گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۲

این کهن گیتی ببرد از تازه فرزندان اوی
ما کهن گشتیم و او نو اینت زیبا جادوی!
مادری دیدی که فرزندش کهن گردد هگرز
چون کهن مادرش را بسیار باز آید نوی؟
هرکه را نو گشت مادر او کهن گردد، بلی
همچنین آید به معکوس از قیاس مستوی
کی شوی غره بدین رنگین مزور جامه‌هاش
چون ز فعل زشت این بد گنده پیر آگه شوی؟
کدخدائی کرد نتوانی بر این ناکس عروس
زانکه کس را نامده است از خلق ازو کدبانوی
تا نخوانیش او به صد لابه همی خواند تو را
راست چون رفتی پس او پیشت آرد بدخوی
اژدهائی پیشه دارد روز و شب با عاقلان
باز با جهال پیشه‌ش گربگی و راسوی
حال او چون رنگ بوقلمون نباشد یک نهاد
گاه یار توست و گه دشمن چو تیغ هندوی
سایهٔ توست این جهان دایم دوان در پیش تو
در نیابد سایه را کس، بر پیش تا کی دوی؟
بر امید آنکه ترکی مر تو را خدمت کند
بندهٔ خانی و خاک زیر پای یپغوی
ای کهن گیتی کهن کرده تو را، چون بیهشی
بر زمان تازگی و بر نوی تا کی نوی؟
آنچه زیر روز و شب باشد نباشد یک نهاد
راه از اینجا گم شده‌است، ای عاقلان، بر مانوی
چون گمان آید که گشته است او یگانه مر تو را
آنگهی بایدت ترسیدن که پیش آرد دوی
گر همی دانی به حق آن را که هرگز نغنود
گشت واجب بر تو کاندر طاعت او نغنوی
راه طاعت گیر و گوش هوش سوی علم دار
چند داری گوش سوی نوش خورد و راهوی؟
ای هنر پیشه، به دین اندر همیشه پیشه کن
نیکوی، تا نیکوی یابی جزای نیکوی
شاد گردی چون حدیث از داد نوشروان کنند
دادگر باش و حقیقت کن که نوشروان توی
گر همی خواهی که نیکوگوی باشی گوش‌دار
کی توانی گفت نیکو تا نخستین نشنوی؟
هر که او پیش خردمندان به زانو نامده است
بر خردمندان نشاید کردنش هم زانوی
دل قوی باشد چو دامن پاک باشد مرد را
ایمنی، ایمن، چو شد دامنت پاک و دل قوی
نیک خو گشتی چو کوته کردی از هر کس طمع
پیش رو گشتی چو کردی عاقلان را پس روی
کشتمند توست عمرو تو به غفلت برزگر
هرچه کشتی بی‌گمان، امروز، فردا بدروی
گندمت باید شدن تا در خور مردم شوی
کی خورد جز خر تو را تا تو به سردی چون جوی؟
نیست مردم جز که اهل دین حق ایزدی
تو از اهل دین به نادانی شده‌ستی منزوی
از پس شیران نیاری رفتن از بس بد دلی
از پس شیران برو، بگذار خوی آهوی
طبع خرماگیر تا مردم به تو رغبت کنند
کی خورد مردم تو را تا بی‌مزه چون مازوی؟
تا نیاموزی، اگر پهلو نخواهی خسته کرد،
با خردمندان نشاید جستنت هم پهلوی
زانکه سنگ گرد را هر چند چون لولو بود
گرش نشناسی تو بشناسدش مرد لولوی
خویشتن را ز اهل بیت مصطفی گردان به دین
دل مکن مشغول اگر با دینی، از بی گیسوی
قصهٔ سلمان شنوده‌ستی و قول مصطفی
کو از اهل‌البیت چون شد با زبان پهلوی
گر بیاموزی به گردون بر رسانی فرق خویش
گرچه با بند گران و اندر این تاری گوی
سست کردت جهل و بد دل تا نیارد جانت هیچ
گرد مردان به نیرو گشتن از بی‌نیروی
داروت علم است، علم حق به سوی من، ولیک
تو گریزنده و رمنده روز و شب زین داروی
هر که بوی داروی من یابد از تو بی‌گمان
گویدت تو بر طریق ناصربن خسروی
شعر حجت بایدت خواندن همی گرت آرزوست
نظم خوب و وزن عذب و لفظ خوش و معنوی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این کهن گیتی ببرد از تازه فرزندان اوی
ما کهن گشتیم و او نو اینت زیبا جادوی!
هوش مصنوعی: این جهان قدیمی ما را از فرزندان تازه‌اش جدا می‌کند. ما کهن شده‌ایم، اما او همچنان نو و زیبا به نظر می‌رسد.
مادری دیدی که فرزندش کهن گردد هگرز
چون کهن مادرش را بسیار باز آید نوی؟
هوش مصنوعی: آیا تا به حال دیده‌ای مادری را که فرزندش پیر شود؟ به یقین فرزند او نیز همچنان مانند مادرش بارها و بارها جوان خواهد شد.
هرکه را نو گشت مادر او کهن گردد، بلی
همچنین آید به معکوس از قیاس مستوی
هوش مصنوعی: هر کسی که مادرش جدید شود، او نیز کهن و پیر خواهد شد. البته این وضعیت از نظر معکوس نیز می‌تواند صادق باشد، به این معنی که در موارد مشابه، پیری ممکن است موجب نوزایی شود.
کی شوی غره بدین رنگین مزور جامه‌هاش
چون ز فعل زشت این بد گنده پیر آگه شوی؟
هوش مصنوعی: هرگز فریب این ظاهر زیبای رنگارنگ را نخور، چرا که اگر به کردار زشت این پیر بدسیرت پی ببری، به زودی از خواب غفلت بیدار می‌شوی.
کدخدائی کرد نتوانی بر این ناکس عروس
زانکه کس را نامده است از خلق ازو کدبانوی
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این معنا اشاره می‌کند که نمی‌توان به کسی که شایستگی و لیاقت ندارد، مقام و جایگاهی داد. او بر این باور است که این فرد ارزش چیزی را ندارد و کسی از میان مردم به او توجه نمی‌کند، بنابراین کدخداییش به درد نمی‌خورد و نمی‌تواند بر دیگران تسلط پیدا کند.
تا نخوانیش او به صد لابه همی خواند تو را
راست چون رفتی پس او پیشت آرد بدخوی
هوش مصنوعی: اگر او را صدا نکنی، با صدای زاری تو را می‌خواند. اما وقتی که دور شدی، او به خاطر بدی‌هایش تو را به یاد خواهد آورد.
اژدهائی پیشه دارد روز و شب با عاقلان
باز با جهال پیشه‌ش گربگی و راسوی
هوش مصنوعی: هر روز و شب، مانند یک اژدها رفتار می‌کند، با عاقل‌ها به دور از جاهلان، مانند گربه و راکون.
حال او چون رنگ بوقلمون نباشد یک نهاد
گاه یار توست و گه دشمن چو تیغ هندوی
هوش مصنوعی: حالت او مانند رنگ بوقلمون نیست، گاهی به عنوان یار تو ظاهر می‌شود و گاهی چون دشمنی خطرناک مانند تیغ هندی.
سایهٔ توست این جهان دایم دوان در پیش تو
در نیابد سایه را کس، بر پیش تا کی دوی؟
هوش مصنوعی: این دنیا همیشه در حال حرکت و جست‌وجو به دنبال توست. هیچ‌کس نمی‌تواند سایه را به درستی ببیند و درک کند، اما تو باید تا چه زمانی در این تلاش باقی بمانی؟
بر امید آنکه ترکی مر تو را خدمت کند
بندهٔ خانی و خاک زیر پای یپغوی
هوش مصنوعی: با امید اینکه شخصی ترکی به تو خدمت کند، من بنده یک شاه و خاک زیر پای تو هستم.
ای کهن گیتی کهن کرده تو را، چون بیهشی
بر زمان تازگی و بر نوی تا کی نوی؟
هوش مصنوعی: ای جهان قدیمی، کهن‌سال کرده‌ای، چطور می‌توانی بر زمان بی‌خبر باشی در حالی که نو و تازه هستی؟ تا چه زمانی می‌توانی تازه بمانی؟
آنچه زیر روز و شب باشد نباشد یک نهاد
راه از اینجا گم شده‌است، ای عاقلان، بر مانوی
هوش مصنوعی: هر چیزی که در زیر نور روز و تاریکی شب وجود دارد، نمی‌تواند یک هدف ثابت و مشخص باشد، زیرا راه و مسیر در اینجا گم شده است. ای خردمندان، به این نکته توجه کنید.
چون گمان آید که گشته است او یگانه مر تو را
آنگهی بایدت ترسیدن که پیش آرد دوی
هوش مصنوعی: زمانی که گمان کنی تنها و بی‌همتا شده است، باید متوجه باشی که در این صورت باید از او بترسی، چرا که ممکن است دوگانگی و تضاد را به وجود آورد.
گر همی دانی به حق آن را که هرگز نغنود
گشت واجب بر تو کاندر طاعت او نغنوی
هوش مصنوعی: اگر می‌دانی که هرگز بر تو واجب نشده است، باید در طاعت و بندگی او به گونه‌ای رفتار کنی که احساس نارضایتی نکنی.
راه طاعت گیر و گوش هوش سوی علم دار
چند داری گوش سوی نوش خورد و راهوی؟
هوش مصنوعی: راهی برای اطاعت و پیروی از علم و دانش پیدا کن و توجه خود را به آن معطوف کن. چرا وقت خود را صرف شنیدن لذتی زودگذر می‌کنی؟
ای هنر پیشه، به دین اندر همیشه پیشه کن
نیکوی، تا نیکوی یابی جزای نیکوی
هوش مصنوعی: ای هنرمند، همیشه در مسیر دین و رفتار نیک قدم بردار، تا خیر و نیکی را در زندگی‌ات به دست آوری.
شاد گردی چون حدیث از داد نوشروان کنند
دادگر باش و حقیقت کن که نوشروان توی
هوش مصنوعی: خوشحال باش که وقتی از داستان دادگر نوشروان صحبت می‌شود، تو هم باید دادگر و حقیقت‌گو باشی، چون او نماینده انصاف و عدالت است.
گر همی خواهی که نیکوگوی باشی گوش‌دار
کی توانی گفت نیکو تا نخستین نشنوی؟
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی کسی را به خوبی صحبت کنی، باید گوش کنی؛ زیرا نمی‌توانی به طور خوب صحبت کنی، مگر اینکه ابتدا خوب بشنوی.
هر که او پیش خردمندان به زانو نامده است
بر خردمندان نشاید کردنش هم زانوی
هوش مصنوعی: هر کس که در برابر خردمندان فروتن نشده است، شایسته نیست که در جمع آن‌ها مورد احترام قرار گیرد.
دل قوی باشد چو دامن پاک باشد مرد را
ایمنی، ایمن، چو شد دامنت پاک و دل قوی
هوش مصنوعی: هنگامی که دل انسان قوی باشد و دامن او پاک و بی‌آلایش باشد، او در برابر خطرات و مشکلات احساس امنیت می‌کند. در واقع، پاکی و قدرت درون باعث می‌شود که انسان در زندگی خود احساس آرامش و اطمینان داشته باشد.
نیک خو گشتی چو کوته کردی از هر کس طمع
پیش رو گشتی چو کردی عاقلان را پس روی
هوش مصنوعی: وقتی که از هر کسی انتظار و طمع نداشته باشی، به انسان‌های خوب و نیکو تبدیل می‌شوی و در نتیجه، به عقلا و خردمندان نزدیک‌تر می‌شوی.
کشتمند توست عمرو تو به غفلت برزگر
هرچه کشتی بی‌گمان، امروز، فردا بدروی
هوش مصنوعی: عمر تو در دستان خودت است، همانند کشاورزی که با بی‌توجهی کار می‌کند. هر چیزی که بکنی، بدون شک، به زودی عواقبش را خواهی دید.
گندمت باید شدن تا در خور مردم شوی
کی خورد جز خر تو را تا تو به سردی چون جوی؟
هوش مصنوعی: برای اینکه تو به دست دیگران برسى و ارزشمند شوى، باید خود را فدای دیگری کنی. آیا جز یک الاغ، کسی از تو استفاده می‌کند وقتی تو سرد و بی‌حرکت باشی؟
نیست مردم جز که اهل دین حق ایزدی
تو از اهل دین به نادانی شده‌ستی منزوی
هوش مصنوعی: تنها افرادی که به دین حق و خدایی پایبند هستند، مردم واقعی به شمار می‌روند. تو که به دین وابسته‌ای، به خاطر نادانی‌ات منزوی و دور افتاده‌ای.
از پس شیران نیاری رفتن از بس بد دلی
از پس شیران برو، بگذار خوی آهوی
هوش مصنوعی: اگر از دل سست و تردید رنج می‌بری، نباید در برابر شیران برومند و قدرتمن، پا پیش بگذاری. بهتر است با آرامش و احتیاط مانند آهو، از کنار این خطرات بگذری و خود را در معرض خطر قرار ندهی.
طبع خرماگیر تا مردم به تو رغبت کنند
کی خورد مردم تو را تا بی‌مزه چون مازوی؟
هوش مصنوعی: تا زمانی که مردم به تو علاقه‌مند شوند، طبع تو مانند خرماگیر است. آیا مردم تو را خواهند خورد و تو را بی‌مزه خواهند دید، مانند مازوی؟
تا نیاموزی، اگر پهلو نخواهی خسته کرد،
با خردمندان نشاید جستنت هم پهلوی
هوش مصنوعی: برای اینکه خسته نشوی و به هدف خود برسی، باید یاد بگیری که با افراد خردمند و دانا در ارتباط باشی.
زانکه سنگ گرد را هر چند چون لولو بود
گرش نشناسی تو بشناسدش مرد لولوی
هوش مصنوعی: اگر سنگ گرد را هر چند شبیه لولو باشد، اگر تو او را نشناسی، مرد لولویی او را خواهد شناخت.
خویشتن را ز اهل بیت مصطفی گردان به دین
دل مکن مشغول اگر با دینی، از بی گیسوی
هوش مصنوعی: خودت را از کسانی قرار بده که به پیامبر گرامی، مصطفی، وابسته‌اند و اگر به دینی مشغول شده‌ای، دل را درگیر نکن. هیچ چیزی از بی‌گناهی و زیبایی روحی را فدای آن دین نکن.
قصهٔ سلمان شنوده‌ستی و قول مصطفی
کو از اهل‌البیت چون شد با زبان پهلوی
هوش مصنوعی: شنیدی داستان سلمان را و سخن پیامبر را که چگونه از اهل بیت با زبان پهلوی بیان شد.
گر بیاموزی به گردون بر رسانی فرق خویش
گرچه با بند گران و اندر این تاری گوی
هوش مصنوعی: اگر به آسمان درس بیاموزی و خود را به اوج برسانی، تفاوتی که داری را نشان خواهی داد، هرچند که با زنجیرهای سنگین و در این تلاطم زندگی باشید.
سست کردت جهل و بد دل تا نیارد جانت هیچ
گرد مردان به نیرو گشتن از بی‌نیروی
هوش مصنوعی: جهل و بدبینی تو را ضعیف کرده است، به طوری که روح تو هرگز توانایی نخواهد داشت که مانند مردان نیرومند، از ناامیدی و ضعف خود عبور کند.
داروت علم است، علم حق به سوی من، ولیک
تو گریزنده و رمنده روز و شب زین داروی
هوش مصنوعی: دارویی که من دارم، علم است و این علم حقیقت به سمت من می‌آید، اما تو در طول روز و شب از این دانش دوری می‌کنی و از آن فرار می‌کنی.
هر که بوی داروی من یابد از تو بی‌گمان
گویدت تو بر طریق ناصربن خسروی
هوش مصنوعی: هر کسی که از داروی من بویی بگیرد، به یقین خواهد گفت که تو در راه ناصربن خسرو قرار داری.
شعر حجت بایدت خواندن همی گرت آرزوست
نظم خوب و وزن عذب و لفظ خوش و معنوی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی در شعر خوب و زیبا هنرمند باشی، باید به دقت و با حجت‌های قوی به آن پرداخته و از نظم و وزن مناسب، کلمات زیبا و معانی عمیق استفاده کنی.

حاشیه ها

1403/05/06 17:08
محمد خراسانی

دوستان کسی اگر معنی ابیات ۱ و ۲ و ۹ رو میدونه اگر لطف کنه و برای من هم معنی کنه ممنون میشم