قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۹
ای افسر کوه و چرخ را جوشن
خود تیره به روی و فعل تو روشن
چون باد سحر تو را برانگیزد
دیوی سیهی به لولو آبستن
وانگه که تهی شدی ز فرزندان
چون پنبه شوی به کوه بر خرمن
امروز به آب چشم تو حورا
در باغ بشست سبزه پیراهن
وز گوهر و زر، مخنقه و یاره
در کرد به دست و بست بر گردن
حورا که شنود ای مسلمانان
پرورده به آب چشم آهرمن؟
دشت از تو کشید مفرش وشی
چرخ از تو خزید در خز ادکن
با باد چو بیدلان همی گردی
نه خواب و قرار و نه خور و مسکن
گه همچو یکی پر آتش اژدرها
گه همچو یکی پر آب پرویزن
یک چند کنون لباس بد مهری
از دلت همی بباید آهختن
زیرا که ز دشت باد نوروزی
بربود سپید خلعت بهمن
وامیخته شد به فر فروردین
با چندن سوده آب چون سوزن
اکنون نچرد گوزن بر صحرا
جز سنبل و کرویا و آویشن
بازی نکند مگر به جماشی
با زلف بنفشه عارض سوسن
چون روی منیژه شد گل سوری
سوسن به مثل چو خنجر بیژن
باد سحری به سحر ماهر شد
بربود ز خلق دل به مکر و فن
مفتی و فقیه و عابد و زاهد
گشتند همه دنان به گرد دن
گر بیدل و مست خلق شد یارب
چون است که ماندهام به زندان من
من رانده بهم چو پیش گه باشد
طنبوری و پای کوب و بربطزن
از بهر خدای سوی این دیوان
یکی بنگر به چشم دلت، ای سن
ده جای به زر عمامهٔ مطرب
صد جای دریده موزهٔ مؤذن
حاکم به چراغ در بسی از مستی
از دبهٔ مزگت افگند روغن
زین پایگه زوال هر روزی
سر بر نکند ز مستی آن کودن
ور مرغ بپرد از برش گوید
پری برکن به پیش من بفگن
وز بخل نیوفتد به صد حیلت
از مشت پر ارزنش یکی ارزن
بیرشوت اگر فرشتهای گردی
گرد در او نشایدت گشتن
چون رشوه به زیر زانوش درشد
صد کاج قوی به تارکش برزن
حاکم درخورد شهریان باید
نیکو نبود فرشته در گلخن
نشناسم از این عظیم گو باره
جز دشمن خویش به مثل یک تن
گویند «چرا چو ما نمیباشی
بر آل رسول مصطفی دشمن؟»
گفتار، محمد رسول الله
واندر دل، کینه چون که قارن
دیوانه شده است مردم اندر دین
آن زینسو باز وین از آنسو زن
بیبند نشایدی یکی زینها
گر چند به نرخ زر شدی آهن
ای آنکه به امر توست گردنده
این گنبد پر چراغ بیروزن
از گرد من این سپاه دیوان را
به قدرت و فضل خویش بپراگن
جز آنکه به پیش تو همی نالم
من پیش که دانم این سخن گفتن؟
حاکم به میان خصم و آن من
پیغمبر توست روز پاداشن
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای افسر کوه و چرخ را جوشن
خود تیره به روی و فعل تو روشن
هوش مصنوعی: ای فرمانده کوه و آسمان، تو زرهای تار بر تن داری، اما کارهایت درخشان و روشن است.
چون باد سحر تو را برانگیزد
دیوی سیهی به لولو آبستن
هوش مصنوعی: وقتی که نسیم صبح تو را بیدار کند، موجودی زشت و سیاه همچون دیو به دنبال تو خواهد آمد.
وانگه که تهی شدی ز فرزندان
چون پنبه شوی به کوه بر خرمن
هوش مصنوعی: وقتی که از داشتن فرزندان خالی شدی، مانند پنبهای که در کوه بر روی کاه و خوراک جمع میشود، میشوی.
امروز به آب چشم تو حورا
در باغ بشست سبزه پیراهن
هوش مصنوعی: امروز اشکهای تو مانند حورا، سبزهها را در باغ شستشو داد.
وز گوهر و زر، مخنقه و یاره
در کرد به دست و بست بر گردن
هوش مصنوعی: او از جواهر و طلا، زنجیری درست کرد و آن را به دور گردن خود آویخت.
حورا که شنود ای مسلمانان
پرورده به آب چشم آهرمن؟
هوش مصنوعی: حوری که صدای او را میشنوید، ای مسلمانان، آیا شما را نمیترساند که او از آبی غمانگیز و افسونگر به وجود آمده است؟
دشت از تو کشید مفرش وشی
چرخ از تو خزید در خز ادکن
هوش مصنوعی: دشت به خاطر تو فرش خود را گستراند و آسمان به خاطر تو به آرامی خم شد.
با باد چو بیدلان همی گردی
نه خواب و قرار و نه خور و مسکن
هوش مصنوعی: مثل بیدهای لرزان در باد، در حال گردیدن و چرخش هستی، نه آرامش داری، نه خواب و استراحت پیدا میکنی و نه جایی برای سکون و زندگی.
گه همچو یکی پر آتش اژدرها
گه همچو یکی پر آب پرویزن
هوش مصنوعی: گاهی انسان مانند اژدهایی پرآتش و خشمگین است و گاهی مانند پرویزی که در آب آرام و نرم است.
یک چند کنون لباس بد مهری
از دلت همی بباید آهختن
هوش مصنوعی: کمی از دل خود کینه و ناراحتی را کنار بگذار و به آرامش و مهربانی بگذر.
زیرا که ز دشت باد نوروزی
بربود سپید خلعت بهمن
هوش مصنوعی: چون باد نوروزی از دشت وزید، لباس سفید بهمن را با خود برد.
وامیخته شد به فر فروردین
با چندن سوده آب چون سوزن
هوش مصنوعی: در روز فروردین، زیبایی و طراوت گل ها به شکل زیرکانهای با آبهای زلال ترکیب شده است، مانند سوزن که در پارچهای نرم میدرخشد.
اکنون نچرد گوزن بر صحرا
جز سنبل و کرویا و آویشن
هوش مصنوعی: اکنون دیگر گوشتی در بیابان نمیچرخد جز گیاهان خوشبویی مثل سنبل و بره موم و آویشن.
بازی نکند مگر به جماشی
با زلف بنفشه عارض سوسن
هوش مصنوعی: تنها در صورتی به بازی میپردازد که با موهای شیدای بنفشه و چهرهی زیبا و دلنشین سوسن همراه باشد.
چون روی منیژه شد گل سوری
سوسن به مثل چو خنجر بیژن
هوش مصنوعی: وقتی چهره منیژه مشابه گل زیبای سوسن میشود، مانند خنجری است که به بیژن ضربه میزند.
باد سحری به سحر ماهر شد
بربود ز خلق دل به مکر و فن
هوش مصنوعی: باد سحرگاهی با مهارت خاصی وزید و با فریب و نیرنگ، دل مردم را بهراحتی گرفت.
مفتی و فقیه و عابد و زاهد
گشتند همه دنان به گرد دن
هوش مصنوعی: همهی علمای دین، عابران و زاهدان به دور مال و دنیا جمع شدند.
گر بیدل و مست خلق شد یارب
چون است که ماندهام به زندان من
هوش مصنوعی: اگر فردی بیپروا و سرمست از شادی مردم شده، خداوند، چرا من در این زندان ماندهام؟
من رانده بهم چو پیش گه باشد
طنبوری و پای کوب و بربطزن
هوش مصنوعی: من همچون شخصی طرد شده هستم که در مقابل ساز و پایکوبی دیگران قرار دارم.
از بهر خدای سوی این دیوان
یکی بنگر به چشم دلت، ای سن
هوش مصنوعی: برای خدا به این مجنون نگاهی بینداز با چشم دل، ای سن.
ده جای به زر عمامهٔ مطرب
صد جای دریده موزهٔ مؤذن
هوش مصنوعی: این دو خط به مقایسهی دو نوع حرفه و سبک زندگی متفاوت میپردازد. در اینجا، شخصی به صفتهای دو قشر از جامعه اشاره میکند: یکی هنرمندان و مطربها که به زرق و برق و زیباییهای ظاهری اهمیت میدهند و دیگری مؤذنی که بیشتر به وظیفه و آداب دینی توجه دارد. در واقع، شاعر با کنایه میخواهد بگوید که توجه به زیبایی و هنر در زندگی ارزش بیشتری دارد نسبت به ظواهر و تشریفات مذهبی. بنابراین، او به عمامهای که برای مطربان زینت است اشاره میکند و همچنین به پوشش مؤذن که شاید بیشتر در معرض آسیب و سادگی قرار دارد.
حاکم به چراغ در بسی از مستی
از دبهٔ مزگت افگند روغن
هوش مصنوعی: حاکم در حالی که به خاطر مستی چراغ در دست دارد، روغن را از دبهای که در کنار مشغولیتش است، میریزد.
زین پایگه زوال هر روزی
سر بر نکند ز مستی آن کودن
هوش مصنوعی: هیچ روزی از این جا نمیتواند سر برآورد، چون آن نادان از نوشیدن شراب مست است.
ور مرغ بپرد از برش گوید
پری برکن به پیش من بفگن
هوش مصنوعی: اگر مرغی از بالای سر او پر بزند، میگوید که پرش را به جلو پرتاب کن و پیش من بیاوری.
وز بخل نیوفتد به صد حیلت
از مشت پر ارزنش یکی ارزن
هوش مصنوعی: اگر کسی بخیل باشد، با هر ترفند و راهی که به کار ببرد، تنها میتواند یک دانه ارزن از مشت پرش را بیرون بیاورد.
بیرشوت اگر فرشتهای گردی
گرد در او نشایدت گشتن
هوش مصنوعی: اگر بدون داشتن رشوه، فرشتهای باشی، نمیتوانی در آنجا به گردش درآیی.
چون رشوه به زیر زانوش درشد
صد کاج قوی به تارکش برزن
هوش مصنوعی: زمانی که فساد و رشوهخواری به نفوذ در امور اجتماعی و سیاسی راه مییابد، فساد مانند یک درخت قوی و ریشهدار رشد میکند و به تدریج اثرات منفیاش را در جامعه بروز میدهد.
حاکم درخورد شهریان باید
نیکو نبود فرشته در گلخن
هوش مصنوعی: حاکم باید برای مردم شایسته و شایسته عمل کند و مانند فرشتهای باشد که در جایگاه نیکو زندگی میکند، نه در محیطی آلوده و ناپاک.
نشناسم از این عظیم گو باره
جز دشمن خویش به مثل یک تن
هوش مصنوعی: من نمیتوانم هیچکس را به جز دشمن خود در این دنیای بزرگ بشناسم، مانند یک فرد تنها که در این جمعیت گم شده است.
گویند «چرا چو ما نمیباشی
بر آل رسول مصطفی دشمن؟»
هوش مصنوعی: میگویند: «چرا تو مانند ما بر دشمنان آل رسول خدا نیستی؟»
گفتار، محمد رسول الله
واندر دل، کینه چون که قارن
هوش مصنوعی: گفتار پیامبر محمد (ص) بر زبان جاری است، اما در دل کینهای وجود دارد که مانند قارن است.
دیوانه شده است مردم اندر دین
آن زینسو باز وین از آنسو زن
هوش مصنوعی: مردم به خاطر دین دچار دیوانگی شدهاند؛ از یک طرف به این سو و از طرف دیگر به آن سو منتقل میشوند.
بیبند نشایدی یکی زینها
گر چند به نرخ زر شدی آهن
هوش مصنوعی: باید به یاد داشته باشی که بیقیدی و رها بودن در کارها ناپسند است، حتی اگر چندین چیز با ارزش و گران قیمت به دست آوری.
ای آنکه به امر توست گردنده
این گنبد پر چراغ بیروزن
هوش مصنوعی: ای آن کسی که به فرمان تو، این گنبد پر نور و روشن، بدون روزنهها میچرخد و حرکت میکند.
از گرد من این سپاه دیوان را
به قدرت و فضل خویش بپراگن
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که فردی که صحبت میکند، با توانایی و فضیلت خود، نیروی دیوان و دشمنان را از دور خود پراکنده و دور کند. به عبارتی دیگر، او به قدرت و استعداد خود بر دشمنان غلبه میکند و آنها را فراری میدهد.
جز آنکه به پیش تو همی نالم
من پیش که دانم این سخن گفتن؟
هوش مصنوعی: جز به تو نمیتوانم شکایت کنم، چون میدانم که این حرفها را باید با تو بزنم.
حاکم به میان خصم و آن من
پیغمبر توست روز پاداشن
هوش مصنوعی: حاکم در میان دشمنان من قرار دارد و آن راهنمای من، شبیه پیامبر توست، روزی که پاداشها تقسیم میشوند.
حاشیه ها
1395/11/04 06:02
حسین توفیقی
«صد جای دریده موزهٔ مذن» به «صد جای دریده موزهٔ من» تصحیح شود.
1395/11/06 21:02
حسین توفیقی
خودم به دیوان ناصر خسرو مراجعه کردم و دیدم «موزهٔ مؤذن» است که قاعدتاً باید آن را mo'zan بخوانیم.
1397/03/06 16:06
موسی روستایی
چون باد سحر ترا برانگیزد دیو سیهی به لولو آبستن
دیو سیهی: دیو سیاه آبستن مشبه به ابر است مانند «زنگی حامله» در شعر منوچهری
بسان یکی زنگی حامله شکم کرده هنگام زادن گران
1401/04/12 06:07
جهن یزداد
آمیخته شد به فر فروردین
با چندن سوده آب چون سوزن