گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۶

ای آنکه به تن ز ارزوی مال چو نالی
از من چو ستم خود کنی از بهر چه نالی؟
در آرزوی خویش بمالید تو را مال
چون گوش دل ای سوختنی سخت نمالی؟
بدخواه تو مال است که مالیدهٔ اوئی
بدخواه تو مال است تو چون فتنهٔ مالی؟
دام است تو را قال مقال از قبل مال
زان است که همواره تو با قال و مقالی
ای زهد فروشنده، تو از قال و مقالی
با مرکب و با ضیعت و با سندس و قالی
گر زهد همی جوئی، چندین به در میر
چون می‌دوی ای بیهده چون اسپ دوالی؟
آز تو نهنگ است همانا، که نپرسد
از گرسنگی خود ز حرامی و حلالی
در مزرعهٔ معصیت و شر چو ابلیس
تخم بزه و، بار بدو، برگ وبالی
از عدل خداوند بیابی چو بیائی
با بار بزه روز قضا مزد حمالی
ای کرده تو را گردون دون همت و بی‌دین
زایل شده دین از تو به دنیای زوالی
بنگر که کجا می‌روی و بیهده منگر
سوی خدم و بنده و آزاد و موالی
با لشکر و مالی قوی امروز، ولیکن
فردا نروی جز تهی و مفلس و خالی
کوه از غم بی‌باکی و طغیان تو نالد
بیهوده تو چون در غم طوغان و ینالی؟
خرسند چرا شد دلت اندر بن این چاه
با جاه بلند و حشم و همت عالی؟
ای میر اجل، چون اجل آیدت بمیری
هرچند که با عز و جلالی و جمالی
زیبا به خرد باید بودنت و به حکمت
زیبا تو به تختی و به صدری و نهالی
بار خرد و حکمت و برگ هنر و فضل
برگیر، که تو این همه را تخم و نهالی
ای خوب نهال ار ز خرد بار نگیری
با بید و سپیدار همانند و همالی
ای سفله تو را جام بلورین به چه کار است
گر تو به تن خویش فرومایه سفالی
باکی نبود زانکه تنت سفله سفالی است
گر تو به دل پاک چو پاک آب زلالی
دریاست جهان و، تن تو کشتی و، عمرت
بادی است صبائی و جنوبی و شمالی
این باد همی هیچ شب و روز نهالد
شاید که تو ز اندوه سفر هیچ نهالی
اندر خرد امروز بوال ای پسر ایراک
سی‌سال برآمد که همی هیچ نوالی
امسال بیفزود تو را دامن پیشین
زیرا که الف بودی و امسال چو دالی
ای سرو بن، از گشتن این بر شده دولاب
خمیده و بی‌تاب چو فرسوده دوالی
دانی که همی برتو جهان درد سگالد
او در سگالید، تو درمان نسگالی؟
درمان تو آن است که تا با تو زمانه
شیری بسگالد نسگالی تو شگالی
مکر و حسد و کبر و خرافات و طمع را
مپذیر و مده ره به در خویش و حوالی
خواری مکش و کبر مکن بر ره دین رو
مؤمن نه مقصر بود ای پیر نه غالی
بر خلق جهان فضل به دین جوی ازیراک
دین است سر سروری و اصل معالی
دین مفخر توست و، ادب و خط و دبیری
پیشه است چو حلاجی و درزی و کلالی
شعر و ادب و نحو خس و سنگ و سفالند
وایات قران زرو عقیق است و لی
معنی قران روشن و رخشان چو نجوم است
امثال بر تیره و تاری چو لیالی
بر ظاهر امثال مرو، که‌ت نفزاید
نزد عقلا جز همه خواری و نکالی
راهی است به دین اندر مر شیعت حق را
جز راه حروری و کرامی و کیالی
راهی که درو رهبر زی شهر کمال است
زین راه مشو یک سو گر مرد کمالی
بر راه حقیقت رو و منگر به چپ و راست
با باد مچم زین سو و زان سو که نه نالی
از حجت مستنصر بشنو سخن حق
روشن چو شباهنگ سحرگاه مجالی
حق است سخنهاش، اگر زی تو محال است
بی‌شک تو خریدار خرافات و محالی
ای آنکه همی جوئی ره سوی حقیقت
وز «اخبرنا» سیری و با رنج و ملالی
من دی چو تو بوده‌ستم، دانم که تو امروز
از رنج محالات شنودن به چه حالی
از حجت حق جوی جواب سخن ایراک
مفلس کندت بی‌شک اگر گنج سالی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای آنکه به تن ز ارزوی مال چو نالی
از من چو ستم خود کنی از بهر چه نالی؟
هوش مصنوعی: ای کسی که از حسرت مال به ناله درآمده‌ای، اگر بر من ستم می‌کنی، چرا همچنان زاری می‌کنی؟
در آرزوی خویش بمالید تو را مال
چون گوش دل ای سوختنی سخت نمالی؟
هوش مصنوعی: در آرزوی خود به ثروت و دارایی توجه کن، اما باید بدانید مثل گوش دل که به سختی می‌سوزد، تو نمی‌توانی به راحتی به آرزوهایت دست یابی.
بدخواه تو مال است که مالیدهٔ اوئی
بدخواه تو مال است تو چون فتنهٔ مالی؟
هوش مصنوعی: کسی که علیه تو بدخواهی می‌کند، در واقع به دنبال منافع مالی است. آیا تو نیز مانند او به دنبال به دست آوردن مال و ثروت هستی که باعث ایجاد درگیری می‌شود؟
دام است تو را قال مقال از قبل مال
زان است که همواره تو با قال و مقالی
هوش مصنوعی: تو در دام فریب و سخنانی هستی که از قبل وجود دارد. این به این دلیل است که همیشه درگیر حرف و حدیث‌های بی‌پایه و اساس هستی.
ای زهد فروشنده، تو از قال و مقالی
با مرکب و با ضیعت و با سندس و قالی
هوش مصنوعی: ای ریاضت‌کش فروش، تو فقط با حرف‌ها و ظاهرسازی‌های خود، در حال فروش زهد و تقوا هستی، در حالی که همه‌چیز در دست توست و به وضعیت مادی خود می‌بالید.
گر زهد همی جوئی، چندین به در میر
چون می‌دوی ای بیهده چون اسپ دوالی؟
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی زهد و پارسایی را به دست آوری، چرا این‌قدر بی‌هدف و بی‌دلیل به دنبال آن می‌روی؟ مانند اسبی که بی‌هدف می‌دود.
آز تو نهنگ است همانا، که نپرسد
از گرسنگی خود ز حرامی و حلالی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که خواسته و نیازهای تو بسیار بزرگ و عمیق هستند، به گونه‌ای که حتی نسبت به مسائلی چون حلال و حرام و گرسنگی خود هیچ توجهی نخواهی داشت. به عبارت دیگر، وقتی نیازهایت به شدت احساس شود، گاهی از ملاحظات اخلاقی و شرعی غافل خواهی شد.
در مزرعهٔ معصیت و شر چو ابلیس
تخم بزه و، بار بدو، برگ وبالی
هوش مصنوعی: در زمین گناه و بدی، همچون ابلیس، بذر گناه کاشته می‌شود و نتیجه‌اش، عمل زشت و عواقب ناخوشایند خواهد بود.
از عدل خداوند بیابی چو بیائی
با بار بزه روز قضا مزد حمالی
هوش مصنوعی: اگر به عدالت خداوند نگاه کنی، خواهی دید که وقتی با بار گناه به پیش می‌آیی، در روز قضا و سرنوشت، جزای زحمتت را می‌گیری.
ای کرده تو را گردون دون همت و بی‌دین
زایل شده دین از تو به دنیای زوالی
هوش مصنوعی: ای آسمان، تو را به خاطر همت پایین و بی‌دینی‌ات می‌نگرم، دینی که از تو رخت بربسته به دنیای زوال و نابودی پیوسته است.
بنگر که کجا می‌روی و بیهده منگر
سوی خدم و بنده و آزاد و موالی
هوش مصنوعی: به آنچه در آن قدم می‌گذاری دقت کن و بی‌جهت به اطراف، خدمتکاران، آزادگان و مزدوران نگاه نکن.
با لشکر و مالی قوی امروز، ولیکن
فردا نروی جز تهی و مفلس و خالی
هوش مصنوعی: امروز با نیروی زیاد و ثروت فراوان همراهی می‌کنی، اما فردا ممکن است جز بی‌پولی و خالی‌دستی چیزی برایت نماند.
کوه از غم بی‌باکی و طغیان تو نالد
بیهوده تو چون در غم طوغان و ینالی؟
هوش مصنوعی: کوه به خاطر غم و بی‌پروا بودن تو به تنگ آمده و ناله می‌کند، اما تو همچنان در غم‌های خود غوطه‌ور هستی و به این ناله‌ها توجهی نمی‌کنی.
خرسند چرا شد دلت اندر بن این چاه
با جاه بلند و حشم و همت عالی؟
هوش مصنوعی: چرا دل تو از قعر این چاه خوشحال است، در حالی که دارای مقام و جایگاه بلند و جمعیت و اراده‌ای والا هستی؟
ای میر اجل، چون اجل آیدت بمیری
هرچند که با عز و جلالی و جمالی
هوش مصنوعی: ای مرگ، هرگاه که تو بیایی، شخص هرچقدر هم که با شکوه و زیبایی و عظمت باشد، باز باید بمیرد.
زیبا به خرد باید بودنت و به حکمت
زیبا تو به تختی و به صدری و نهالی
هوش مصنوعی: برای زیبا بودن، باید دارای دانایی و حکمت باشی. زیبایی واقعی تو در فهم و خرد تو نهفته است، و نه فقط در ظاهر ظاهری‌ات.
بار خرد و حکمت و برگ هنر و فضل
برگیر، که تو این همه را تخم و نهالی
هوش مصنوعی: دانش، حکمت، خلاقیت و فضیلت را در خود جای بده، زیرا تو همانند دانه‌ای هستی که می‌تواند رشد کند و بارور شود.
ای خوب نهال ار ز خرد بار نگیری
با بید و سپیدار همانند و همالی
هوش مصنوعی: ای زیبا، اگر از خرد و دانایی بهره‌مند نشوی، همانند درخت بید و سپیدار می‌مانی و هیچ تفاوتی نخواهی داشت.
ای سفله تو را جام بلورین به چه کار است
گر تو به تن خویش فرومایه سفالی
هوش مصنوعی: ای انسان پست، این که تو به دنبال یک جام بلورین هستی چه سودی دارد، در حالی که خودت به مانند گلی بی‌ارزش و پست هستی؟
باکی نبود زانکه تنت سفله سفالی است
گر تو به دل پاک چو پاک آب زلالی
هوش مصنوعی: نگران نباش که بدنت از خاک است و بی‌ارزش. اگر درونت پاک و زلال مانند آب شفاف باشد، ارزش تو بیشتر خواهد بود.
دریاست جهان و، تن تو کشتی و، عمرت
بادی است صبائی و جنوبی و شمالی
هوش مصنوعی: دنیا مانند دریایی است و جسم تو همان کشتی است. عمرت همچون بادی است که هر لحظه می‌وزد و گاهی از سمت جنوب و گاهی از سمت شمال می‌آید.
این باد همی هیچ شب و روز نهالد
شاید که تو ز اندوه سفر هیچ نهالی
هوش مصنوعی: این باد شب و روز هیج خبری نمی‌دهد، شاید تو به خاطر غم سفر، هیچ رنجی نبرانی.
اندر خرد امروز بوال ای پسر ایراک
سی‌سال برآمد که همی هیچ نوالی
هوش مصنوعی: امروز در خویش اندیشه کن، ای پسر ایراک، زیرا سی سال گذشت و هیچ حاصلی نیافتیم.
امسال بیفزود تو را دامن پیشین
زیرا که الف بودی و امسال چو دالی
هوش مصنوعی: امسال به تو افزوده شده که دامن گذشته‌ات را پوشش دهد، زیرا که سال گذشته در مقام الف بودی و اکنون به شکل دال درآمده‌ای.
ای سرو بن، از گشتن این بر شده دولاب
خمیده و بی‌تاب چو فرسوده دوالی
هوش مصنوعی: ای سرو زیبا، از چرخش این دوران، قامتت خمیده و ناتوان شده است، گویی که به مانند یک اسب پیر و فرسوده هستی.
دانی که همی برتو جهان درد سگالد
او در سگالید، تو درمان نسگالی؟
هوش مصنوعی: آیا می‌دانی که جهانی از درد بر تو سایه افکنده است؟ این درد در کنار توست. آیا تو راهی برای درمان این درد پیدا کرده‌ای؟
درمان تو آن است که تا با تو زمانه
شیری بسگالد نسگالی تو شگالی
هوش مصنوعی: برای بهبود شرایطت، باید با زمانه به گونه‌ای رفتار کنی که مانند شیر باشد و از او به بهای شیرینی‌ها و نعمت‌ها بهره‌مند شوی، نه اینکه مانند سگی که در مقابل مشکلات تسلیم می‌شود، برخورد کنی.
مکر و حسد و کبر و خرافات و طمع را
مپذیر و مده ره به در خویش و حوالی
هوش مصنوعی: این جمله به ما می‌آموزد که باید از ویژگی‌های منفی مانند فریب، حسادت، خودبزرگ‌بینی، باورهای باطل و طمع دوری کنیم و اجازه ندهیم که این صفات به زندگی ما راه پیدا کنند یا بر اطرافیان ما تأثیر بگذارند.
خواری مکش و کبر مکن بر ره دین رو
مؤمن نه مقصر بود ای پیر نه غالی
هوش مصنوعی: همواره خود را خوار نکن و به دیگران برتری نچسبان؛ در مسیر دین، مؤمنان گناهکاری ندارند، ای بزرگ‌تر، نه آنها مقصرند و نه تو می‌توانی خود را برتر بدانید.
بر خلق جهان فضل به دین جوی ازیراک
دین است سر سروری و اصل معالی
هوش مصنوعی: در میان مخلوقات جهان، برتری و فضیلت به افرادی تعلق دارد که از دین و معنویات بهره‌مندند. دین به عنوان منبعی از شرافت و عظمت، پایه‌گذار مقام ارجمندی برای آنهاست.
دین مفخر توست و، ادب و خط و دبیری
پیشه است چو حلاجی و درزی و کلالی
هوش مصنوعی: دین و مذهب تو باعث افتخار توست و ادب، نوشتن و کارهای هنری همچون حلاجی، خیاطی و رنگرزی نیز به عنوان حرفه و تخصص تو محسوب می‌شود.
شعر و ادب و نحو خس و سنگ و سفالند
وایات قران زرو عقیق است و لی
هوش مصنوعی: شعر و ادب و قواعد زبان مانند خرده‌ریزها و چیزهای بی‌ارزش هستند، اما آیات قرآن همانند زرو و عقیق با ارزش و گرانبها هستند.
معنی قران روشن و رخشان چو نجوم است
امثال بر تیره و تاری چو لیالی
هوش مصنوعی: معنای قرآن روشن و درخشان است مانند ستاره‌ها، اما برای افرادی که در تاریکی و جهل به سر می‌برند، مانند شب‌های ظلمانی است.
بر ظاهر امثال مرو، که‌ت نفزاید
نزد عقلا جز همه خواری و نکالی
هوش مصنوعی: تظاهر به نشان دادن چیزها و رفتارهای مشابه برای دیگران، تنها باعث تحقیر و بی‌احترامی در نظر افراد باهوش و فرزانه می‌شود.
راهی است به دین اندر مر شیعت حق را
جز راه حروری و کرامی و کیالی
هوش مصنوعی: در دین، برای پیروان مذهب حق، راهی وجود دارد که به جز راه‌های حروری، کرامی و کیالی است.
راهی که درو رهبر زی شهر کمال است
زین راه مشو یک سو گر مرد کمالی
هوش مصنوعی: مسیر و جاده‌ای که به سوی کمال و رهبری می‌برد، از آن انحراف نکن، حتی اگر شخصی کامل و توانمند باشی.
بر راه حقیقت رو و منگر به چپ و راست
با باد مچم زین سو و زان سو که نه نالی
هوش مصنوعی: به جاده حقیقت برو و به هیچ سمت نگاه نکن. با بادهایی که از این سو و آن سو می‌وزند، نگران نشو، زیرا تو ناله‌ای نداری.
از حجت مستنصر بشنو سخن حق
روشن چو شباهنگ سحرگاه مجالی
هوش مصنوعی: از حجت مستنصر بشنو، که سخن حق را به روشنی بیان می‌کند، مانند صدای بلبل در صبح زود که دنیا را پر از زیبایی و امید می‌سازد.
حق است سخنهاش، اگر زی تو محال است
بی‌شک تو خریدار خرافات و محالی
هوش مصنوعی: سخنش درست و دقیق است، اگرچه به نظر می‌رسد که در وجود تو چیزهایی که واقعی نیستند، پذیرفته می‌شوند. تو به دنبال باورهای نادرست و غیرواقعی هستی.
ای آنکه همی جوئی ره سوی حقیقت
وز «اخبرنا» سیری و با رنج و ملالی
هوش مصنوعی: ای کسی که در جستجوی راه حقیقت هستی و با شنیدن اخبار و اطلاعات، در تلاش و دلتنگی به سر می‌بری.
من دی چو تو بوده‌ستم، دانم که تو امروز
از رنج محالات شنودن به چه حالی
هوش مصنوعی: من از گذشته با تو بوده‌ام و حالا می‌دانم که تو امروز چه احساسی داری هنگام شنیدن درد و مشکلات غیرممکن.
از حجت حق جوی جواب سخن ایراک
مفلس کندت بی‌شک اگر گنج سالی
هوش مصنوعی: از سخن واقعی و درست پیامبر پاسخ شایسته‌ای بگیر، زیرا بی‌تردید اگر بخت با تو یار نباشد، حتی اگر تمام ثروت دنیا را داشته باشی، بی‌فایده خواهد بود.

حاشیه ها

1397/03/08 01:06
موسی روستایی

در مزرعه معصیت و شر چو ابلیس
تخم بزه، بار بد وبرگ وبالی

تو در مزرعه معصیت و شر و بدی مانند ابلیسی هستی که تخم بزهکاری می کارد و
برگ و بارش بدی و رنج است

1397/03/08 01:06
موسی روستایی

بنگر که کجا می روی و بیهده منگر سوی خدم و بنده آزاد و موالی
موالی و آزاد: تضاد
نگاه کن که عاقبت به کجا خواهی رسید و به کجا میروی، بیهوده به این خدمتکارها و بندگان آزاد و غلامها نگاه نکن (روی آنها حساب نکن).

1397/03/08 02:06
موسی روستایی

ای میر اجلّ، چون اجل آیذت بمیری
هر چند که باعز و جلالی و جمالی
میر اجل: از عناوین احترام آمیز حکام و بزرگان
اجل: مخفف «اجل» اسم تفضیل عربی است که با «أجل» به معنی بزرگ جناس تام است.
ای امیر بزرگوار، هر چند که با عزت و بزرگی و زیبایی در دنیا باشی؟ بالاخره اجل (مرگ) یک روز به سراغت می آید و باید بمیری