گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۳

ای شده مفتون به قول‌های فلاطون،
حال جهان باز چون شده است دگرگون؟
پاره که کرد و به زعفران که فرو زد
قرطهٔ گلبن به باغ و مفرش هامون؟
گر نه هوا خشمناک و تافته گشته است
گرم چرا شد چنین چو تافته کانون؟
گرم شود شخص هر که تافته گردد
تافته زی شد هوای تافته ایدون
هرچه برآمد زخاک تیره به نوروز
مخنقه دارد کنون ز لولوی مکنون
سیب و بهی را درخت و بارش بنگر
چفده و پر زر همچو چتر فریدون
گوئی کز زیر خاک تیره برآمد
گنج به سر برنهاده صورت قارون
بر سر قارون به باغ گوهر و زرست
گوهر و زری به مشک و شکر معجون
هرچه که دارد همی به خلق ببخشد
نیست چو قارون بخیل و سفله و وارون
خانهٔ دهقان چو گنج‌خانه بیاگند
چون به رز و باغ برد باد شبیخون
رنگ و مژه و بوی و شکل هست در این خاک
یا همی اینجا درآورند ز بیرون؟
خاک به سیب اندرون به عنبر و شکر
از که سرشته شد و ز بهر چه و چون؟
نیست در این هر چهارطبع ازین هیچ
ای شده مفتون به قول‌های فلاطون
معدن این چیزها که نیست در این جای
جز که ز بیرون این فلک نبود نون
وین همه بی‌شک لطایفند که این خاک
مرکب ایشان شده‌است و مایه و قانون
خاک سیه را به شاخ سیب و بهی بر
گرد که کرد و خوش و معنبر و گلگون؟
گوئی کاین فعل در چهار طبایع
هست رونده به طبع از انجم و گردون
ویشان را نیز همچو سیب و بهی را
هست بر افلاک شکل و رنگ همیدون
زرد چو زهره است عارض بهی و سیب
سرخ چو مریخ روی نار و طبرخون
چون نشناسی که از نخست به ابداع
فعل نخستین ز کاف رفت سوی نون؟
فاعل آن زرد و سرخ کیست، چه گوئی؟
ای شده بر قول خویش معجب و مفتون!
اول اکنون نهان شد آن و ازان گشت
نام زد امروز و دی و آنگه و اکنون
گشت طبایع پدید ازان و ازان شد
روی زحل سرخ و روی زهره چون زریون
در به نبات اندرون فریشتگانند
هریک در بیخ و دانه‌ای شده مفتون
دانه مراین را به خوشه‌ها در خانه است
بیخ مر آن را به زیر خاک در آهون
پیشه‌ورانند پاک و هست در ایشان
کاهل و بشکول و هست مایه‌ور و دون
هر یک بر پیشه‌ای نشسته مقیم است
هرگز ناید ز عمرو کار فریغون
سیب گر اندر درخت و دانهٔ سیب است
ناید بیرون ازو به خواندن افسون
اینت هپیون گرست و آنت شکرگر
هر دو به خاک اندرون برابر و مقرون
مایهٔ هر دوست آب و خاک ولیکن
ملعون نبود هگرز همبر میمون
گرچه ز پشم‌اند هر دو، هرگز بوده‌است
سوی تو، ای دوربین، پلاس چو پرنون؟
سنگ ترازو به سیم کس نستاند
گرچه بود همچو سیم سنگ تو موزون
یوشع‌بن نون اگرچه نیز وصی بود
همبر هارون نبود یوشع‌بن نون
کارکنان‌اند تخمها همه لیکن
جغد پدید است از همای همایون
سیرت و کار فریشته همی دیدی
گر نکنی خویشتن مخبل و مجنون
کارکنان خدای را چو ببینی
دل نکنی زان سپس به فلسفه مرهون
گر به دلت رغبت علوم الهی است
راه بگردان ز دیو ناکس ملعون
دل ز بدی‌ها به دین بشوی ازیرا
پاک شود دل به دین چو جامه به صابون
مر طلب دین حق را به حقیقت
پاک دلی باید و فراخ چو جیحون
روی چو سوی خدای و دین حق آری
زور دل‌افزون شودت و نور دل افزون
ای شده غافل زعلم و حجت و برهان،
جهل کشیده به گرد جان تو پرهون،
کشته شدت شمع دین کنون به جهالت
خیره ازان مانده‌ای تو گمره و شمعون
حجت و برهان مجوی جز که ز حجت
تا بنمایدت راه موسی و هارون
نیست قوی زی تو قول و حجت حجت
چون عدوی حجتی و داعی و ماذون

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای شده مفتون به قول‌های فلاطون،
حال جهان باز چون شده است دگرگون؟
هوش مصنوعی: آیا می‌خواهی بگویی که به حرف‌های فلسفی و عمدتاً بی‌عمل دچار شده‌ای؟ آیا نمی‌بینی که وضعیت جهان به کلی تغییر کرده و دیگر مثل قبل نیست؟
پاره که کرد و به زعفران که فرو زد
قرطهٔ گلبن به باغ و مفرش هامون؟
هوش مصنوعی: کسی که زیبایی و لطافت را در گلی که به رنگ زعفران است، تخریب کرده و آن را به بی‌احترامی کشانده، چه فایده‌ای دارد؟ در واقع، او به زیبایی‌های طبیعی و باغ و سرزمینش آسیب می‌زند.
گر نه هوا خشمناک و تافته گشته است
گرم چرا شد چنین چو تافته کانون؟
هوش مصنوعی: اگر هوا خشمگین و بسیار داغ شده، پس چرا خود کانون (محل آتش) این‌قدر گرم شده است؟
گرم شود شخص هر که تافته گردد
تافته زی شد هوای تافته ایدون
هوش مصنوعی: اگر کسی گرم و دوست داشتنی شود، آن شخص همچون پارچه‌ای تابیده و لطیف خواهد شد و هوای او نیز همانند این لطافت خواهد بود.
هرچه برآمد زخاک تیره به نوروز
مخنقه دارد کنون ز لولوی مکنون
هوش مصنوعی: هر چیزی که از خاک سیاه برخیزد، از نوروز به بعد تحت تأثیر دنیای پنهان قرار دارد.
سیب و بهی را درخت و بارش بنگر
چفده و پر زر همچو چتر فریدون
هوش مصنوعی: درختان را با میوه‌های خوشمزه‌ای چون سیب و به ببین که چقدر پربار و زینت‌بخش هستند، مانند چتری زیبا که بر فریدون سایه افکنده است.
گوئی کز زیر خاک تیره برآمد
گنج به سر برنهاده صورت قارون
هوش مصنوعی: گویی از زیر خاک تاریک، گنجی با سر و شکل قارون بیرون آمده است.
بر سر قارون به باغ گوهر و زرست
گوهر و زری به مشک و شکر معجون
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ثروت و زیبایی‌هایی می‌پردازد که در زندگی برخی افراد وجود دارد. در واقع، اشاره به این دارد که برخی افراد به رغم ثروت و امکانات فراوان، در پی لذت‌های حقیقی مثل عشق و عشق‌ورزی نیستند. در نتیجه، زیبایی‌های ظاهری و مادی مثل جواهرات و طلاها، در مقابل ارزش‌های معنوی و انسانی چندان اهمیتی ندارند.
هرچه که دارد همی به خلق ببخشد
نیست چو قارون بخیل و سفله و وارون
هوش مصنوعی: هر چیزی که دارد، با خوش خوئی به دیگران می‌دهد. او مانند قارون که بخیل و پست است، نیست.
خانهٔ دهقان چو گنج‌خانه بیاگند
چون به رز و باغ برد باد شبیخون
هوش مصنوعی: وقتی که خانهٔ کشاورز مانند گنجینه‌ای ارزشمند می‌شود، وقتی که باد شبانه به باغ و زمین‌های زراعی حمله کند و آسیب برساند.
رنگ و مژه و بوی و شکل هست در این خاک
یا همی اینجا درآورند ز بیرون؟
هوش مصنوعی: در این خاک، رنگ و مژه و بوی و شکل وجود دارد یا اینکه این ویژگی‌ها را از جایی دیگر به اینجا آورده‌اند؟
خاک به سیب اندرون به عنبر و شکر
از که سرشته شد و ز بهر چه و چون؟
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که خاکی که سیب را به وجود می‌آورد، چگونه با مواد معطری چون عنبر و شکر ترکیب شده است و هدف از این ترکیب چیست. شاعر در اینجا به زیبایی و خاصیت‌های طبیعی میوه اشاره می‌کند و از خود می‌پرسد چگونه این ترکیبات به وجود آمده‌اند و چه منظوری در پس این آفرینش نهفته است.
نیست در این هر چهارطبع ازین هیچ
ای شده مفتون به قول‌های فلاطون
هوش مصنوعی: در این دنیا، هیچ‌کدام از چهار نوع شخصیت و طبع، به اندازه‌ی کسی که به گفته‌های فیلسوفانی مثل افلاطون دل باخته، دچار شگفتی و حیرت نیستند.
معدن این چیزها که نیست در این جای
جز که ز بیرون این فلک نبود نون
هوش مصنوعی: این چیزها که ما در اینجا می‌بینیم، تنها از جایی خارج از این دنیا به دست می‌آید و خودشان در این مکان وجود ندارند.
وین همه بی‌شک لطایفند که این خاک
مرکب ایشان شده‌است و مایه و قانون
هوش مصنوعی: تمامی این زیبایی‌ها بی‌تردید جلوه‌هایی هستند که این خاک، زمینه‌ساز و مایه‌ی وجود آن‌ها شده و به آن‌ها قانون و نظم بخشیده است.
خاک سیه را به شاخ سیب و بهی بر
گرد که کرد و خوش و معنبر و گلگون؟
هوش مصنوعی: به زمین تاریک و سیاه، رنگ سرخ و زیبا بده تا شاداب و خوشبو و گلگون شود.
گوئی کاین فعل در چهار طبایع
هست رونده به طبع از انجم و گردون
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که این عمل در چهار عنصر طبیعی به‌صورت جاری و تداوم‌دار در حال انجام است، به‌طرزی که به طور طبیعی از آسمان‌ها و گردش سیارات نشأت می‌گیرد.
ویشان را نیز همچو سیب و بهی را
هست بر افلاک شکل و رنگ همیدون
هوش مصنوعی: شکل و رنگ میوه‌هایی مانند سیب و به، در آسمان نیز وجود دارد.
زرد چو زهره است عارض بهی و سیب
سرخ چو مریخ روی نار و طبرخون
هوش مصنوعی: صورت زرد مانند زهره و سیب سرخ مانند مریخ است که جلوه‌ای از آتش و خون را به نمایش می‌گذارند.
چون نشناسی که از نخست به ابداع
فعل نخستین ز کاف رفت سوی نون؟
هوش مصنوعی: اگر ندانید که از ابتدا چگونه فعل اصلی شکل گرفت و از حرف "کاف" به "نون" تغییر کرده است، به درک درستی نخواهید رسید.
فاعل آن زرد و سرخ کیست، چه گوئی؟
ای شده بر قول خویش معجب و مفتون!
هوش مصنوعی: این جمله به وقوع یک حالت عاشقانه اشاره دارد. شخصی در تلاش است تا بفهمد که عامل زیبایی و جذابیت این احساسات چیست و در عین حال خود را غرق در شگفتی و حیرت از این حال و احساسات می‌بیند. این فرد در تلاش است تا به درک بهتری از عواطف خود برسد و به نوعی متحیر شده است.
اول اکنون نهان شد آن و ازان گشت
نام زد امروز و دی و آنگه و اکنون
هوش مصنوعی: در آغاز، او پنهان بود و از همین رو به نام‌های گذشته، امروز و آینده شناخته می‌شود.
گشت طبایع پدید ازان و ازان شد
روی زحل سرخ و روی زهره چون زریون
هوش مصنوعی: رنگ و حالت‌های مختلف طبیعت به خاطر تأثیرات مختلفی به وجود آمده است، به طوری که روی سیاره زحل به رنگ سرخ و روی سیاره زهره به رنگ طلایی درآمده‌اند.
در به نبات اندرون فریشتگانند
هریک در بیخ و دانه‌ای شده مفتون
هوش مصنوعی: در درون گل‌ها و گیاهان، فرشتگان وجود دارند که هر یک به ریشه و دانه‌ای علاقه‌مند و مجذوب شده‌اند.
دانه مراین را به خوشه‌ها در خانه است
بیخ مر آن را به زیر خاک در آهون
هوش مصنوعی: دانه‌هایی که در خوشه‌ها هستند، در حقیقت ریشه‌اش در زیر خاک و در زمین پنهان شده است.
پیشه‌ورانند پاک و هست در ایشان
کاهل و بشکول و هست مایه‌ور و دون
هوش مصنوعی: صنعت‌گران افرادی هستند که با تلاش و پشتکار در کار خود مشغولند و در میان آن‌ها افرادی تنبل و کم‌ارزش وجود ندارد.
هر یک بر پیشه‌ای نشسته مقیم است
هرگز ناید ز عمرو کار فریغون
هوش مصنوعی: هر کس در کار و حرفه‌ خود مشغول و ثابت‌قدم است، هرگز به آرامش کامل و بی‌دغدغه نمی‌رسد.
سیب گر اندر درخت و دانهٔ سیب است
ناید بیرون ازو به خواندن افسون
هوش مصنوعی: اگر سیب بر روی درخت باشد و دانه‌اش نیز درون آن وجود داشته باشد، نمی‌توان از آن انتظار داشت که با جادو یا افسون بیرون بیفتد.
اینت هپیون گرست و آنت شکرگر
هر دو به خاک اندرون برابر و مقرون
هوش مصنوعی: در این دنیا، خوشبختی و شکرگزاری هر دو در برابر هم، در خاک و واقعیت زندگی هم‌سطح و هم‌نهادند.
مایهٔ هر دوست آب و خاک ولیکن
ملعون نبود هگرز همبر میمون
هوش مصنوعی: دوستی هر فرد از طبیعت و ریشه‌های او ناشی می‌شود، اما تنها به خاطر وابستگی به این ویژگی‌ها، نباید کسی را ملعون و محکوم کرد.
گرچه ز پشم‌اند هر دو، هرگز بوده‌است
سوی تو، ای دوربین، پلاس چو پرنون؟
هوش مصنوعی: با وجود اینکه هر دو از پشم ساخته شده‌اند، هرگز در کنارت نبوده‌ام، ای دوربین، مانند این پلاس که در زمان‌های قدیم بود؟
سنگ ترازو به سیم کس نستاند
گرچه بود همچو سیم سنگ تو موزون
هوش مصنوعی: سنگ ترازوی واقعی هیچگاه نمی‌تواند به خاطر ظاهری مشابه با نقره، از کسی نقره بگیرد؛ حتی اگر آن سنگ به اندازه‌ی نقره زیبا و متوازن باشد.
یوشع‌بن نون اگرچه نیز وصی بود
همبر هارون نبود یوشع‌بن نون
هوش مصنوعی: یوشع‌بن نون مانند هارون وصی بود، اما جایگاهش به پای هارون نمی‌رسید.
کارکنان‌اند تخمها همه لیکن
جغد پدید است از همای همایون
هوش مصنوعی: همه چیز آماده و خوب به نظر می‌رسد، اما به ناگاه جغدی بوجود می‌آید که نابهنجاری و ناامیدی را به وجود می‌آورد.
سیرت و کار فریشته همی دیدی
گر نکنی خویشتن مخبل و مجنون
هوش مصنوعی: اگر سیرت و رفتار فرشتگان را مشاهده کنی، اما خود را از حالت نیکو و عقلانی دور نگه‌داری، مانند مجنون و مبتلا به عشق بی‌خود خواهی بود.
کارکنان خدای را چو ببینی
دل نکنی زان سپس به فلسفه مرهون
هوش مصنوعی: اگر کارکنان خدا را دیدی، نباید به آن‌ها دل بدی و به جای آن باید به فلسفه و اندیشه‌های متعالی توجه کنی.
گر به دلت رغبت علوم الهی است
راه بگردان ز دیو ناکس ملعون
هوش مصنوعی: اگر به یادگیری علوم الهی میل داری، از کسانی که بد و ملعون هستند دوری کن و به مسیر درست برو.
دل ز بدی‌ها به دین بشوی ازیرا
پاک شود دل به دین چو جامه به صابون
هوش مصنوعی: دل را از زشتی‌ها و گناهان پاک کن، زیرا مانند اینکه لباس با صابون تمیز می‌شود، دل نیز با دین و ایمان صاف و پاک می‌گردد.
مر طلب دین حق را به حقیقت
پاک دلی باید و فراخ چو جیحون
هوش مصنوعی: برای جستجوی حقیقت و دین حق، باید دل پاک و وسعتی به اندازه رودخانه جیحون داشته باشی.
روی چو سوی خدای و دین حق آری
زور دل‌افزون شودت و نور دل افزون
هوش مصنوعی: اگر روی به سوی خدا و دین حق بیاوری، قدرت و نور دل تو بیشتر می‌شود.
ای شده غافل زعلم و حجت و برهان،
جهل کشیده به گرد جان تو پرهون،
هوش مصنوعی: ای کسی که از علم و دلایل روشن غافل شده‌ای، نادانی تو در جانت سایه انداخته است.
کشته شدت شمع دین کنون به جهالت
خیره ازان مانده‌ای تو گمره و شمعون
هوش مصنوعی: نور شمع دین به دلیل جهل و نادانی خاموش شده و تو هنوز در سرگشتگی و سردرگمی به سر می‌بری.
حجت و برهان مجوی جز که ز حجت
تا بنمایدت راه موسی و هارون
هوش مصنوعی: جز از حجت و دلیل چیزی نخواه، چون‌که از آنهاست که راه موسی و هارون را به تو نشان می‌دهد.
نیست قوی زی تو قول و حجت حجت
چون عدوی حجتی و داعی و ماذون
هوش مصنوعی: هیچ قول و دلیلی بالاتر از تو وجود ندارد، زیرا دلیل من، دشمنی تو و دعوتت و اجازه‌ات است.

حاشیه ها

1395/12/23 00:02
علیرضا

قافیه مفتون دوبار آمده و تکرار شده است. در مورد دوم، احتمالاً مدفون باید جانشین مفتون شود.