گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱

ای آنکه جز طرب نه همی بینمت طلب
گر مردمی ستور مشو، مردمی طلب
بر لذت بهیمی چون فتنه گشته‌ای
بس کرده‌ای بدانکه حکیمت بود لقب
چون ننگری که می چه نویسد بر این زمین
یزدان به خط خویش و به انفاس تیره‌شب؟
بنویسد آنچه خواهد و خود باز بسترد
بنگر بدین کتابت پر نادر عجب
اندیشه کن یکی ز قلم‌های ایزدی
در نطفه‌ها و خایهٔ مرغان و بیخ و حب
خطی پدرْت و دیگر مادرْت و تو سوم
خطیت بید و دیگر سیب و سوم عنب
خطیت اسپ و دیگر گاوست و خر سوم
خطیت بار و دیگر برگ و سوم خشب
چون نشنوی که دهر چه گوید همی تو را
از رازهای ربّ نهانک به زیر لب؟
گویدْت نرم نرم همی ک«این چه جای توست»
بر خویشتن مپوش و نگه‌دار راز رب
کورند و کر هر آنکه نبینند و نشنوند
بر خاک خط ایزد، وز آسمان خطب
ای امتی که ملعون دجال کرّ کرد
گوش شما ز بس جلب و گونه‌گون شغب
دجال چیست؟ عالم و ، شب چشم کور اوست
وین روز چشم روشن اوی است بی‌ریَب
چون زو حذرت باید کردن همی نخست
دجال را ببین به حق، ای گاو بی‌ذنب
ایزد یکی درخت برآورد بس شریف
از بهر خیر و منفعت خلق در عرب
خارش همه شجاعت و شاخش همه سخا
رسته به آب رحمت و حکمت بر او رطب
آتش در او زدید و مر او را بسوختید
تو بی‌وفا ستور و امامانْت چون حطب
تبت یدا امامک روزی هزار بار
کاین فعل کز وی آمد نامد ز بولهب
عهد غدیر خمّ، زن بولهب نداشت
در گردن شماست شده سخت چون کنب
و امروز نیستید پشیمان ز فعل بد
فعل بد از پدر به تو مانده‌‌ست منتسب
چون بشنوی که مکه گرفته‌‌ست فاطمی
بر دلت ذل بیارد و بر تنت تاب و تب
ارجو که سخت زود به فوجی سپیدپوش
کینه کشد خدای زفوجی سیه سلب
وان آفتاب آل پیمبر کند به تیغ
خون پدر ز گرسنه عباسیان طلب
وز خون خلق خاک زمین حلّه‌گون کند
از بهر دین حقّ ز بغداد تا حلب
آنگه که روز خویش ببیند لقب‌فروش
نه رحم یادش آید و نه لهو و نه طرب
واندر گلوش تلخ چو حنظل شود عسل
واندر برش درشت چو سوهان شود قصب
دعوی همی کند که نبی را خلیفتم
در خلق، این شگفت حدیثی‌ست بوالعجب
زیرا که دین سرای رسول است و ملک اوست
کس ملک کس نبرد در اسلام بی‌نسب
بر دین و خلق مهتر گشتندی این گروه
بومسلم ار نبودی و آن شور و آن جلب؟
نسبت بدان سبب بگرفتند این گروه
کز جهل می‌ نسب نشناسند از سبب
زان روز باز دیو بدیشان علَم زده‌ست
وز دیو اهل دین به فغانند و در هرب
زیشان جز از محال و خرافات کی شنود
آدینه‌ها و عید، نه شعبان و نه رجب؟
گر رودْزَن رواست امام و نبیدخوار
اسپی‌ست نیز آنکه کند کودک از قصب
ای حجت خراسان از ننگ این گروه
دین را به شعر مرثیت آور ندب ندب
وز مغرب آفتاب چون برزد مترس اگر
بیرون کنی تو نیز به یمگان سر از سرب

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای آنکه جز طرب نه همی بینمت طلب
گر مردمی ستور مشو، مردمی طلب
هوش مصنوعی: ای کسی که جز شادی و خوشی چیزی نمی‌بینی، اگر انسان واقعی هستی، بی‌جهت در پی لذت نرو، بلکه به دنبال انسانیت و فضیلت باش.
بر لذت بهیمی چون فتنه گشته‌ای
بس کرده‌ای بدانکه حکیمت بود لقب
هوش مصنوعی: تو در لذت‌های حیوانی غرق شده‌ای و به نوعی دچار آشفتگی و فتنه شده‌ای، اما باید به یاد داشته باشی که این وضعیت به خاطر حکمت و دانش توست که به تو داده شده است.
چون ننگری که می چه نویسد بر این زمین
یزدان به خط خویش و به انفاس تیره‌شب؟
هوش مصنوعی: وقتی به دقت نگاه کنی، متوجه می‌شوی که زندگی هر انسان به نوعی نوشته‌ای است که خداوند با دست خویش بر این زمین رقم زده است، و این به وسیله نفس‌های پر از اندوه شبانه است.
بنویسد آنچه خواهد و خود باز بسترد
بنگر بدین کتابت پر نادر عجب
هوش مصنوعی: او هر چه بخواهد می‌نویسد و خود نیز از آن می‌کاهد، به این نوشتار عجیب و پر از شگفتی نگاه کن.
اندیشه کن یکی ز قلم‌های ایزدی
در نطفه‌ها و خایهٔ مرغان و بیخ و حب
هوش مصنوعی: به تفکر فرو برو و به یاد داشته باش که یکی از قلم‌های الهی در آغاز زندگی، در مراحل اولیه شکل‌گیری جانداران و در ساختارهای اصلی آنها نقش دارد.
خطی پدرْت و دیگر مادرْت و تو سوم
خطیت بید و دیگر سیب و سوم عنب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف محیطی می‌پردازد که در آن پدر و مادر به نوعی به فرزند ارث می‌رسند. در اینجا، اشاره به این است که خط یا نشانه‌ها از طرف پدر و مادر به فرزند منتقل می‌شود و فرزند هم ویژگی‌های خود را دارد؛ همچنان که درختی می‌تواند میوه‌هایی مانند سیب و انگور بدهد. به نوعی، این بیت نشان‌دهنده‌ی ارتباط و پیوند میان نسل‌ها و همچنین تنوع وجود دارد.
خطیت اسپ و دیگر گاوست و خر سوم
خطیت بار و دیگر برگ و سوم خشب
هوش مصنوعی: در این جمله اشاره شده که دلیلی برای تمایز بین حیوانات مختلف وجود دارد. اسب به عنوان یک موجود با ویژگی‌های خاص، گاو به عنوان حیوانی دیگر و الاغ به عنوان سومین گزینه مطرح شده‌اند. هر یک از این حیوانات وظیفه‌ای خاص دارند؛ اسب برای سواری، گاو برای باربری و الاغ نیز به عنوان حیوانی برای حمل بار معرفی شده است. این جمله به تفاوت‌های کاربردی و نقش‌های مختلف این حیوانات در زندگی اشاره دارد.
چون نشنوی که دهر چه گوید همی تو را
از رازهای ربّ نهانک به زیر لب؟
هوش مصنوعی: زمانی که نمی‌شنوی چه می‌گوید روزگار، آیا نمی‌خواهی از اسرار پنهان رب‌العالمین، در دل خود به اندیشه فرو روی؟
گویدْت نرم نرم همی ک«این چه جای توست»
بر خویشتن مپوش و نگه‌دار راز رب
هوش مصنوعی: بگویید به آرامی که «این مکان برای تو نیست»، اما بر خودت پوشیده نگه‌دار و راز را حفظ کن.
کورند و کر هر آنکه نبینند و نشنوند
بر خاک خط ایزد، وز آسمان خطب
هوش مصنوعی: هر کسی که نتواند نشانه‌ها و پیام‌های خداوند را ببیند و بشنود، مانند فردی است که در تاریکی و سکوت زندگی می‌کند. این افراد از حقیقت و معنای وجودی خود بی‌خبرند و نمی‌توانند به درک درستی از عالم دست یابند.
ای امتی که ملعون دجال کرّ کرد
گوش شما ز بس جلب و گونه‌گون شغب
هوش مصنوعی: ای ملت عزیز! شما به خاطر شایعات و هیاهوهای بسیار، دچار گیجی و انحراف شده‌اید. گوش‌هایتان پر از صداهای نادرست و فریبنده شده است.
دجال چیست؟ عالم و ، شب چشم کور اوست
وین روز چشم روشن اوی است بی‌ریَب
هوش مصنوعی: دجال یک نوع فریبنده یا نیرنگ‌باز است که به لحاظ علمی آگاه به علم‌های مختلف است، ولی در شب به مانند کسی است که چشمش کور است و نمی‌تواند حقیقت را ببیند. در روز اما حقیقت برای او روشن است و بدون هیچ شبهه‌ای قابل درک است.
چون زو حذرت باید کردن همی نخست
دجال را ببین به حق، ای گاو بی‌ذنب
هوش مصنوعی: برای اینکه از او دوری کنید، ابتدا باید دجال را ببینید، ای گاو بی‌دنباله، به حق.
ایزد یکی درخت برآورد بس شریف
از بهر خیر و منفعت خلق در عرب
هوش مصنوعی: خداوند درختی بسیار ارزشمند و نیکو برای رفاه و سود مردم در سرزمین عربستان افراشته است.
خارش همه شجاعت و شاخش همه سخا
رسته به آب رحمت و حکمت بر او رطب
هوش مصنوعی: شجاعت و سخاوت در او به خوبی شکوفا شده‌اند، مانند درختی که از آب رحمت و حکمت سیراب شده و میوه‌های شیرینی می‌دهد.
آتش در او زدید و مر او را بسوختید
تو بی‌وفا ستور و امامانْت چون حطب
هوش مصنوعی: شما در دل او آتش افکندید و او را نابود کردید؛ اما تو، ای بی‌وفا، مانند هیزم برای امامان خود هستی.
تبت یدا امامک روزی هزار بار
کاین فعل کز وی آمد نامد ز بولهب
هوش مصنوعی: دو دست تو، ای ابولهب، به خاطر این کار زشت و بد نام و ننگ خواهد شد. هر روز هزار بار عذاب خواهی دید، زیرا این عمل ناپسند از تو ناشی شده است.
عهد غدیر خمّ، زن بولهب نداشت
در گردن شماست شده سخت چون کنب
هوش مصنوعی: عهد غدیر خم به معنای پیمانی است که در آن، پیامبر (ص) بعد از وفات خود، امام علی (ع) را به عنوان جانشین معرفی کرد. در این بیت به فردی اشاره شده که تحت تأثیر این اتفاق قرار دارد و به خاطر عدم وفاداری یا عدم تحقق این عهد، حالتی سخت و دشوار پیدا کرده است. به نوعی، این شعر به عواقب نادیده گرفتن تعهدات و وعده‌ها می‌پردازد.
و امروز نیستید پشیمان ز فعل بد
فعل بد از پدر به تو مانده‌‌ست منتسب
هوش مصنوعی: امروز از کارهای نادرست خود راضی نیستید، اما باید بدانید که این رفتار بد از پدر به شما منتقل شده است.
چون بشنوی که مکه گرفته‌‌ست فاطمی
بر دلت ذل بیارد و بر تنت تاب و تب
هوش مصنوعی: وقتی بشنوی که فاطمی در مکه حضور دارد، دل‌ات کرخت می‌شود و بر بدنت لرزشی می‌آید.
ارجو که سخت زود به فوجی سپیدپوش
کینه کشد خدای زفوجی سیه سلب
هوش مصنوعی: امیدوارم که خداوند به زودی گروهی از دشمنان را که لباس سفید پوشیده‌اند، بر گروهی دیگر که لباس سیاه بر تن دارند، تسلط دهد.
وان آفتاب آل پیمبر کند به تیغ
خون پدر ز گرسنه عباسیان طلب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف قدرت و ظلمت تاریخی اشاره دارد. آنجا که این خورشید از نسل پیامبر با شمشیر به جان کسانی می‌افتد که به خاطر گرسنگی و ناامیدی، ظلم و ستم را به پا کرده‌اند. در واقع، این بیت نشان‌دهنده صحنه‌ای است که در آن آرامش و عدالت در برابر ظلم و گرسنگی قرار می‌گیرد، و شخصی از نسل پیامبر به دفاع از حق و حقیقت بر می‌خیزد.
وز خون خلق خاک زمین حلّه‌گون کند
از بهر دین حقّ ز بغداد تا حلب
هوش مصنوعی: از خون مردم زمین به رنگ حله در می‌آید و این به خاطر حق دین است، از بغداد تا حلب.
آنگه که روز خویش ببیند لقب‌فروش
نه رحم یادش آید و نه لهو و نه طرب
هوش مصنوعی: زمانی که انسان در روز حساب خود را ببیند، دیگر نه رحم و شفقتی به یادش می‌آید و نه لذت و شادی.
واندر گلوش تلخ چو حنظل شود عسل
واندر برش درشت چو سوهان شود قصب
هوش مصنوعی: اگر در گلویش تلخی مانند میوه تلخ حنظل باشد، عسل نیز نمی‌تواند طعم شیرینی به او بدهد. و اگر بر صورتش چیزی سخت و درشت مانند سوهان باشد، دیگر هیچ چیز نمی‌تواند او را نرم کند.
دعوی همی کند که نبی را خلیفتم
در خلق، این شگفت حدیثی‌ست بوالعجب
هوش مصنوعی: انگار کسی ادعا می‌کند که من جانشین پیامبر برای مردم هستم، این واقعا یکی از عجیب‌ترین و شگفت‌انگیزترین حرف‌هاست.
زیرا که دین سرای رسول است و ملک اوست
کس ملک کس نبرد در اسلام بی‌نسب
هوش مصنوعی: زیرا دین متعلق به پیامبر است و او صاحب آن است. هیچ‌کس در اسلام بدون نسبت به او نمی‌تواند در قدرت و سلطنت برخوردار شود.
بر دین و خلق مهتر گشتندی این گروه
بومسلم ار نبودی و آن شور و آن جلب؟
هوش مصنوعی: اگر این گروه مسلمان نبودند و آن شور و هیجان را نداشتند، آیا بر دین و خلق برتری می‌یافتند؟
نسبت بدان سبب بگرفتند این گروه
کز جهل می‌ نسب نشناسند از سبب
هوش مصنوعی: این گروه به دلیل نادانی، به یکدیگر نسبت می‌دهند و نمی‌دانند که باید نسب خود را از علت‌های واقعی بشناسند.
زان روز باز دیو بدیشان علَم زده‌ست
وز دیو اهل دین به فغانند و در هرب
هوش مصنوعی: از آن روز که دیو بدبختی بر آن‌ها چیره شده است، اهل دین در حال ناله و فریاد هستند و هر کجا که می‌رویم، آثار این مشکل را مشاهده می‌کنیم.
زیشان جز از محال و خرافات کی شنود
آدینه‌ها و عید، نه شعبان و نه رجب؟
هوش مصنوعی: آن‌ها هیچ چیز جز افسانه‌ها و چیزهای غیرواقعی نمی‌شنوند، نه درباره روزهای جمعه و عیدها، و نه درباره ماه‌های شعبان و رجب.
گر رودْزَن رواست امام و نبیدخوار
اسپی‌ست نیز آنکه کند کودک از قصب
هوش مصنوعی: اگر رودزن (کسی که شراب می‌نوشد) مورد قبول است، امام هم چنین است و در کنار آن، کسی که از نی یا قصب (نوعی ساز) صدای کودکانه‌ای تولید می‌کند نیز مورد تحسین قرار می‌گیرد.
ای حجت خراسان از ننگ این گروه
دین را به شعر مرثیت آور ندب ندب
هوش مصنوعی: ای حجت خراسان، از شرم و ننگ این گروه، دین را به حالت اندوه و مرثیه به تصویر بکش.
وز مغرب آفتاب چون برزد مترس اگر
بیرون کنی تو نیز به یمگان سر از سرب
هوش مصنوعی: زمانی که آفتاب از سمت مغرب طلوع می‌کند، نترس اگر تو هم از دریا سر برآوری.

حاشیه ها

1402/10/24 12:12
امیرحسین صباغی

چرا این شعر در همان بیت اول تکرار قافیه دارد؟ :/

1402/10/24 13:12
Nima.Mmmm

طلب اول به معنای خواستن و درخواست است و طلب دوم فعل امر است و در اصل بطلب به معنای بخواه بوده که به اقتضای وزن شعر حرف ب حذف شده است و چون هر کدام معنای دیگری را میرساند تکرار قافیه محسوب نمیشود.

1402/10/24 15:12
امیرحسین صباغی

در این حد می‌دانم عزیزم. بحث این است که نقش‌های متفاوت این دو، تکرار قافیه را توجیه نمی‌کند. مثلا اگر کسی رفت و آمد را با فعل‌ آمد قافیه کند باز هم تکرار قافیه داریم. حتی قافیه‌کردن بخواب با خواب به معنی اسم تکرار قافیه محسوب می‌شود. این مورد هم بعید می‌دانم کسی در تکراری بودن قافیه‌اش تردید کند.

1402/12/08 00:03
امین

درود بر شما
توضیحی که دوست عزیزمون درباره تفاوت معنا دادند درست است و این خود توجیه کننده عدم تکرار قافیه است. درباره بیت نخستی که شما اشاره کردید، این همان صنعت جناس در قافیه است. حال که اینجا تمایز بین اسم و فعل است. نمونه های فراوانی داریم که هر دو قافیه اسم هستند اما به خاطر معنای متفاوت، شعر را مصون میدارند. بنده به دو مورد از اینها اشاره میکنم:

در خسرو و شیرین:

زمین از سبزه نزهت گاه آهو (حیوان)
هوا از مشک پر خالی ز آهو (عیب، نقص)

بگفت از دل جدا کن عشق شیرین (نام بانو)
بگفتا چون زیم بی جان شیرین (صفت)

وقتی تفاوت در معنای دو واژه که هر دو اسم هستند، موجب صحیح بودن قافیه می‌شود، نمیدانم شما چطور میفرمایید تفاوت معنوی یک اسم با یک فعل توجیه کننده نیست... اگر از منبعی این را خواندید ممنون میشوم اشاره کنید
با درود

1402/12/09 21:03
امیرحسین صباغی

در این ابیاتی که به عنوان شاهد آورده‌اید کلمات هم‌آوا با هم قافیه شده‌اند. ریشۀ لغوی آهوی دشت و آهو به معنی عیب و ایراد اصلا ربطی به هم ندارد و تصادفا شبیه هم تلفظ می‌شوند. طلبیدن مستقیما از روی طلب ساخته شده. عملا این تکرار قافیه است. اگر کسی خواب در نقش اسم را با خواب در نقش فعل قافیه کند قطعا به او ایراد خواهیم گرفت.

1402/12/11 00:03
امین

پس این مطلب شما مختص فعل هاست. من طبق مطالعاتی که داشتم «تفاوت معنایی» برای صحیح بودن دو واژه هم شکل در جایگاه قافیه، کفایت می‌کند. حال میخواهد این تفاوت معنایی در فعل و اسم بودن باشد یا در معنای خود واژه. برای همین عرض کردم که اگر ممکن است منبعی که چنین مطلبی رو در آن مطالعه فرمودید معرفی کنید.