قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۰
چرخ گردنده و اجرام و چهار ارکان
کان جان است، چنین باشد جان را کان
کان جان است که پرجانور است این چرخ
گرچه خود نیست مراین نادره کان را جان
گوهر کان دلم نیز چنین شاید
خوب و هشیار و سخن گوی و معانی دان
نامهای کرد خدا چون به خرد زی تو
نامه را نیست مگر صورت تو عنوان
نیک زین عنوان بندیش و مراد او
همه زین عنوان چون روز همی برخوان
در تن خویش ببین عالم را یکسر
هفتنجم و ده و دو برج و چهار ارکان
تا بدانی که تو باری و جهان تخم است
کیست دهقان تو و تخم تو جز یزدان؟
نه عجب کز تو خطر یافت جهان زیرا
خطر تخم به بار است سوی دهقان
میر بر تخت در ایوانش فرود آرد
چون خردمند و گرامیش بود مهمان
گر نه مهمان خدائی تو تورا ایزد
چون نشانده است در این پر ز چراغ ایوان؟
کیستی، بنگر کز بهر تو میروید
در صدف مرجان، در خاک کهن ریحان؟
کیستی، بنگر کز بهر تو میزاید
مه و خورشید زر و سیم و سرب کیوان؟
مزه اندر شکر و بوی به مشک اندر
هردو از بهر تو مانده است چنین پنهان
خوش و ناخوش که از این خاک همی روید
زین طعام است تو را جمله و زان درمان
تیر سرما را خز است تو را جوشن
آب دریا را کشتی است تو را پالان
تو امیری و فصیحی و تو را رعیت
حیوانند که گنگاند همه ایشان
نیست پوشیده که شاه حیوانی تو
که نه عریانی و ایشان همگان عریان
بنده و کارکنانند تو را گوئی
تو سیلمانی و ایشان همگان دیوان
دیو اگر کارکن بیخرد و دین است
پس حقیقت همه دیواند تو را حیوان
بلکه گر دیو سخن گوید و گم راه است
عامه گمرهتر دیوند همه یکسان
تو چه گوئی، که جهان از قبل اینهاست
که دریغ آید زیشانت همی که دان؟
عامه دیوست، اگر دیو خطا گوید
جز خطا باشد هرگز سخن حیران؟
ابر چون به رزمی شوره فرو بارد
گرچه روشن باشد تیره شود پایان
شو حذردار، حذر، زین یلهگو باره
بل نه گوباره کز این قافلهٔ شیطان
زین قوی قافلهٔ کور و کر، ای خواجه
نتواند که رهد هیچ حکیم آسان
شهر بگذار بدیشان و به دشتان شو
دشت خالی به چون شهره پر از گرگان
بل به زندان درشو خوش بنشین زیرا
صحبت نادان صد ره بتر از زندان
جز که یمگان نرهانید مرا زینها
عدل باراد بر این شهر زمین رحمان
گرچه زندان سلیمان نبی بودهاست
نیست زندان بل باغی است مرا یمگان
مشواد این بقعه، خود نشود، هرگز
تا قیامت به حق آل نبی ویران
خیل ابلیس چو بگرفت خراسان را
جز به یمگان در نگرفت قرار ایمان
ای خردمند، مشو غره بدانک ابلیس
باد کردهاست به خلق اندر شادروان
گرچه نیکو و بلند است و قوی خانه
پست یابیش چو بر برف بود بنیان
دست اندر رسن آل پیمبر زن
تا ز دیوان نرود بر تن تو دستان
تخم هر معصیت، ای پور پدر، جهل است
نارد این تخم بری جز که همه عصیان
تخم بد را چه بود بار مگر هم بد؟
مکر فرعون که پذرفت مگر هامان؟
جهل را از دل تو علم برآرد بیخ
خاک تاریک به خورشید شود رخشان
مردمی کن به طلب دین که بدان دادهاست
ایزدت عمر که تا به شوی، ای نادان
گر ستوری کنی و علم نیاموزی
بر تو تاوان بود این عمر، بلی، تاوان
گر تو را همت بر خواب و خور افتادهاست
گرت گویم که ستوری نبود بهتان
سوی هشیار و خردمند ستوری تو
گر تو را از دین مشغول کند دندان
ای به نان کرده بدل عمر گرامی را
من ندیدم چو تو بیحاصل بازرگان
طمعت گرد جهان خیره همی تازد
گوی گشتهستی، ای پیر، و طمع چوگان
مرد غواص به دریای بزرگ اندر
جان شیرین بدهد بر طمع مرجان
جهد آن کن که از این کان جهان جان را
برگذاری به خرد زین فلک گردان
چه روی از پس این دیو گریزنده
چه زنی پتک بر این سرد و قوی سندان
مر مرا تازه جوانی زپس او شد،
ای جوان گر خبرت هست، چنین خلقان
ای جوان، عبرت از این پیر هم اکنون گیر
از سر سولان بندیش هم از پایان
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فع
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چرخ گردنده و اجرام و چهار ارکان
کان جان است، چنین باشد جان را کان
هوش مصنوعی: این دنیا مانند چرخش یک گردونه است و اجزای آن نیز به نوعی با چهار عنصر اصلی که اساس زندگی را تشکیل میدهند، مرتبط هستند. به این ترتیب، وجود جان و زندگی نیز بستگی به همین عناصر دارد.
کان جان است که پرجانور است این چرخ
گرچه خود نیست مراین نادره کان را جان
هوش مصنوعی: این دنیا مانند چرخی است که به نظر میرسد پر از جان و زندگی است. هرچند خود آن چرخ وجود ندارد، اما همه موجودات زنده در آن به نوعی جان و روح دارند که آنها را زنده نگهمیدارد.
گوهر کان دلم نیز چنین شاید
خوب و هشیار و سخن گوی و معانی دان
هوش مصنوعی: گوهر درون دلم نیز میتواند خوب و باهوش باشد، سخن بگوید و معانی را درک کند.
نامهای کرد خدا چون به خرد زی تو
نامه را نیست مگر صورت تو عنوان
هوش مصنوعی: خدا یک نامه نوشت و این نامه به کوچکترین و نازکترین وجود تو مربوط میشود. هر نامهای که وجود دارد فقط در سایه و تحت عنوان تو معنا پیدا میکند.
نیک زین عنوان بندیش و مراد او
همه زین عنوان چون روز همی برخوان
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شخصی به خاطر نام و عنوانش مورد احترام و محبت قرار میگیرد و آرزوی او نیز به خاطر همین عنوان به وضوح و روشنی مانند روز آشکار است.
در تن خویش ببین عالم را یکسر
هفتنجم و ده و دو برج و چهار ارکان
هوش مصنوعی: در وجود خود به تماشای کل عالم بپرداز، که در آن هفت ستاره، ده نقطه، دوازده نشانه و چهار عنصر اصلی وجود دارد.
تا بدانی که تو باری و جهان تخم است
کیست دهقان تو و تخم تو جز یزدان؟
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که برای درک حقیقی خود و جایگاهتان در جهان، باید به این نکته توجه کنید که زندگی و هستی شما به یک کشاورز و دانههایی که او میکارد وابسته است. و در نهایت، خداوند است که خالق همه چیز و منبع واقعی زندگی شما محسوب میشود.
نه عجب کز تو خطر یافت جهان زیرا
خطر تخم به بار است سوی دهقان
هوش مصنوعی: جهان از تو رنج میبرد و این چیز عجیبی نیست؛ زیرا هر خطری که به وجود میآید، در واقع میتواند به ثمر برسد و برای کشاورز ثمربخش باشد.
میر بر تخت در ایوانش فرود آرد
چون خردمند و گرامیش بود مهمان
هوش مصنوعی: پادشاه با درایت و احترام مهمانش را در ایوان در میآورد، مانند کسی که به مهمانی ارزشمند خوشامد میگوید.
گر نه مهمان خدائی تو تورا ایزد
چون نشانده است در این پر ز چراغ ایوان؟
هوش مصنوعی: اگر تو مهمان خدا نیستی، پس چرا خدا تو را در این چهارچوب روشنایی نشسته است؟
کیستی، بنگر کز بهر تو میروید
در صدف مرجان، در خاک کهن ریحان؟
هوش مصنوعی: به خودت نگاه کن و ببین که برای تو چه چیزهایی در طبیعت به وجود آمده است؛ در صدف، مرجان رشد میکند و در زمینهای قدیمی، ریحان میرویید.
کیستی، بنگر کز بهر تو میزاید
مه و خورشید زر و سیم و سرب کیوان؟
هوش مصنوعی: ببین کیستی، زیرا به خاطر تو ستارهها و خورشید را میآفریند و طلا و نقره و سرب وجود میآورد.
مزه اندر شکر و بوی به مشک اندر
هردو از بهر تو مانده است چنین پنهان
هوش مصنوعی: طعم شیرینی و عطر خوش بوی مشک هر دو به خاطر تو به این شکل پنهان ماندهاند.
خوش و ناخوش که از این خاک همی روید
زین طعام است تو را جمله و زان درمان
هوش مصنوعی: خوب و بدی که از این سرزمین به وجود میآید، همه ناشی از این خوراک است و از همین درک به درمان میرسیم.
تیر سرما را خز است تو را جوشن
آب دریا را کشتی است تو را پالان
هوش مصنوعی: در این بیت به نوعی از دو چیز مختلف اشاره شده است: اولی اینکه سرمای زمستان برای تو همچون تیری است که میتواند به راحتی به تو آسیب برساند، ولی خز (پوشش گرم) میتواند تو را از این آسیب محافظت کند. دومی این است که آب دریا برای تو مانند یک کشتی است که تو را به سمت ایمنی و آرامش هدایت میکند و پالان (پوشش) آن، تو را در این مسیر یاری میدهد. تو باید از این موجودیتها بهره بگیری تا در برابر عوامل مخرب و دشواریها مقاومت کنی.
تو امیری و فصیحی و تو را رعیت
حیوانند که گنگاند همه ایشان
هوش مصنوعی: تو مقام و جایگاه بلندی داری و سخنانت شیوا و روشن است، اما اطرافیانت مانند موجودات بیزبان و ناتواناند که قادر به سخن گفتن نیستند.
نیست پوشیده که شاه حیوانی تو
که نه عریانی و ایشان همگان عریان
هوش مصنوعی: شکی نیست که تو شاه حیوانات هستی، در حالی که تو هیچ نقصی نداری و دیگران همه در وضعیت ضعیفی به سر میبرند.
بنده و کارکنانند تو را گوئی
تو سیلمانی و ایشان همگان دیوان
هوش مصنوعی: تو میگویی که من یک کارگر هستم و بندهات، ولی کارکنان تو همه در واقع دیوان هستند، یعنی اراده و تصمیمگیریشان از خودشان نیست و به نوعی تحت تأثیر تو قرار دارند.
دیو اگر کارکن بیخرد و دین است
پس حقیقت همه دیواند تو را حیوان
هوش مصنوعی: اگر دیو به بیخردی و نادانی خود کار کند و دین را نادیده بگیرد، در این صورت میتوان گفت که حقیقت تمام دیوان به مانند حیوانات است. این یعنی که فقدان عقل و دین آنها را به موجوداتی بیارزش تبدیل میکند.
بلکه گر دیو سخن گوید و گم راه است
عامه گمرهتر دیوند همه یکسان
هوش مصنوعی: اگر شیطان هم سخن بگوید و گمراه باشد، مردم عادی بیشتر در گمراهی خواهند بود و در نهایت همه در این زمینه یکسان هستند.
تو چه گوئی، که جهان از قبل اینهاست
که دریغ آید زیشانت همی که دان؟
هوش مصنوعی: تو چه بگویی وقتی که دنیا از قبل این چیزها بوده و حتی از نقصهای خودتان هم که آنها را میشناسید، پشیمان نیستید؟
عامه دیوست، اگر دیو خطا گوید
جز خطا باشد هرگز سخن حیران؟
هوش مصنوعی: اگر عدهای از مردم (عامه) چیزی را بشنوند که به نظرشان اشتباه است، حتی اگر آن خطا باشد، همیشه در تعجب و حیرت خواهند ماند و هرگز نمیتوانند به درستی آن را درک کنند.
ابر چون به رزمی شوره فرو بارد
گرچه روشن باشد تیره شود پایان
هوش مصنوعی: زمانی که ابرها باران میریزند، حتی اگر روز روشن باشد، ممکن است فضای اطراف تیره و تار شود.
شو حذردار، حذر، زین یلهگو باره
بل نه گوباره کز این قافلهٔ شیطان
هوش مصنوعی: مراقب باش و احتیاط کن، زیرا این سخنان بیپایه و بیدلیل میتواند تو را به ورطهای خطرناک و به شیطان نزدیک کند.
زین قوی قافلهٔ کور و کر، ای خواجه
نتواند که رهد هیچ حکیم آسان
هوش مصنوعی: از این گروه ناتوان و ناپیح، ای آقای من، هیچ حکیمی نمیتواند به آسانی رهایی یابد.
شهر بگذار بدیشان و به دشتان شو
دشت خالی به چون شهره پر از گرگان
هوش مصنوعی: شهر را به آنها واگذار کن و به دشتها برو. محیط خالی دشت را به شهر پر از گرگها ترجیح بده.
بل به زندان درشو خوش بنشین زیرا
صحبت نادان صد ره بتر از زندان
هوش مصنوعی: در این دنیا بهتر است که در زندان خوشحال و آرام باشی تا اینکه با نادانان صحبت کنی، زیرا گفتوگو با نادانان به مراتب بدتر از تحمل زندان است.
جز که یمگان نرهانید مرا زینها
عدل باراد بر این شهر زمین رحمان
هوش مصنوعی: فقط یمگان مرا از این چیزها نرهانید، که عدالت باراد در این سرزمین رحمان است.
گرچه زندان سلیمان نبی بودهاست
نیست زندان بل باغی است مرا یمگان
هوش مصنوعی: هرچند که زندان سلیمان نبی بوده و از آن به عنوان مکانی سخت یاد میشود، اما برای من این زندان به مانند یک باغ است و من در آن احساس آزادی میکنم.
مشواد این بقعه، خود نشود، هرگز
تا قیامت به حق آل نبی ویران
هوش مصنوعی: این مکان مقدس هرگز به حق نسل پیامبر ویران نخواهد شد تا روز قیامت.
خیل ابلیس چو بگرفت خراسان را
جز به یمگان در نگرفت قرار ایمان
هوش مصنوعی: وقتی که جمعیت شیطانی خراسان را زیر فشار قرار داد، فقط در یمگان آرامش ایمان وجود نداشت.
ای خردمند، مشو غره بدانک ابلیس
باد کردهاست به خلق اندر شادروان
هوش مصنوعی: ای فرد دانا، فریب نخور که ابلیس در دلهای مردم نفوذ کرده و آنها را به خوشی و شادی واداشته است.
گرچه نیکو و بلند است و قوی خانه
پست یابیش چو بر برف بود بنیان
هوش مصنوعی: اگرچه بنیاد و ساختار این خانه خوب و محکم است، اما اگر بر روی برف ساخته شده باشد، به زودی دچار فروپاشی میشود.
دست اندر رسن آل پیمبر زن
تا ز دیوان نرود بر تن تو دستان
هوش مصنوعی: دست خود را به ریسمان آل پیامبر گره بزن تا از دست دیوان (نیروهای منفی یا شیطانی) دور بمانی و آسیب نبینی.
تخم هر معصیت، ای پور پدر، جهل است
نارد این تخم بری جز که همه عصیان
هوش مصنوعی: هر گناهی که انجام میشود، ریشهاش در نادانی و ناآگاهی است. هیچ کاری جز عصیان را نمیتوان از این نادانی به دست آورد.
تخم بد را چه بود بار مگر هم بد؟
مکر فرعون که پذرفت مگر هامان؟
هوش مصنوعی: تخمهای بد هیچ نتیجه خوبی نمیدهند و محصولشان همواره بد خواهد بود. آیا مکر و حیله فرعون جز با همکاری هامان میسر بود؟
جهل را از دل تو علم برآرد بیخ
خاک تاریک به خورشید شود رخشان
هوش مصنوعی: نادانی از دل تو کنار میرود و علم و دانش در آن جایگزین میشود، مانند اینکه خاک تیره و تار به نور خورشید روشن و زنده میشود.
مردمی کن به طلب دین که بدان دادهاست
ایزدت عمر که تا به شوی، ای نادان
هوش مصنوعی: خود را دلسوز و جستجوگر دین قرار بده، زیرا خداوند به تو زمانِ زندگی داده تا به این هدف برسی، ای نادان.
گر ستوری کنی و علم نیاموزی
بر تو تاوان بود این عمر، بلی، تاوان
هوش مصنوعی: اگر سوارکاری کنی و دانش نیاموزی، این زندگیات با مشکلی روبهرو خواهد شد، آری، مشکلی بزرگ.
گر تو را همت بر خواب و خور افتادهاست
گرت گویم که ستوری نبود بهتان
هوش مصنوعی: اگر تو هم به خواب و خوراک مشغول هستی، بگویم که هیچ ستارهای به تو نخواهد رسید.
سوی هشیار و خردمند ستوری تو
گر تو را از دین مشغول کند دندان
هوش مصنوعی: اگر تو به سمت شخصی هوشیار و دانا بروی، اما او تو را از دین و ایمان دور کند، در واقع او مانند دندانی است که به تو آسیب میزند.
ای به نان کرده بدل عمر گرامی را
من ندیدم چو تو بیحاصل بازرگان
هوش مصنوعی: تو به خاطر نان و معاش، عمر با ارزش خود را به هدر دادهای، و من هیچگاه مانند تو را ندیدهام که اینگونه در کار تجارت بیثمر و بینتیجه باشی.
طمعت گرد جهان خیره همی تازد
گوی گشتهستی، ای پیر، و طمع چوگان
هوش مصنوعی: جهان به سرعت در حال تغییر است و تو در حال بازی با طمع هستی. ای پیر، متوجه هستی که این طمع مانند چوبی است که در بازی چوگان استفاده میشود.
مرد غواص به دریای بزرگ اندر
جان شیرین بدهد بر طمع مرجان
هوش مصنوعی: مرد غواص برای به دست آوردن مرجانهای ارزشمند، جان خود را در خطر میاندازد و به عمق دریا میرود.
جهد آن کن که از این کان جهان جان را
برگذاری به خرد زین فلک گردان
هوش مصنوعی: تلاش کن که از این دنیای مادی جدا شوی و جان خود را با عقل و درایت از این چرخ و فلک برحذر نگهداری.
چه روی از پس این دیو گریزنده
چه زنی پتک بر این سرد و قوی سندان
هوش مصنوعی: اگر از این موجود ترسناک و بیرحم فرار کنی، به شجاعت و قدرت خودت ارزش میزنی و هیچگاه بر مشکلاتت غلبه نمیکنی. در عوض، اگر بر این چالش سخت و بزرگ با قدرت و اراده بایستی، به موفقیت و پیروزی میرسی.
مر مرا تازه جوانی زپس او شد،
ای جوان گر خبرت هست، چنین خلقان
هوش مصنوعی: شخصی جوانی تازه و شاداب را از پشت سر خود دیده و به جوانی دیگر میگوید: "ای جوان، اگر از این موضوع آگاه هستی، چنین افرادی وجود دارند."
ای جوان، عبرت از این پیر هم اکنون گیر
از سر سولان بندیش هم از پایان
هوش مصنوعی: ای جوان، هماکنون از تجربههای این پیر استفاده کن و زندگی را جدی بگیر، زیرا که زمان در حال گذر است و هر لحظه ممکن است به پایان برسد.