گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶

آن بی تن و جان چیست کو روان است؟
که شنید روانی که بی‌روان است؟
آفاق و جهان زیر اوست و او خود
بیرون ز جهان نی، نه در جهان است
خود هیچ نیاساید و نجنبد
جنبده همه زیر او چران است
پیداست به عقل و زحس پنهان
گرچه نه خداوند کامران است
هرچ او برود هرگزی نباشد
او هرگزی و باقی و روان است
با طاقت و هوشیم ما و او خود
بی‌طاقت و بی‌هوش و بی‌توان است
چون خط دراز است بی‌فراخا
خطی که درازیش بی‌کران است
همواره بر آن خط هفت نقطه
گردان و پی یکدگر دوان است
با هر کس ازو بهره است بی‌شک
گر کودک یا پیر یا جوان است
هر خردی ازو شد کلان و او خود
زی عقل نه خرد است و نه کلان است
او خود نه سپید است و این سپیدی
بر عارضت ای پیر ازو نشان است
بی جان و تن است او ولیک خوردنش
از خلق تنومند پاک جان است
ای خواجه، از این اژدها حذر کن
کاین سخت ستمگارو بدنشان است
نشگفت کزو من زمن شده ستم
زیرا که مر او را لقب زمان است
سرمایهٔ هر نیکیی زمان است
هر چند که بد مهر و بی‌امان است
الفنج کن اکنون که مایه داری
از منت نصیحت به رایگان است
زو هردو جهان را بجوی ازیرا
مر هردو جهان را زمانه کان است
بیرون کن از این کان مر آن جهان را
کاین کار حکیمان و راستان است
این را نستانم به رایگان من
زیرا که جهان رایگان گران است
آنک این سوی او بی‌بها و خوار است
فردا سوی ایزد گرامی آن است
وین خوار سوی آن کس است کو را
بر منظر دل عقل پاسبان است
جائی است بر این بام لاجوردی
کان جای تو را جاودان مکان است
دانا به سوی آن جهان از اینجا
از نیکی بهتر دری ندانست
نیکیت به کردار نیز بایست
نیکی‌ی تو همه جمله بر زبان است
زیرا که به جای چراغ روشن
اندر دل پر غدر تو دخان است
از دست تو خوش نایدم نواله
زیرا که نواله‌ت پر استخوان است
تو پیش‌رو این رمهٔ بزرگی
جان و دل من زین رمه رمان است
زیرا که چو تو زوبعه نهاز است
اندر رمه و ابلیسشان شبان است
خاصه به خراسان که مر شما را
آنجا زه و زاد است و خان و مان است
یک فوج قوی لاجرم بر آن مرز
از لشکر یاجوج مرزبان است
بر اهل خراسان فراخ شد کار
امروز که ابلیس میزبان است
وز مطرب و رودو نبید آنجا
پیوسته همه روز کاروان است
وز خوب غلامان همه خراسان
چون بتکدهٔ هند و چین ستان است
زی رود و سرودست گوش سلطان
زیرا که طغان خانش میهمان است
مطرب همه افغان کند که: می خور
ای شاه، که این جشن خسروان است
وز دولت خود شاد باش ازیراک
دولت به تو، ای شاه، شادمان است
وان مطرب سلطان بدین سخن‌ها
در شهر نکوحال و بافلان است
وز خواری اسلام و علم، مذن
بی‌نان و چو نال از عمان نوان است
آنجا که چنین کار و بار باشد
چه جای گه علم یا قرآن است؟
مهمان بلیس است خلق و حجت
بیچاره بهٔمگان ازان نهان است
آن را که بر امید آن جهان نیست
این تیره جهان شهره بوستان است
سرمازدگان را به‌ماه بهمن
خفسانهٔ خر خز و پرنیان است
کاهی است تباه این جهان ولیکن
که پیش خر و گاو زعفران است
ای برده به‌بازار این جهان عمر
بازار تو یکسر همه زیان است
ما را خرد ایدون همی نماید
کان جای قدیم است و جاودان است
بس سخت متازید ای سواران
گر در کفتان از خرد عنان است
زیرا که بر این راه تاختن‌تان
بس ژرف یکی چاه بی‌فغان است
زین راه به یک سو شوید، هر کو
بر جان و تن خویش مهربان است
این ژرف و قوی چاه را به بینی
گر بر سر تو عقل دیده‌بان است
زان می نرود بر ره تو حجت
کز چاه بر آن راه بی‌گمان است

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل فاعلاتن
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن بی تن و جان چیست کو روان است؟
که شنید روانی که بی‌روان است؟
هوش مصنوعی: این عبارت به دنبال فهمیدن مفهوم وجودی است که بدون جسم و جان، هنوز با روح و معنای خاصی همراه است. سوالی مطرح می‌شود درباره‌ی ماهیت چیزی که وجود دارد اما در واقعیت، تجربه‌ای از آن ندارد. در واقع، این جستجو به عمق و ماهیت زندگی و وجود اشاره دارد.
آفاق و جهان زیر اوست و او خود
بیرون ز جهان نی، نه در جهان است
هوش مصنوعی: جهان و همه چیز تحت تسلط او قرار دارد و او خود فراتر از آنچه که در جهان وجود دارد، است و نه در درون آن به معنای محدود است.
خود هیچ نیاساید و نجنبد
جنبده همه زیر او چران است
هوش مصنوعی: هیچ چیز خود به خود حرکت نمی‌کند و هیچ فعالیتی از خود نشان نمی‌دهد. تمامی حرکت‌ها و جنبش‌ها به خاطر وجود اوست و همه چیز زیر نظر او به پیش می‌رود.
پیداست به عقل و زحس پنهان
گرچه نه خداوند کامران است
هوش مصنوعی: آشکار است که با وجود عقل و درک پنهانی، باز هم خداوند در تمام امور موفق و پیروز نیست.
هرچ او برود هرگزی نباشد
او هرگزی و باقی و روان است
هوش مصنوعی: هر چه که او برود، هرگز نباید او را فراموش کرد. او همیشه باقی و در خاطر است.
با طاقت و هوشیم ما و او خود
بی‌طاقت و بی‌هوش و بی‌توان است
هوش مصنوعی: ما با صبر و زیرکی هستیم، اما او خود بی‌صبری و نادانی و ناتوانی دارد.
چون خط دراز است بی‌فراخا
خطی که درازیش بی‌کران است
هوش مصنوعی: وقتی که خطی به طول بسیار زیاد وجود دارد و هیچ انتهایی برای آن مشخص نیست، واضح است که کار کردن با آن دشوار خواهد بود.
همواره بر آن خط هفت نقطه
گردان و پی یکدگر دوان است
هوش مصنوعی: همیشه این خطی که هفت نقطه دارد در حال حرکت و دور هم جمع شدن است.
با هر کس ازو بهره است بی‌شک
گر کودک یا پیر یا جوان است
هوش مصنوعی: با هر کسی که ارتباط داشته باشی، به وضوح متوجه می‌شوی که او در هر سن و سالی که باشد—کودک، پیر یا جوان—از تجربه یا دانشی برخوردار است.
هر خردی ازو شد کلان و او خود
زی عقل نه خرد است و نه کلان است
هوش مصنوعی: هر دانشی که از او ناشی می‌شود بزرگ و مهم است، اما خود او نه عقل است و نه دانش بزرگ یا کوچک.
او خود نه سپید است و این سپیدی
بر عارضت ای پیر ازو نشان است
هوش مصنوعی: او خود به واقع دارای رنگ سپید نیست، بلکه این سپیدی که به چهره‌اش نقش بسته، نشانه‌ای از اوست.
بی جان و تن است او ولیک خوردنش
از خلق تنومند پاک جان است
هوش مصنوعی: او بدون جان و تن است، اما خوردن او برای مردم نیرومند، نشان‌ دهنده پاکی روح است.
ای خواجه، از این اژدها حذر کن
کاین سخت ستمگارو بدنشان است
هوش مصنوعی: ای آقا، از این اژدها دوری کن، زیرا او بسیار ظالم و بی‌رحم است.
نشگفت کزو من زمن شده ستم
زیرا که مر او را لقب زمان است
هوش مصنوعی: این جمله نشان می‌دهد که شگفتی از آن نیست که من از زمان خودم تحت فشار و ستم قرار گرفته‌ام، چون او خود را با لقب "زمان" معرفی کرده است. به عبارت دیگر، وقتی کسی به عنوان زمان شناخته می‌شود، طبیعی است که تاثیرات منفی آن را نیز بپذیرد.
سرمایهٔ هر نیکیی زمان است
هر چند که بد مهر و بی‌امان است
هوش مصنوعی: هر خوبی نیازمند زمان است و هرچقدر هم که اوضاع بد به نظر برسد، زمان می‌تواند به نگرش‌های مثبت کمک کند.
الفنج کن اکنون که مایه داری
از منت نصیحت به رایگان است
هوش مصنوعی: اکنون که از نصیحت و مشاوره برخوردار هستی، اگر می‌خواهی به خودت کمک کنی، از این فرصتی که داری به خوبی استفاده کن.
زو هردو جهان را بجوی ازیرا
مر هردو جهان را زمانه کان است
هوش مصنوعی: از هر دو جهان، حقایق را جستجو کن؛ زیرا زمانه به هر دو جهان تعلق دارد.
بیرون کن از این کان مر آن جهان را
کاین کار حکیمان و راستان است
هوش مصنوعی: از این محیط و جهان مادی بیرون برو، چون این کار ویژه حکیمان و درستکاران است.
این را نستانم به رایگان من
زیرا که جهان رایگان گران است
هوش مصنوعی: من این چیز را رایگان نمی‌خواهم چون برای من دنیا هیچ چیزی رایگان نیست و ارزش بالایی دارد.
آنک این سوی او بی‌بها و خوار است
فردا سوی ایزد گرامی آن است
هوش مصنوعی: این‌جا، در این دنیا، ارزش و مقام انسان‌ها به چشم نمی‌آید و ممکن است در نظر دیگران ناچیز و بی‌اهمیت به نظر برسند؛ اما در فردا و در نزد خداوند، همان افراد جایگاه باارزشی خواهند داشت.
وین خوار سوی آن کس است کو را
بر منظر دل عقل پاسبان است
هوش مصنوعی: این شعر به معنای این است که فردی که می‌داند و بینش درست دارد، به سمت کسی حرکت می‌کند که دل و عقلش را در کنار هم دارد. در واقع، این شخص به آن کس می‌نگرد که درک و فهم و تعادل روحی و عقلی را در زندگی‌اش حفظ کرده است.
جائی است بر این بام لاجوردی
کان جای تو را جاودان مکان است
هوش مصنوعی: جایی در این بام آبی رنگ وجود دارد که برای تو همیشگی و همیشگی است.
دانا به سوی آن جهان از اینجا
از نیکی بهتر دری ندانست
هوش مصنوعی: آدم عاقل و فرزانه می‌داند که برای رسیدن به دنیای بهتر، هیچ راهی بهتر از انجام کارهای نیکو وجود ندارد.
نیکیت به کردار نیز بایست
نیکی‌ی تو همه جمله بر زبان است
هوش مصنوعی: کار خوب و نیک تو باید نشان‌دهنده اعمال تو نیز باشد، چرا که همه نسبت به تو با زبان خود، از خوبی‌هایت صحبت می‌کنند.
زیرا که به جای چراغ روشن
اندر دل پر غدر تو دخان است
هوش مصنوعی: چون در دل تو به جای نور و روشنی، کینه و غیظ فراوان وجود دارد، نمی‌توان انتظار داشت که روشنایی و آرامش در تو پیدا شود.
از دست تو خوش نایدم نواله
زیرا که نواله‌ت پر استخوان است
هوش مصنوعی: از دست تو چیزی به من نمی‌رسد که خوشحالم کنم، چون آنچه به من می‌دهی، پر از زحمت و درد است.
تو پیش‌رو این رمهٔ بزرگی
جان و دل من زین رمه رمان است
هوش مصنوعی: من در برابر تو و این جمعیت بزرگ مثل یک گوسفند هستم و جان و دل من نسبت به این جمعیت از دست رفته است.
زیرا که چو تو زوبعه نهاز است
اندر رمه و ابلیسشان شبان است
هوش مصنوعی: زیرا تو مانند طوفان هستی که در میان گله می‌وزد و شیطان بر آنها سرپرستی می‌کند.
خاصه به خراسان که مر شما را
آنجا زه و زاد است و خان و مان است
هوش مصنوعی: خصوصاً در خراسان که برای شما آنجا امکانات زندگی و سرزمین مادری وجود دارد.
یک فوج قوی لاجرم بر آن مرز
از لشکر یاجوج مرزبان است
هوش مصنوعی: یک گروه قوی ناچار بر آن مرز از لشکر یاجوج، نگهبان و پاسدار است.
بر اهل خراسان فراخ شد کار
امروز که ابلیس میزبان است
هوش مصنوعی: امروز برای مردم خراسان روزی آسان و بی‌دغدغه است، زیرا ابلیس در حال برگزاری مهمانی است.
وز مطرب و رودو نبید آنجا
پیوسته همه روز کاروان است
هوش مصنوعی: در آنجا همواره صدای موسیقی و نوشیدنی جاری است و کاروانی از مسافران به طور مداوم در حال آمد و رفت هستند.
وز خوب غلامان همه خراسان
چون بتکدهٔ هند و چین ستان است
هوش مصنوعی: از زیبایی‌های جوانان در خراسان به اندازه‌ی بتکده‌های هند و چین پرشکوه است.
زی رود و سرودست گوش سلطان
زیرا که طغان خانش میهمان است
هوش مصنوعی: زیری که در اینجا به آن اشاره شده، به دلایل مختلفی، به ویژه به خاطر حضور مهمان خاصی در دربار، صدا و موسیقی‌هایی به گوش می‌رسد که ناشی از شادی و سرور است. این صداها و ترانه‌ها به خاطر حضور طغان خان، مهمان ویژه، به وجود آمده و به زیبایی فضای حاکم بر دربار افزوده است.
مطرب همه افغان کند که: می خور
ای شاه، که این جشن خسروان است
هوش مصنوعی: نوازنده همه را به صدا درآورده که: ای شاه، می نوش که این جشن بزرگان است.
وز دولت خود شاد باش ازیراک
دولت به تو، ای شاه، شادمان است
هوش مصنوعی: از خوشی و سعادت خود لذت ببر، زیرا شادکامی تو مایه‌ی شادی دولت و سلطنت توست، ای پادشاه.
وان مطرب سلطان بدین سخن‌ها
در شهر نکوحال و بافلان است
هوش مصنوعی: این آهنگساز بزرگ در شهر با رفتار خوب و شایسته‌ای فعالیت می‌کند و هنر او به خوبی شناخته شده است.
وز خواری اسلام و علم، مذن
بی‌نان و چو نال از عمان نوان است
هوش مصنوعی: از ضعف و ذلت اسلام و علم، صدای ناله و فریاد بی‌پناهی شنیده می‌شود و این مانند ناله‌ای است که از عمان بلند می‌شود.
آنجا که چنین کار و بار باشد
چه جای گه علم یا قرآن است؟
هوش مصنوعی: وقتی اوضاع نابسامان و خراب است، دیگر جایی برای علم یا قرآن وجود ندارد.
مهمان بلیس است خلق و حجت
بیچاره بهٔمگان ازان نهان است
هوش مصنوعی: مخلوق مانند مهمانی است که در زندگی ظاهر می‌شود، اما حقیقت وجودی آن‌ها در پس پرده‌ای از نادانی و غفلت پنهان است. در این میان، آدمیان به دلیل دوری از حقیقت و واقعیت، دچار کم‌خبری و زحمت می‌شوند.
آن را که بر امید آن جهان نیست
این تیره جهان شهره بوستان است
هوش مصنوعی: کسی که به امید جهان دیگر نیست، این دنیای تاریک به او معروف است مانند باغی زیبا.
سرمازدگان را به‌ماه بهمن
خفسانهٔ خر خز و پرنیان است
هوش مصنوعی: در ماه بهمن، افرادی که در سرما مانده‌اند، لباس‌های گرم و فاخر از خز و پرنیان به تن می‌کنند.
کاهی است تباه این جهان ولیکن
که پیش خر و گاو زعفران است
هوش مصنوعی: این دنیا گاهی بی‌فایده و بی‌ارزش به نظر می‌رسد، اما برای خر و گاو یا هر موجود دگردیسی که به زعفران نیاز دارند، ارزشمند است.
ای برده به‌بازار این جهان عمر
بازار تو یکسر همه زیان است
هوش مصنوعی: ای بندگی که در این دنیا به معامله و خرید و فروش مشغولی، بدان که تمامی عمرت در این بازار فقط ضرر و زیان آورده است.
ما را خرد ایدون همی نماید
کان جای قدیم است و جاودان است
هوش مصنوعی: ما را عقل نشان می‌دهد که این مکان هم قدیمی است و هم دائمی.
بس سخت متازید ای سواران
گر در کفتان از خرد عنان است
هوش مصنوعی: ای سواران، سخت ناراحت نشوید اگر در دستان شما از خرد و اندیشه کمبود وجود دارد.
زیرا که بر این راه تاختن‌تان
بس ژرف یکی چاه بی‌فغان است
هوش مصنوعی: چون بر این مسیر می‌روید، بدانید که در این راه عمیق، یک چاه تاریک و پر خطر نهفته است.
زین راه به یک سو شوید، هر کو
بر جان و تن خویش مهربان است
هوش مصنوعی: هر کسی که به خود و جانش عشق و محبت می‌ورزد، باید از این مسیر برگشته و به سوی دیگر برود.
این ژرف و قوی چاه را به بینی
گر بر سر تو عقل دیده‌بان است
هوش مصنوعی: اگر از این چاه عمیق و تاریک آگاه باشی، باید بدانی که عقل مانند نگهبانی در بالای سر تو وجود دارد.
زان می نرود بر ره تو حجت
کز چاه بر آن راه بی‌گمان است
هوش مصنوعی: از آن می، دلیلی برای تو در مسیر وجود ندارد، زیرا به‌طور یقین از چاه به آن راه نمی‌رسد.

حاشیه ها

1402/03/27 15:05
فؤاد

چه وزن سخت‌خوانی.