اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جوانی شد، او را فراموش کن
سر ناتوانی در آگوش کن
هوش مصنوعی: جوانی سپری شده است، او را فراموش کن و حالا در سختیها به آرامش بپرداز.
تو را چند گه تنوشی پوش بود
کنون چند گه جانوشی پوش کن
هوش مصنوعی: تو چند بار به تن و ظاهرت اهمیت میدهی، حالا چند بار به روح و باطن خود بپرداز.
اگر دیبهٔ جان همی بایدت
خرد تار و پود سخن هوش کن
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به عمق جان و روح خود دست یابی، باید به دقت و با فهم به جزئیات سخن بپردازی.
ز نادیدنی چشمها کور ساز
ز بیهودهها گوش مدهوش کن
هوش مصنوعی: از چیزهایی که نمیبینی، خودت را دور نگهدار و از بیهودهها، خود را بیخبر کن.
به دل باش بیدار و خفته به چشم
بشو خویشتن ضد خرگوش کن
هوش مصنوعی: در دل خود هوشیار باش و در ظاهر مانند کسی که خواب است، خود را نمایش بده؛ به گونهای که مانند خرگوش نباشی.
ز گفتار خیر و به دیدار حق
زبان عسکر و چشمها شوش کن
هوش مصنوعی: از سخنان نیک و مشاهده حقیقت، زبانتان را به بیان خوب و چشمانتان را به شادابی و سرزندگی دعوت کنید.
ز چهرت بخوان آنچه یزدان نبشت
نبشت شیاطین فراموش کن
هوش مصنوعی: از چهرهات میتوانم بخوانم که چه چیزهای خوبی در تقدیرت نوشته شده است؛ باور نکن که شیاطین و نیروهای منفی میتوانند بر تو تأثیر بگذارند.
ز حکمت خورش جوی مر جانْت را
دلت معده ساز و دهن گوش کن
هوش مصنوعی: از عقل و دانش بهره ببر و از نعمتهای خداوند لذت ببر. دلت را برای پذیرش زیباییها آماده کن و به آنچه میشنوی و میفهمی توجه کن.
ز دین حکمت آموز و بقراط را
به اندک سخن گنگ و خاموش کن
هوش مصنوعی: از آموزههای دینی حکمت بیاموز و با کمی سخن، بقراط را ساکت کن.
خلالوش جویان دین بیهشاند
تو بیهوش را در خلالوش کن
هوش مصنوعی: افرادی که به دنبال دین و حقیقت هستند، در تلاشهایشان نادان و بیخودند. تو نیز که در مسیر این جستجو هستی، خود را در میان آنها قرار بده و تفکر کن.
اگر نوش تو زهر کرد این فلک
به دانش تو زهر فلک نوش کن
هوش مصنوعی: اگر این دنیا برای تو تلخ و دردناک است، با دانشی که داری، میتوانی تلخیهای آن را به شیرینی بدل کنی.
وگر دوشت از تو به غفلت بجست
بکوش و ز امشب یکی دوش کن
هوش مصنوعی: اگر یادت رفته و از تو غافل شدهام، تلاش کن و از امشب یک یا دو شب را به یاد من بگذران.
حاشیه ها
با همه گرانسنگی سخن پارسی شوربختانه گزافکاری در آوردن واژگان عربی به پارسی آن مایه شده که امروز ما بیشینه وازگان پارسی را فراموش کرده ایم و اندکی هم که مانده چیزی از ان ندانیم سالهاست که استادان بزرگ را میگویم سخنوران بزرگ پارسی پیشتر گشتن و گاشتن گفته اند واژگانی که آنرا میدانید و بزرگان زمان گذشته انرا در سرود خود اورده اند اینک شما آینده گاشتن را صرف کنید با اینهمه راهنمایی دریغا که تا امروز یکی زانان نتوانسته پاسخ دهد این نمیگویم تا برخود بنازم یا سروران را کوچک کنم این گفته و میگویم تا بر زیان انچه بر سر پارسی اورده ایم اگه شویم
چرا استاد دانشگاه ادبیات پارسی نتواند یک فعل ساده پارسی را صرف کند؟(چون انچنان پارسی را زیر تیغ عربی کشته اند که چیزی از پارسی نمانده)
باذی بر اینم که از انچه مانده میتوان پارسی را جانی تازه بخشید و نمونه ان در همین سروده است
تو را چند گه تن وشی پوش بود
کنون چند گه جانوشی پوش کن
در تنوشی و جان وشی یک ریشه کهن پارسی بود که میتواند انرا باز گوید؟