گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۱

چند کنی جای چنین به گزین؟
چون نروی سوی سرائی جز این؟
چند نشینی تو؟ که رفتند پاک
همره و یارانت، هلا برنشین
چند کنی صحبت دنیا طلب؟
صحبت یاری به ازین کن گزین
مهر چنین خیره چه داری برانک
بر تو همی دارد همواره کین؟
بچهٔ خاکی و نبیرهٔ فلک
مادر زیرین و پدرت از برین
چونکه زمینی نشود بر فلک
چند بود آن فلکی بر زمین؟
نیک نگه کن که حکیم علیم
چونت ببسته‌است به بندی متین!
چند در این بند به گشی چنین
دامن دنیا بکشی واستین؟
سوی تو جان ماهی و تنت آبگیر
صورت بسته است همانا چنین
ترسان گشتی که چنینی به زار
گرت برآرند از این پارگین
جهل نموده است تو را این خیال
جز که چنین گفت یکی پیش بین؟
گفت که «تو زنده‌تر آنگه شوی
که‌ت برهانند از این تیره طین»
بلکه به زندانی چونان که گفت
مه ز رسولان خدای اجمعین
این فلک زود رو، ای مردمان،
صعب حصاری است بلند و حصین
بر دل و بر وهم جهان چرخ را
زندان کرده است جهان‌آفرین
تا نشناسد که برون زین فلک
چیست به اندیشهٔ کس آفرین
وهم گران را که برون است ازین
راست بدیدی و به عین‌الیقین
خلق بدان عالم منکر شدی
سست شدی بر دلشان بند حین
جز به چنین صنع نیامد درست
وعدهٔ بستان پر از حور عین
تا نبری ظن که مگر منکر است
نعمت آن عالم را بو معین
نیست درین هیچ خلاقی که نیست
جز که بر این گونه جهان مهین
نیست چنین مرده که این عالم است
وصف چنین کردش روح‌الامین
جای خور و خواب تو این است و بس
آن نه چنین است مکان و مکین
آرزوی خویش بباید درو
هر کسی از خلق مهین و کهین
گر تو درو گرسنه و تشنه‌ای
مرغ مسمن خور و ماء معین
من نه همی طاعت ازان دارمش
تا می و شیرم دهد و انگبین
رنجگی تشنه نخواهم نه آب
بی‌سفرم نیست به کار اسپ و زین
کار ستور است خور و خفت و خیز
شو تو بخور، چون کنی ابرو بچین؟
نیستی آگاه تو هیچ از بهشت
خور چه کنی گر نه خری راستین؟
نیستی آگاه به حق خدای
بیهده دانی که نخوردم یمین
بر نشوی تو به جهان برین
تات همی دیو بود هم نشین
گر همی اندر دین رغبت کنی
دور کند داس جهان پوستین
روی به دریا نه اگر گوهر است
آرزوی جانت و در ثمین
گر در دانش به تو بربسته گشت
من بگشایم ز در آن زوپرین
تا نشناسی تو لطیف از کثیف
مانده‌ای اندر قفس آهنین
کی رسد این علم به یاران دیو؟
خیره برآتش ندمد یاسمین
هیچ شنیدی که چه گفتت رسول
بار خدای و شرف المرسلین؟
گفت «بباید جستن علم را
گر نبود جایگهش جز به چین»
خانهٔ اسرار خدای است امام
روح امین است مرو را قرین
تا تو نگیری رسن عهد او
دست نشوید ز تو دیو لعین
علم کجا باشد جز نزد او؟
شیر کجا باشد جز در عرین؟
هر که سوی حضرت او کرد روی
زهره بتابدش و سهیل از جبین
از رهی و حجت او خوان برو
هر سحر، ای باد، هزار آفرین

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چند کنی جای چنین به گزین؟
چون نروی سوی سرائی جز این؟
هوش مصنوعی: چند بار می‌خواهی در انتخاب جای بهتر تردید کنی؟ وقتی که به جز اینجا، به خانه دیگری نمی‌روی؟
چند نشینی تو؟ که رفتند پاک
همره و یارانت، هلا برنشین
هوش مصنوعی: چقدر باید در اینجا بمانی؟ دوستان و همراهانت به روشنی و آرامی رفتند، حالا وقت آن است که تو هم حرکت کنی و از جا برخیزی.
چند کنی صحبت دنیا طلب؟
صحبت یاری به ازین کن گزین
هوش مصنوعی: چند بار می‌خواهی درباره‌ی دنیا و انسان‌های دنیا طلب صحبت کنی؟ بهتر است به جای این، صحبت از یاری و دوستی را انتخاب کنی.
مهر چنین خیره چه داری برانک
بر تو همی دارد همواره کین؟
هوش مصنوعی: چرا با این عشق و محبت، همیشه در دل تو کینه‌ای وجود دارد؟
بچهٔ خاکی و نبیرهٔ فلک
مادر زیرین و پدرت از برین
هوش مصنوعی: تو فرزند خاک و نوه آسمان هستی، مادرت از زمین و پدرت از آسمان آمده‌اند.
چونکه زمینی نشود بر فلک
چند بود آن فلکی بر زمین؟
هوش مصنوعی: اگر زمین نتواند بر آسمان استقرار یابد، پس آسمان چه ارزش و جایگاهی بر زمین خواهد داشت؟
نیک نگه کن که حکیم علیم
چونت ببسته‌است به بندی متین!
هوش مصنوعی: خوب دقت کن که یک حکیم دانا تو را با رشته‌ای محکم به خود بسته است!
چند در این بند به گشی چنین
دامن دنیا بکشی واستین؟
هوش مصنوعی: چند بار می‌خواهی از دنیا دست بکشی و به این دنیا وابسته باشی؟
سوی تو جان ماهی و تنت آبگیر
صورت بسته است همانا چنین
هوش مصنوعی: به سمت تو، روح من مانند ماهی و بدنم مانند آبگیر، در انتظار تو به دام افتاده است. واضح است که این وضعیت این‌گونه است.
ترسان گشتی که چنینی به زار
گرت برآرند از این پارگین
هوش مصنوعی: نگران نباش، اگر تو را به این حال و وضعیت درآورند، جای نگرانی نیست.
جهل نموده است تو را این خیال
جز که چنین گفت یکی پیش بین؟
هوش مصنوعی: این خیال تو، تنها ناشی از نادانی است. مگر نه اینکه کسی پیش از این گفته بود؟
گفت که «تو زنده‌تر آنگه شوی
که‌ت برهانند از این تیره طین»
هوش مصنوعی: او گفت: «تو وقتی زنده‌تر می‌شوی که از این خاک تاریک و کدر رها شوی.»
بلکه به زندانی چونان که گفت
مه ز رسولان خدای اجمعین
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شما باید به زندانی که پیامبران خداوند از آن سخن می‌گویند، توجه کنید. به عبارت دیگر، باید درک کنید که زندان فقط یک مکان فیزیکی نیست، بلکه می‌تواند نمادی از محدودیت‌ها و چالش‌های زندگی باشد که انسان‌ها با آن مواجه هستند.
این فلک زود رو، ای مردمان،
صعب حصاری است بلند و حصین
هوش مصنوعی: این دنیا به سرعت در حال تغییر است و یکی از مشکلات بزرگ انسان‌ها، عبور از موانع و چالش‌های سختی است که در زندگی پیش رویشان قرار دارد.
بر دل و بر وهم جهان چرخ را
زندان کرده است جهان‌آفرین
هوش مصنوعی: خالق جهان، دل و خیال را در دام چرخ زمان گرفتار کرده است.
تا نشناسد که برون زین فلک
چیست به اندیشهٔ کس آفرین
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی نداشته باشد که از این دنیا چه خبر است، نمی‌تواند چیزی را به درستی بیافریند یا تصور کند.
وهم گران را که برون است ازین
راست بدیدی و به عین‌الیقین
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگر کسی از واقعیت‌هایی که در دنیا وجود دارد آگاه شود و حقیقت را به وضوح ببیند، دیگر نمی‌تواند به توهمات و خیالات سنگین خود وابسته باشد. فهم حقیقی و یقین به واقعیت‌ها باعث می‌شود که انسان از illusion ها و گمان‌های نادرست رهایی یابد.
خلق بدان عالم منکر شدی
سست شدی بر دلشان بند حین
هوش مصنوعی: مردم به دنیا و عالم ناآگاه شدند و قلب‌هایشان به سستی گرایید.
جز به چنین صنع نیامد درست
وعدهٔ بستان پر از حور عین
هوش مصنوعی: تنها با چنین خلقتی است که وعدهٔ باغ پر از حوریان به درستی محقق می‌شود.
تا نبری ظن که مگر منکر است
نعمت آن عالم را بو معین
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این نکته می‌پردازد که نباید گمان کنیم که این عالم، نعمت‌هایی که دارد را منکر می‌شود. به عبارتی، باید قدردان خوبی‌ها و نعماتی باشیم که در زندگی‌امان وجود دارد.
نیست درین هیچ خلاقی که نیست
جز که بر این گونه جهان مهین
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ موجودی نیست که خالق باشد، جز اینکه بر اساس این نوع از جهان ظاهر می‌شود.
نیست چنین مرده که این عالم است
وصف چنین کردش روح‌الامین
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ مرده‌ای نیست که توصیفش به این روش باشد، زیرا آنکه این را وصف کرده، فرشته‌ای بزرگ و مقدس است.
جای خور و خواب تو این است و بس
آن نه چنین است مکان و مکین
هوش مصنوعی: جای تو برای خوردن و خوابیدن همین‌جاست و بیشتر از این نیست. مکان و موقعیت تو این‌طور نیست که بخواهد چیز دیگری باشد.
آرزوی خویش بباید درو
هر کسی از خلق مهین و کهین
هوش مصنوعی: هر کسی باید آرزوی خود را در دل داشته باشد، حتی اگر از نظر دیگران پایین یا بی‌ارزش به نظر برسد.
گر تو درو گرسنه و تشنه‌ای
مرغ مسمن خور و ماء معین
هوش مصنوعی: اگر در آنجا گرسنه و تشنه هستی، از مرغ تغذیه کن و آب زلال بنوش.
من نه همی طاعت ازان دارمش
تا می و شیرم دهد و انگبین
هوش مصنوعی: من تنها به خاطر خودم و برای لذت بردن از زندگی، به اطاعت و بندگی نمی‌پردازم؛ بلکه هدفم این است که از می، شیر و عسل بهره‌مند شوم.
رنجگی تشنه نخواهم نه آب
بی‌سفرم نیست به کار اسپ و زین
هوش مصنوعی: من در حال حاضر نیاز به آب ندارم، چون هنوز سفرم به پایان نرسیده است و در این وضعیت، نه اسبی وجود دارد و نه زین.
کار ستور است خور و خفت و خیز
شو تو بخور، چون کنی ابرو بچین؟
هوش مصنوعی: زندگی مانند زندگی حیوانات است که شامل خوردن، خوابیدن و حرکت کردن می‌شود. اما تو باید بخوری و لذت ببری، زیرا وقتی سر در کارهای دیگر داری، چگونه می‌توانی به زیبایی ظاهرت بپردازی؟
نیستی آگاه تو هیچ از بهشت
خور چه کنی گر نه خری راستین؟
هوش مصنوعی: شما از بهشت آگاهی نداری، پس اگر نمی‌دانی چه فایده‌ای دارد؟ در واقع، مانند یک خر واقعی می‌مانی.
نیستی آگاه به حق خدای
بیهده دانی که نخوردم یمین
هوش مصنوعی: تو نمی‌دانی که خداوند چقدر بزرگ و بی‌نظیر است و از این رو نمی‌فهمی که من هیچ قسمی از نعمت‌های او را نخورده‌ام.
بر نشوی تو به جهان برین
تات همی دیو بود هم نشین
هوش مصنوعی: در این دنیا، اگر از خودت مراقبت نکنی، ممکن است با موجودات منفی و زیان‌آور هم‌نشین شوید و تحت تأثیر آنها قرار بگیری.
گر همی اندر دین رغبت کنی
دور کند داس جهان پوستین
هوش مصنوعی: اگر در دین و مذهب خود جدی و مایل باشی، دنیا به دور خواهد شد و مانند پوستینی که کنار می‌زنیم، از تو دور خواهد گشت.
روی به دریا نه اگر گوهر است
آرزوی جانت و در ثمین
هوش مصنوعی: اگر گوهری در آرزوی توست، به دریا رو کن و جستجو کن.
گر در دانش به تو بربسته گشت
من بگشایم ز در آن زوپرین
هوش مصنوعی: اگر در علم و دانش، راهی به روی تو بسته شده باشد، من آن در را برایت خواهم گشود.
تا نشناسی تو لطیف از کثیف
مانده‌ای اندر قفس آهنین
هوش مصنوعی: تا زمانی که نتوانی فرق بین چیزهای نازک و زیبا با چیزهای کثیف و مضر را تشخیص بدهی، در جهتی محدود و بسته باقی مانده‌ای.
کی رسد این علم به یاران دیو؟
خیره برآتش ندمد یاسمین
هوش مصنوعی: این علم کی به دوستان دیوانه می‌رسد؟ یاسمنی که برای گرما بر آتش نمی‌وزد.
هیچ شنیدی که چه گفتت رسول
بار خدای و شرف المرسلین؟
هوش مصنوعی: آیا تا به حال شنیده‌ای که پیامبر خدا، که بزرگ‌ترین پیامبران است، چه سخنانی بر زبان آورد؟
گفت «بباید جستن علم را
گر نبود جایگهش جز به چین»
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره می‌شود که اگر علم و دانش در جایی پیدا نشود، باید به دنبال آن در جاهای دیگر، حتی در دورترین مکان‌ها، رفت. این نشان‌دهنده اهمیت علم و تلاش برای یافتن آن است.
خانهٔ اسرار خدای است امام
روح امین است مرو را قرین
هوش مصنوعی: خانه‌ای که در آن اسرار خداوند قرار دارد، روح پاک و فرشته الهی در آن حضور دارد، پس تو (انسان) باید در کنار آن فضیلت‌ها و معنویت‌ها زندگی کنی.
تا تو نگیری رسن عهد او
دست نشوید ز تو دیو لعین
هوش مصنوعی: تا وقتی که تو دامان پیمان او را نگیر‌، آن شیطانی که در درون توست از تو دور نخواهد شد.
علم کجا باشد جز نزد او؟
شیر کجا باشد جز در عرین؟
هوش مصنوعی: دانش و علم تنها در نزد او یافت می‌شود، همان‌طور که شیر فقط در جایی که باید باشد وجود دارد.
هر که سوی حضرت او کرد روی
زهره بتابدش و سهیل از جبین
هوش مصنوعی: هر کس به سوی آن حضرت روی آورد، مانند ستاره زهره می‌درخشد و سهیل از جبین او نمایان می‌شود.
از رهی و حجت او خوان برو
هر سحر، ای باد، هزار آفرین
هوش مصنوعی: ای باد، هر صبح از راه و دلیل او برکت و تحسین ببار.