گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۲

این گنبد پیروزهٔ بی‌روزن گردان
چون است چو بستان گه و گاهی چو بیابان؟
من خانه نه دیدم نه شنیدم به جز این نیز
یک نیمه بیابان و دگر نیمه گلستان
ناگاه گلستانش پدید آرد گلها
چون گشت بیابانش ز دیدار تو پنهان
این گوی سیه را به میان خانه که آویخت
نه بسته طنابی نه ستونی زده زین‌سان؟
این گوی گران را به هوا بر که نهاده است؟
تا کی به شگفتی بوی از تخت سلیمان؟
این گوی به کردار یکی خوان عظیم است
بنهاده در ایوان پر از نعمت الوان
این خوان در ایوان چو نمودندت بندیش
تا کیست سزاوار بدین خانه و این خوان
زین خوان و از این خانه سوی تو خبری هست؟
ای گشته بر این گوی تو را پشت چو چوگان!
تاچند در این گوی بخواهد نگرستن
این چرخ بدین چشم فروزندهٔ رخشان؟
چشم فلک است این که بدو تیره زمین را
همواره همی بیند این گنبد گردان
کانی است در این گوی پر از گوهر و دانه
زین چشم بر این گوهر مانده است در این کان
جویندهٔ این جوهر را دست چهار است
از تیر و زمستان و ز نیسان و حزیران
این گوهر از این کان چو به یک پایه برآید
کانی دگرش سازند آنگاه ز ارکان
آن کان نخستینت نمودم که زمین است
وین کان دوم نیست مگر هیکل انسان
ای گوهر بی‌رنگ، بدین کان دوم در
رنگی شو و سنگی و ممان عاجز و حیران
چون قیمت یاقوت به آب است تو دانی
کابت سخن است، ای سره یاقوت سخن‌دان
هیکل به تو گشته‌است گرانمایه ازیراک
هیکل صدف توست و درو جان تو مرجان
مرجان تو مرجان خدای است ازیراک
از حکمت و علم آمد مرجان تو را جان
زنهار که مر جان را بی‌جان نگذاری
زیرا که به بیجان نرسد رحمت رحمان
روزی بشکافند مر این تیره صدف را
هان تا نبوی غافل و خفته نروی هان
زنهار چنان کامده‌ای اول، از اینجا
خیره نروی گرسنه و تشنه و عریان
جز سخته و پیموده مخر چیز که نیکوست
کردن ستد و داد به پیمانه و میزان
چیزی به گران هیچ خردمند نخرد
هر گه که بیابد به از آن چیز به ارزان
بستان خدای است، چنان دان که، شریعت
پر غله و پر کشته درختان فراوان
بسیار در این بستان هر گونه درخت است
هم کشتهٔ رحمان و هم از کشتهٔ شیطان
ای ره‌گذری مرد، گرت رغبت باشد
در نعمت و در میوهٔ این نادره بستان
دهقانش یکی فاضل و معروف بزرگ است
در باغ مشو جز که به دستوری دهقان
گر میوه‌ت باید به سوی سیو و بهی شو
منگر سوی بی‌میوه و پر خار مغیلان
چون نخل بلند است سپیدار ولیکن
بسیار فزون دارد در بار برین آن
مرغ است همان طوطی و هم جغد ولیکن
این از در قصر آمد و آن از در ویران
چون ابر بلند است سیه دود ولیکن
از دود جدا گشت سیه ابر به باران
هرچند که در قرطه بود هردو به یک جا
از دامن برتر بود، ای پور، گریبان
هر کس که پدر نام نهد نوح مر او را
کشتیش نباشد که رود بر سر طوفان
چونان که خرد را به میان دو محمد
فرق است به پیغمبری و وحی به فرقان
دهقان و خداوندهٔ این خانه رسول است
سرهنگ بنی آدم و پیغمبر یزدان
هرچند ستمگاران بسیار شده‌ستند
فرزند رسول است بر این باغ نگهبان
گرچه نبود میوهٔ خوش بی‌پشه و کرم
دهقان ندهد باغ به پشه نه به کرمان
هرچند که در خانهٔ تو خانه کند موش
خانه نسپاری تو همی خیره به موشان
در خانهٔ تو موش به سوراخ درون است
او را چه بکار آید کاشانه و ایوان؟
گر موش ندارد خبر از گنبد و ایوان
نادان چه خبر دارد از دین و ز ایمان؟
هرچند که بر منبر نادان بنشیند
هرگز نشود همبر با دانا نادان
گر زاغ سیه باغ ز بلبل بستاند
دستان نتواند زدن و ناورد الحان
از مرد پدید آید حکمت نه ز منبر
خورشید کند عالم پر نور نه سرطان
میدان خدای است قران، هر که سوار است
گو خیز و فراز آی و برون آی به میدان
تا کیست که بر پشتهٔ حرف متشابه
آورد کند اسپش با پویه و جولان
دشوار طلب کردن تاویل کتاب است
کاری است فرو خواندن این نامه بس آسان
با کاه مخور دانه چنین گر نه ستوری
با بوذر گفت این که تو را گفتم سلمان
آن گوز که با پوست خوردندش نبود نفع
با پوست مخور گوز و تن خویش مرنجان
معنی‌ی سخن ایزد پیغمبر داند
بهتان بود ار تو به جز این گوئی، بهتان
بر مشکل این معجزه جز آل نبی را
کس را نبود قوت و نه قدرت و سلطان
چونان که عصا هرگز از آن سان که شنودی
ثعبان نشدی جز به کف موسی عمران
هرچند سخن گوید طوطی نشناسد
آن را که همی گوید هرگز سر و سامان
ای خوانده به صد حیلت و تقلید قران را
مانندهٔ مرغی که بیاموزد دستان
همچو سخن مرغ است این خواندن ناراست
بی‌حاصل و بی‌معنی و بی‌حجت و برهان
از خواندن چیزی که بخوانیش و ندانی
هرگز نشود حاصل چیزیت جز افغان
تشنه‌ت نشود هرگز تا آب نخوردی
هرچند که آب آب همی گوئی هزمان
چون باز نگردی بسوی موسی و هارون
یک‌ره نشوی سیر ز فرعون و ز هامان
گویند که پیغمبر ما امت و دین را
چون رفت ز عالم به فلان داد و به بهمان
پیغمبری ای بی‌خردان ملک الهی است
از ملکت قیصر به و از ملکت خاقان
هرگز ملکی ملک به بیگانه نداده است
شو نامهٔ شاهان جهان پاک فروخوان
با دختر و داماد و نبیره به جهان در
میراث به همسایه دهد هیچ مسلمان؟
یا سوی شما کار نکرده‌است پیمبر
بر قول خداوند جهان داور سبحان!
از بهر چه گوئید چنین خام سخن‌ها؟
ای مغز شما دود زده ز آتش عصیان!
آنگاه شوید آگه از این بیهده گفتار
کز حسرت و غم سنگ بخائید به دندان
آن روز پشیمانی و حسرت نکند سود
آن را که نشد بر بدی امروز پشیمان
حسرت نکند کودک را سود به پیری
هر گه که به خردی بگریزد ز دبستان
هر کس که به تابستان در سایه بخسبد
خوابش نبرد گرسنه شب‌های زمستان
سودی نکند حسرت و تیمار چو افتاد
بیمار به سامره و درمان به بدخشان
از دزد فرومایه نه سلطان و نه حاکم
توبه نپذیرند چو افتاد به زندان
فرزند نبی جای جد خویش گرفته است
وز فخر رسانیده سر تاج به کیوان
آن است گزیده، که خدایش بگزیند
بیهوده چه گوئی سخن بی‌سر و سامان؟
آنجا که به فرمانش پیمبر بنشستی
فرزند وی امروز نشسته است به فرمان
آن را که گزیدی تو خدایش نگزیده‌است
در خلق، ندانی تو به از خالق دیان
ای پیر، خداوند سگی را نپذیرد
هرچند که فربیش کنی، از تو به قربان
قربان تو فرزند رسول است، ره خویش
از حکمت او جوی سوی روضهٔ رضوان
زی درگه او شو که سلیمان زمان است
تا باز رهد جان تو از محنت دیوان
ای بار خدای همه ذریت آدم
با ملک سلیمانی و با حکمت لقمان
آنی که پدید آمد در باغ شریعت
از عدل تو آذار و ز احسان تو نیسان
دین از تو مزین شد و دنیا به تو زیبا
حکمت به تو تازه شد و بدعت به تو خلقان
چون خطبه به نام تو رسانم به سخن بر
از برکت و اقبال تو گل روید و ریحان
چون بنده‌ت «مستنصر بالله» بگوید
پر مشتری و زهره شود بقعت یمگان
از نام تو بگدازد بدخواه تو، گوئی
ماه است مگر نامت و بدخواه تو کتان
گر جمله یکی نامه شود عدل و سعادت
آن نامه نیابد مگر از دست تو عنوان
مر بنده‌ت را دشمن و بدگوی بسی هست
زان بیش کجا هست به درگاه تو مهمان
ای حجت بنشسته به یمگان و سخنهات
در جان و دل ناصبیان گشته چو پیکان
گر خاک خراسانت نپذیرفت مخور غم
خشنودی ایزدت به از خاک خراسان
بر حکمت و بر مدحت اولاد پیمبر
اشعار همی گوی به هر وقت چو حسان
پژمرد بدین شعر تو آن شعر کسائی
«این گنبد گردان که بر آورد بدین سان؟»
بر بحر هزج گفتی و تقطیعش کردی
مفعول مفاعیل مفاعیل فعولان

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این گنبد پیروزهٔ بی‌روزن گردان
چون است چو بستان گه و گاهی چو بیابان؟
هوش مصنوعی: این گنبد آسمانی، با رنگ آبی‌اش که هیچ روزنی ندارد، در برخی مواقع شبیه باغی زیباست و در بعضی دیگر مثل بیابانی خشک و خالی به نظر می‌رسد.
من خانه نه دیدم نه شنیدم به جز این نیز
یک نیمه بیابان و دگر نیمه گلستان
هوش مصنوعی: من تا به حال نه خانه‌ای دیده‌ام و نه شنیده‌ام، جز این که نیمی از زندگی‌ام شبیه بیابان بوده و نیمه دیگر گلستان.
ناگاه گلستانش پدید آرد گلها
چون گشت بیابانش ز دیدار تو پنهان
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی، باغش پر از گل می‌شود، اما وقتی که از دیدار تو دور می‌شود، بیابانش نمایان می‌شود.
این گوی سیه را به میان خانه که آویخت
نه بسته طنابی نه ستونی زده زین‌سان؟
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی اشاره دارد به اینکه گوی سیاهی که در وسط خانه آویخته شده، نه با طناب محکم شده و نه بر روی ستونی قرار دارد. این دو موضوع به وضوح نشان می‌دهند که این گوی در حالتی معلق و بدون قید و شرط قرار دارد. در واقع، این تصویر به نحوی به عدم ثبات و تکیه‌گاهی اشاره دارد.
این گوی گران را به هوا بر که نهاده است؟
تا کی به شگفتی بوی از تخت سلیمان؟
هوش مصنوعی: این توپ سنگین را چه کسی به هوا پرتاب کرده است؟ تا چه زمانی باید از بوی عطر تخت سلیمان شگفت‌زده باشیم؟
این گوی به کردار یکی خوان عظیم است
بنهاده در ایوان پر از نعمت الوان
هوش مصنوعی: این گوی مانند یک سفره بزرگ و رنگارنگ است که در یک ایوان پر از نعمت و خوشگذرانی قرار داده شده است.
این خوان در ایوان چو نمودندت بندیش
تا کیست سزاوار بدین خانه و این خوان
هوش مصنوعی: وقتی در این خانه از تو دعوت کرده‌اند و سفره‌ای گسترده‌اند، باید بدانیم که چه کسی شایسته‌ی نشستن بر این سفره و حضور در این مکان است.
زین خوان و از این خانه سوی تو خبری هست؟
ای گشته بر این گوی تو را پشت چو چوگان!
هوش مصنوعی: آیا از این میز و این مکان خبری از تو هست؟ ای کسی که روی این زمین به مانند مهره‌های بازی حرکت می‌کنی!
تاچند در این گوی بخواهد نگرستن
این چرخ بدین چشم فروزندهٔ رخشان؟
هوش مصنوعی: چقدر می‌خواهی به این دنیا و گردش آن نگاه کنی، در حالی که این چرخ زندگی با زیبایی و درخشندگی‌اش به تو نشان می‌دهد؟
چشم فلک است این که بدو تیره زمین را
همواره همی بیند این گنبد گردان
هوش مصنوعی: چشم آسمان، این گنبد گردان، همیشه زمین تیره را زیر نظر دارد و به آن نگاه می‌کند.
کانی است در این گوی پر از گوهر و دانه
زین چشم بر این گوهر مانده است در این کان
هوش مصنوعی: یک معدن در این کره وجود دارد که پر از جواهرات و دانه‌ها است. این چشم به خاطر این جواهرات در این معدن باقی مانده است.
جویندهٔ این جوهر را دست چهار است
از تیر و زمستان و ز نیسان و حزیران
هوش مصنوعی: کسی که در پی این گوهر ارزشمند است، باید با توجه به دشواری‌هایی که در چهارفصل سال از جمله تابستان، زمستان، بهار و پاییز وجود دارد، تلاش کند.
این گوهر از این کان چو به یک پایه برآید
کانی دگرش سازند آنگاه ز ارکان
هوش مصنوعی: این دُرّ از این معدن وقتی که به یک سطح بیافتد، سنگی دیگر از آن تولید می‌کنند، سپس از نهاد و اساس خود به آن شکل می‌دهند.
آن کان نخستینت نمودم که زمین است
وین کان دوم نیست مگر هیکل انسان
هوش مصنوعی: من ابتدا تو را به چیزی شبیه زمین تشبیه کردم و سپس به این نتیجه رسیدم که چیزی جز وجود و وجود انسانی خودت نیستی.
ای گوهر بی‌رنگ، بدین کان دوم در
رنگی شو و سنگی و ممان عاجز و حیران
هوش مصنوعی: ای جواهر بی‌رنگ، در این مکان دوم خود را رنگین کن و به صورت سنگ درآی، ولی از ناتوانی و سردرگمی پرهیز کن.
چون قیمت یاقوت به آب است تو دانی
کابت سخن است، ای سره یاقوت سخن‌دان
هوش مصنوعی: وقتی قیمت یاقوت به اندازه آب است، تو می‌دانی که منظور من چیست، ای کاردان و آگاه.
هیکل به تو گشته‌است گرانمایه ازیراک
هیکل صدف توست و درو جان تو مرجان
هوش مصنوعی: بدن تو ارزشمند و گرانبهاست، مانند یک صدف زیبا که درونش جان تو مانند مرجان درخشان است.
مرجان تو مرجان خدای است ازیراک
از حکمت و علم آمد مرجان تو را جان
هوش مصنوعی: مرجان تو از جنس خدایی است و به واسطه حکمت و دانش به وجود آمده است. این مرجان برای تو روح و جان بخشیده است.
زنهار که مر جان را بی‌جان نگذاری
زیرا که به بیجان نرسد رحمت رحمان
هوش مصنوعی: مراقب باش که جان خود را بی‌احساس نگذاری، زیرا رحمت خداوند تنها به موجودات زنده می‌رسد.
روزی بشکافند مر این تیره صدف را
هان تا نبوی غافل و خفته نروی هان
هوش مصنوعی: روزی خواهند شکافت این صدف تیره را، تا شاید به یاد نبودی که غافل و بی‌خبر مانده‌ای، بیفتی.
زنهار چنان کامده‌ای اول، از اینجا
خیره نروی گرسنه و تشنه و عریان
هوش مصنوعی: مواظب باش که اینجا آمدی، نباید خیره و دلسرد و بدون نان و آب و پوشش بروی.
جز سخته و پیموده مخر چیز که نیکوست
کردن ستد و داد به پیمانه و میزان
هوش مصنوعی: به جز کارهای دشوار و راه‌های پرفراز و نشیب، هیچ چیز ارزشمند نیست. انجام کارهای خوب باید بر اساس اندازه‌گیری و سنجش دقیق باشد.
چیزی به گران هیچ خردمند نخرد
هر گه که بیابد به از آن چیز به ارزان
هوش مصنوعی: هیچ فرد باهوشی چیزی را به قیمت بالا نمی‌خرد، هر زمان که چیزی بهتر و با ارزش‌تر را به قیمت مناسب‌تر پیدا کند.
بستان خدای است، چنان دان که، شریعت
پر غله و پر کشته درختان فراوان
هوش مصنوعی: باغی که در آن هستی، مملو از نعمت‌های خداوند است. بدان که قوانین و اصول حاکم بر این باغ، پر از ثمر و برکت است و درختان بسیار زیادی در آن وجود دارند.
بسیار در این بستان هر گونه درخت است
هم کشتهٔ رحمان و هم از کشتهٔ شیطان
هوش مصنوعی: در این باغ، درختان بسیار وجود دارند که برخی از آنها نتیجهٔ رحمت و لطف الهی هستند و برخی دیگر از عواقب و تأثیرات منفی شیطان.
ای ره‌گذری مرد، گرت رغبت باشد
در نعمت و در میوهٔ این نادره بستان
هوش مصنوعی: ای مردی که در حال عبوری، اگر تمایل داری از نعمت و میوه‌های این باغ ارزشمند بهره‌مند شوی، اقدام کن.
دهقانش یکی فاضل و معروف بزرگ است
در باغ مشو جز که به دستوری دهقان
هوش مصنوعی: یک کشاورز در باغ وجود دارد که فردی دانشمند و مشهور است. پس در این باغ فقط باید طبق دستورات او عمل کرد.
گر میوه‌ت باید به سوی سیو و بهی شو
منگر سوی بی‌میوه و پر خار مغیلان
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی میوه‌ای به دست بیاوری، باید به سمت باغی بروی که در آن میوه‌دار و زیباست. به سمت جایی نرو که بی‌میوه و پر از خار و آزار است.
چون نخل بلند است سپیدار ولیکن
بسیار فزون دارد در بار برین آن
هوش مصنوعی: نخل به خاطر بلندی‌اش شناخته می‌شود، اما سپیدار هم در مقایسه با آن، دارای بار بیشتری است.
مرغ است همان طوطی و هم جغد ولیکن
این از در قصر آمد و آن از در ویران
هوش مصنوعی: پرنده‌ها از نظر نوع یکی هستند، اما یکی از در قصر وارد شده و دیگری از در یک خرابه.
چون ابر بلند است سیه دود ولیکن
از دود جدا گشت سیه ابر به باران
هوش مصنوعی: ابرهای سیاه و بلندی که شبیه دود به نظر می‌آیند، اما به تدریج از آن دود جدا می‌شوند و به باران تبدیل می‌شوند.
هرچند که در قرطه بود هردو به یک جا
از دامن برتر بود، ای پور، گریبان
هوش مصنوعی: هرچند که هر دوی شما در یک مکان حضور دارید، اما یکی از شما در مقام بالاتری قرار دارد، ای پسر، پس خودت را بهتر نشان بده.
هر کس که پدر نام نهد نوح مر او را
کشتیش نباشد که رود بر سر طوفان
هوش مصنوعی: هر کسی که نسبت به پدرش احترام نگذارد و نامش را بر زبان نیاورد، به مانند این است که در حالی که در اوج بحران و طوفان قرار دارد، نمی‌تواند از آن عبور کند و دچار مشکل خواهد شد.
چونان که خرد را به میان دو محمد
فرق است به پیغمبری و وحی به فرقان
هوش مصنوعی: به مانند تفاوتی که بین انسان‌های خردمند وجود دارد، تفاوتی نیز بین مقام پیامبری و وحی الهی در نزد دو شخصیت محمد هست.
دهقان و خداوندهٔ این خانه رسول است
سرهنگ بنی آدم و پیغمبر یزدان
هوش مصنوعی: کشاورز و صاحب‌خانه، اینجا پیامبر است. او رئیس و بزرگ‌مرد انسان‌ها و نماینده خداوند است.
هرچند ستمگاران بسیار شده‌ستند
فرزند رسول است بر این باغ نگهبان
هوش مصنوعی: با وجود اینکه ستمگران زیادی وجود دارند، اما فرزند پیامبر در این دنیا مانند نگهبانی از باغ است.
گرچه نبود میوهٔ خوش بی‌پشه و کرم
دهقان ندهد باغ به پشه نه به کرمان
هوش مصنوعی: گرچه باغ میوه‌ای خوش نداشت، اما کشاورز به خاطر وجود پشه و کرم، باغ را به کسی نمی‌دهد.
هرچند که در خانهٔ تو خانه کند موش
خانه نسپاری تو همی خیره به موشان
هوش مصنوعی: هرچند که در خانه‌ات موش‌ها زندگی می‌کنند، تو بی‌توجه به آن‌ها به نظاره‌ی موش‌ها نشسته‌ای و آن‌ها را نادیده گرفته‌ای.
در خانهٔ تو موش به سوراخ درون است
او را چه بکار آید کاشانه و ایوان؟
هوش مصنوعی: در خانهٔ تو، موش در سوراخ پنهان شده است. او را چه فایده دارد که خانه و ایوان داشته باشد؟
گر موش ندارد خبر از گنبد و ایوان
نادان چه خبر دارد از دین و ز ایمان؟
هوش مصنوعی: اگر موش به هیچ‌وجه از محیط خود، مانند گنبد و ایوان، خبر ندارد، پس انسان نادان چگونه می‌تواند از دین و ایمان مطلع باشد؟
هرچند که بر منبر نادان بنشیند
هرگز نشود همبر با دانا نادان
هوش مصنوعی: هرچند که فرد نادانی بر منبر بنشیند و صحبت کند، اما هرگز نمی‌تواند هم‌پایه و هم‌رتبه با آگاهان شود.
گر زاغ سیه باغ ز بلبل بستاند
دستان نتواند زدن و ناورد الحان
هوش مصنوعی: اگر زاغ سیاه از بلبل باغ بخواهد، نمی‌تواند آواز خوش او را ببیند و سرودهایش را تکرار کند.
از مرد پدید آید حکمت نه ز منبر
خورشید کند عالم پر نور نه سرطان
هوش مصنوعی: حکمت از درون انسان بیرون می‌آید و نه از منبر خورشید. این حکمت بر جهان نور می‌افشاند و برتری آن به مراتب بیشتر از دیگر چیزهاست.
میدان خدای است قران، هر که سوار است
گو خیز و فراز آی و برون آی به میدان
هوش مصنوعی: قرآن کتابی است که به ما آموزش می‌دهد و هر کسی که قدرت و شجاعت دارد، باید آماده باشد که در این عرصه حاضر شود و فعالیت کند.
تا کیست که بر پشتهٔ حرف متشابه
آورد کند اسپش با پویه و جولان
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این مفهوم می‌پردازد که تا چه زمانی می‌توان بر روی موضوعات مشابه و تکراری تأکید کرد و منتظر جستجو و حرکت در مسیر جدید بود. به نوعی، به نیاز به پیشرفت و فرار از یکنواختی اشاره دارد.
دشوار طلب کردن تاویل کتاب است
کاری است فرو خواندن این نامه بس آسان
هوش مصنوعی: ترجمه این بیت به زبان ساده این است که تلاش برای فهم عمیق و تفسیر کتاب‌ها کار سخت و پیچیده‌ای است، اما خواندن خود نوشته یا نامه‌ای که در دست داریم، کار آسانی است.
با کاه مخور دانه چنین گر نه ستوری
با بوذر گفت این که تو را گفتم سلمان
هوش مصنوعی: اگر با کاه دانه‌ها را مخلوط کنی، به این معناست که چیزی با ارزش را تلف می‌کنی. همچنین، اگر بخواهی این موضوع را با بوذر (شخصی در داستان) در میان بگذاری و به او بگویی، باید دقت کنی که نکاتی را که به تو گفته‌اند به خاطر بسپاری و عمل کنی.
آن گوز که با پوست خوردندش نبود نفع
با پوست مخور گوز و تن خویش مرنجان
هوش مصنوعی: اگر کسی را که پوستش را خورده‌اند، به حال خود رها کن، زیرا در خوردن پوست هیچ سودی نیست. خودت را به زحمت نینداز و به دردسر نینداز.
معنی‌ی سخن ایزد پیغمبر داند
بهتان بود ار تو به جز این گوئی، بهتان
هوش مصنوعی: معنی کلام خدا را فقط پیامبر می‌داند و اگر تو غیر از این بگویی، آن دروغ است.
بر مشکل این معجزه جز آل نبی را
کس را نبود قوت و نه قدرت و سلطان
هوش مصنوعی: هیچ کس جز خاندان پیامبر توانایی و قدرت انجام این کار شگفت‌انگیز را نداشت.
چونان که عصا هرگز از آن سان که شنودی
ثعبان نشدی جز به کف موسی عمران
هوش مصنوعی: همان‌طور که عصا هرگز به شکل مار تبدیل نشد، جز از طریق دست موسی، تو هم به طریقی خاص می‌توانی به قدرت و توانایی‌های خود دست یابی.
هرچند سخن گوید طوطی نشناسد
آن را که همی گوید هرگز سر و سامان
هوش مصنوعی: هرچند طوطی سخن بگوید، اما هیچ‌کس نمی‌تواند مفهوم کلام او را درک کند و او همواره بی‌نظم و بی‌سامان است.
ای خوانده به صد حیلت و تقلید قران را
مانندهٔ مرغی که بیاموزد دستان
هوش مصنوعی: ای کسی که با نیرنگ و تقلید، قرآن را می‌خوانی، مثل مرغی هستی که تنها به تقلید از دستان دیگران آموزش دیده است.
همچو سخن مرغ است این خواندن ناراست
بی‌حاصل و بی‌معنی و بی‌حجت و برهان
هوش مصنوعی: این نوع خواندن شبیه صحبت‌های پرنده است و هیچ نتیجه‌ای ندارد؛ بی‌فایده و فاقد معنا و دلیل است.
از خواندن چیزی که بخوانیش و ندانی
هرگز نشود حاصل چیزیت جز افغان
هوش مصنوعی: اگر چیزی را بخوانی که معنایش را نفهمی، هیچ بهره‌ای از آن نمی‌بری جز درد و ناله.
تشنه‌ت نشود هرگز تا آب نخوردی
هرچند که آب آب همی گوئی هزمان
هوش مصنوعی: هرگز تشنه‌ات نمی‌شود تا زمانی که آب ننوشی، حتی اگر به دیگران بگویی که آب واقعاً وجود دارد.
چون باز نگردی بسوی موسی و هارون
یک‌ره نشوی سیر ز فرعون و ز هامان
هوش مصنوعی: اگر به سمت موسی و هارون بازنگردی، هرگز نمی‌توانی از فرعون و هامان دور شوی.
گویند که پیغمبر ما امت و دین را
چون رفت ز عالم به فلان داد و به بهمان
هوش مصنوعی: می‌گویند که پیامبر ما، وقتی از این دنیا رفت، دین و پیروان خود را به فلان و به‌مان سپرد.
پیغمبری ای بی‌خردان ملک الهی است
از ملکت قیصر به و از ملکت خاقان
هوش مصنوعی: پیامبری که عقل و خرد را درک نمی‌کند، متعلق به ملک خدایی است که از قلمرو قیصر و از سرزمین خاقان فراتر است.
هرگز ملکی ملک به بیگانه نداده است
شو نامهٔ شاهان جهان پاک فروخوان
هوش مصنوعی: هیچ ملکتی هرگز سرزمین خود را به بیگانه‌ای واگذار نکرده است، پس نامهٔ پادشاهان جهان را با دقت مطالعه کن.
با دختر و داماد و نبیره به جهان در
میراث به همسایه دهد هیچ مسلمان؟
هوش مصنوعی: آیا هیچ مسلمانى می‌تواند دارایی‌اش را به همسایه‌اش بدهد و به دختر، داماد و نوه‌اش چیزی ندهد؟
یا سوی شما کار نکرده‌است پیمبر
بر قول خداوند جهان داور سبحان!
هوش مصنوعی: برخی از مردم به سوی شما آمده‌اند، در حالی که پیامبر طبق وعده خداوندی که داور و پاک است، به آن‌ها کاری نکرده است.
از بهر چه گوئید چنین خام سخن‌ها؟
ای مغز شما دود زده ز آتش عصیان!
هوش مصنوعی: چرا چنین سخنان بی‌پایه و اساسی می‌گویید؟ ای کسانی که فکر شما تحت تأثیر آتش نافرمانی قرار گرفته است!
آنگاه شوید آگه از این بیهده گفتار
کز حسرت و غم سنگ بخائید به دندان
هوش مصنوعی: سپس متوجه خواهید شد که این سخنان بی‌فایده است، زیرا از اندوه و حسرت چنان به درد آمده‌اید که مانند سنگی زیر دندان احساس درد می‌کنید.
آن روز پشیمانی و حسرت نکند سود
آن را که نشد بر بدی امروز پشیمان
هوش مصنوعی: کسی که امروز از کارهای بد خود پشیمان نیست، بهتر است در روزهای آینده از پشیمانی و حسرت دور باشد.
حسرت نکند کودک را سود به پیری
هر گه که به خردی بگریزد ز دبستان
هوش مصنوعی: کودک هیچ‌گاه به سود پیری حسرت نمی‌خورد، زیرا هرگاه که احساس کند از دبستان فاصله می‌گیرد و به سوی خردسالی می‌رود.
هر کس که به تابستان در سایه بخسبد
خوابش نبرد گرسنه شب‌های زمستان
هوش مصنوعی: هر کسی که در تابستان در سایه استراحت کند و خوابش ببرد، در شب‌های سرد زمستان با گرسنگی روبرو خواهد شد.
سودی نکند حسرت و تیمار چو افتاد
بیمار به سامره و درمان به بدخشان
هوش مصنوعی: حسرت و درد و غم هیچ فایده‌ای ندارد وقتی کسی بیمار می‌شود و در محلی مانند سامره به سر می‌برد، در حالی که علاج او در جایی دور مانند بدخشان است.
از دزد فرومایه نه سلطان و نه حاکم
توبه نپذیرند چو افتاد به زندان
هوش مصنوعی: هرگز نباید از دزد بی‌مایه، که نه سلطان است و نه حاکم، به‌دنبال توبه و اصلاح بشود، زمانی که به زندان افتاده است.
فرزند نبی جای جد خویش گرفته است
وز فخر رسانیده سر تاج به کیوان
هوش مصنوعی: فرزند پیامبر مقام و جایگاه جد خود را به دست آورده و به آسمان غرور و افتخار را هدیه داده است.
آن است گزیده، که خدایش بگزیند
بیهوده چه گوئی سخن بی‌سر و سامان؟
هوش مصنوعی: چیزی که برگزیده است، همان چیزی است که خداوند آن را انتخاب کرده است؛ پس چرا بیهوده درباره چیزهای بی‌معنا و بی‌هدف سخن بگوییم؟
آنجا که به فرمانش پیمبر بنشستی
فرزند وی امروز نشسته است به فرمان
هوش مصنوعی: در جایی که پیامبر بر اساس فرمان الهی نشسته بود، امروز فرزند او نیز به همان فرمان نشسته است.
آن را که گزیدی تو خدایش نگزیده‌است
در خلق، ندانی تو به از خالق دیان
هوش مصنوعی: آن کسی که تو انتخاب کرده‌ای، در واقع خداوند او را انتخاب نکرده است؛ در دنیا کسی را نمی‌دانی که بهتر از خالق عالم باشد.
ای پیر، خداوند سگی را نپذیرد
هرچند که فربیش کنی، از تو به قربان
هوش مصنوعی: ای پیر، خداوند هرگز سگی را نخواهد پذیرفت، حتی اگر تو آن را چاق و فربه کنی، من از تو به خاطر این کار قربانی می‌شوم.
قربان تو فرزند رسول است، ره خویش
از حکمت او جوی سوی روضهٔ رضوان
هوش مصنوعی: ای محبوب، تو فرزند پیامبر هستی و بهتر است که راهت را از دانش و حکمت او بیاموزی و به سوی بهشت و نعمت‌های خداوند حرکت کنی.
زی درگه او شو که سلیمان زمان است
تا باز رهد جان تو از محنت دیوان
هوش مصنوعی: به در خانۀ او برو که اگر مانند سلیمان بزرگ باشد، جان تو از درد و رنج آزاد خواهد شد.
ای بار خدای همه ذریت آدم
با ملک سلیمانی و با حکمت لقمان
هوش مصنوعی: ای پروردگار همه نسل‌های آدم، با قدرت سلیمان و حکمت لقمان.
آنی که پدید آمد در باغ شریعت
از عدل تو آذار و ز احسان تو نیسان
هوش مصنوعی: زمانی که در باغ شریعت از انصاف و عدل تو آثاری بوجود آمد، از نیکی و احسان تو نیز نشانه‌هایی نمایان گشت.
دین از تو مزین شد و دنیا به تو زیبا
حکمت به تو تازه شد و بدعت به تو خلقان
هوش مصنوعی: دین به وسیله تو جلا یافت و این دنیا به زیبایی تو درآمد. حکمت به واسطه تو نو شد و بدعت‌ها به وسیله تو شکل گرفتند.
چون خطبه به نام تو رسانم به سخن بر
از برکت و اقبال تو گل روید و ریحان
هوش مصنوعی: وقتی که نام تو را در سخن بیان می‌کنم، برکت و خوش‌اقبالی تو باعث می‌شود که گل و گیاهان خوشبو رشد کنند.
چون بنده‌ت «مستنصر بالله» بگوید
پر مشتری و زهره شود بقعت یمگان
هوش مصنوعی: وقتی که بنده‌ات، مستنصر بالله، یعنی درخواست کمک از خداوند می‌کند، زمین یمگان پر از مشتری و فراوانی می‌شود و مانند زهره (سیاره زیبا) درخشان و سرسبز می‌گردد.
از نام تو بگدازد بدخواه تو، گوئی
ماه است مگر نامت و بدخواه تو کتان
هوش مصنوعی: بدخواه تو چنان از نام تو رنج می‌برد که گویی نور ماه تو را می‌بیند و او مانند کتان سست و ضعیف است.
گر جمله یکی نامه شود عدل و سعادت
آن نامه نیابد مگر از دست تو عنوان
هوش مصنوعی: اگر همگان یک نامه واحد شوند، عدالت و سعادت آن نامه تنها از دستان تو می‌تواند نشأت بگیرد.
مر بنده‌ت را دشمن و بدگوی بسی هست
زان بیش کجا هست به درگاه تو مهمان
هوش مصنوعی: محتاج تو بسیارند که دشمن و بدگوی بنده‌ات زیاد است، اما در درگاه تو مهمان کمیاب است.
ای حجت بنشسته به یمگان و سخنهات
در جان و دل ناصبیان گشته چو پیکان
هوش مصنوعی: ای حجت بزرگ که در یمگان نشسته‌ای، سخنان تو در دل و جان دشمنان به شدت تاثیر گذاشته و همچون تیر به آنها نشانه گرفته است.
گر خاک خراسانت نپذیرفت مخور غم
خشنودی ایزدت به از خاک خراسان
هوش مصنوعی: اگر خاک خراسان تو را نپذیرد، نگران نباش؛ خوشنودی خداوند از خاک خراسان بهتر است.
بر حکمت و بر مدحت اولاد پیمبر
اشعار همی گوی به هر وقت چو حسان
هوش مصنوعی: به حکمت و ستایش فرزندان پیامبر اشعاری می‌سرایم، همان‌طور که حسان در هر لحظه می‌کرد.
پژمرد بدین شعر تو آن شعر کسائی
«این گنبد گردان که بر آورد بدین سان؟»
هوش مصنوعی: شعرت باعث افسردگی و ناراحتی من شده است. این گنبد آسمان که به این شکل بر افراشته شده، چه کسی آن را برافراشت؟
بر بحر هزج گفتی و تقطیعش کردی
مفعول مفاعیل مفاعیل فعولان
هوش مصنوعی: در مورد وزن شعر، به نظر می‌رسد که شما در مورد یک نوع وزن ادبی خاص صحبت می‌کنید که به هزج تعلق دارد. این وزن به ما می‌گوید که چگونه می‌توانیم واژگان را به گونه‌ای ترتیب دهیم که زیبا و موزون باشند. هر بخش از این وزن به نوعی شبیه به یک الگو یا نقشه است که به ما کمک می‌کند تا در نوشتن شعر ساختاری منظم و هارمونیک داشته باشیم.

حاشیه ها

1399/01/01 06:04

گویند که پیغمبر ما امت و دین را
چون رفت ز عالم به فلان داد و به بهمان
پیغمبری ای بی‌خردان ملک الهی است
از ملکت قیصر به و از ملکت خاقان