گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۷

گر خرد را بر سر هشیار خویش افسر کنی
سخت زود از چرخ گردان، ای پسر، سر بر کنی
دیگرت گشته است حال تن ز گشت روزگار
همچو حال تن سزد گر حال جان دیگر کنی
پیش ازان تا این مزور منظرت ویران شود
جهد کن تا بر فلک زین به یکی منظر کنی
علم را بنیاد او کن مر علم را بام او
از بر و پرهیز شاید گر مرو را در کنی
در چو این منظر چو بگزاری فریضهٔ کردگار
بهتر آن باشد که مدح آل پیغمبر کنی
ننگ داری زانکه همچون جاهلان نوک قلم
بر مدیح شاه یا میری قلم را تر کنی
گر به سر بر خاک خواهی کرد ناچار، ای پسر
آن به آید کان زخاکی هرچه نیکوتر کنی
بر سرت بویا چو مشک و عنبر سارا شود
گر تو خاکستر به نام آل او بر سر کنی
هم مقصر باشی ای دل گر به مدح مصطفی
معنی از گوهر طرازی لفظش از شکر کنی
جز به مدح آل پیغمبر سخن مگشای هیچ
گر همی خواهی که گوش ناصبی را کر کنی
ای پسر، پیغمبری را تاج کی باشد شگفت
گر تو بر سر روز محشر ماه را افسر کنی؟
گر تو با اقبال و مدحش بنگری اندر جحیم
پر سلاسل قعر او را باغ پر عرعر کنی
در جهان دین میان خلق تا محشر همی
کار این اجرام و فعل گنبد اخضر کنی
گر به راه این جهان خورشیدمان رهبر شده‌است
سوی یزدان مان همی مر عقل را رهبر کنی
نیست نیک اختر کسی که‌ش چرخ نیک‌اختر کند
بلکه نیک اختر شود هر که‌ش تو نیک اختر کنی
هر که او فضل تو را و آل تو را منکر شود
خوبی و معروف او را زشتی و منکر کنی
گر به روی تازه سوی روی آتش بنگری
روی آتش را همی تو تازه نیلوفر کنی
فضل و جود و عدل ایزد خدمت کوثر کند
چون تو روز حشر مجلس بر لب کوثر کنی
آزر مسکین که ابراهیم ازو بیزار شد
گر تو بپذیریش با پیغمبران همبر کنی
بی شک این جهال امت را همی بینی، به حق
دشمنانند این نه امت گر سخن باور کنی
دشمنی با اهل و آل تو همی بی‌مر کنند
همچنان کاحسان تو با ایشان همی بی‌مر کنی
ای عدوی آل پیغمبر، مکن کز جهل خویش
کوه آتش را به گردن در همی چنبر کنی
گر تو را خطاب اشتربان خال و عم نبود
چون همی با من تو چندین داوری‌ی عمر کنی؟
ور نه در دل کفر داری چون شود رویت سیاه
چون حدیث از حیدر و از شیعهٔ حیدر کنی؟
کیستی تو بی‌خرد کز روبه مرده کمی
تا همی از جهل قصد جنگ شیر نر کنی؟
دشمنی‌ی این شیر هرگز کی شودت از دل برون
تا همی خویشتن را امت آن خر کنی؟
رو تو با آن خر، مرا بگذار با این شیر نر
خر تو را و شیر ما را، چونکه چندین شر کنی؟
جز که رسوائی نبینی خویشتن را تا به جهد
خاک را خواهی همی تا همبر عنبر کنی
شرم ناید مر تو نادان را که پیش ذوالفقار
ژاف را شمشیر سازی و ز کدو مغفر کنی؟
چون پیمبر را برادر بود حیدر سوی خلق
گر بنازم من بدو چون روی خویش اصفر کنی؟
مردم همسایه هرگز چون برادر کی بود؟
لنگ خر را خیره با شبدیز چون همبر کنی؟
بت نباشد جز مزور مردمی، خود دیده‌ای،
زین سبب لعنت همی همواره بر بت گر کنی
تو امامی ساختی ما را مزور هم چنین
پس توی بت‌گر اگر مر عقل را داور کنی
آل پیغمبر بسی کشتهٔ بت منحوس توست
تو همی او را به حیلت بر سر منبر کنی
خشم یزدان بر تو باد و بر تراشیدهٔ تو باد
آزر بت‌گر توی، لعنت چه بر آزر کنی؟
نیست این ممکن که تو بدبخت همچون خویشتن
مر مرا بندهٔ یکی نادان بدمحضر کنی
من همی نازش به آل حیدر و زهرا کنم
تو همی نازش به سند و هند بدگوهر کنی
گر ببیند چشم تو فرزند زهرا را به مصر
آفرین از جانت بر فرزند و بر مادر کنی
دل زمهر چهر او چون جنت ماوی کنی
چشم خویش از نور او پر زهرهٔ ازهر کنی
ای خداوند زمان و فخر آل مصطفی
خنجر گلگونت را کی سر سوی خاور کنی؟
چین تو را بنده شود گر تو برو پر چین کنی
قیصرت سجده کند گر روی زی قیصر کنی
جان اسکندر ز شادی سر به گردون بر برد
گر تو نعل اسپ خویش از تاج اسکندر کنی
وقت آن آمد که روز کین چو خاک کربلا
آب را در دجله از خون عدو احمر کنی
ای نبیرهٔ آنک ازو شد در جهان خیبر خبر
دیر برناید که تو بغداد را خیبر کنی
منظر لاعدای دین را بر زمین هامون کنی
منظر خویش از فراز برج دو پیکر کنی
دشمنان را در خور کردارشان بدهی به عدل
عدل باشد چون جزای خاک خاکستر کنی
بنده‌ای را هند بخشی پیش‌کاری را طراز
کهتری را بر زمین خاوران مهتر کنی
آب دریا را گلاب ناب گردانی به عدل
خاک صحرا را به بوی عنبر اذفر کنی
خود نباید زان سپس لشکر تو را بر خلق دهر
ور ببایدت از نجوم آسمان لشکر کنی
هر دو گیتی ملک توست از عدل فردا جا سریر
آنچه امروز از نکوئی‌ها همی ایدر کنی
زین چنین پر زر و گوهر مدحت، ای حجت، رواست
گر تو جان دوربین خویش را زیور کنی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر خرد را بر سر هشیار خویش افسر کنی
سخت زود از چرخ گردان، ای پسر، سر بر کنی
هوش مصنوعی: اگر عقل و خرد را بر سر آگاهی خود بگذاری، به زودی می‌توانی از مشکلات و ناملایمات زندگی رهایی یابی.
دیگرت گشته است حال تن ز گشت روزگار
همچو حال تن سزد گر حال جان دیگر کنی
هوش مصنوعی: دیگر حال جسمت به خاطر تغییرات زمان خراب شده است؛ بنابراین، اگر حال روح تو هم تغییر کند، جای تعجبی نیست.
پیش ازان تا این مزور منظرت ویران شود
جهد کن تا بر فلک زین به یکی منظر کنی
هوش مصنوعی: قبل از اینکه این چهره‌ی فریبنده و زیبا خراب شود، تلاش کن تا از این به بعد، یک دیدگاه جدید برای خودت بسازی که به آسمان برساندت.
علم را بنیاد او کن مر علم را بام او
از بر و پرهیز شاید گر مرو را در کنی
هوش مصنوعی: علم را به عنوان اساس زندگی‌ات قرار بده و آن را به عنوان هدف و ارزش‌های برجسته‌ات در نظر بگیر. با احتیاط و پرهیز از اشتباهات حرکت کن، شاید با این راه به موفقیت برسی.
در چو این منظر چو بگزاری فریضهٔ کردگار
بهتر آن باشد که مدح آل پیغمبر کنی
هوش مصنوعی: زمانی که در این فضا قرار می‌گیری، بهتر است که به ستایش اهل بیت پیامبر بپردازی تا اینکه به انجام وظایف خود بپردازی.
ننگ داری زانکه همچون جاهلان نوک قلم
بر مدیح شاه یا میری قلم را تر کنی
هوش مصنوعی: شرم نمی‌کنی که همچون نادان‌ها با نوک قلم به ستایش پادشاه می‌پردازی یا اینکه قلمت را خیس کنی؟
گر به سر بر خاک خواهی کرد ناچار، ای پسر
آن به آید کان زخاکی هرچه نیکوتر کنی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی روزی به خاک بیفتی، باید بدانی که هر چه کار نیکو انجام دهی، به همان نسبت به تو باز خواهد گشت.
بر سرت بویا چو مشک و عنبر سارا شود
گر تو خاکستر به نام آل او بر سر کنی
هوش مصنوعی: اگر بر سرت بویی خوش و عطرآگین بیفزاید، مانند مشک و عنبر، به شرطی که تو خاکستر خود را به نام آن خاندان بر سر کنی.
هم مقصر باشی ای دل گر به مدح مصطفی
معنی از گوهر طرازی لفظش از شکر کنی
هوش مصنوعی: هرچند تو هم مقصر هستی، ای دل، اگر بخواهی به ستایش پیامبر بپردازی، باید بدان که زیبایی واژه‌ها همچون گوهرهایی تزیینی است که از شکر ساخته شده‌اند.
جز به مدح آل پیغمبر سخن مگشای هیچ
گر همی خواهی که گوش ناصبی را کر کنی
هوش مصنوعی: فقط درباره ستایش خانواده پیامبر سخن بگو و هیچ موضوع دیگری مطرح نکن، حتی اگر بخواهی که گوش کسی که دشمن اهل بیت است را کر کنی.
ای پسر، پیغمبری را تاج کی باشد شگفت
گر تو بر سر روز محشر ماه را افسر کنی؟
هوش مصنوعی: ای پسر! آیا شگفت‌انگیز نیست که تو بر سر روز قیامت، ماه را مانند یک تاج و افسر زینت‌دهی، در حالی که پیامبری خود این مقام را دارد؟
گر تو با اقبال و مدحش بنگری اندر جحیم
پر سلاسل قعر او را باغ پر عرعر کنی
هوش مصنوعی: اگر تو با نگاه مثبت و ستایش به او نگاه کنی، می‌توانی در عمیق‌ترین و تاریک‌ترین نقطه جهنم هم به او باغی شاداب و پر از خرمالو بدهی.
در جهان دین میان خلق تا محشر همی
کار این اجرام و فعل گنبد اخضر کنی
هوش مصنوعی: در دنیا، دین و مذهب تا روز قیامت میان مردم تاثیرگذار است و کارهایی که می‌کنی، در سایه و تحت تاثیر آسمان و فضا ادامه پیدا خواهد کرد.
گر به راه این جهان خورشیدمان رهبر شده‌است
سوی یزدان مان همی مر عقل را رهبر کنی
هوش مصنوعی: اگر در مسیر این جهان، خورشید به عنوان راهنما ما قرار گرفته است، تو نیز باید عقل را به سمت خداوند هدایت کنی.
نیست نیک اختر کسی که‌ش چرخ نیک‌اختر کند
بلکه نیک اختر شود هر که‌ش تو نیک اختر کنی
هوش مصنوعی: هیچ کس نیست که ستاره خوشبختی او را آسمان بسازد، بلکه هر کسی خوشبخت می‌شود اگر تو او را خوشبخت کنی.
هر که او فضل تو را و آل تو را منکر شود
خوبی و معروف او را زشتی و منکر کنی
هوش مصنوعی: هر کسی که نعمت‌ها و ویژگی‌های نیکو و فضیلت‌های تو و اهل بیتت را انکار کند، تو هم باید خوبی‌ها و کارهای نیک او را به زشتی و منکر تبدیل کنی.
گر به روی تازه سوی روی آتش بنگری
روی آتش را همی تو تازه نیلوفر کنی
هوش مصنوعی: اگر به چهره‌ی زیبا و تازه‌ای نگاه کنی، می‌توانی حتی آتش را هم به شکلی زیبا و تازه مثل یک نیلوفر درآوری.
فضل و جود و عدل ایزد خدمت کوثر کند
چون تو روز حشر مجلس بر لب کوثر کنی
هوش مصنوعی: خداوند بخشش و نیکی و انصاف خود را بر همه گان نازل می‌کند مانند اینکه تو در روز قیامت بر کنار پل کوثر حاضر خواهی شد.
آزر مسکین که ابراهیم ازو بیزار شد
گر تو بپذیریش با پیغمبران همبر کنی
هوش مصنوعی: آزر که انسان فقیر و ضعیفی بود، به خاطر رفتارهایش ابراهیم (علیه‌السلام) از او دوری جست. اگر تو هم او را بپذیری، می‌توانی در کنار پیامبران قرار بگیری.
بی شک این جهال امت را همی بینی، به حق
دشمنانند این نه امت گر سخن باور کنی
هوش مصنوعی: بدون تردید، تو به روشنی می‌بینی که این نادانان از مردم، در حقیقت دشمنان هستند و اگر به سخنان توجه کنی، این دیگر جزو امت به حساب نمی‌آید.
دشمنی با اهل و آل تو همی بی‌مر کنند
همچنان کاحسان تو با ایشان همی بی‌مر کنی
هوش مصنوعی: بدی کردن به خانواده و نزدیکان تو به همین اندازه است که تو هم به دوستان و آشنایانشان بدی می‌کنی.
ای عدوی آل پیغمبر، مکن کز جهل خویش
کوه آتش را به گردن در همی چنبر کنی
هوش مصنوعی: ای دشمن خانواده پیغمبر، از نادانی خود دست بردار و باعث نشو که آتش بزرگ را به گردن خود بگذاری.
گر تو را خطاب اشتربان خال و عم نبود
چون همی با من تو چندین داوری‌ی عمر کنی؟
هوش مصنوعی: اگر تو به من نسبت خال و عم نمی‌دهی و خطاب نمی‌کنی، پس چرا این‌قدر در مورد عمر من قضاوت و داوری می‌کنی؟
ور نه در دل کفر داری چون شود رویت سیاه
چون حدیث از حیدر و از شیعهٔ حیدر کنی؟
هوش مصنوعی: اگر در دل خود کفر و disbelief داری، چگونه ممکن است چهره‌ات تاریک و پریشان شود، در حالی که دربارهٔ علی و پیروان او صحبت می‌کنی؟
کیستی تو بی‌خرد کز روبه مرده کمی
تا همی از جهل قصد جنگ شیر نر کنی؟
هوش مصنوعی: تو کیستی که بدون درک و آگاهی، با کمی از قدرت روبه‌رو می‌شوی و به جنگ شیر نر که قدرت و اراده‌اش بسیار بیشتر از توست، فکر می‌کنی؟
دشمنی‌ی این شیر هرگز کی شودت از دل برون
تا همی خویشتن را امت آن خر کنی؟
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌توانی دشمنی این شیر را از دل خود بیرون کنی، تا زمانی که می‌خواهی خود را به همان حالتی که آن خر است، درآوری.
رو تو با آن خر، مرا بگذار با این شیر نر
خر تو را و شیر ما را، چونکه چندین شر کنی؟
هوش مصنوعی: اگر تو با آن الاغ خود باشی، پس من را با این شیر نر تنها بگذار. الاغ تو و شیر ما در کنار هم هستند، زیرا تو چقدر می‌خواهی شر درست کنی؟
جز که رسوائی نبینی خویشتن را تا به جهد
خاک را خواهی همی تا همبر عنبر کنی
هوش مصنوعی: جز رسوایی و شرمندگی چیزی دیگری را در خود نخواهی دید، چون برای به دست آوردن خاک و پشیمانی تلاش می‌کنی، در حالی که در درون خود عطری چون عنبر وجود دارد.
شرم ناید مر تو نادان را که پیش ذوالفقار
ژاف را شمشیر سازی و ز کدو مغفر کنی؟
هوش مصنوعی: آیا تو، نادان، خجالت نمی‌کشی که در برابر شمشیر ذوالفقار، زنجیر سازی را به چالش می‌کشی و از کدو، کلاه‌خود می‌سازی؟
چون پیمبر را برادر بود حیدر سوی خلق
گر بنازم من بدو چون روی خویش اصفر کنی؟
هوش مصنوعی: اگر حیدر (علی) برادر پیامبر باشد، آیا به مردم بگویم که او را بزرگ بشمارید وقتی که خودت رنگ چهره‌ات زرد می‌شود؟
مردم همسایه هرگز چون برادر کی بود؟
لنگ خر را خیره با شبدیز چون همبر کنی؟
هوش مصنوعی: مردم همسایه هرگز به اندازه برادر نزدیک نیستند. چگونه می‌توانی لنگ خر را با شبدیز (اسب خوب) یکی بدانی و آنها را برابر قرار دهی؟
بت نباشد جز مزور مردمی، خود دیده‌ای،
زین سبب لعنت همی همواره بر بت گر کنی
هوش مصنوعی: هیچ مجسمه‌ای جز به دست انسان‌های فریبکار وجود ندارد، خودت هم این را دیده‌ای. به همین خاطر، اگر به بت پرستی بپردازی، همواره بر تو نفرین نازل می‌شود.
تو امامی ساختی ما را مزور هم چنین
پس توی بت‌گر اگر مر عقل را داور کنی
هوش مصنوعی: تو ما را به صورت مقلد و پیرو خود درآوردی، و اگر تو هم بت‌پرست باشی، پس باید عقل را داوری کنی و دست به کار شوی.
آل پیغمبر بسی کشتهٔ بت منحوس توست
تو همی او را به حیلت بر سر منبر کنی
هوش مصنوعی: آل پیامبر بسیاری از جان‌باختگان را به خاطر تو، این بت بدشگون، از دست داده‌اند. تو هم به طور زیرکانه در جایگاه بلند و مقدسی آنها را مورد انتقاد قرار می‌دهی.
خشم یزدان بر تو باد و بر تراشیدهٔ تو باد
آزر بت‌گر توی، لعنت چه بر آزر کنی؟
هوش مصنوعی: خشم خدا بر تو و بر آن مجسمه‌هایی که ساخته‌ای باد. ای آزر بت‌ساز، لعنت بر تو چه فایده‌ای دارد؟
نیست این ممکن که تو بدبخت همچون خویشتن
مر مرا بندهٔ یکی نادان بدمحضر کنی
هوش مصنوعی: این امکان ندارد که تو، با حال بد خود، مرا به عنوان بنده‌ای در اختیار یک فرد نادان و بی‌ادب قرار دهی.
من همی نازش به آل حیدر و زهرا کنم
تو همی نازش به سند و هند بدگوهر کنی
هوش مصنوعی: من به زیبایی و ظرافت اهل بیت پیامبر (علیه‌السلام) و بهشتی‌ترین ویژگی‌ها ارادت می‌ورزم، اما تو به زیبایی‌های افرادی از سرزمین‌های دور و کم‌معنا توجه داری.
گر ببیند چشم تو فرزند زهرا را به مصر
آفرین از جانت بر فرزند و بر مادر کنی
هوش مصنوعی: اگر چشمان تو فرزند زهرا را در مصر ببیند، از شادی به خاطر او جانت را فدای فرزند و مادرش خواهی کرد.
دل زمهر چهر او چون جنت ماوی کنی
چشم خویش از نور او پر زهرهٔ ازهر کنی
هوش مصنوعی: دل من به زیبایی و چهره دلربای او مانند بهشتی است که در آن ساکن شده‌ام. وقتی به چهره او نگاه می‌کنم، چشمانم از نور و روشنی او پر می‌شود و احساس می‌کنم که از او زیبایی و فر حسن می‌گیرم.
ای خداوند زمان و فخر آل مصطفی
خنجر گلگونت را کی سر سوی خاور کنی؟
هوش مصنوعی: خداوند زمان و بزرگ‌ترین افتخار خاندان پیامبر، کی تو خنجر خونین خود را به سمت شرق خواهی گرفت؟
چین تو را بنده شود گر تو برو پر چین کنی
قیصرت سجده کند گر روی زی قیصر کنی
هوش مصنوعی: اگر تو به زیبایی و ناز خود ادامه دهی، دیگران نیز به تو احترام خواهند گذاشت و در برابر تو منشأ تعظیم و تقدیر خواهند بود.
جان اسکندر ز شادی سر به گردون بر برد
گر تو نعل اسپ خویش از تاج اسکندر کنی
هوش مصنوعی: اگر جان اسکندر، پادشاه بزرگ، از شادی به آسمان برود، تو هم می‌توانی به مقام او نزدیک شوی اگر زین و نعل اسب خود را از تاج او بگیری.
وقت آن آمد که روز کین چو خاک کربلا
آب را در دجله از خون عدو احمر کنی
هوش مصنوعی: زمان آن فرارسیده که روز انتقام، مانند خاک کربلا، آب را در دجله با خون دشمن قرمز کنی.
ای نبیرهٔ آنک ازو شد در جهان خیبر خبر
دیر برناید که تو بغداد را خیبر کنی
هوش مصنوعی: ای نوهٔ کسی که به خاطر او در دنیا نام خیبر طنین‌انداز شد، نوهٔ او هرگز در دلش نمی‌گنجید که تو بغداد را به خیبر تبدیل کنی.
منظر لاعدای دین را بر زمین هامون کنی
منظر خویش از فراز برج دو پیکر کنی
هوش مصنوعی: اگر دشمنان دین را بر زمین باران کنی، می‌توانی به تماشای خود از بالای دو پیکر بنشینی.
دشمنان را در خور کردارشان بدهی به عدل
عدل باشد چون جزای خاک خاکستر کنی
هوش مصنوعی: افراد بد را طبق عمل‌هایشان پاداش دهی، و اگر این پاداش بر اساس انصاف و عدالت باشد، عادلانه خواهد بود، مانند اینکه هر چیزی را بر اساس طبیعتش به او بازگردانی.
بنده‌ای را هند بخشی پیش‌کاری را طراز
کهتری را بر زمین خاوران مهتر کنی
هوش مصنوعی: بنده‌ای را به هندوستان بفرست که کارش را به درستی انجام دهد و در برابر کسی که مقام پایین‌تری دارد، خود را ارزان نکند، بلکه باید او را در سرزمین شرقی به مقام والایی برساند.
آب دریا را گلاب ناب گردانی به عدل
خاک صحرا را به بوی عنبر اذفر کنی
هوش مصنوعی: اگر بخواهی آب دریا را به گلاب خالص تبدیل کنی و خاک بیابان را با بوی خوش عطرعنبر پر کنی، این کار فقط با عدالت و انصاف ممکن است.
خود نباید زان سپس لشکر تو را بر خلق دهر
ور ببایدت از نجوم آسمان لشکر کنی
هوش مصنوعی: پس از آن تو نباید نگران لشکر خود و سربازانت باشی، بلکه باید از نشانه‌های آسمانی برای پیروزی بر مردم زمانه بهره‌برداری کنی.
هر دو گیتی ملک توست از عدل فردا جا سریر
آنچه امروز از نکوئی‌ها همی ایدر کنی
هوش مصنوعی: هر دو جهان در اختیار توست؛ از انصاف فردا، مقام تو مشخص خواهد شد. هر آنچه امروز با خوبی انجام می‌دهی، تأثیر خود را نشان خواهد داد.
زین چنین پر زر و گوهر مدحت، ای حجت، رواست
گر تو جان دوربین خویش را زیور کنی
هوش مصنوعی: از این‌گونه ستایشِ پر از زر و جواهر، ای شاهد و دلیل، جایز است اگر تو نیز وجود و جان خویش را به زیورهایی بیارایی.