قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۷
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
باتو من ار چند به یک دین درم
تو زره من به رهی دیگری
اگر من و تو در دین با هم مشترک هستیم (دین هر دویمان اسلام است) اما راه من و تو در دین از هم جداست
نیست جمال و شرف شوشتر
جز به بهاگیر ونکو ششتری
ششتری: دیبای منسوب به ششتر از بلاد خوزستان
بهاگیر: بهادار، هر چیزی که قیمت و بهای بسیار داشته باشد.
زیبایی و برتری شهر شوشتر به خاطر چیزهای باارزش و دیبای شوشتری است، نه چیز دیگر.
"سعتری" به معنای شوخ و دلفریب یکی از واژگانی است که بعدها در سبک هندی مورد توجه قرار می گیرد.
مادندر/مایندر نیز امده
فاطمه را عایشه مادندر است
پس تو مرا شیعت ماندری
شیعت مادندری ای بدنشان
شاید اگر دشمن دختندری
-
پسندر/دختندر/مادندر/پدندر/برادندر و زیند
در شیراز پسر اندری و مادر اندری گویند
مغفر(مِ فَ ) [ ع . ] (اِ. ) خود،کلاه خود.
کلاه آهنی که اسم آلت و بر وزن مِفعَل ْ از غفر که به معنی پوشیدن و پنهان کردن است.
(در ضمن، اسم آلت یا اسم ابزار بر وزن مِفْعَل، مِفْعَلَة و مِفْعَال است.
فَتَحَ ← مِفْتَح مِفْتَحَة مِفْتَاح ( کلید )
برای یادسپاری آسانتر می توان با کلمات بازی کرد:
آلت یا ابزار، مقاومت را کسر می کند یعنی می شکند. مثلا، با پیچ گوشتی می توان مقاومت پیچ برای نگهداشتن را بشکند و باز شود لذا، کسر یا مکسور باید حرکت حرف اول این وزن باشد.
حروف مِفْعَل ( وزن اسم آلت ) با مَفْعَل ( وزن اسم زمان و مکان ) یکی است فقط حرکت حرف اول تفاوت دارد.
سوال به کلید مَطبَخ ( محل طبخ، آشپزخانه ) چی می گویند؟
برای ساختن کلید به عربی باید روی فعل فَتَحَ کار کرد، فَتَحَ را به وزن مَطبَخ می بریم می شود مَفتَح، حالا باید حرکت اولین حرف را کسره کنیم و تمام ← مِفْتَح
به کلید مَطبَخ ( محل طبخ ) چی می گویند؟ مِفْتَح مَطبَخ)
اسپری. [ اِ پ َ ] سپری. آخر. به آخرآمده. به انجام رسیده. آخرشده. بنهایت رسیده.
- اسپری شدن و گشتن ؛ بپایان رفتن و به آخر رسیدن. تمام شدن. کامل شدن. خاتمه یافتن.
زحل (زُ حَ ) کیوان ،.سیاره ای از منظومه شمسی ، دارای حلقه ای نورانی و زیبا. ستاره ای که نحس اکبر است و در نجوم قدیم جزء ستارگان نَحس به شمار می آمد.
مشتری. [ م ُ ت َ ] برجیس، بزرگترین سیاره منظومه شمسی که با چشم غیر مسلح بعد از سیاره زهره درخشان تر است، ستاره ای که سعد اکبر است و در نجوم قدیم جزء ستارگان فرخنده، مبارک و میمون به شمار می آمد.
ایدری. [دَ ] ( ص نسبی ) اینجایی.
[ویکی شیعه] ناصبی، کسی است که نسبت به امام علی (ع) یا یکی از اهل بیت دشمنی ورزد.
(سَ لَ ) [ ع . ] (اِ. ) نوعی جامة درشت مانند جوشن که در روز جنگ می پوشیدند.
عنتر. [ ع َ ت َ ] 🐒 میمون.
در کتاب تحقیقی در احوال ناصر خسرو قبادیانی اثر سید حسن تقی زاده آمده است:«ناصرخسرو خود را با چنین عناوینی میخواند: حجت، حجت خراسان، حجت مستنصری، حجت فرزند رسول، حجت نایب پیغمبر، سفیر، مأمور، امین امام زمان، مختار امام عصر، مستعین محمد و برگزیده علی المرتضی.»
از سخنرانی دکتر سهیلا صلاحیمقدم ـ عضو هیات علمی دانشگاه الزهرا :«چهره دینی و مذهبی ناصرخسرو را در دیوان او به روشنی میتوان دید. ناصرخسرو در اشعارش اثبات خلافت حضرت علی (ع) را آورده، خدا را شکر میکند که بهجای مدح امیران و شاهان، در مناقب اهل بیت و مقتل شهیدان شعر گفته است. از فاجعه کربلا میگوید و به سلمان فارسی نیز بسیار علاقه نشان میدهد: «قصه سلمان شنیدستی و قول مصطفی/ کو ز اهل بیت چون شد با زبان پهلوی» ناصرخسرو خود را در آزار دیدن و رانده شدن با سلمان فارسی مقایسه میکند: «سوی دلیل حق بنهم دلیل خویش/ تا خویشتن به سیرت سلمان کنم». ناصرخسرو با بنیامیه و بنیعباس بهشدت مخالف و در این زمینه بسیار شجاع بوده است. دربهدری و غربت را به جان میخرد اما در برابر آنها سر خم نمیکند. همان اندازه که از خلفای بنیعباس بد میگوید خلیفه فاطمی مصر را ستایش میکند.ناصرخسرو ژانر تعلیمی را بر همه چیز ترجیح میدهد
ناصرخسرو امیدوار بود که روزی مستنصر بغداد را فتح کند و به سوی خراسان بیاید: «ای خداوند زمان و فخر آل مصطفی/ خنجر گلگونت را کی سر سوی خاور کنی» بیشتر آثار خود را در همان درهی یمگان پدید آورده است. بسیار هم به تاویل گرایش دارد. نکتهای که در شعر او وجود دارد این است که شرح حال و تفکراتش در دیوانش جلوهگر شده است. در شعرش این القاب هست: حجت خراسان، حجت مستنصری، حجت فرزند رسول، حجت نایب پیغمبر.
ناصرخسرو در مورد جبر و اختیار همان ایدهی شیعه دوازده امامی را دارد. او شعر را وسیلهای برای ترویج مذهب تلقی میکند و میگوید شعر باید تعلیمی باشد و هدف داشته باشد. ناصرخسرو ژانر تعلیمی را بر همه چیز ترجیح میدهد و معنی را بیشتر از لفظ اهمیت میدهد. شاعرانی را هم که چنین نباشند «فریفتگان» مینامد.ناصرخسرو میگوید که خداوند تاویل قرآن را به رسول خود آموخت؛ علم را به وصی او یعنی حضرت علی(ع) آموخت. از وصی به امامان بعد رسید و مردم به قدر استعداد خود از این معادن علم و معرفت بهره میبرند.»
دهخدا می نویسد:
«مستنصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] ( اِخ ) المستنصر باﷲ. هشتمین خلیفه فاطمی. قرن پنجم، رجوع به مستنصر باﷲ شود :
مستنصر از خدای دهد نصرت
زین پس بر اولیای شیاطینم.
ناصرخسرو.
مستنصر معالی و حکمت به نظم و نثر
بر امتش که خواند الا که حجتش.
ناصرخسرو.
بشتاب سوی حضرت مستنصر
ره زی شجر جزاز ثمره مسپر.
ناصرخسرو.»
این مستنصر با مستنصر بالله، سی و ششمین خلیفه عباسی فرق می کند مستنصر عباسی در سال 623 هـ.ق بر تخت خلافت عباسی تکیه زد.او توانست در 17 سال حکومت خود رفتاری مناسب با رعیت و مردم و توجه به پیشرفت و تمدن را برای مردم به اجرا بگذارد.
مستنصر بالله عباسی دارای ویژگی خاصی بود و آن توجه ویژه او به مباحث علمی و فرهنگی بود. توجه به مسایل علمی و به خصوص به علمایی مانند سید بن طاووس – سید رضی و سید مرتضی از عالمان شیعی و هم چنین تأسیس مدرسه بسیار مهم در بغداد بنام مدرسه مستنصریه کاملاً بر این امر گواه است. که او در راه شکوفایی مباحث علمی توجه ویژه داشت.