گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲

این جهان خواب است، خواب، ای پور باب
شاد چون باشی بدین آشفته خواب؟
روشنی‌یْ چشم مرا خوش خوش ببرد
روشنیش، ای روشنائی‌یْ چشم باب
تاب و نور از روی من می‌برد ماه
تاب و نورش گشت یکسر پیچ و تاب
پیچ و تابش نور و تاب از من ببرد
تا بماندم تافته بی‌نور و تاب
آفتابم شد به مغرب چون بسی
بر سرم بگذشت تابان آفتاب
جز شکار مردم، ای هشیار پور،
نیست چیزی کار این پرّان عقاب
این عقاب از کوه چون سر برزند
از جهان یکسر برون پرّد غراب
گرد رنج و غم چو بر مردم رسد
زودتر می پیر گردد مرد شاب
چون مرا پیری ز روز و شب رسید
نیست روز و شب همانا جز عذاب
هرچه ناز و خوب کردش گشت چرخ
هم ز گردش زود گردد زشت و خاب
دل بدین آشفته خواب اندر مبند
پیش کو از تو بتابد زو بتاب
زین سراب تشنه‌کش پرهیز کن
تشنگان بسیار کشته‌ست این سراب
روی تازه‌ت زی سراب او منه
تا نریزد زان سراب از رویت آب
گرش بنکوهی ندارد باک و شرم
ورش بنوازی نیابی زو ثواب
گرچه بی‌خیر است گیتی، مرد را
زو شود حاصل به دانش خیر ناب
گرچه خاک و آب، سبز و تازه نیست
سبز از آب و خاک شد تازه سداب
گرچه در گیتی نیابی هیچ فضل
مرد از او فاضل شده‌است و زودیاب
این جهان الفنج‌گاه علم توست
سر مزن چون خر در این خانهٔ خراب
کشت ورزت کرد باید بر زمین
جنگ ناید با زمینت نه عتاب
مردمان چون کودکان بی‌هش‌اند
وین دبیرستانِ علم است از حساب
شغل کودک در دبیرستانش نیست
جز که خواندن یا سؤال و یا جواب
چون نپرسی ز اوستاد خویش تو؟
چونکه نگشائی برو نیکو خطاب؟
زین هزاران شمع که‌آن آید پدید
تا ببندد روی چرخ از شب نقاب
روی خاک و مویِ گردان‌چرخ را
این سیه‌پرده نقاب است و خضاب
نیک بنگر کاندر این خیمهٔ کبود
چون فتاده است، ای پسر، چندین شتاب
گر ز بهر مردم است این، پس چرا
خاک پر مور است و پر مار و ذباب؟
ور همی آباد خواهد خاک را
چونکه ز آبادی فزونستش خراب ؟
جز بر اسپ علم و بَغْلِ جست و جوی
خلق نتواند گذشتن زین عقاب
این همی گوید «بباید جست ازین
تا پدید آید صواب از ناصواب»
وان همی گوید «چنین بیهوده‌ها
دور دار از من، هلا پرکن شراب،
کار دنیا را همان داند که کرد،
رطل پر کن، رود برکش بر رباب،
رطل پر کن وصف عشق دعد گوی
تا چه شد کارش به آخر با رباب»
ای پسر، مشغول این دنیاست خلق
چون به مردار است مشغولی‌یْ کلاب
گر نه گرگی بر ره گرگان مرو
گوسپندت را مران سوی ذئاب
دیو جهلت را به پند من ببند
پند شاید دیو جهلت را طناب
بر فلک باید شدن از راه پند
ای برادر، چون دعای مستجاب

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این جهان خواب است، خواب، ای پور باب
شاد چون باشی بدین آشفته خواب؟
هوش مصنوعی: این دنیا به مانند یک خواب است. ای پسر مرد شاد، چگونه می‌خواهی در چنین خواب آشفته‌ای زندگی کنی؟
روشنی‌یْ چشم مرا خوش خوش ببرد
روشنیش، ای روشنائی‌یْ چشم باب
هوش مصنوعی: روشنی چشمانم به لذت و شادی مرا می‌برد و ای نور، تو روشنایی چشمان پدرم هستی.
تاب و نور از روی من می‌برد ماه
تاب و نورش گشت یکسر پیچ و تاب
هوش مصنوعی: نور و درخشندگی من مانند نوری است که از ماه می‌تابد، اما هنگامی که به من نگاه می‌کنی، آن نور به طرز عجیبی پیچ و تاب می‌خورد و به شکل دیگری درمی‌آید.
پیچ و تابش نور و تاب از من ببرد
تا بماندم تافته بی‌نور و تاب
هوش مصنوعی: درخشندگی و زیبایی نور مرا به خود مشغول کرده است، به طوری که اگر آن باشد، من فراموش می‌کنم و اگر نباشد، تنها و بی‌روح می‌مانم.
آفتابم شد به مغرب چون بسی
بر سرم بگذشت تابان آفتاب
هوش مصنوعی: من همچون خورشیدی هستم که به سمت مغرب می‌رود، زیرا نور و روشنی خورشید بالاخره بر سرم تابید و گذشت.
جز شکار مردم، ای هشیار پور،
نیست چیزی کار این پرّان عقاب
هوش مصنوعی: تنها کاری که این عقاب ماهر انجام می‌دهد، شکار کردن مردم است، ای هوشیار.
این عقاب از کوه چون سر برزند
از جهان یکسر برون پرّد غراب
هوش مصنوعی: این عقاب وقتی از کوه پرچم بلندی بزند، به طور کامل از دنیا خارج می‌شود و برمی‌خیزد.
گرد رنج و غم چو بر مردم رسد
زودتر می پیر گردد مرد شاب
هوش مصنوعی: زمانی که مشقت و درد به سراغ انسان می‌آید، او زودتر از آنچه که انتظار می‌رود، با آثار پیری و کهولت مواجه می‌شود.
چون مرا پیری ز روز و شب رسید
نیست روز و شب همانا جز عذاب
هوش مصنوعی: وقتی که پیری به سراغ من آمده، دیگر برایم تفاوتی بین روز و شب وجود ندارد؛ هر دو برایم فقط درد و رنج را به همراه دارند.
هرچه ناز و خوب کردش گشت چرخ
هم ز گردش زود گردد زشت و خاب
هوش مصنوعی: هرچه زیبایی و ناز و کرشمه به نمایش بگذارد، اما دوران و زمانه به سرعت می‌گذرد و زیبایی‌ها را به زشتی تبدیل می‌کند و خواب و راحت را از انسان می‌گیرد.
دل بدین آشفته خواب اندر مبند
پیش کو از تو بتابد زو بتاب
هوش مصنوعی: دل را به خواب آشفته‌اش در اینجا مشغول نکن، چرا که کسی که از تو دور می‌شود، خود را از تو جدا می‌سازد.
زین سراب تشنه‌کش پرهیز کن
تشنگان بسیار کشته‌ست این سراب
هوش مصنوعی: از این سراب که تشنگی می‌آفریند دوری کن، زیرا بسیاری از کسانی که به آن دل بسته‌اند، بر اثر فریبش جان خود را از دست داده‌اند.
روی تازه‌ت زی سراب او منه
تا نریزد زان سراب از رویت آب
هوش مصنوعی: به چهره‌ی نو و تازه‌ات توجه کن و نگذار که از سراب و خیالات تو، چیزی بر چهره‌ات بریزد و زیبایی‌ات را تحت تأثیر قرار دهد.
گرش بنکوهی ندارد باک و شرم
ورش بنوازی نیابی زو ثواب
هوش مصنوعی: اگر از دشت و کوه چیزی نداشته باشد، نگران و شرمنده نیست، اما اگر او را محبت کنی، پاداشی از او نخواهی گرفت.
گرچه بی‌خیر است گیتی، مرد را
زو شود حاصل به دانش خیر ناب
هوش مصنوعی: هرچند که دنیا به خودی خود فایده‌ای ندارد، اما انسان به وسیله دانش می‌تواند به خوبی‌های واقعی دست یابد.
گرچه خاک و آب، سبز و تازه نیست
سبز از آب و خاک شد تازه سداب
هوش مصنوعی: با وجود اینکه خاک و آب تازگی و سرسبزی ندارند، اما گیاهان از همین خاک و آب زنده و شاداب می‌شوند.
گرچه در گیتی نیابی هیچ فضل
مرد از او فاضل شده‌است و زودیاب
هوش مصنوعی: اگرچه در این دنیا نمی‌تونی هیچ فضیلت خاصی از یک مرد ببینی، اما بدان که او به خاطر فضل خود، از دیگران برتری دارد و به راحتی می‌توان به او دست یافت.
این جهان الفنج‌گاه علم توست
سر مزن چون خر در این خانهٔ خراب
هوش مصنوعی: این دنیا محلی برای یادگیری و کسب علم توست، پس مانند الاغ در این خانه‌ی ویران رفتار نکن و بیهوده وقت خود را هدر نده.
کشت ورزت کرد باید بر زمین
جنگ ناید با زمینت نه عتاب
هوش مصنوعی: اگر خواهی زراعت کنی، باید به زمین توجه کنی. در اینجا، نباید با آن مبارزه کنی یا دلسرد شوی؛ بلکه باید با آن همکاری و سازگاری داشته باشی.
مردمان چون کودکان بی‌هش‌اند
وین دبیرستانِ علم است از حساب
هوش مصنوعی: آدم‌ها مانند کودکان بی‌خبر و ناآگاه هستند و این مکان آموزش و علم به حساب می‌آید.
شغل کودک در دبیرستانش نیست
جز که خواندن یا سؤال و یا جواب
هوش مصنوعی: در مدرسه، وظیفه‌ی کودک تنها خواندن، پرسیدن یا پاسخ دادن است.
چون نپرسی ز اوستاد خویش تو؟
چونکه نگشائی برو نیکو خطاب؟
هوش مصنوعی: چرا از معلم خود نمی‌پرسی؟ چرا به او خوب صحبت نمی‌کنی و در درکش کمک نمی‌کنی؟
زین هزاران شمع که‌آن آید پدید
تا ببندد روی چرخ از شب نقاب
هوش مصنوعی: از میان هزاران شمعی که روشن شده‌اند، نورشان به قدری است که شب را می‌پوشاند و چرخ زمان را از تاریکی می‌رهاند.
روی خاک و مویِ گردان‌چرخ را
این سیه‌پرده نقاب است و خضاب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف جهان و زندگی می‌پردازد. شاعر بیان می‌کند که آنچه ما در دنیای مادی می‌بینیم، مانند خاک و موهای خاکی، تنها نقابی است که بر روی واقعیت‌های عمیق‌تری قرار دارد. به عبارتی دیگر، این دنیا و مظاهر آن، مانند پرده‌ای هستند که زیبایی‌ها و حقایق پنهان را می‌پوشانند و ما را از درک عمیق‌تری از هستی بازمی‌دارند.
نیک بنگر کاندر این خیمهٔ کبود
چون فتاده است، ای پسر، چندین شتاب
هوش مصنوعی: خوب نگاه کن که در این خیمهٔ تاریک چه خبر است، ای پسر، دیگر چرا این‌قدر عجله داری؟
گر ز بهر مردم است این، پس چرا
خاک پر مور است و پر مار و ذباب؟
هوش مصنوعی: اگر هدف از این کار کمک به مردم است، پس چرا زمین پر از مور و مار و مگس است؟
ور همی آباد خواهد خاک را
چونکه ز آبادی فزونستش خراب ؟
هوش مصنوعی: اگر خاک زمین بخواهد آباد شود، چرا این همه ویرانی دارد در حالی که آبادی از ویرانی بیشتر است؟
جز بر اسپ علم و بَغْلِ جست و جوی
خلق نتواند گذشتن زین عقاب
هوش مصنوعی: تنها از روی اسب و درشکه می‌توان به جستجوی افراد رفت و از میان این ناامیدی عبور کرد.
این همی گوید «بباید جست ازین
تا پدید آید صواب از ناصواب»
هوش مصنوعی: این جمله بیان می‌کند که برای رسیدن به حقیقت و درک درست، باید تلاش کرد و از اشتباهات درس گرفت. جستجو و بررسی عمیق ضروری است تا در نهایت از نادرست‌ها، حقایق روشن شود.
وان همی گوید «چنین بیهوده‌ها
دور دار از من، هلا پرکن شراب،
هوش مصنوعی: این فرد می‌گوید: «چنین حرف‌های بی‌فایده را از من دور کن، بگذار شراب را پر کنم.»
کار دنیا را همان داند که کرد،
رطل پر کن، رود برکش بر رباب،
هوش مصنوعی: کسی که در کارهای دنیا ماهر باشد، می‌داند که چه کاری باید انجام دهد. پس به جمع‌آوری و آماده‌سازی بپرداز تا بتوانی از زندگی لذت ببری.
رطل پر کن وصف عشق دعد گوی
تا چه شد کارش به آخر با رباب»
هوش مصنوعی: مقداری از عشق و احساسات را به کلام درآور و بگو که در نهایت چه بر سر او و نوازنده‌اش آمده است.
ای پسر، مشغول این دنیاست خلق
چون به مردار است مشغولی‌یْ کلاب
هوش مصنوعی: ای پسر، مردم به دنیا غرق در کار و زندگی هستند، مانند سگ‌هایی که به دنبال مردار مشغولند.
گر نه گرگی بر ره گرگان مرو
گوسپندت را مران سوی ذئاب
هوش مصنوعی: اگر گرگی در مسیر گرگ‌ها نیست، پس گوسفندت را به سمت گرگ‌ها نران.
دیو جهلت را به پند من ببند
پند شاید دیو جهلت را طناب
هوش مصنوعی: بهتر است که با نصایح و راهنمایی‌های من، نادانی و جهل خود را مهار کنی. شاید این نصیحت‌ها بتواند جهلت را به رنج و زحمت بیندازد و از تو دور کند.
بر فلک باید شدن از راه پند
ای برادر، چون دعای مستجاب
هوش مصنوعی: باید از طریق نصیحت و اندرز، به بلندمرتبه‌ای دست یافت، همانطور که دعای کسی که دعاهایش مستجاب می‌شود.