ توقعی از تو ندارد، زیرا نصیحتی که با هدف منافع شخصی باشد، ارزش و اعتبار ندارد.
گیتی به بند طمع ببسته است خلق را
زین بند دور باش که نه بند بیوفاست
هوش مصنوعی: دنیا به زنجیر خواستهها و آرزوها انسانها را بسته است. از این زنجیر پرهیز کن، چرا که این زنجیر وفادار نیست و نمیتوان به آن اعتماد کرد.
از دست بند طمع جهان چون رهاندت
جز هوشیار مرد کز این بند خود رهاست؟
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از دست وابستگیهای دنیای مادی آزاد شوی، تنها کسی میتواند به تو کمک کند که خود از این وابستگیها رهایی یافته باشد و در ذهنش هوشیاری و آگاهی داشته باشد.
بیتوتیاست چشم تو گر بر دروغ و زرق
از مردم چشم درد تو را طمع توتیاست
هوش مصنوعی: چشم تو بیثمر است اگر به دروغ و تظاهر دیگران وابسته باشد، زیرا درد چشمت به خاطر تمایل تو به توت است.
رفتند هم رهانت، بباید همیت رفت
انده مخور که جای سپنجیست بینواست
هوش مصنوعی: دوستانت رفتند، اما نگران نباش؛ چون اینجا جای افسردگی و غم نیست و تو نیز نباید در آن غرق شوی.
برگیر زاد و، زاد تو پرهیز و طاعت است
زین راه سر متاب که این راه اولیاست
هوش مصنوعی: حرکت کن و از آنچه به تو آسیب میزند دوری کن، زیرا این مسیر راهی مقدس و مهم است که نباید از آن منحرف شوی.
چون بیبقاست این سفری خانه اندرو
باکی مدار هیچ اگرت پشت بیقباست
هوش مصنوعی: چون این سفر بیپایان است، بیهوده نگران نباش که آیا درون خانه است یا نه، چون اگر پشت آن بیپناهی قرار گرفتهای، هیچ چیز مهم نیست.
پرهیز کن به جان ز خرافات ناکسان
هر چند با خسان کنی اینجا نشست و خاست
هوش مصنوعی: از افکار بیاساس و توهمات افرادی که ارزشمند نیستند پرهیز کن، حتی اگر در کنار افرادی که به اوضاع سر و کار دارند، ساعتها بگذرانی.
مزگت کلیسیا نشدهاست، ای پسر، هگرز
گرچه به شهر همبر مزگت کلیسیاست
هوش مصنوعی: کلیسا خراب نشده، پسر، اگرچه به شهر هم بروند.
این است پند حجت وین است مغز دین
وارایش سخنش چو گشنیز و کرویاست
هوش مصنوعی: این سخن، نکتهای از آموزههای دینی است که به اهمیت درک عمیق و اساسی دین اشاره دارد. بیان او به گونهای میباشد که مانند تیغی تیز و برّان، حقیقت و جوهره دین را نمایان میسازد و نشان میدهد که درک عمیق از معارف دینی موجب رضایت و آرامش روحی میشود.
حاشیه ها
1396/06/03 10:09
مزگت کلیسیا نشدهاست، ای پسر، هگرز
گرچه به شهر همبر مزگت کلیسیاست
این است پند حجت وین است مغز دین
وارایش سخنش چو گشنیز و کرویاست